عرض سلام وادب
بدینوسیله سالروز شهادت حضرت صبر ، دختر حیدر ، وپرچمدارکربلا اسوه مقاومت حضرت زینب سلام الله علیها را به حضرت حق وحضرات امیر المومنین ع وخانم حضرت زهرا س وآخرین پورحیدر حضرت اباصالح المهدی عجل الله تعالی فرجه شریف تسلیت عرض مینمایم . مدیریت : پوررجب
نام کنیه و القاب حضرت زینب (س)
هنگامیکه آن حضرت متولد شد، مادرش حضرت زهرا سلاماللهعلیها او را نزد پدرش «امیرالمؤمنین» علیهالسلام آورده و گفت: این نوزاد را نامگذاری کنید؛ ولی حضرت فرمود: من از «رسول خدا» (ص) در این کار پیشی نمیگیرم. در این ایام حضرت رسول (ص) در مسافرت بودند. پس از مراجعت از سفر، امیرالمؤمنین (ع) به حضرت عرض کرد: نامی برای این نوزاد انتخاب کنید. رسول خدا (ص) فرمود: من بر پروردگارم در این امر سبقت نمیگیرم. در این هنگام «جبرئیل» (ع) فرود آمد، سلام خداوند بزرگ را به پیامبر (ص) ابلاغ کرد و گفت: نام این نوزاد را «زینب» بگذارید! خداوند این نام را برای او برگزیده است. آنگاه مصائب و مشکلاتی را که بر آن حضرت وارد خواهد شد بازگو کرد. پیامبر اکرم (ص) گریست؛ همانطور که هنگام ولادت امام حسین (ع) گریست و فرمود: هر که بر مصیبتهای این دختر بگرید مانند آن است که بر دو برادرش یعنی حسن و حسین (ع) گریسته باشد.
و حضرت توصیه فرمودند که این طفل را همواره گرامی بدارید؛ چون او شبیه جدهاش «خدیجه کبری» (س) است؛ یعنی همانگونه که حضرت خدیجه (س) در آغاز بعثت با شجاعت و فداکاری متحمل زحمات زیادی شد تا نهال نورسته اسلام حفظ و بارور شود، حضرت زینب (س) نیز با صبر و ایثار و تحمل سختترین فشارها از به خطر افتادن اساس اسلام جلوگیری به عمل میآورند.
زینب کبری تا حدود پنج یا ششسالگی تحت اشراف شخص پیامبر اکرم (ص) و در آغوش مادر بزرگوارش حضرت زهرا (س) پرورش یافت و از این پس مسؤولیت تربیت و پرورش او به عهده امام علی (ع) گذارده شد. تا اینکه در سال ۱۷ هجری به همسری پسرعمویش «عبدالله بن جعفر» درآمد. سالها بعد زمانی که مردم با امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) بیعت کردند حضرت برای یاری پدر از مدینه به کوفه رفت و در مدت پنج سال دوران سخت حکومت امام علی (ع) همواره یار و تسکینبخش غمهای پدر بود و زنان کوفه را آموزش میداد.
چون علی (ع) در محراب عبادت با شمشیر «ابن ملجم مرادی» ملعون ضربت خورد، پرستاری آن حضرت را بر عهده گرفت و به دنبال شهادت امیرالمؤمنین (ع) و هنگام نوبت امامت برادر بزرگش امام حسن (ع) در کنار برادر قرار گرفت و آنگاهکه امام حسن (ع) از کوفه به مدینه برگشت به همراه ایشان به مدینه آمد. وقتیکه در سال ۵۰ هجری معاویه حضرت امام حسن (ع) را مسموم کرد باز غمخواری و پرستاری برادر با زینب بود و پس از شهادت امام حسن (ع) در خدمت امام حسین (ع) بود و زمانی که در سال ۶۰ هجری امام حسین (ع) عازم مکه شد به همراه آن حضرت از مدینه خارج گردید و از آن لحظه به بعد تا روز عاشورا در خدمت به قیام اباعبدالله (ع) تلاش میکرد و لحظهای از آن حضرت جدا نگردید. نقل میکنند در جریان حرکت بهسوی عراق «ابن عباس» به امام حسین (ع) گفت: اگر ناگزیر باید به این سفر بروید حداقل این زنان و بچهها را با خود نبرید. در این لحظه حضرت زینب (س) خطاب به ابن عباس فرمود:... سوگند به خدا از حسین جدا نخواهم شد همراه او خواهم بود با او زندگی کرده و با او میمیرم.
کنیه حضرت زینب (س) امکلثوم و ام الحسن است؛ اما حضرت زینب (س) القاب زیادی دارند که در ذیل به بعضی از آنها به همراه معانیشان اشاره میشود:
۱. عالمه غیر معلّمه: دانای بی آموزگار.
۲. فهمه غیر مفهّمه: فهمیده بدون فهماننده.
۳. کعبه الرّزایا: قبله رنجها.
۴. نایبه الزهراء (س): جانشین و نماینده حضرت زهرا (س).
۵. نایبه الحسین (ع): جانشین و نماینده حضرت حسین (ع).
۶. عقیله بنیهاشم: بانوی خردمند بنیهاشم عقیله النساء: خردمند بانوان عقیله خدر الرساله: خردمند پردهنشینان رسالت، عقیله الطالبیین: زن خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان) عقیله الوحی: بانوی خردمند وحی، عقیله النبوّه: بانوی خردمند خاندان پیامبر، عقیله القریش: بانوی خردمند از قریش، سیده العقایل: بانوی زنان خردمند.
۷. عدیله الخامس من اهل الکساء: همتای پنجمین نفر از اهل کساء (امام حسین) (ع).
۶. کفیله السجّاد: سرپرست حضرت سجاد (ع).
۸. سرّ أبیها: راز پدرش امام علی (ع).
۹. الصدّیقه الصغری: صدیقه کوچک تر. به این لقب ملقب شده تا با مادرش صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) اشتباه نشود. چه این که به ایشان زینب کبری گفته میشود تا میان او و دیگر خواهرش (امکلثوم) که به نام و کنیه او خوانده میشود فرق باشد.
۱۰. عابده آل علی: پارسای خاندان امام علی (ع).
۱۱. بطله کربلاء: قهرمان کربلا.
۱۲. عظیمه بلواها: بانویی که امتحانش بس بزرگ بود.
۱۳. الباکیه: بانوی گریان.
۱۶- سلیله الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (س).
۱۷- امینه اللّه: امانتدار الهی.
۱۸- آیه من آیات اللّه: نشانی از نشانههای خداوند.
۱۹- مظلومه وحیده: ستمدیده تنها.
۲۰- صابره محتسبه: پایداری کننده به حساب خداوند و برای خداوند.
فضایل و اوصاف حضرت زینب (س)
حضرت زینب (س) چهرهای نورانی همچون ماه داشت. پیامبر (ص) در هنگام تولد او فرموده بود به همه حاضرین و غایبین امتم بگویید که این دختر را محترم بدارند که نمونه و نماینده خدیجه کبری (س) است. «حضرت سجاد» (ع) در وصف عمهاش زینب کبری (س) فرمود: انت بحمدالله عالمه غیر معلّمه فهِمه غیرُ مفهمه عمه جان! به حمدالله دانش تو دانشی الهی است و فهمی که در قلب شریف تو وجود دارد از منبع فیض الهی است. ایشان به مدت پنج سال وجود مبارک پیامبر اکرم (ص) و فاطمه زهرا (س) را درک نمودند و این پنج سال فرصتی بود که از نور وجود این دو دردانه زمان بهره گیرد در دامان پرمهر و عطوفت آنان رشد نماید از جرعههای معرفت سیراب شود و حدیث صبر و استقامت در دفتر وجودش بنگارد.
حضرت زینب (س) به اعتراف همه تاریخ نویسان آراسته به همه فضایل و خصلتهای والای اخلاقی و الهی بودند و در سایه این کمالات به مرتبهای از منزلت انسانی دست یافتند که شایستگی محرم راز الهی و امین ودایع امامت و ولایت بودن را حداقل در بخشی از عمر شریفشان به خود اختصاص دادند. حضرت این کمالات را به برکت عنایات خاص الهی و پاکی سرشت و نحوه تربیت و پرورش در دامن پیامبر (ص) و حضرت فاطمه (س) و امیرالمؤمنین (ع) و تلاشهایی که در راستای کسب سجایای اخلاقی و بهجای آوردن عبادات و فرمانها الهی انجام داده بود به دست آورد همچنان که القاب بلندی که برای ایشان ذکرشده به گوشهای از عظمت شخصیت این بزرگ بانوی اسلام دلالت دارند.
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوی بزرگوار چنین مینویسد: در اهمیت هوش و ذکاوت آن بانوی بزرگوار همین بس که خطبه طولانی و بلندی را که حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (س) در دفاع از حق امیرالمؤمنین (ع) و غصب فدک در حضور اصحاب پیغمبر اکرم (ص) ایراد فرمودند حضرت زینب (س) روایت فرموده است؛ و ابن عباس از آن حضرت روایت نموده و از آن حضرت به عقیله تعبیر میکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانی در مقاتل مینویسد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه (س) را از حضرت زینب (س) روایت کرده و میگوید: «حدثتنی عقیلتنا زینب بنت علی علیه سلام...»
فصاحت و بلاغت
کلمات و فرمایشات گهربار آن حضرت در خطبههایی که از آن حضرت روایت شده خود قویترین دلیل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوی بزرگوار است. همان بانویی که امام سجاد (ع) در حق ایشان فرمودند: اَنْتِ بحمدالله عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَیرَ مُفَهَّمَه یعنی: ای عمّه! شما الحمدالله بانوی دانشمندی هستید که تعلیم ندیده و بانوی فهمیدهای هستی که بشری تو را تفهیم ننموده است.
امام سجاد (ع): عمهام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام همه فرایض و نوافل خود را بهجای میآورد و غفلت نداشت. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگی نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد سه روز است غذا میل نکرده است
در اینجا مروری کوتاه به قسمتی از خطبه آن حضرت در مجلس یزید که یکی از بزرگترین حرکتهای آن حضرت در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنیامیه را بهشدت لرزاند میکنیم:
«به خدا قسم ای یزید هر چه کردی بازگشت آن بهسوی خودت خواهد بود؛ چرا که تو جز پوست خود نشکافتی و جز گوشت خود ندریدی. ای یزید! در آن روزی که خداوند بدنهای پاک شهیدانمان را حاضر میکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند. تو بر رسول خدا (ص) وارد خواهی شد؛ اما میدانی در چه حالی؟! درحالیکه خون عزیزان او را ریخته و حرمت ذریه او را از بین بردهای. آری ای یزید! از این پیروزی ظاهری که به دست آوردهای غرق شادی مشو و آن عزیزان را که در کربلا به خاک و خون کشیدهای مغلوب و مرده مپندار؛ که خداوند میفرماید: کسانی را که در راه خدا شهید شدهاند مرده مپندارید. بلکه آنان زندهاند و در نزد خدای خود روزی میخورند.
و ای یزید! برای تو همین بس که حاکم در آن روز خداوند و دشمن تو پیامبر خدا (ص) و یاور و پشتیبان اهلبیت جبرییل باشد؛ و بهزودی کسی که این مقام را برای تو زینت داده و تو را بر گردن مسلمین سوار کرده است (معاویه) خواهد دانست که چه جانشین بدی برای خود تعیین کرده و در روز جزا درخواهید یافت که بدترین مکان از آنِ کیست و بدبختی و ضعف و زبونی شامل چه افرادی خواهد شد.»
علم و معرفت حضرت زینب (س)
حضرت زینب کبری (س) علم خود را از طریق غیب و الهام و از طریق جد بزرگوارش، پدر ارجمند، مادر گرامی و برادران عزیزش (ع) دارد که متصل به وحی هستند.
درباره مقام علمی آن حضرت گفتهشده: زینب (س) در شهر علم پیامبر (ص) رشد یافته سپس در دامن دروازه علم آن حضرت (امیرالمؤمنین علی (ع)) بزرگشده از سینه مادرش حضرت زهرا (س) شیر مکیده و تغذیه کرده است و عمری را با دو امام بزرگوار که نواده رسول خدا (ص) هستند به سر برده و آنان شهد علم را به کام او ریخته و به او چشانیدهاند. او گنجینه علوم آل محمد (ع) و نمونه فضایل آنان است.
حضرت زینب (س) ازجمله راویان حدیث است. ایشان از مادر، پدر، برادرانش، ام سلمه، ام هانی و دیگر زنان روایت میکرد و ازجمله کسانی که از او روایت کردهاند ابن عباس ،علی بن الحسین (امام سجاد) (ع)، عبدالله بن جعفر، فاطمه صغری دختر امام حسین (ع) و دیگران هستند.
«شیخ طبرسی» (ره) میگوید: حضرت زینب (س) روایات بسیاری را از قول مادرش حضرت زهرا (س) روایت کرده است.
از سخنان حضرت زینب (س) در طول مسافرت کربلا کوفه و شام و خطبهها و سخنرانیهایی که در فرصتهای مختلف در برابر ستمکاران و طاغوتیان آن زمان و مردم دیگر ایراد فرمود به خوبی معلوم میشود که مراتب علم و دانش و کمال آن بانوی بزرگوار از راه تحصیل و تعلیم اکتسابی نبوده و بهرهای الهی و جنبه خارقالعاده داشته است. شاهد این مطلب کلام امام سجاد (ع) است که پس از خطبه کوفه به او فرمود: عمه جان آرام باش و سکوت اختیار کن که تو بحمدالله دانشمندی بدون آموزگار و فهمیدهای بدون فهماننده هستی.
از «فاضل دربندی» در ضمن بیان این فرمایش حضرت سجاد (ع) نقلشده که این سخن خود دلیل و حجت بر آن است که زینب (س) دختر حضرت امیرالمؤمنین (ع) محدثه بوده یعنی به او الهام میشده و علم او از علوم لدنی و آثار باطنی است.
«علامه فاضل سید نور الدین جزایری» در کتاب خود مینویسد: در دوران حکومت حضرت علی (ع) حضرت زینب (س) مجلس درسی در خانه خود ترتیب داده بود و برای زنان قرآن تفسیر میکرد. روزی تفسیر آیه شریفه کهیعص را بیان میکرد که حضرت علی (ع) وارد شد و به او فرمود: نور چشمم! شنیدم آیه شریفه کهیعص را تفسیر میکردی گفت: آری. فرمود: این رمزی است برای مصیبتی که بر شما خاندان پیامبر (ص) وارد میشود. بعد حضرت مصائب را تشریح فرمود و زینب (س) با صدای بلند گریه کرد.
