دردت به جان دخترت پس پيكرت كو
خشكم زده با ديدنت بال و پرت كو
با اصغرت رفتي به ميدان،خاطرم هست
تنهاي تنها آمدي پس اصغرت كو
زحمت كشيدي آمدي با سر خرابه
بابا عصاي پيري ات كو،اكبرت كو
گفتم مي آيد با تو ديدارم عموجان
خشكيده لب هايم پدر آب آورت كو
با اين ترك هاي لبت سخت است صحبت
آرام مي پرسم پدر موي سرت كو
لطفأ نگير از من سراغ گوشواره
من هم نمي پرسم پدر انگشترت كو
بابا به ما كه بد گذشت اين ميهماني
آن خنده هاي دلنشين خواهرت كو
افتادم از ناقه در آن صحرا،دل شب
آن شب نگفتي با خودت كه دخترت كو
از من نپرس اصلأ چرا مويم سفيد است
از تو نمي پرسم پدرجان پيكرت كو
محسن صرامی
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۲ ساعت 2:19 توسط Masoud
|
عرض سلام وادب ،همانطور که از عنوان وبلاگ پیداست صحن وبلاگ مربوط به متن وشعرو گهگاه تصاویرمیباشدکه اشعارومتنها مربوط به صاحب وبلاگ حضرت اباصالح المهدی {عج}است . درایام مناسبتهای عزا ومولودی تغییرکرده ومناسب با همان ایام متن وشعرارسال میگردد،امیددرآن دارم موردقبول حضرت دوست وامام عصر{عج}وتمامی اءمه{ع}وشمادلتنگان فرج یار قراربگیرد.مرابانظریات وپیشنهادات وانتقادهای سازنده تان راهنمایی بنمایید. ومن الله توفیق خاک پای دلتنگان فرج : مسعودپوررجب