در فضل حضرت زینب (س) همین بس که پس از حادثه عاشورا نیابت خاصی از طرف امام حسین (ع) داشت و مردم در مسائل حلال و حرام به او مراجعه کرده و از او میپرسیدند تا اینکه حضرت سجاد (ع) از آن بیماری که به مصلحت الهی به آن مبتلا شده بود بهبودی یافت.
زینب تمامی آنچه بر مادر گذشت را به ارث برد منتهی دختر سهم اضافهای برداشت که از خانهاش به بدترین خانه حرکت کرد (به اسارت رفت). صورت را (در اسارت) با دست راست میپوشاند و اگر پوشش او را نیازمند میکرد از دست چپ هم بهره میبرد
عبادت حضرت زینب (س)
قرآن کریم هدف از آفرینش و خلقت انسان را عبودیت و رسیدن به کمال بندگی معرفی میکند: «من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادت کنند».
زینب (س) این درس را بهخوبی از قرآن آموخته بود. او عبادتها و نماز شبهای پدر و مادر بزرگوارش را از نزدیک دیده بود. او در کربلا شاهد بود که برادرش امام حسین (ع) در عصر تاسوعا به «حضرت ابوالفضل» (ع) فرمود: «بهسوی آنان بازگرد و این شب (شب عاشورا) را تا فردا مهلت بگیر شاید بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم. خدا خود میداند که من نماز قرائت قرآن زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم».
حضرت زینب (س) نیز از عاشقان عبادت و شبزندهداران عاشق بود و هیچ مصیبتی او را از عبادت بازنداشت. از امام سجاد (ع) نقلشده است: عمهام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام همه فرایض و نوافل خود را بهجای میآورد و غفلت نداشت. فقط در یکی از منازل به خاطر شدت ضعف و گرسنگی نشسته نماز خواند که بعد معلوم شد سه روز است غذا میل نکرده است زیرا به هر اسیر شبانهروز یک گرده نان میدادند و عمهام سهمیه خود را بیشتر اوقات به بچهها میداد.
«فاطمه» دختر امام حسین (ع) میگوید: عمهام زینب (س) در آن شب (شب عاشورا) در محراب عبادتش ایستاده دعا میخواند و به خدا استغاثه میکرد آن شب دیدگان هیچیک از ما به خواب نرفت و آه و ناله ما فروننشست.
عفت و حجاب حضرت زینب (س)
عفت و پاکدامنی برازندهترین زینت زنان و گرانبهاترین گوهر برای آنان است. زینب (س) درس عفت را بهخوبی در مکتب پدر آموخت پدری که فرمود: پاداش مجاهد شهید در راه خدا از پاداش عفیف پاکدامنی که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمیگردد بزرگتر نیست. عفیف پاکدامن فرشتهای از فرشتهها است.
همانا فاطمه پاکدامن است پس خداوند ذریه او را بر آتش جهنم حرام کرده است حضرت در پاسخ میفرماید: بلی مقصود پیامبر (ص) حسن و حسین و زینب و امکلثوم (ع) بوده است.
زینب کبری (س) عفت و حجاب خویش را حتی در سختترین شرایط به نمایش گذاشت. او در دوران اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر این مسئله پای میفشرد. مورخین نوشتهاند: «او صورت خود را با آستینش میپوشاند چون روبندهاش از او گرفته شده بود».
شاعر عرب به همین قضیه اشارهکرده و میگوید: «زینب تمامی آنچه بر مادر گذشت را به ارث برد منتهی دختر سهم اضافهای برداشت که از خانهاش به بدترین خانه حرکت کرد (به اسارت رفت). صورت را (در اسارت) با دست راست میپوشاند و اگر پوشش او را نیازمند میکرد از دست چپ هم بهره میبرد».
آن بانوی بزرگوار برای پاسداری از مرزهای حیا و عفاف بر سر یزید فریاد برآورد که: ای پسر آزادشدههای جدمان پیامبر اسلام (ص) آیا این از عدالت است که زنان و کنیزکان خویش را پشت پرده نشانی و دختران رسول خدا (ص) را بهصورت اسیر به اینسو و آنسو بکشانی نقاب آنان را دریدی و صورتهای آنان را آشکار ساختی.
حضرت زینب (س) در کلام معصومان (ع)
یکی از بهترین راهها برای شناخت سیمای تابناک حضرت زینب (س) شناخت ایشان در آیینه کلام معصومان (ع) است. در ذیل به بعضی از فرمایشات آنان درباره آن بانوی ملکوتی اشاره میشود:
رسول خدا (ص) فرمود: زینب با هزار سختی به انواع بلاها گرفتار خواهد شد.
در روایتی آمده است که شخصی از امام صادق (ع) سؤال کرد: آیا پیامبر (ص) چنین فرموده است: همانا فاطمه پاکدامن است پس خداوند ذریه او را بر آتش جهنم حرام کرده است حضرت در پاسخ میفرماید: بلی مقصود پیامبر (ص) حسن و حسین و زینب و امکلثوم (ع) بوده است.
حضرت زهرا (س) فرمود: محبت دخترم زینب به حسین بینهایت است که بیدیدار حسین آرام نمیگیرد. اگر بوی حسین را نشنود قالب تهی میکند.
امام صادق (ع) فرمود: اگر کسی بر مصیبت عمهام زینب (س) که با برادر شریک بود گریه کند و تشکیل مجالس ذکر ما بدهد یا بشنود و گریان شود اگر بهقدر بال مگس چشمش در این مصیبت تر شود خداوند او را بیامرزد این است ثواب و اجر گریه کنندگان بر مصیبت حضرت زینب (س).
در گیر و دارِ قافیه ماندن درست نیست
تنها غزل نوشتن و خواندن درست نیست
باید که عاشقانه بلا را به جان خرید
پای غم نگار، نماندن درست نیست
در کوی عشق صحبت دلداگی خوش است
حرف دگر میانِ کشاندن، درست نیست
از دل حرم بساز و بگو یا اَنیسَنا
در سینه غیر یار نشاندن درست نیست
حالا در این حرم نظری کن ببین که کیست
دل خانه ی محبت محبوبه ی علی ست
گفتم علی دوباره لبم باده خوار شد
گفتم علی، درون دلم انفجار شد
گفتم علی، دلم به ثریا عروج کرد
بر شانه ی بُراق محبت سوار شد
گفتم علی، جواب شنیدم بلی بلی
دل مستجیرِ مرحمتِ مستجار شد
گفتم علی و سینه ی آشفته گُر گرفت
در شعله ی ولایت مولا دچار شد
از خاطرم کلام نفیسی خطور کرد
هرکس علی نگفت، گرفتار و خوار شد
سرّ خدا برای شما فاش می کنم
زینب اگر که فاتحِ در کارزار شد
در کوچه های کوفه و ویرانه های شام
ذکرش چه بود، دشمن بی ریشه زار شد
یا قاهر العدوّ و یا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
ساقی بیار باده که مخمور زینبم
محتاج جام باده ی پر زور زینبم
تارم اگر به غصه ی او زار می زنم
چشمم به غیر بسته شده، کورِ زینبم
در خیمه ی حمایت او می زنم نفس
سرمست لطف بی بی مَستوره زینبم
بر من مگیر خرده اگر نعره میکشم
گرمِ دَمِ خدایی و پر شور زینبم
ترسی ندارم از ظلمات زمانه تا
گوشه نشین روضه ی ذوالنّور زینبم
دل داده ی علی ام و افتاده ی حسن
سینه زنِ حسینم و منظورِ زینبم
مجموعه ی جمال و جلال علی ست، او
آئینه دار کلّ کمالِ علی ست، او
زینب تجلی صلواتیِ کبریاست
زینب اساس زندگی دین مصطفی ست
زینب ظهور غیرت زهرای اطهر است
زینب شکوه مرتبتِ شاه لافتی ست
سرّی دگر به اذن خدا فاش می کنم
زینب، نه جزء آل کسا، که خود کساست
زینب شریکه الحسنین است فی المِهَن
زینب انیس خلوت شبهای مجتبی ست
زینب شریکه الحسنین است فی البلا
زینب قوام بخش مصیبات کربلاست
یک گوشه از تجلی او، می شود حفیظ
زینب هوالرّقیبِ یتیمان نینواست
زینب سفینه البرکات محرَّم است
مِهر مدام و چشمه ی فیض دمادم است
زینب نگو، بگو شرر قهر کردگار
زینب نگو، بگو لب برّان ذوالفقار
زینب نگو، بگو خود نهج الفصاحه است
می بارد از شهامت طوفانی اش، وقار
زینب نگو، بگو خود نهج البلاغه است
افتاده است زیر قدم هاش، اقتدار
زینب نگو، بگو همه ی عصمت بتول
حجب و حیا نجابت بانوی بی مزار
زینب نگو، بگو همه ی صبر مجتبی
پیروز عرصه های بلایای ناگوار
زینب نگو، بگو همه ی شور کربلا
نخل قیام با نفسش داده برگ و بار
زینب نگو، بگو قسم مستجاب عشق
زینب نگو، بگو شرف بوتراب عشق
عالم تمام ذره و خورشید، زینب است
ویرانگر عمارت تردید زینب است
بر محور محبت خورشید کربلا
عباس ماه و حضرت ناهید، زینب است
از جمله ی تَقَبَّل او می شود عیان
کوه وقار و قله ی توحید زینب است
کوفه خیال کرد علی روی منبر است
اما به روی محملِ غم دید، زینب است
در جمله ای ز مهدی زهرا رسیده است
در مشکلات مایه ی امید زینب است
از دام درد و غصه و غمها رها شدم
هر دم دخیلِ بی بی مشکل گشا شدم
قدیسه ی مقدسه والا، دَخیلکِ
ای شمسه ی مشعشعه بالا، دخیلکِ
خانم نگاه کن چقدر زار آمدم
ای مهربانی دل طاها، دخیلکِ
بیچاره ام، فقیر و گرفتار و بی قرار
آرامش درونی مولا، دخیلک
روزیِ هر محرَّم ما در نگاه توست
ای دختر مکرم زهرا، دخیلک
چشم مرا همیشه پر از اشک روضه کن
ای کعبه ی مصیبت عظما، دخیلک
بانو، توجهی به پریشانی ام نما
ای آسمان عاطفه، بارانی ام نما
*************************************
مادرت آسمان خوبی ها
پدرت از اهالی بالا
ای که شاگرد اشک تو آدم
ای هوادار عشق تو حوّا
گوشه ای از نجابتت مریم
شمّه ای از عروج تو عیسی
متحیر ز صبر تو ایوب
متوسل به طور تو موسی
همه شاگرد مکتبت هستند
از مسیحی گرفته تا بودا
پرچم کربلا به شانه ی توست
ای علمدار عصر عاشورا
فتنه ها را تو بر ملا کردی
کربلا را تو کربلا کردی
روح مضمون ناب یعنی تو
رمز پاکی آب یعنی تو
وامدار تلألؤت خورشید
حضرت آفتاب یعنی تو
ملأت کل شی یا زینب
همه با این حساب یعنی تو
صاحب رایت القیام حسین
واژه ی انقلاب یعنی تو
منجی تنگنای آخرتی
پس حساب و کتاب یعنی تو
غیر محرم کسی ندیده تو را
جلوه ی در حجاب یعنی تو
جنس نوری عقیله ی عشقی
تو بزرگ قبیله ی عشقی
مستجاب دعای بارانی
رحمت لحظه های بارانی
گاه گاهی که چشم تو ابریست
رنگ حال و هوای بارانی
روی سجاده نم نم باران
نیمه شب ها صدای بارانی
آسمان با دل تو میگیرد
پس تو بی شک خدای بارانی
بی برادر چقدر میباری
خواهر نینوای بارانی
کربلا،کوفه،شام،کرب و بلا
همه جا پا به پای بارانی
خرّم و سبز در بهارانی
شیعیان نزول بارانی
هم به دنیا هم آخرت هستی
شأن آیات مغفرت هستی
ای که در اشک هم مساوی با
اجر هر دو برادرت هستی
تو شبیه خدیجه ای بانو
یعنی یار پیمبرت هستی
مادری میکنی برای حسین
خوب شد بعد مادرت هستی
چوب محمل گواه عاشقی است
پای معشوق با سرت هستی
ابر خون روی چهره ات یعنی
و اذا الشمس کورت هستی
خواهر بوی سیب بانو جان
یار شیب الخضیب بانو جان
آفتاب نگاه تو زیباست
آسمان پناه تو زیباست
چشمهایت ندیده جز خوبی
کربلا در نگاه تو زیباست
رخ خورشید مغربی شده است
بس که بر نیزه ماه تو زیباست
ناله های تو نوحه میخواند
روضه ی اشک و آه تو زیباست
کودکان پابرهنه دنبالت
چقدر این سپاه تو زیباست
تو و هشتاد و چهار کودک و زن
بی کس و خسته و جدا ز وطن
شاعر : حسین رستمی
با نام بلند او نوشتیم
از زلفِ کمند او نوشتیم
تلخیم ولی شکر فروشیم
تا از لبِ قند او نوشتیم
از اَشهدُ اَنَّ عشق مولا
یعنی به پسند او نوشتیم
آزاد شدیم از دو دنیا
خود را که به بند او نوشتیم
– –
ما را به لب نجف نوشتند
ما را رطب نجف نوشتند
ای تاکترین سبویِ مستی
ای پاکترین وضوی مستی
ما مرد شراب عشق هستیم
ای جانم از آبروی مستی
ساقی چه کنیم آتشینیم
مُردیم در آرزوی مستی
برخیز که تر کنیم امشب
از نامِ علی گلوی مستی
– –
با ناد علی بزن نوایی
بسم اله اگر حریف مایی
از کوثر عشق آب خوردیم
از جام علی شراب خوردیم
انگور ضریحِ نقره کوبیم
عمریست که نابِ ناب خوردیم
از شَعشعهیِ حضور گرمیم
تا پرتو آفتاب خوردیم
سوگند نمیرویم جایی
ما نان ابوتراب خوردیم
– –
دلدادهی بی اراده هستیم
یعنی که حلالزاده هستیم
بر روی جهاز ، ناگهان گفت
در حلقهی جمع حاجیان گفت
فریاد علی علیش پیچید
بالاتر از اوج آسمان گفت
دیروز به دوش او علی بود
امروز علی علی بجان گفت
شد محضرِ فاطمه شرفیاب
جبریل…چنین نفس زنان گفت
– –
ای میر وزیری ات مبارک
امروز امیری ات مبارک
آورد اگر خدا علی را
تا گم نکنیم ما علی را
رو کرد برای آفرینش
یک جلوهی مرتضی علی را
حق داشت نبی کسی نبیند
او دیده که را؟ که را؟ علی را
حک کردپیمبر ازهمان روز
بر خاتمِ خویش یا علی را
– –
تا کعبهی مومنین نمیشد
این دین بزرگ دین نمیشد
ای وای اگر قدم بکوبد
با تیغِ دو دَم دو دَم بکوبد
او یک تنه صد سپاه را با
یک جذبهی خود بهم بکوبد
زینب خود مرتضی است وقتی
فریاد سرِ ستم بکوبد
از حضرت حیدر است ارثش
عباس اگر علم بکوبد
– –
تا تیغ خود از غلاف برداشت
صد بار زمین شکاف برداشت
گیرم که خیال خام دارد
این خصم همیشه دام دارد
گیرم که همیشه کینه توز است
یا نقشهی انتقام دارد
ما شیعهی مرتضی شدیم و
این سیره چنین پیام دارد:
ما را چه غم از هزار دشمن
ایرانِ علی امام دارد
– –
ما فاتح قلهی جهانیم
ما لشکر صاحب الزمانیم
آیین علی همیشه جاریست
آئینهای از شکوهِ باریست
آیین علیست رادمردی
دور از ستم و سیاه کاریست
آیین علیست دستگیری
آیین علی گذشت و یاریست
آیین علی علی بسازد
در راه حسین سربداریست
من را ببرید سرزمینش
باشد برسم به اربعینش
حسن لطفی
ولادت مولی الموحدین مبارک باد
ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است
جان من، جانان من، روح و روان من علی لست
تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی
شکر لله حاصل عمر گران من علی است
میلاد امام علی(ع) مبارک باد
عرض سلام وادب تولد یعسوب دین علی علییه سلام را به تمام شیعیان جهان تبریک وشادباش
عرض نموده وازشما عزیزان درمجالس وجشنهایتان التماس دعا دارم.
مدیریت وبلاگ دربلاگفا وگروه درتلگرام : پوررجب
یاٰ مَنْ اَرْجوُهُ لِکـُلِّ خَیر معنا می شود
یا علی می گویم و خیرات پیدا می شود
با تو باشم بابِ خوبی و کرم واٰ می شود
شاملِ حالم دعایِ نابِ زهرا می شود
هر ورق از زندگی هر برگِ تقویمَم علی سْت
شورِ شیرینِ تولّد ذکرِ ترحیمَم علی سْت
دَم به دم دَم می زنم از عشقِ قَـتّٰالُ العرب
با اَدب باید صدا زد نامِ سلطانِ ادب
سینه چاکش کعبه شد اما نگو یالَلْعَجب
فاطمه از عشقِ مولایم علی می کرد تب
جانِ حق جانانِ زهرا روحِ پیغمبر علی سْت
تا ابد تنها امیرالمؤمنین حیدر علی سْت
افتخارِ مجتبی و اعتبارِ کربلاست
یا علی نجوایِ خاکی ها نوایِ ماسِواست
مرتضی در عرشِ حق فرمانده یِ کـُلِّ قواست
جایِ پایش پیشِ خالق رویِ چشمِ اَبرهاست
ذکرِ اسرافیل و جبرائیل و راحیلم علی سْت
مخزن الأسرار… راز و رمزِ تکمیلم علی سْت
باصفا کرده خدا با تو شبِ معراج را
در رکوعت می رسانی روزیِ محتاج را
چشم و اَبرویِ تو معنا می کند تاراج را
کَنده ای دربِ دژِ یک قومِ هاج و واج را
آن که کاخِ دشمنِ دین را کند ویران علی سْت
دشمنِ ظالم پناه و یارِ مظلومان علی سْت
نامِ تو ذکرِ سپاهِ شیعه در جنگ و مَصاف
نامِ تو نجوایِ حُجّاج است هنگامِ طواف
نامِ تو دورم کند از هر خطا و اِنحراف
نامِ تو تسبیحِ من در روزهایِ اِعتکاف
آن مناجاتی که یزدان دوست دارد یاعلی سْت
کعبه حیدر… ندبه حیدر… دین و قرآن با علی سْت
حسین ایمانی
همیشه شکر آن حیّ جلی گویم
که تا نفس دارم ، علی علی گویم
ای تو بر همه عالم ولی
نور حق بود از تو منجلی
یا علی یا علی علی علی یا علی
یا علی یا علی علی علی یا علی
منم شب تاریک تو صبح امّیدی
منم چو یک ذرّه تو مثل خورشیدی
در یَدَت قدر است و هم قضا
ای خدا به رضای تو رضا
سید یا علیّ مرتضی سیدی
یا علی یا علی علی علی یا علی
حریم عشق تو سعادت دلها
ذکر تو یا مولا عبادت دلها
زنده هر دلی از ولای تو
هستی ما همه فدای تو
جان خود میدهیم برای تو یا علی
یا علی یا علی علی علی یا علی
می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو
تیغ بالای سر فتنه و شر یعنی تو
سورهی فتح و سلیمانِ ظفر یعنی تو
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو
دوستداران تو با عرش برابر هستند
سینهچاکان تو با کعبه برادر هستند
شعر در وصف تو ای شاه سرودم، امروز
واژه در مدح تو از عرش ربودم امروز
میشوی ذکر مناجات و درودم امروز
من به کعبه به خدا سجده نمودم امروز
قبله در ماه رجب سمت تو آقا آمد
کعبهای بود در این کعبه به دنیا آمد
صدف کعبه در این لحظه پر از دُر شده بود
خانه از عرشنشینان خدا پر شده بود
فاطمه بنت اسد غرق تحیر شده بود
درک میلاد تو بیرون ز تصور شده بود
دو سه روزی که شده کعبه ز عطرت لبریز
معتکف بود حرم با تو شد ایام البیض
برکت رفته از آن خوان که در آن نیست نمک
فکر کردم که در این واژه چه چیزیست “نمک”
صد و ده بار علی و صدو ده چیست، نمک
نان این سفره حسینش شده، کافیست نمک
نمکین عشق علی شد ابدی و ازلی
برکت سفرهی شیعه است حسین بن علی
کیست این، معرکهدار همهی جولانها؟
کیست این، پیر و امیر همهی ایمانها؟
کیست این، خطبهی کولاک همه توفانها؟
کیست این اُسّ و اساس همهی بنیانها؟
مست شو با لب خورشید، لب ماه بگو
أشهد انّ علیّاً ولی الله بگو
ناگهان پرده برانداخته حق میبینی
مست از خانه برون تاخته حق، میبینی
نرد عشقی به خودش باخته حق، میبینی
چهره را مثل علی ساخته حق، میبینی
چه شرابی است که کعبه شده میخانهی او
این علی کیست که زهرا شده پروانهی او
ساقیا، ای که شراب تو چشیدن دارد
ناز از نرگس مست تو کشیدن دارد
پابرهنه به طواف تو دویدن دارد
وقت جانکندنمان روی تو دیدن دارد
جان ناقابل من پیش تو مثل برگ است
مستی دیدنت آقا سکرات مرگ است
یا علی ای که خودت هم هدفی، هم راهی
بندهی حقی و در بندگی خود شاهی
کهکشان هستی و خورشیدترینی، ماهی
آیهی «أنفسنا»، نفس رسول اللهی
این تو بودی که به بتهای تهی «لا» گفتی
نیمه شب، وقت خطر، جای پیمبر خفتی
ای پیمبر تو بگو مرد خطر کیست، علی
وسط معرکهها شیرجگر کیست، علی
قاتل عبدود و دافع شر کیست، علی
یار غارند همه، سینه سپر کیست، علی
باید ای شیعه به خصمش برسانی لعنت
بر فلانی و فلانی و فلانی لعنت
صاحب تیغ دو لب، لب به سخن باز کن و
خطبه بینقطه بخوان، با سخن اعجاز کن و
زمزم کعبه، شبی زمزمهای ساز کن و
تا ثریای خودت فاطمه پرواز کن و
بگو ای شعر تو یک مصرع دیگر داری
آینهدار تو زهراست، برابر داری
کعبه معنا شدهای تو، لک لبیک علی
قبلهی ما شدهای تو، لک لبیک علی
شاه و مولا شدهای تو لک لبیک علی
ذکر زهرا شدهای تو لک لبیک علی
مینویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو
ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو
امیر عظیمی
مگر که باز رُخت از پسِ نقاب در آمد؟
و یا که صبح دمیدست و آفتاب در آمد؟
همین که خَلْقِ دو چشمت تمام گشت خدا گفت :
مبارک است ، مبارک ، چه خوب از آب در آمد
تویی که نقطه بسمِ الَهِ کتابِ خدایی
ز شرح خال سیاهت علی کتاب در آمد
یداللَهی و نبی دید در میانه میدان
از آستین خدا دستِ بوتراب در آمد
گره زدم دل خود را فقط به زلف سیاهت
چه راست راهِ من از بین پیچ و تاب درآمد
بنازم این همه رحمت ، که بارها همه دیدند
گناه تا به نجف آمد و ثواب درآمد
عاصی خراسانی
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
می رسد دست شکوه تو به سقف ملکوت
ای که فتح ملکوت است برای تو هبوط
نه فقط دست زمین از تو تو را می خواهد
سالیانی ست که معراج خدا می خواهد
زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم به دم عمر تو تلمیح خدا بود علی
رقص شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را به کمر می بستی
وای اگر پارچه ی زرد به سر می بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو می زد
نعره ی حیدریه «أینَ تَفرو» می زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا در این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی
یازده مرتبه در آینه تکرار شدی
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی است
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید.
شعر از حمیدرضا برقعی
گاه با زلف تو کج میشود اینجا قبله
خم ابروی تو محراب شده یا قبله؟
کعبه بود و نجف آمد همه حیران گشتند
و خدا خواست بماند به معما قبله
تا به ما راه نشان داده سر زلف علی
بنویسید سر زلف علی را قبله
تا علی هست همین است مسیر الله
نرود راه فلانی و فلان تا قبله
کعبه تنها ترکش کرد مرا مشتاقش
کعبه یک سنگ نشان است و الا قبله
هر کجا هست مرا سمت نجف مایل کن
شده ایوان طلایی تو تنها قبله
پای اگر داشت سراسیمه میامد به حرم
بوسه میزد به در مرقد مولا قبله
امیرفرخنده
کعبه حلول نور مبارک به دامنت
پیراهن سیاه برون آر از تنت
امشب تویی و حسن خداوند ذوالمنت
آمد زمان سورۀ توحید خواندنت
بت ها سرود نور بخوانید با علی
ای سنگ های کعبه بگویید یاعلی
امشب حرم به عرش خدا ناز می کند
آغوش خود برای علی باز می کند
آهنگ یاعلی ست که آغاز میکند
راز نگفته با علی ابراز می کند
ای کعبه باز زندگی از سر گرفته ای
جان محمد است که در بر گرفته ای
این طفل نیست شیر خداوند اکبر است
این روی حی سرمد و پشت پیمبر است
این دست داور است که برخلق یاور است
این صاحب لوای خدا روز محشر است
ای کعبه این علی ست حضورش قیام کن
میلاد حیدر است به حیدر سلام کن
بنت اسد تو مادر جان محمدی
امشب به خانۀ پسر خویش سر زدی
تو میهمان خاص خداوند سرمدی
ام الا ئمه مادر کعبه خوش آمدی
ای کعبه ازولادت طفل تو منجلی
این خانه را خلیل بنا کرده بر علی
باز آ که آرزوی حرم را برآوری
باز آ که از برای حرم حیدر آوری
باز آ که باز بت شکن دیگر آوری
باز آ که آفتاب خدا منظر آوری
باز آ که کعبه را پسرت سرفراز کرد
این خانه برخوش آمد توسینه باز کرد
بنهاد پا به خانه معبود با علی
در هرنفس قدم به قدم گفت یا علی
بت ها صدا زدند همه یک صدا علی
از چاررکن گشت بلند این ندا علی
یک لحظه ماه فاطمه برقع زرو گرفت
تا صبح روز حشر حرم آبرو گرفت
ای کعبه از ولادت تو محترم علی
ای حرمت تو کرده حرم را حرم علی
وقتی به چشم کعبه نهادی قدم علی
کعبه به بام عرش خدا زد علم علی
سوگند می خورم به خداوند یا علی
کز عرش برتراست ی و ازکعبه افضلی
حج وزکوة صوم و صلوة قیام تو
حمد و رکوع سجده تشهد قیام تو
زمزم تو سعی هم تو صفا تو مقام تو
تکبیر تو طواف تو بیت الحرام تو
این نکته از نبی شده اعلام یا علی
اصلا تویی تمامی اسلام یا علی
ای جبرئیل بهر تو آورده ذوالفقار
برلیلة المبیت تو حق کرده افتخار
کرده به راه ختم رسل جان خود نثار
تو یار یار بودی از اول نه یار غار
تو بردفاع ختم رسل پا فشرده ای
دور رسول گشته نود زخم خورده ای
آن مدعی که چون بز کوهی فرارکرد
ننگ فراررا به جهاد اختیار کرد
ترک نبی به معرکۀ کارزار کرد
خودرا نهان به پیچ و خم کوهسار کرد
می دید رزم تو زیسارو یمین علی
می گفت بر شجاعت تو آفرین علی
بافخر کائنات برادر فقط تویی
درروز حشر ساقی کوثر فقط تویی
اسلام شاهد است که حیدر فقط تویی
والله جانشین پیمبر فقط تویی
آنان که مدعی مقام پیمبرند
از خاک قنبر تو در این عرصه کمترند
هرگز کسی به غیرتو حیدر نمی شود
مرد فرار فاتحح خیبر نمی شود
بیگانه با رسول برادر نمی شود
جز تو به شهر علم کسی در نمیشود
بگذار تا رود به سر دارها سرم
من خاک پای "میثم" تمار حیدرم
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
قصه ی این عشق را میثم روایت می کند
قصه ها را بیشتر عاشق حکایت می کند
گر چه زهرا بر امامان هم امامت داشته
شأن حیدر را ببین، بر او امامت می کند
رد پا لازم ندارد، هر دو عالم را فقط
نور یک تا عبای او هدایت می کند
نسل در نسلیم بیمار علی و فاطمه
عشق حیدر سینه بر سینه سرایت می کند
دشمنی یا مشرکی یا بی خدا، لیس المفر!
بردن نام علی هم مبتلایت می کند
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
وصف حیدر را همین جمله کفایت می کند
بر در این خانه شاهی هست که بابای ماست
نوکر این خانه هم احساس عزت می کند
وصله ی نعلین هایش آبروی عالم است
گرد نعلین علی کار طبابت می کند
فرق دارد نوکر دربار این آقا شدن
یا علی می گویی و زهرا دعایت می کند
روز محشر قصه ی ما فرق دارد با همه
نوکرانش را خود بی بی شفاعت می کند
کیست این آقای بی همتا که در اوج خلوص
تا طلوع فجر هر شب را عبادت می کند
کیست این آقا که جبرائیل شاگرش بُوَد
در پناهش آسمان قصد اقامت می کند
کیست این آقا که حتی دست خالی هم شود
باز هم بر سائل و مسکین عنایت می کند
کیست این آقا که رزق و روزی هر سال را
با کرامت بین خلق الله قسمت می کند
کیست این آقا که حتی در میان کارزار
وقت قتل عبدود هم قصد قربت می کند
کیست این آقا که وقت رزم در میدان جنگ
مالک اشتر هم از نیروش وحشت می کند
کیست این آقا که آیات خدا را در برش
مصطفی می خواند و او هم کتابت می کند
کیست این آقا که حتی آدم و نوح و خلیل
روز و شب بر محضرش عرض ارادت می کند
شکر که دامان پاک مادرم تایید شد
هر که ناپاک است با حیدر عداوت می کند
شعر در وصفش سرودن، کار هر شاعر نبود
شهریاری هم اگر باشد جسارت می کند
وحید محمدی
فاطمه بنت اسد وصل خداوندت مبارک
بحر عصمت گوهر بی مثل و مانندت مبارک
نقش لبخند علی بر قلب خرسندت مبارک
عید میلاد یگانه طفل دلبندت مبارک
مادر شیر خدا میلاد فرزندت مبارک
پیشاپیش خجسته میلاد با سعادت
حضرت علی«ع» و روز پدر مبارک بادتان
علی مع الحق
خواندن از محبوب خود منبر ندارد احتیاج
عشق بازی شعرهای تر ندارد احتیاج
می نخورده عاشقانش امشب ازخود بی خود اند
مست مستان ساقی و ساغر ندارد احتیاج
میکده لحظه به لحظه پر شده ازعطر یار
بزم امشب نافه و عنبر ندارد احتیاج
تا به دام افتد مگر یک عمر پرپرمی زند
یاکریم جلد اینجا پر ندارد احتیاج
فقر را از صاحبش هرشب گدایی میکند
عبد مولا کیسه های زر ندارد احتیاج
تا سری پیدا کند در بین سرها روز حشر
میثم این خانواده سر ندارد احتیاج
هرکه دارد سایه ی لطف علی را بر سرش
مطمئنم به کسی دیگر ندارد احتیاج
مثل پیغمبر که تا دارد علی را نزد خود
در میان معرکه لشگر ندارد احتیاج
به گل رویش خدا هرچه بخواهم میدهد
با وجودش بعد از این نوکر ندارد احتیاج
نیمه ی ماه رجب شد اعتکافش واجب است
زادگاه مرتضی قطعا طوافش واجب است
عید میلاد علی عید سعیدکعبه است
ان که به پابوسی اش اول رسیده کعبه است
کعبه را از لات و عزی و هبل خالی کند
مرتضای بت شکن تنها امید کعبه است
خشت خشت اش از علی گوید سخن بیت الحرام
کودک بنت أسد تنها نوید کعبه است
اینکه از دیوار بشکافد برای مرتضی
اولین و بهترین کار مفید کعبه است
از جلال و از شکوه اش مکه میلرزد به خود
شاهد حرفم تکان های شدید کعبه است
هم زمین هم آسمان روشن شد از نور رخ اش
حضرت خورشید طفل رو سپید کعبه ست
سنگر شیر خدا بودن به امر ذات حق
بی گمان از افتخارات جدید کعبه است
میتوان فهمید از سمتنی امی حیدره
حیدر کرار سردار رشید کعبه است
خانه کعبه مرید حضرت اقای ماست
یا علی بن ابیطالب مرید کعبه است
جز به روی او برای هیچ کس در وا نشد
پس علی بن ابیطالب کلید کعبه است
نه فقط من که جمادات است مداح علی
ان که میگوید برای او قصیده کعبه است
میشود فهمید از فزت برب الکعبه اش
هم شهید مسجد است و هم شهید کعبه است
در میان کعبه ای که قبله ی جان همه ست
مرد خانه مرتضی بانوی خانه فاطمه ست
جبرئیل از مقدم پاکش بشارت می دهد
عالمی را مژده ی جشن ولادت می دهد
از لیذهب عنکم الرجس اینچنین پیداست که
با نگاه خود دل ما را طهارت می دهد
نور قرآن در دلش قدافلح روی لبش
به رسول اللهی احمد شهادت می دهد
هم امیرالمومنین با حق و هم حق با علی ست
مرتضی سر تا به پا بوی عدالت می دهد
گر علی روزی به کرسی قضاوت رو کند
به خطاکاران به یک اندازه فرصت می دهد
هادی شهر است و دنبال هدایت کردن است
چادر زهرای خود را گر امانت می دهد
قصه وارونه ست در واقع خلیل بت شکن
به علی بن ابیطالب شباهت می دهد
چاه های آب خود را وقف عامش کرده است
او تمام شهر را درس دیانت می دهد
بهر امرار معاش خویش زحمت می کشد
پینه ی دستش خبر از استقامت می دهد
در رکوع خود به سائل بذل و بخشش می کند
اهل بیت اش را به این الطاف عادت می دهد
نان و خرما میبرد بر روی شانه شب به شب
شام خود را به یتیم بی بضاعت می دهد
من صد و ده تا گره وا میکنم با نام او
بی گمان نادعلی همواره حاجت می دهد
محشر آن وقتی تماشایی ست که آقای من
دوستان خویش را اذن شفاعت می دهد
آخرش یک روز خواهم رفت ایوان نجف
ِآخرش یک روز توفیق زیارت می دهد
هدیه ی روز پدر جان را کنم تقدیم او
هر چه دارد شیعه در راه ولایت می دهد
علتی دارد اگر کل میکشم کف می زنم
گرمی ذکر علی بر من حرارت می دهد
در میان قلب هر جنبنده ای یاد علی ست
آفرینش در میان مشت مقداد علی ست
دسته دسته راهبان هم بی قرار ایلیا
با رسولان اولوالعزم اند یار ایلیا
یوسف و الیاس و ابراهیم و اسماعیل و نوح
هود و ادریس نبی میراث دار ایلیا
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک در گردش اند
از همان روز نخستین بر مدار ایلیا
خط به خط هر خطبه ی نهج البلاغه خواندنی ست
در عجب اندیشه ها از شاهکار ایلیا
جمله جمله در میان هر کتابی رخنه کرد
واژه در واژه کلام استوار ایلیا
مرده ای را زنده کردن که نمی آید به چشم
در میان معجزات بی شمار ایلیا
حضرت موسی کلیم الله ارادتمند او
حضرت عیسی بن مریم دوستدار ایلیا
صد هزار انجیل امشب رونمایی میکنیم
از حواریون مجنون دچار ایلیا
مثل فردای فرج فردای رجعت دیدنی ست
انبیا و اولیا چشم انتظار ایلیا
مسیا ، طیطه و شبر و شبیر و سوشیانس
عالمی ریزه خور ایل و تبار ایلیا
مرد و زن پیر و جوان هر شب گدایش میشوند
انبیا در حشر محتاج عطایش میشوند
واژه واژه واژه ام را شعر نابش می کنم
با علی حل میکنم جام شرابش می کنم
خانه ی مولای من دروازه ی خوشبختی است
با علی کوه گناهم را ثوابش می کنم
میزنم بر سینه ام سنگ علی را روز و شب
سینه را اینگونه خوش رنگ و لعابش می کنم
بی گمان بویی نبرد از آدمیت منکرش
هرکه شد کلب علی آدم حسابش می کنم
از شما پنهان نباشد از خدایم هم که نیست
در میان سجده گاهی رب خطابش میکنم
میبرد شبهای دلتنگی مرا سوی نجف
عکس ایوان طلایی را که قابش میکنم
از علی بن ابیطالب مدد میگیرم و…
نقشه های شوم را نقش بر آبش میکنم
ذوالفقار امروز در دست محبان علی ست
دشمن اسلام را خانه خرابش میکنم
از منادی های وحدت هستم اما ناگزیر
هرکسی که دشمنی ورزد جوابش میکنم
مثل ابراهیم از نمرود عالم خسته ام
به علی و بچه های فاطمه وابسته ام
علیرضا خاکساری
طاووس ، از پَرهای فضلت مات گشته
آقاییات بر خوب و بد ، اثبات گشته
آن دم که با ذکر تو عطرآگین شود ذهن
بر عاشقانت ، بهترین میقات گشته
مدح تو آرامش دهد بر قلب خسته
مدّاحیات دلکشترین اصوات گشته
دانشگهِ توحیدیان را در حقیقت
درس ولای تو الهیّات گشته
نامت وزین کرده علیجان! شعرها را
نام تو جانی بر تنِ ابیات گشته
هفت آسمان و اهل آن دربند دامت
بیچاره آن کس که نشد عبد و غلامت
پایین پایت عالم بالا نشسته
زانو زده پیش تو با دستان بسته
افتاده پای مَقدمت صدها فرشته
با نیت عرض ارادت ، دسته دسته
بیچاره میگشتیم ما گر تو نبودی
شاخ هَوس را هیبت فضلت شکسته
سرزنده و با حال برگشت از عروجش
هر کس مشرّف شد نجف با حال خسته
خواهد فِتاد آخر به آتش در مسیرش
هر کس که بند دوستیّات را گسسته
کُشتی مرا شاه نجف! با جلوههایت
بی اختیارم ؛ زود می افتم به پایت
ای در الستِ تو الست حق ، فروزان
توحید در امر غدیر تو نمایان
در کعبه پا بگذاشتی بر خاک ؛ یعنی
کعبه تو هستی در حقیقت بر مسلمان
در دادگاه کبریا فردای محشر
باشد مرام زندگانیّ تو میزان
جز سرسپردن در رهت باشد ضلالت
شیطان بُوَد از سایهی پایت گریزان
من هر کجا باشم رفیقم مِدحت توست
هرگر نخواهی رفت از یادم علیجان!
دستی بکش روی سرم ، مولود کعبه!
دعوت نمایم به حرم ، مولود کعبه!
محمد علی نوری
صبح خلقت که خدا حضرت آدم را ساخت
دمِ در بود مسیحا که علی دم را ساخت
اولین روز علی بود و نبی بود و خدا
دومین روز علی قبلهی عالم را ساخت
نوبت خلق کنیزان مقرب که رسید
از دم فاطمهاش حضرت مریم را ساخت
رحمت واسعهاش سایه به عالم انداخت
قبل ترسیم زمان ماه محرم را ساخت
از اضافات گِلش مالک اشترها ساخت
او خودش صبح ازل قنبر و میثم را ساخت
بر همه “ما خلَقَ الله” رئیس کل بود
اولش ما که نبودیم ولی دُلدُل بود
او ز اسرار پسِ پردهی عرش آگاه است
روی لبهای ملک ذکر «ولی الله» است
به به از واقعه و معرکه گردانیِ او
غُصه ای نیست در آن بُهبُهه تا آقا هست
خَیرٌ اسما به علی میرسد از بعد خدا
تخت او در وسط عرش زیارتگاه است
به روی کرسی او حک شده با خط طلا
که سلیمان نبی خادم این درگاه است
و نوشتند به روی در میخانهی عشق
خرج جام مِیِ رعیت به حساب شاه است
خمرهی مِی بگذارید سرِ بالینم
مست خوابم ببرد خواب نجف میبینم
در صفای حرمش سعی صفا را دیدم
یاعلی گفتم و تاثیر دعا را دیدم
سجده کردن به علی آخر توحید من است
من در ایوان نجف عکس خدا را دیدم
مشهد و سامره و قم همگی در نجفند
در نجف کنگرهی کرب و بلا را دیدم
میل دیدار خدا داشت ، ز جا تا برخاست
حرکت عقربهی قبله نما را دیدم
کعبهی زلف کجش قبلهی ما را کج کرد
بین پیشانی او رد خدا را دیدم
رب این قبلهی بین المللی را عشق است
صوت تکبیره الاحرام علی را عشق است
بسم رب الملک العشق ، خداوند علی
دل ندادم به کسی تا بشوم بند علی
خوش به حال علی و گُل به جمال الله
که خدا هست خدای علی و بنده علی
لحظهی آخرمان اول مجنونیِ ماست
«یَرَنی» لذت مرگ است به لبخند علی
نان و خرمای شبش وقف یتیمان شده بود
نیست در کل جهان مرد همانند علی
چشم امید ندارم به کسی غیر حسین
همهی دار و ندارم شده فرزند علی
تا جهان دست جهاندار نجف خواهد بود
کربلا مقصد زوار نجف خواهد بود
عماد بهرامی
سرود ولادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار
مکه شده «یاعلی» جان کلامش
کعبـه طـواف آورد دور امامش
هستی احمد
جان محمّد
حقیقت کوثر و قرآن و تبارک
لیلۀ میـلاد تـو بر خدا مبارک
یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا
ای حجر امشب ببوس دست علی را
دسـت علـی حجـت لمیزلی را
بـا مــدد هــو
ذکــر علـی گو
ذکر علی بر همگان بود عبادت
خاصه در این لیلۀ میلاد ولادت
یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا
****
فاطمـه امشب ببیـن روی خدا را
میشنوی از حق این طرفه ندا را
مــادر مــولا
غــرق تجــلا
خدا در رحمت خود بر تو گشاده
که نام فرزند تـو را علی نهاده
یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا
****
از حجرالاسـود آید این ترانه
صاحبخانـه شـده وارد خانه
حرم، حرم شد
بحـر کرم شد
ندا رسد از طرف رکن یمانی
روی علی بود کتاب آسمانی
یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا
****
ای حرم از انبیـا دل ببر امشب
بر گل روی علی کن نظر امشب
بیـت هـدایـت
غــرق ولایت
خاتـم انبیـا! ببیـن روی علی را
از حرم امشب بشنو بوی علی را
یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا
لالـۀ دسـت خــدا در چمــن آمد
بـوی گل و سـوسن و یاسمن آمد
امـــام قـــرآن
تمـــام قـــرآن
گوهر وحی از نفست فشان علیجان!
سورۀ مؤمنون بخوان بخوان علیجان!
یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا
****
ختم رسل خندهزن از دل و از جان
بوسـه زنـد بـر لب قاری قرآن
گـل بفشانیـد
بـا هـم بخوانید
مدح علی از لب شیرین محمّد
علی بـود تمامـی دیـن محمّد
یا مولا یا مولا خوش آمدی یا مولا
سرود ولادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار
ای حـرم امشب حیــدری گشتی
عشـق حیــدر را مشتـری گشتی
حسن ذات حی سرمد را تماشا کن
جان شیریـن محمّـد را تماشا کن
یا سیدی حیدر! خوش آمدی حیدر
****
انس و جان گویند یک صدا حیدر
در حــرم باشــد بــا خدا حیدر
بیت حـق را جلـوۀ حیـدر مبارک باد
جـان پیغمبـر به پیغمبـر مبـارک باد
یا سیدی حیدر! خوش آمدی حیدر
****
از حــرم تـابیـــد آفتــاب امشب
جلوهگر شـد حق بینقـاب امشب
این پسر، یاسین و نور و قدر و فرقان است
جان احمد، قلب قرآن، روح ایمان است
یا سیدی حیدر! خوش آمدی حیدر
****
مـادر مــولا! اسـد آوردی
وجــهالله الصمــد آوردی
در علی رخسار احمد را تماشا کن
شیر و شمشیر محمّد را تماشا کن
یا سیدی حیدر! خوش آمدی حیدر
****
یـا رسـولالله یـاورت آمد
ساقـی حوضِ کوثرت آمد
عروهyالوثقای دین، حبلالمتین است این
چشم تو روشن! امیرالمؤمنین است این
یا سیدی حیدر! خوش آمدی حیدر
****
ای رسـولالله محـو قـرآنت
ای خدا خوانده بر نبی جانت
انبیا را سربهسر مست حلاوت کن
بر سر دست نبی قـرآن تلاوت کن
یا سیدی حیدر! خوش آمدی حیدر
در ولادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار
امشب ای کعبه زیارت کن زیارت کن خدا را
همچو جـان برگیر در بر جان ختمالانبیا را
چشم شـو سـر تا قدم، بنگر جمال کبریا را
بوسه زن خاک قـدمهای علـی مرتضی را
رکـن ارکـان الهـی نــور حسـن ابتـدا را
پر کن از نور ولایت وسعت ارض و سما را
****
کعبـه! امشب آبـرو از مقـدم حیـدر گرفتی
خانۀ حقـی و صاحـبخانه را در بـرگرفتی
دل به حیدر دادی امـا دل ز پیغمبر گرفتی
جاودان مانی که امشب زندگی از سر گرفتی
بلکـه آب زندگـی از ساقـی کوثـر گرفتی
ناز کن؛ از خضر هم دیگر مگیر آب بقا را
ایـن محمّـد را روان و روح قرآن است کعبه!
این امیرالمؤمنین ایـن کل ایمان است کعبه
این همان حبلالمتین این رکن ارکان است کعبه
این بـه جسم پاک کل انبیا جان است کعبه
میهمـانت میزبان مـلک امکـان است کعبه
میدهد از امر حق روزی تمام ماسوا را
****
فاطمه! بنت اسـد! وصـل خداوندت مبارک
بحر عصمت! گوهر بیمثل و مانندت مبارک
نقش لبخند علی بـر قلب خورسندت مبارک
عیـد میـلاد یگانـه طفـل دلبندت مبارک
مـادر شیـر خـدا! میـلاد فرزنـدت مبارک
داده ذات حـق بـه تـو آیینـۀ ایزدنما را
****
فاطمـه! بنت اسـد! تهلیل گـو تکبیر زادی
نیمهشب در جوف کعبه مهر عالمگیر زادی
قـل هـوالله احـد را بهترین تفسیـر زادی
دختـر شیـری و از بهـر محمّـد شیر زادی
بلکه بر ختم رسل هم شیر هم شمشیر زادی
شیر ده از شیرۀ جان در حرم شیر خدا را
****
مادر مولا! نثـار خـاکت از گـردون ستاره
ای سـلامالله بـر فرزنـد دلبنـدت همـاره
از حرم بیرون بیا با قرص خورشیدت دوباره
دیده بگشا بین محمّد گشته سر تا پا نظاره
ذکر یا مولاست جاری بر زبانش بیشماره
تا بگیـرد در بغـل خورشیـد انوار الهدی را
****
ای مقام و قدر و اجلال تو از مریم فراتر
ای حریم خاص حق را با قدومت داده زیور
دخـت شیـر و مادر والا مقـام شیر داور!
جان شیرین محمّد را تویی فرخنده مادر
بیقراری میکند بر طفل دلبنـدت پیمبر
هدیه کن بر مصطفی امروز جان مصطفی را
یـامحمّـد البشـاره! البشـاره! جـانت آمد
پیشتـر از روز بعثـت در بغل قرآنت آمد
همـدم دیـرآشنایـم بـاز در دامـانت آمد
آن که صدها بار جان خود کند قربانت آمد
ای فدایت جان خوبان جهان! جانانت آمد
در بغـل بگرفتـهای روح تمـام انبیا را
****
یامحمّد از تمـام عالم خلقت سـر است این
یامحمّد تو همانا شهر علمی و در است این
کفو تو، کفو کتابالله، کفـو کوثر است این
فاتح احزاب و بدر و خندق است و خیبر است این
حیدر است این حیدر است این حیدر است این حیدر است این
باز کرده در حضورت پنجۀ مشکلگشا را
****
ای به احمـد داده جان، آوای قرآنت علیجان!
ای جنان یک شاخه گل از باغ و بستانت علیجان!
ای تو جان مصطفی و مصطفی جانت علیجان!
ای همه اسلام در ایمان سلمانت علیجان!
گرچه قابل نیستم جانم به قربانت علیجان!
بیبهایم، چون شود بخشی بها این بیبها را؟
****
تو یداللهی و من افتادهای بیدست و پایم
تو تمـام هستیِ هستآفرینی من گدایم
تو امیرالمؤمنینی، من کیام؟ عبد هوایم
هرکه هستم با همین پروندۀ جرم و خطایم
آشنــایم آشنـــایم آشنـــایم آشنــایم
داشتم پیش از ولادت در دلم مهر شما را
****
من دهم از دست، دامان تو را؟ هرگز علی جان!
رو کنم یک لحظه بر غیر شما؟ هرگز علی جان!
بیتـو رو آرم به درگاه خدا؟ هرگز علی جان!
دامن مهـر تـو را سازم رها؟ هرگز علی جان!
تو کنی آنی مرا از خود جدا؟ هرگز علی جان!
کس نگیرد جز تو دست «میثم» بیدست و پا را
در ولادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
مرآت ولایت ۵ – غلامرضا سازگار
ولایت را وضـو دادند امشب
زبان را ذکر هو دادند امشب
به یمـن مقـدم مولـود کعبه
حـرم را آبـرو دادنـد امشب
شب عیـد امیـرالمـؤمنین است
علی با رب کعبه همنشین است
****
به دور کعبـه گـردد ماه، امشب
حرم را بخت شد همراه، امشب
همین کـه زادگـاه مرتضی شد
ولادت یـافت بیـتالله، امشب
خدا بر خلقت خود آفرین گفت
حرم هم یـاامیرالمؤمنین گفت
****
ملایک! کعبه را در بر بگیرید
همه عیـدی ز پیغمبر بگیرید
هجـوم آریـد بـر رکـن یمـانی
مـراد خـویش از حیـدر بگیرید
تمـاشـای رخ حیـدر مبارک
طـواف جـان پیغمبر مبارک
****
جهـان غـرق فـروغ ابتـدا بود
زمین دریـای انـوار هُـدی بود
حرم تا صبح، ذکر یاعلی داشت
علی بـود و علی بود و خدا بود
صنم هم ذکر الله الصمد داشت
نـدای قـل هـوالله احد داشت
****
محمّد! دست عالمگیرت این است
نگهـدارنــدۀ تکبیرت ایـن اسـت
نه تنها دست و بازو، جان شیرین...
نه تنها شیر تو، شمشیریت این است
خدا داند که این است و جز این نیست
کسـی جـز او امیـرالمـؤمنین نیست
حرم آغـوش خـود را بـاز کرده
ســرود یــاعلـی آغــاز کـرده
تماشا کن تماشا کن محمّد
که کعبـه تـا خـدا پـرواز کرده
عیان، بیپرده حسن داوری شد
که امشب آفرینش حیدری شد
****
دلا! امشب خدا را با علی بین
جـلال کبریـا را بـا علی بین
محمّـد را تماشـا در علی کن
تمـام انبیــا را بـا عـلی بین
اگـرچـه زادگـاه او حرم بود
خدا بهر علـی آغوش بگشود
****
خدا در صـورت حیـدر درخشید
زمیـن و آسمان را نـور بخشید
به دخت شیر، امشب داد شیری
که در آغـوش پیغبمـر خروشید
زبان بگشود؛ قرآن خواند، تکبیر!
بتــان کعبـه را لرزانـد، تکبیر
****
فشاند از لعل لب گوهر؛ سخن گفت
ز وحــی خالـق داور سخـن گفت
همان اول که چشم خویش بگشود
فقط با شخص پیغمبر سخن گفت
که یا احمد! منم شمشیر و شیرت
وصیات، حافظ دینـت، وزیـرت
****
خـدا بهـر تـو حیـدر آفریـده
معیـن و یـار و یـاور آفریـده
تـو را بهـر نجات خلق عالم
مـرا بـر فتـح خیبـر آفریـده
امیرالمـؤمنینــم؛ شیــر حقـم
تو دست حق و من شمشیر حقم
تو جانان، جان شیرینت منم من
نگهـدارنـدۀ دینـت منـم من
تمــام نعمــت پـروردگـارت
کمـال دیـن و آیینت منم من
به بازوی علی حق را نگه کن
احد را بدر و خندق را نگه کن
****
تو را تیر قضا در شست حیدر
فدایت باد، بـود و هست حیدر
علم بـر شانۀ من، حکم از تو
بود شمشیر تو در دست حیدر
نه از خیبر نه از خندق سخن بود
کلیـد فتـح تـو در دست من بود
****
مـن از آغـاز خلقـت بـا تو بودم
چه در جلوت چه خلوت با تو بودم
در اسلاب رسل بـا هم نشستیم
چه در معنی چه صورت با تو بودم
نـه تنهـا بـا تو از اول نشستم
همانا تا که هستم با تو هستم
****
از آن روزی که احمد آفریدند
علـی را بــر محمّـد آفریدند
دو روح آشنـا را در دو پیکـر
ز یـک روح مجــرد آفریدند
نه حرفی از زمین نه از سما بود
علی بـود و نبـی بـود و خدا بود
****
علی! تو هستـیِ هسـتآفرینی
تو هم حقـی و هم حقالیقینی
به پیغمبر قسم بعد از محمّد
تـو، تنهـا تـو امیـرالمؤمنینـی
فقط حق تو تنها، این مقام است
لبـاس نور بر ظلمت حرام است
****
تو در جسم رسل جانی علی جان
تو توحیدی، تو ایمانـی علی جان
به قرآن میخورم سوگند، مولا!
تو قرآنی تـو قرآنی علـی جان!
عبـادت هیـزم نـار اسـت بـیتو
بهشت ار گل دهد خار است بیتو
****
کتـابالله را جـان نیسـت بـیتو
ملـک را نیـز ایمـان نیست بیتو
مسلمـان نیستـم گـر کذب گویم
که سلمان هم مسلمان نیست بیتو
تــولا و تبـرا هسـت دینـم
بدانید ای همه عالم من اینم
****
مـرا بـا مهـر حیدر آفریدند
ز خـاک کفش قنبر آفریدند
زبـان میثمـی دادنـد بر من
نفسهـایم دمـادم یاعلی شد
تمام نخلِ «میثم» یاعلی شد
سرود ولادت مولا علی علیه السلام
مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار
ای حرم امشب عجب زیبا شدی
زادگاه حضرت مولا شدی
ای ولی کبریا جان ختم الانبیا
یا علی یا مرتضی
ای سراپایت صفا قرآن بخوان
روی دست مصطفی قرآن بخوان
غنچۀ لب باز کن با محمد راز کن
یا علی یا مرتضی
تو حرم را مقتدایی یا علی
دست و شمشیر خدایی یا علی
در شب میلاد تو کعبه شد آباد تو
یا علی یا مرتضی
انبیا مات جلالت یا علی
اولیا محو جمالت یا علی
ای رخت وجه خداای فــروغ ابتــدا
یا علی یا مرتضی
ای که گردیده حرم دور سرت
از حرم بیرون بیا با مادرت
دُر ز لعل لبفشان دل ز پیغمبر ستان
یا علی یا مرتضی
نغمههای آب زمزم یا علی است
ورد آدم ذکر خاتم یا علی است
کعبه گوید یا علی مکه گوید یا علی
یا علی یا مرتضی
وجه ربالعالمینی یا علی
جان ختمالمرسلینی یا علی
فاتح دین نبی جان شیرین نبی
یا علی یا مرتضی
سرود میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام
مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار
حرم الله شد حرمت یا علی
سر و جان فدای قدمت یا علی
ذکر کعبه شده یا علی یا علی
علی مولا علی علی مولا علی
فاطمه فاتح خیبر آوردهای
دختر شیری و حیدر آوردهای
راز کن با خدا، ناز کن با علی
علی مولا علی علی مولا علی
مرحبا ای حرم دور حیدر بگرد
دور حیدر بگرد با پیمبر بگرد
شرف دیگرت کرده اعطا علی
علی مولا علی علی مولا علی
گو در آرد ز تن آسمان پوستم
من علی دوستم من علی دوستم
فکر و ذکرم بوَد در دو دنیا علی
علی مولا علی علی مولا علی
من ز صبح ازل با علی بودهام
رخ به خاک در قنبرش سودهام
بوده پرواز من از علی تا علی
علی مولا علی علی مولا علی
من به عشق علی بندگی کردهام
با تولای او زندگی کردهام
در نگاه دلم بوده پیدا
علی مولا علی علی مولا علی
ای قیامت همه تحت فرمان تو
دست پیغمبران هم به دامان تو
دست ما را بگیر جان زهرا علی
علی مولا علی علی مولا علی
در ولادت و مدح مولا امیرالمؤمنین علیه السلام
مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار
عالم امشب به علی مینازد
آدم امشب به علی مینازد
همگان دور حرم میگردد
حرم امشب به علی مینازد
لوح از نام علی زینت یافت
قلم امشب به علی مینازد
آسمان سوده جبین بر خاکش
کعبـه گردیده گریبان چاکش
زهی از دامن آباد حرم
پیر خلقت شده نوزاد حرم
یک علی در نگهش جلوه کند
هر که هر لحظه کند یاد حرم
علی از روز ازل بود علی
پس بگو آمده میلاد حرم
حرم از خاک علی خلق شده
او ز نــور ازلــی خلـق شده
مکه شد غرق تجلای علی
کعبه محو قد و بالای علی
به همه خلق بگویید: خدا
گشته مشتاق تماشای علی
حرمالله سراپا شده چشم
دوخته چشم به سیمای علی
چــار ارکـان حـرم زوارش
محو دیدار شده هر چارش
این همان جان رسولالله است
جان و جانان رسولالله است
نه فقط قاری قرآن گشته
بلکه قرآن رسولالله است
دست و شمشیر خدا در پیکار
شیر غران رسولالله است
احد و بدر و جمل پا بستش
علـم فتـح خـدا در دستش
در تن ختم رسل تاب علی است
همه تاریکی و مهتاب علی است
وسعت ملک الهی بحری است
که در این بحر درّ ناب علی است
ناصر دین خدا، یار رسول
فاتح خیبر و احزاب علی است
مهر او دین رسولالله است
جان شیرین رسولالله است
رکن ارکان هدا کیست؟- علی
صورت و چشم خدا کیست؟- علی
آنکه در بستر پیغمبر خفت
جان خود کرد فدا، کیست؟- علی
آنکه با دست یداللهی او
عمرو افتاد ز پا، کیست؟- علی
همـه عالم بـه علی مینازد
گو: خدا هم به علی مینازد
علی از روز ازل حیدر بود
با خدا همدم پیغمبر بود
از زمانی که زمان خلق شده
هر زمان او به زمان رهبر بود
به همه عالم خلقت سوگند
که علی از همه عالم سر بود
آنکــه ز آغــاز ولــی بــود ولی
به خدا شخص علی بود علی
به خدا دین خدای متعال
به تولای علی یافت کمال
گر نخوانم ز علی کامم تلخ
گر نگویم ز علی نطقم لال
با علی بخت حقیقت در اوج
بی علی روح عدالت پامال
مهر او گر نبود توشۀ راه
همه طاعات گناهند گناه
روح من مرغ لب بام علی است
کوثر جان من از جام علی است
روز محشر چه هراسم ز جحیم
آتش خشم خدا رام علی است
بهترین ذکر علی نام خداست
بهترین ذکر خدا نام علی است
نام او زینت بابالله است
مهر او روح کتابالله است
ای خداوند و خدا را بنده
ای به تیغ تو عدالت زنده
بندۀ پیشتر از بگذشته
حجةالله پس از آینده
مهر، تا بندۀ کوی تو نشد
در سماوات نشد تابنده
دهر ظرف کرم توست علی
حشر، زیر علم توست علی
ای در آغوش الهی جایت
بر سر دوش محمّد پایت
تو که هستی؟ تو که هستی؟ مولا
که فداییت شده زهرایت
تو خدا نیستی اما ز خدا
گشته لبریز همه اعضایت
نه فقط سینۀ ما از تو پر است
وسعت ملک خدا از تو پر است
تو ز مخلوق سری یا حیدر
نَفسِ پیغامبری یا حیدر
بشر و این همه آثار خدا
تو چگونه بشری یا حیدر
عمر تو بیشتر از ارض و سماست
تو به آدم پدری یا حیدر
آدم از خاک رهت آدم شد
تا علـم در همـۀ عالـم شد
ای معطر ز گلت آب و گلم
نامت آوای طپشهای دلم
من و مدح تو خدا میداند
از تو تا صبح قیامت خجلم
من چراغ همه جا خاموشم
آتشی ده که کنی مشتعلم
خـود ز پرونـدۀ خـود آگاهم
هر چهام «میثم» این درگاهم
در ولادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام
مرآت ولایت ۴ – غلامرضا سازگار
کعبه امشب در تو مرآت هوالله آمده
آفتاب طلعت معبود با ماه آمده
روح شو سر تا قدم آغوش جان را باز کن
خانه زینت کن که صاحبخانه از راه آمده
با تمام رکنهایت ذکر یا حیدر بگو
صبح امیدت در آغوش سحرگاه آمده
خشت خشت کعبه را آید به گوش این زمزمه
مـادرِ جـان محمّـد ادخلی یا فاطمه
****
الله الله ای حرم امشب تماشایی شدی
بود قدرت گم ولی امشب شناسایی شدی
با امیرالمؤمنین از انبیا و اولیا
دل ربودی همچنان گرم دلآرایی شدی
نور زهرا ریخته از عرش اعلا بر سرت
پای تا سر غرق در انوار زهرایی شدی
فاطمه، روشنگر اهل یقین آوردهای
مرحبا با خود امیرالمؤمنین آوردهای
****
ای حرم! مرآت ربالعالمین است این پسر
جان احمد، روح قرآن، رکن دین است این پسر
ظاهراً یک کودک نوزاد میبینی ورا
در حقیقت مرشد روحالامین است این پسر
مؤمنین از چار سو دور حرم گردید جمع
ای همه مؤمن امیرالمؤمنین است این پسر
دیده روشن ای حَجر ای حِجر ای رکن ای مقام
یک صـدا بـا همدگـر گویید یا حیدر سلام
****
میرود امشب به بام آسمان نور از حرم
با گل لبخند روید جای گل، حور از حرم
کوههای مکه بگرفتند ذکر «یا علی»
در زمین برخواسته تا آسمان شور از حرم
تا خدا از میهمان خود پذیرایی کند
ای همه اهل حرم دور از حرم دور از حرم
کعبه میگوید که دور کعبه را خلوت کنید
حلقهحلقه با هم از مولا علی صحبت کنید
****
سنگهای مشعر امشب ذکرشان«یا حیدر» است
هم صفا هم مروه امشب سعیشان با حیدر است
چار رکن کعبه افتادند بر پای علی
در درون بیت حتی ذکر بتها حیدر است
نقش بسته روی هر سنگ حرم با خط نور
میهمان ذات پاک حقتعالی حیدر است
خالق دادار خلوت کرده امشب با علی
یا علی و یا علی و یا علی و یا علـی
****
کعبه سینه چاک کن تا حیدر آید از حرم
جان ختمالمرسلین با مادر آید از حرم
مرتضی از کعبه میآید برون باور کنید
روی دست آمنه، پیغمبر آید از حرم
گر نبودی کفر، میگفتم به جرأت این کلام
در لباس بنده حی داور آید از حرم
اهل مکه وجه ربالعالمین را بنگرید
مؤمنین روی امیرالمؤمنین را بنگرید
****
عیسی مریم بیا جان پیمبر را ببین
چشم شو سر تا قدم روح مصور را ببین
مریم امشب بوسه برگیر از جبین فاطمه
عزت اقبال آن فرخنده مادر را ببین
فاطمه بنت اسد امشب شدی امالاسد
برفراز دست، شیر حی داور را ببین
میسزد امشب به کعبه ناز بر مریم کنی
ناز بـر آدم فروشـی، فخـر بـر عالم کنی
****
یا محمّد یا محمّدجان جانت آمده
ای سراپا روح، میلاد روانت آمده
ذوالفقار نصرتت گردیده بیرون از غلاف
همره بنت اسد شیر ژیانت آمده
جانشین و بن عم و فرماندۀ کل قوا
سید و مولای کل خاندانت آمده
اذن ده تا از دهان گوهـر فشانـد در برت
گرچه خود قرآن بوَد قرآن بخواند در برت
****
ای سراپا عضو عضوت آیت محکم علی
مهر تو آب حیات عالم و آدم علی
هم تو خود عبد رسولالله خواندی خویش را
هم خداوندیت داده خالق عالم علی
جز تو و احمد که یک جانید با هم در دو تن
انبیا آرند در پیش جلالت کم علی
پیشتـر از صبـح خلقت بـا محمّـد زیستی
ای علی گر تو محمّد نیستی، پس کیستی؟
****
گر نمیدیدم که پیشانی نهادی بر زمین
فاش میگفتم خدایی یا امیرالمؤمنین
هر که هستم هر چه هستم، مهر تو دین من است
دین همین است و همین است و همین است و همین
دوستت دارم اگر سرتا به پا آلودهام
دامن آلودهام دیدی دلم را هم ببین
نیت و تکبیـر و تسبیح و قیام من تویی
گر به دوزخ هم روم گویم امام من تویی
****
تو کریم عالم استی و کرامت حق توست
اختیار نار و جنت در قیامت حق توست
دستگیری از تمام انبیا و اولیا
چون کنی در عرصۀ محشر اقامت حق توست
گر هزاران بار غصب امامت حق توست
غاصب حق تو میداند امامت حق توست
جانشین هـر دو دنیایـی رسولالله را
نسبت هارون به موسایی رسولالله را
****
چه شوی خانهنشین، چه برکشی تیغ از نیام
چه بری نان یتیمان، چه به کفگیری زمام
به خدا و انبیا و اولیای او قسم
تو امامی تو امامی تو امامی تو امام
تو امیرالمؤمنینی یا امیرالمؤمنین
جز به تو نام امیرالمؤمنین باشد حرام
ذکر آدم، ذکر خاتـم، ذکر عالم، نام توست
خواندم و دیدم تمام نخل «میثم» نام توست
سرود میلاد امیرالمؤمنین علیه السلام
ای حرم الله چه زیبا شدی
زادگـه حضـرت مولا شدی
مثل گل یاس ز هم واشدی
بگـو بگـو بگـو بگـو با علی
خوشآمدی خوشآمدی یاعلی
ای ز خـدا بـاد سـلامت، حرم
عرش زند بوسه به بامت، حرم
آمــده میــلادِ امــامت، حرم
بوسه بزن بـه پـای مـولا علی
خوشآمدی خوشآمدی یاعلی
جلـوۀ الله صمد را ببین
هوی هوالله اح را ببین
فاطمۀ بنت اسد را ببین
کـرده ز روی او تجــلاّ علـی
خوشآمدی خوشآمدی یاعلی
ای دو جهان خاک کف پای تو
چشـم حـرم بـر قد و بالای تو
تـا نگـرد بـــر رخ زیبــای تو
کعبـه شـده چشـم تماشـا علی
خوش آمدی خوش آمدی یا علی
تو شیر و شمشیر خدایی علی
دست جهانگیـر خــدایی علی
تمـــام تکبیــر خــدایی علی
غیب ز رخســار تـو پیدا علی
خوش آمدی خوش آمدی یا علی
زمزم و مروه و صفا کیست؟ تو
مکه و مشعر و منا کیست؟ تو
تلبیه و ذکر و دعا کیست؟ تو
تمـام حـج مـا تویــی یا علی
خوش آمدی خوش آمدی یا علی
مکمّـل دیـن محمّـد تــویی
تمـام آییــن محمّــد تــویی
به سینه، تسکین محمّد تویی
یـافت دلـش از تـو تسـلاّ علی
خوش آمدی خوش آمدی یا علی
دل همه دم، دم از علی میزند
لـوح و قلـم دم از علی میزند
رکن و حرم دم از علی میزند
سیْـر کنـد روح الامیـن تا علی
خوش آمدی خوش آمدی یا علی
به هر زمین بـه هر زمان دم به دم
در این جهان و آن جهان دم به دم
نــام تــوأم ورد زبــان دم بـه دم دم
نزنــم از کســی الا علـی
خوش آمدی خوش آمدی یا علی
سرود میلاد مولا امیرالمؤمنین علیه السلام
کعبه امشب با علی است مکه پر از «یا علی» است
بـر لـب ختــم رســل ذکر«یا مولا علی» است
امشب از ختم رسـل دل مـیبری کعبه
تا سحـر در ذکر «حیدرحیدر»ی کعبه
ای ساقی کوثر خوشآمدی حیدر
کعبـه از سـر تا قـدم محو دیدار علی است
ذات ربالعـــالمیـن میهماندار علی است
امشب ای بیت الـولا بیت الوَلـی گشتی
تــا سحـر پروانـۀ روی علــی گشتـی
ای ساقی کوثر خوشآمدی حیدر
شبنشینی خداست بــا امیرالمؤمنین
نغمـۀ عــالم شــده یــا امیرالمؤمنین
حاجیــان بیتالحـرم شـد محترم امشب
گشته مهمان در حرم صاحب حرم امشب
ای ساقی کوثر خوشآمدی حیدر
مرحبــا بنـت اســد شیــرداور زادهای
روی دستت حیدر است یـا پیمبـر زادهای
نفـس احمــد عــروۀالوثقای دین است
فــاتح خیبــر امیرالمــؤمنین اســت
ای ساقی کوثر خوشآمدی حیدر
روی دوش این پسر جای دست داور است
جای پای ایـن پسر شانـۀ پیغمبــر است
یا علی از لعل لب گوهرفشان مولا
بر سر دست نبی قرآن بخوان مولا
ای ساقی کوثر خوشآمدی حیدر
یا محمّد این پسر شیرحق شمشیر توست
در رخش آیات نور بـر لبش تکبیـر توست
یـا محمّـد یـا محمّد حیـدرت آمـد
فاتح «احزاب» و «بدر» و «خیبر»ت آمد
ای ساقی کوثر خوشآمدی حیدر
ای کـرامت قطـرهای از یـم احسان تو
جان ختـم المرسلین جان ما قربان تو
ای خدا را در حرم صاحب حرم امشب
عیدی مـا را عطـا کـن از کـرم امشب
ای ساقی کوثر خوشآمدی حیدر
در مدح مولا امیرالمؤمنین علیه السلام
ای دو جهـان طـور تجلاّی تو
گنــج خداونــد، تـولاّی تــو
ارض و سما خاک کف پای تو
روی خـدا روی دلآرای تـو
روح دو پهلوی نبی، همسرت
بیـت خــدا زادگـهِ مـادرت
وجه خدا، جان محمّد علی
فـاتح میــدان محمّد علی
باغ و گلستان محمّد علی
تمـام قــرآن محمّد علی
فوق همه خلق و همانندِ خلق
عبـد خداونـد و خداونـدِ خلق
روح مسیحا ز دمِ کیست؟ تو
وجـود زیـر علـم کیست؟ تو
قلب محمّد حـرمِ کیست؟ تو
بر سر دوشش قدم کیست؟ تو
قوام اسلام تویی یا علی
تمام اسلام تویی یا علی
تیغ تو بشْکست چو در کارزار
داد خداونــد تــو را ذوالفقار
بیـن زمیـن و آسمـان آشکار
گفت امیـن وحـی پـروردگار
سلام حق باد به مولا علی
نیست جوانمردی، الاّ علی
شیرخـدا شیرمحمّد علی است
بازو و شمشیر محمّد علی است
دین جهانگیر محمّد علی است
تمام تفسیـر محمّـد علی است
آی همـــه فراریـــانِ اُحُــد
اُحُد به شمشیر علی فتح شد
کیست علی؟ به خلق عالم، امیر
کیست علی؟ ولــیّ حــیّ قدیر
کیست علی؟ امام پیش از غدیر
کیست علی؟ رفیـق پـیر فقیر
علی که لحم و دمِ پیغمبر است
فاتـح بَـدر و اُحد و خیبر است
تو از سخـن فراتـری یا علی
تو فوق وهم و بـاوری یا علی
تو هستـیِ پیمبــری یا علی
تو حیدری، تو حیدری یا علی
تو گوهر ناب یمِ خلقتی
تو ناشناس عالمِ خلقتی
حجّت ما بر همگـان تمـام است
غصب خلافت علـی حـرام است
علی فقط صاحب این مقام است
علی علی علی علـی امـام است
جای دروغ و حیله و مکر نیست
امـام زهـرا کـه ابوبکــر نیست
قسم به قرآن به محمّد به آل
شهادتین از تو گرفتـه کمال
بهشت دور تـو زنــد بالبال
نماز تو نماز تو کـرده حـال
ستاره محو اشکِ شبهای تو
بوسـهزده دعـا به لبهای تو
روز ازل محفل ما بـود و تو
حاصـل ناقابـل مـا بود و تو
لحظۀ خلقت گِل ما بود و تو
پیشتر از ما، دل ما بود و تو
حـال اگـر مغـز و یـا پـوستیم
هرچه که هستیم، علی دوستیم
من که به حد صفر هم نیستیم
تو دادی از لطف و کـرم، بیستم
حال که بـا دوستیات زیستم
بـه روی مـن نیـاوری کیستم
مانده و از بـار گنـه خستهام
بیـدلم امـا به تو دل بستهام
عنایتی کن که گدایت شوم
غباری از خاک سرایت شوم
کبوتـر نغمـهسرایـت شـوم
«میثمِ» افتاده ز پایت شـوم
با همـه گفتم تـو امام منی
مباد دست رد به قلبم زنی
سرود ولادت مولا علی علیه السلام
امشب از هـر شب زیباتری کعبه
از همـه عـالم دل میبــری کعبه
پــر شـد از ذکـر یــا علی امشب
شب نشینی کن با علی امشب
یا علی مولا علی مولا علی مولا
فاطمه بنت اسـد پسر زاده
در دل کعبـه قرص قمر زاده
روح ایـمـــان را در بغــل دارد
کــل قـــــرآن را در بغـل دارد
یا علی مولا علی مولا علی مولا
جان پیغمبر عیـدت مبارک باد
ساقی کوثر عیدت مبارک باد
روی تـو شمـع و کعبـه پروانـه
سرفراز از تـو گشته این خانه
یا علی مولا علی مولا علی مولا
یا محمّد! این دار و نـدار تو است
در خـزان غم بـاغ و بهار تو است
بیـن دشمنهـا در کنار تـو است
ذوالفـقـارش در اختـیـار تـو است
یا علی مولا علی مولا علی مولا
امشب ای ساقی، کوثر به جامم ریز
شعلـهام گــردان، آتـش بـه کامم ریز
پــر کــن ای ســاقی از می هـــویـم
پــر شـــوم از حـــق یـا علــی گــویم
یا علی مولا علی مولا علی مولا
گوهر از بـحر عنـایتم دادند
از ازل جــــام ولایـتـم دادند
آنچه رزقم در شیر مادر بود
مهر حیدر بود مهر حیدر بود
یا علی مولا علی مولا علی مولا
من به هر کارم علی علی گویم
تـا نفــس دارم علی علی گویـم
رشتــۀ دل بـر مهـر علی بستـم
بـا علـی بـودم بـــا علی هستم
یا علی مولا علی مولا علی مولا
در ولادت حضرت امیرالمومنین علیه السلام
روح الامین! به بـام حرم رو، اذان بگو
بعد از اذان، ثنـای علی همچنان بگو
اوصاف شیر حق به زمین و زمان بگو
لب را بشـو بـه زمزم و با حاجیان بگو
کامشب شب ولادت صاحب حرم شده
بیــت الحــرم بــه مقـدم مولا حرم شده
امشـب بـه کعبه فاطمه پروانه علی است
دل دور کعبـه گـــردد و دیــوانه علی است
دست خدا به کعبه روی شانه علی است
امشب دل رسـول خــدا خـانه علی است
باور کنید جان به تن کعبه آمده
بــاور کنید بت شکن کعبه آمده
امشب به لـوح نقش قلم ذکر یا علی است
آوای سنـگ هـای حـرم ذکــر یا علی است
بتهای کعبه را همه دم ذکر یا علی است
امشب دعای فاطمه هم ذکر یا علی است
امشب زمین به یمن علی عرش میشود
امشب فلـک ز بــال ملـک فـرش میشود
ای کعبـه جلـوۀ ازلـی را نگاه کن
مرآت حسن لم یزلی را نگاه کن
عید ولایت است ولی را نگاه کن
یا فاطمه جمال علی را نگاه کن
آیینه از جمال جمیل خدا بگیر
با چهرۀ علی زخدا رونما بگیر
مــادر، تمــام هستـی پیغمبـر است این
از انبیـا بــه غیـــر محمـد ســر است این
بـر خلـق آسمـان و زمین رهبر است این
دستش مبند بنت اسد، حیدر است این
ای دخــت شیــر! بهــر نبـی شیــر زادهای
شیری که هست صاحب شمشیر،زادهای
تو دخـت شیـری و اسدالله زادهای
بـر جملـه خلـق، رهبر آگاه زادهای
بهر رسول، همدم و همراه زادهای
خـوشتر ز آفتـاب رجب، ماه زادهای
نوزاد تو کز او حرم الله منجلی است
آیینـۀ تمـام نمـای خـدا، علی است
نقـش همیشـه زنـــده لـوح و قلـم علی است
در بـیــن اولیـــا بــــه دو عــــالـم علــــم علـی
تصــویــری از حقیـقت حُسـن قِدم علی است
سعی و صفا و زمزم و رکن و حرم علی است
قرآن به وصف اوست که تکمیل میشود
جـز او چـه کـس معلـم جبــریل میشود
روز نخست ارض و سما گفت یا علی
روح الامین بـه وقـت دعا گفت یا علی
آدم بـه مـــوج درد و بــلا گفت یا علی
در جنـگهـا رســول خدا گفت یا علی
در ذوالفقـار زمــزمــۀ لافتــی علــی است
بر روی هر که مینگرم نقش یاعلی است
ای شهـریار کشور جان یا علی مدد
ای دستگیر خلق جهان یا علی مدد
ای رهنمـای گمشدگان یا علی مدد
ای ذکر اهل دل به زبان یا علی مدد
ما جان و دل به مهر تو آراستیم و بس
روز نخست از تو، تو را خواستیم و بس
مـرغ دلـم کبـوتر صحـن و سـرای توست
شیــرین تــریـن تـرانۀ روحم ثنای توست
مُهــر حـــلال زادگــی مــن ولای توست
هر سو که رو نهم حرم با صفای توست
از لحظهای که پای به دنیا گذاشتم
دینی بـه جـز ولای تــو مولا نداشتم
گل بی نسیـم مهـر تـو پــژمرده میشود
دل بی شرار عشق تو افسرده میشود
نـــام تــو بــا کـلام خــدا بـــرده میشود
یـــاد دمــت مسیـحِ دل مــــرده میشود
تـو کیستـی؟ امـــام تمـام امامها
بر حضرتت هماره درود و سلامها
بی مِهــر تـو قبـول صلوة و صیام نیست
تکبیر و حمد و نیت و رکن و قیام نیست
تبلیـغ دیـن احمــد مــرسل تمـام نیست
مــا را بــه جــز تو بعـد پیمبر امام نیست
این مـذهب و عقیده و ایمان"میثم"است
حتی بهشت گـر تـو نباشی جهنم است
در ولادت مولا امیرالمومنین علیه السلام
ای کعبـه! داری یـک جهـان جان دربر امشب الحـق کـه از هـر شـب شدی زیباتر امشب
آغــوش جــان را بـــاز کــن جـــانـانـه آمــــد هنگــام قــربانی است، صــاحب خانه آمـد
جـبــــریـل را از بـهــــر دربـــــانــی بــیـــاور مــــانـنــد اسمـــاعیــل قــــربـانی بیـــاور
ای کعبــه! حــقِّ صــاحب خــــود را ادا کــن حجـــاج را در مقــــدم مـــــولا فــــــدا کـن
خیــل مـــلائـک کعبـــه را در بــــر گـــرفتـند بت هــا بــــه کعبــه ذکـر یـا حیـدر گرفتند
حِـجـر و حَـجــر، رکـن عـراقی، رکـن شامی گـــویـنـد مـــــولا مقـــدمـت بـــادا گــرامی
زمـزم، به اشک شوق، جان را شستشو ده هــر چـــار رکــن کعبــه را بـا هـم وضو ده
مکـــه تجــلــی گــــاه داور گشتــه امشـب کعبــه گـــریبان چـاک حیدر گشته امشب
ای کعـبـــه بـنـگـــر وجـــــه الله الصـمـــد را آغـــوش بگشــا، بـــار ده، بنـــت اســـد را
تـــاریـخ می گــویـد علــی مولود کعبه است مـــولـود کعبـه نـه، بگـو مـوعود کعبه است
او پیشتــر از کعبـــه بـــوده نکتــه این است پـس کعبـه مــولـود امیـــرالمــومنین است
مکـه بــــه تـــوفیـق ولایــــت محتـــرم شـد امشـب حــــرم از مقــــدم مـــولا حرم شد
ســـرّی است در این خانه باید لب فرو بست حتـی حـــرم ایــن راز پنهــان را ندیدهست
از چـار رکـن کعبـه پــرسیدم علــی کیـست گفتند بـــا حیـرت خدا هست و خدا نیست
حجـر و صفــا و مــــروه و زمــــزم نـــدانست از بیـت کـــردم ایــن سؤال، او هم ندانست
تصــویــر حســن غیــب در آیینـــۀ اوســـت قــرآن نــــازل نـــاشـده در سینــۀ اوسـت
از اول خلـقـت علــــی مشکــل گشـــا بــود عـــالـم نبــــود و آن جمـــال دلگشــا بــود
او از خــدا حکـــم دو عـــــالــم را گــــرفتـــه او در تـکــامـــل دســـــت آدم را گــــرفتــه
خــورشیـد، اســـرار درون را بــا علــی گفت پیش از درخشیـدن همـانا «یا علی» گفت
پیغمبــران هــم بـــا علــی بـودند و هستند پیـش از نبــوت بــا خــدا ایـن عهــد بستند
جبــریـل ذکـــــر «لافـتــی الاعلــی» گفــت حتّــی محمّــد هـم بـه خیبر یـا علی گفت
حکــم از خـــدا بــود و قلــم دست علـی بود در فتـح خیبـر هـم علــم دسـت علـی بود
اوصـــاف حیــــدر را نمـــایـد کـس چگــونه؟ جــان محمـد را ستــایـد کــس چگـــونــه؟
خلقت کجـا دانــد کجـــا دانـد علی کیست؟ تنهــا خـــدا دانـد خـــدا دانـد علی کیست
ایــن کفـــر نبـــوَد، تـــا خـــــدا دارد خـدایی بــا دسـت حیـدر می کند مشکـل گشایی
آنــانکه از میــــزان حـــق، حـــق را ربـــودند والله خــاک کفــش قنبـــر هـــم نبـــودنــد
کــی فتــح کــــرده بـــدر و احــزاب و احد را؟ کــی کشتـه بـا یـک ضربه عمرو عبدود را؟
کــی در شــب معـــراج بــا احمـد نشسته؟ کـی بــر سـر دوش محمـد بــت شکسته؟
کـی کـــرده در میـــلاد، قـــــرآن را قــرائت؟ کــی خـــوانـــده بــــر کفــار آیــات بـرائت؟
کــی جــز علــی نفـس پیمبـر شـد؟ بگـویید آیینــۀ زهــــرای اطـهـــر شــــد؟ بـگــویید
کــی در اخــــوت شـــد بــــرادر بـــا محمّد؟ کــی غیــر حیـــدر شـــد بـرابـر بـا محمّد؟
کـی بهــر حفـظ جـان احمـد ترک جان گفت؟ کی جان به کف بگرفت و جای مصطفی خفت؟
کـی یـک تنـه ره بسـت بــر خیـل عدو تنگ؟ کـی بـر بـدن آمد نود زخمش به یک جنگ؟
کـی جــز علی بـــر خصـم خـود شمشیر بخشید؟ کـی جـز علـی یک شب چهـل منــزل درخشید؟
کـی مثـل حیـدر جـوشن بی پشـت پوشید؟ کــی در تمــام جنگهــا چون او خروشید؟
کـی جـز علـی از اشـک طفلی داشـت پروا؟ کــی غیــر حیــدر بــا محمــد کــرده نجوا؟
ای اهــل عـــالـم آیـــۀ اکمـال دین چیست؟ ایــن «لافتــی الاعلـــی» دربـاره کیست؟
آن کسکه خواندش خواجۀ کل،«کلّ دین»کیست؟ میــزان حــق غیـر از امیرالمومنین کیست؟
ای تیـغ حـــق از«بــدر» تــا «صفین» حیدر! نفــس محمــد یــــا ابـــوالسبطین حیــدر!
شیــر خــــدا و شیـــر پیغمبـــر تــــویی تــو حیــدر تــویی، حیــدر تویی، حیدر تویی تو
تــو مصطفـی را مهــری و قهـری علی جـان او شهـر علـــم و تــو درِ شهری علی جان
ایـن شهــر غیــــر از تـــــو در دیگــــر نــدارد اســلام جـــز تـــــو یـــا علــی حیدر ندارد
تـــو پــــای تـــا ســــر رحمـــةٌ للعــالمینی هـــم جــان شیـرین نبی، هـم جانشینی
مـن کیستـم یـــک قطــــرۀ نـــاچیـزِ نــاچیز کــز بحـــر جـــودت گشتــهام لبـریـزِ لبـریز
بـی تـــو خـــدا را بنــدگـی کـــردم؟ نکــردم جــز بــــا ولایـــت زنــدگی کــردم؟ نکـردم
تـــابـیـد از اول در دلــــم نــــــور هــــدایــت هــرگـز نخــوانـدم یــک نمــــاز بــی ولایت
یــک بـــاغ گـل دارم، اگــر خــارم علـی جان هرکس که هستم دوستت دارم علی جان
لطـف غیـــورت کــی مـــــرا وا مـیگـــذارد؟ کــی در جهنــم دوستــت پـــا میگـذارد؟
دوزخ کــه جــای دوستـان مــرتضی نیست! آخــر جهنــم را مگــر شـرم و حیا نیست؟!
حتـی اگــــر در قعـــر دوزخ پـــــا گـــــــذارم از شعلــههــای خشــم آن بـــاکـی نـدارم
بــا ایـــن سخـــن داد از درون دل بـــــــرآرم آتـش مســوزان! مـن علــی را دوست دارم
"میثم"همین است و همین است و جز این نیست
دیــن جــــــــز تــــــولای امیـــرالمــومنین نیست
سرودی دیگر در ولادت مولا علی علیه السلام
یا علی حرم شد حرم امشب از جلال تو
کعبه می زند دم به دم خنده بر جمال تو
مظهر عطا و رحمت و کرم تویی
زمزم و صفا و مروه و حرم تویی
مولا مولا خوش آمدی مولا مولا
روح کعبه پروانة تو شد
خانة خدا خانة تو شد
تو خانه زاد خدایی علی
تو هستی مصطفایی علی
عید میلادت مبارک باد
ای حرم، جمال جمیل خدا مبارکت
جان حضرت خاتم الانبیا مبارکت
ای دعا و روزه و نماز من علی
ای همای قلة نیاز من علی
مولا مولا خوش آمدی مولا مولا
من در سرای تو می زنم
من نفس برای تو می زنم
ولادتت عید معبود من
محبتت کل مقصود من
عید میلادت مبارک باد
از حرم رسد بر فلک نغمة علی علی
یا علی دلم گشته از جلوة تو منجلی
ای شده تمام دین من ولایتت
شستشو دلم ز چشمة عنایتت
مولا مولا خوش آمدی مولا مولا
ای بهار من ای بهشت من
ای محبتت سرنوشت من
ز کودکی با تو بودم علی
زبان به نامت گشودم علی
عید میلادت مبارک باد
تا دو چشم خود بر روی مصطفی گشوده ای
از رسول حق به یک اشاره دل ربوده ای
تو تلاوت کلام حیّ سرمدی
بر لبت بود نشان ز بوسة محمدی
مولا مولا خوش آمدی مولا مولا
ای تمام احمد خوش آمدی
هستی محمد خوش آمدی
تو جلوه کن یا علی از حرم
حرم شد از مقدمت محترم
عید میلادت مبارک باد
خلقت جهان آمد از خلقت وجود تو
آسمانیان را بود ذکر حق سرود تو
ای ولایتت همیشه افتخار من
در هوای تو علی علی شعار من
مولا مولا خوش آمدی مولا مولا
مکه و منایم تویی علی
مروه و صفایم تویی علی
دو چشم من در حرم سوی تو است
نگاه من بر گل روی تو است
عید میلادت مبارک
سرود ولادت مولا امیرالمؤمنین علیه السلام
وجه رب العالمین
عروةالوثقای دین
مرشد روحالامین
جان ختمالمرسلین
عید میلادت مبارک یا امیرالمؤمنین
ای ولایت را ولی
دل به مهرت منجلی
یا علی مولا علی
قبلة اهل یقین
عید میلادت مبارک یا امیرالمؤمنین
ای فروغ جاودان
بر قدومت آسمان
تا سحر اختر فشان
از یسار و از یمین
عید میلادت مبارک یا امیرالمومنین
ای نوایت دلستان
از محمد دل ستان
خنده کن قرآن بخوان
با نوایی دلنشین
عید میلادت مبارک یا امیرالمؤمنین
ماه رویت دلگشا
پنجهات مشکلگشا
پرده را کامل گشا
از جمال نازنین
عید میلادت مبارک یا امیرالمؤمنین
تا ابد روشنگری
از همه دل میبری
هم علی هم حیدری
هم امام المتقین
عید میلادت مبارک یا امیرالمؤمنین
هم سمک گوید علی
هم فلک گوید علی
هم ملک گوید علی
در سما و در زمین
عید میلادت مبارک یا امیرالمؤمنین
من غلام حیدرم
خاک پای قنبرم
تا به تن باشد سرم
دین من باشد همین
عید میلادت مبارک یا امیرالمؤمنین
ولادت حضرت علی علیه السلام
صحرای حجاز آمده رشک ارم امشب
عالم همه گردیده محیط کرم امشب
تکبیر بگوئید حرم شد حرم امشب
بیش از همه شب گشت حرم محترم امشب
در خانه زده صاحبخانه قدم امشب
بتها همه گشتند به تعظیم خم امشب
در سیزده ماه رجب ماه مبارک
میلاد علی در حرمالله مبارک
این جان جهان است فدا باد جهانش
در قلب رسل چار کتاب است به شأنش
داده است خداوند به هر عصر نشانش
ریزد دُر توحید و نبوّت ز دهانش
پیوسته بود نام محمد به زبانش
ای کعبه در آغوش به بر گیر چو جانش
گلبوسه بزن صورت الله صمد را
تبریک بگو فاطمة بنت اسد را
ارکان حرم راست به سر شور ولایت
بتها همه گشتند به توحید هدایت
زمزم به دوصد زمزمه کرده است روایت
کامشب به حرم نور علی گشته عنایت
نوری که نه مبدأ بود آن را نه نهایت
کز نور الهی کند این نور حکایت
این نور همان است که پیش از گِل آدم
تابید ز حُسن ازلی در دِل آدم
این نور فروغ بصر آدم و حوّاست
این نور همان راهبر نوح به دریاست
این نور تجلای خدا در دل سیناست
این نور عیان جلوه حق در یَد بیضاست
این نور همان معجزه فیض مسیحاست
این نور خطابی است که در طور به موساست
این نور فروغی است که در غیب نهان بود
این نور چراغی است که در عرش عیان بود
ای بحر تجلای اَزَل، این گهر تواست
ای معجزه صُنع خدا، این اثر تواست
ای روحالامین مرشد تو راهبر تواست
ای بیت، جمال اَحدِ دادگر تواست
ای آدم پاکیزه سرشت این پدر تواست
ای فاطمه بنت اسد این پسر تواست
بر روی دو دست تو یدالله مبارک
دیدار جمال اسدالله مبارک
آغوش گشوده است ز هم بیتالهش
کعبه، حرم امن خدا شد به پناهش
ارکان حرم تشنة یک نیم نگاهش
مادر شده محو شرف و عزّت و جاهش
در پاکی و در زهد، خداوند گواهش
پیغمبر اسلام بود چشم به راهش
تا بار دگر روح شریفش به تن آید
بر یاری او حیدر خیبر شکن آید
افتاده نفس در دل خلقت به شماره
از چشم سماوات روان گشته ستاره
مَه خندد و خورشید شده محو نظاره
جبریل به دیوار حرم کرده اشاره
وز شوق گریبان حرم گشته دوپاره
تا جلوه کند روی خداوند دوباره
ای اهل حرم باز حرم محترم آمد
تکبیر بگوئید علی از حرم آمد
این است که دیدند به هر عصر عیانش
این است که پیوسته زمانهاست زمانش
این است که برتر ز مکانهاست مکانش
آیات خدا ریخته از دُرج دهانش
پیوسته بود نام محمد به زبانش
بگرفته به بر خواجة لولاک چو جانش
لبهاش گل انداخته از بوسة احمد
انگار که قرآن شده نازل به محمد
این است که سر تا به قدم جان رسول است
شمشیر خدا، شیر خروشان رسول است
چون خرمن گل زینت دامان رسول است
از کودکی خویش نگهبان رسول است
قدر و نبأ و فاطر و فرقان رسول است
قدرش بشناسید که قرآن رسول است
قرآن که ز آغاز به احمد شده نازل
بر قلب وی، از قلب محمد شده نازل
ای بندگی درگه تو روح سیادت
ای مهر تو امضای قبولی عبادت
خوبان جهان را به درت روی ارادت
توحید به توحید تو داده است شهادت
بی دوستی ات خلق نگردیده سعادت
از یمن قدوم تو حرم یافت ولادت
تو شیر خدایی و محمد به تو نازد
و الله قسم خالق سرمد به تو نازد
ما مهر تو با شیر گرفتیم ز مادر
بی مهر تو ما را نبود روح به پیکر
جایی که بود پای تو بر دوش پیمبر
کس را نبود گفتن مدح تو میسّر
اوصاف تو را گفته خداوند مکرّر
گیرم که ببارد ز دهان همه گوهر
با هیچ زبان گفتن مدح تو نشاید
میثم چه بگوید چه بخواند چه سراید؟
در ولادت مولا علی علیه السلام
امشب حرم خدا حرم شد
از مقدم یار محترم شد
کعبه شده محو و مات و مدهوش
دیوار ز هم گشوده آغوش
هر قطعة سنگ، کوه طوری است
هر نخلة خشک، نخل نوری است
در زمزمههای آب زمزم
آوای علی علی است هر دم
ای هجر، شب وصال تبریک
مجد و شرف و جلال تبریک
هر ریگ روان شده ثناگو
با ذکر علی علی علی هو
سر زد ز صفا صفای مطلق
ای مرده بگو علی علی حق
حوران همه جان به کف نهادند
در پشت مقام ایستادند
بتهای حرم به سجده رفتند
با هم، دم یا علی گرفتند
ای کعبه زهی زهی سعادت
میلاد تو شد از این ولادت
ای کعبه سعادتت مبارک
ای بیت، ولادتت مبارک
ای دختر شیر، شیر زادی
بر خلق جهان امیر زادی
این شیر خداست روی دستت
شمشیر خداست روی دستت
این جان محمد است، مادر
قرآن محمد است، مادر
تو حامل نور سرمد استی
تو مادر جان احمد استی
بر خویش ببال مام کعبه
طفل تو بُود امام کعبه
نوزاد تو پیر کائنات است
طفل تو امیر کائنات است
روزی که نبود نام هستی
میکرد علی خداپرستی
از صبح ازل علی، علی بود
پیوسته به هر ولی ولی بود
در بود و نبود مقتدا بود
او بود و محمد و خدا بود
ای نفس رسول و جان قرآن
ای دست خدا، زبان قرآن
خورشید بلند بام کعبه
از صبح ازل امام کعبه
ای خانة کعبه زادگاهت
ای صحنة حشر دادگاهت
تو احمد و احمد است حیدر
یک روح که دیده در دو پیکر
گفتار همارة تو تنزیل
شاگرد قدیمی تو جبریل
در لیلة قدر، قدر قدری
در صحنه بدر، بدر بدری
میدان نبرد پای بستت
شمشیر نیازمند دستت
تو قله عرش را امیری
یا همدم کودک صغیری؟
غیر از تو که، ای خدای را شیر
بخشیده به خصم خویش شمشیر؟
در ملک وسیع حق امامی
با پیر فقیر هم کلامی
با آنکه امام جمع بودی
در بزم فقیر، شمع بودی
تو مالک عرش در زمینی
حیف است میان ما نشینی
در عرش امام آفتابی
در فرش چرا ابوترابی؟
ای قلب تو خانة محمد
جای تو به شانة محمد
تو بتشکن و خداپرستی
بر شانه وحی بت شکستی
بتهای حرم قیام کردند
بر تو همگی سلام کردند
هر بت که فتاد و بر زمین خفت
فریاد کشید و یا علی گفت
ای پشت سرت دعای کعبه
ای بتشکن خدای کعبه
ای مهر تو لطف بینهایت
توحید و نبوت و ولایت
مهر تو بود تمام دینم
تا کور شود عدو من اینم
روزی که نه آب و نه گِلم بود
جای تو به خانة دلم بود
با مهر تو روی خود نمودم
با مهر تو چشم خود گشودم
دل را به ولات زنده کردم
گه گریه و گاه خنده کردم
ای شهد ولایت تو شیرم
ای کرده به عشق خود اسیرم
مادر که میان گاهواره
می کرد به صورتم نظاره
هر شب که به گاهواره خفتم
تا صبح علی علی شنفتم
صد شکر خدای را که هر دم
با دوستی تو رُشد کردم
عمری به محبتت اسیرم
تا با تو بمانم و بمیرم
ای مهر تو بود و هست میثم
فردا تو بگیر دست میثم
سرچشمه ی عشق با علی آمده است
گل کرده بهشت تا علی آمده است
شد کعبه حرمخانه میلاد علی(ع)
کز کعبه صدای یا علی آمده است
* * *
میلاد امام علی (ع) آغازگر اشاعه عدالت
و مردانگی و معرف والاترین الگوی شهامت و دیانت
بر عاشقانش مبارک باد
* * *
میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت
اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب(ع)، مبارک باد
* * *
از دین نبی شکفته جان و دل من
با مهر علی سرشته آب و گل من
گر مهر علی به جان نمی ورزیدم
در دست چه بود از جهان حاصل من
* * *
تا حبّ علی و آل او یافته ایم
کام دل خویش مو به مو یافته ایم
وز دوستی علی و اولاد علی است
در هر دو جهان گر آبرو یافته ایم
* * *
تا که بر لب نامت ای زیباترین، می آورم
آسمان ها را تو گویی بر زمین می آورم
تو طلوع آفتابی، من اذان مغربم
زیر لب نام امیرالمومنین می آورم
* * *
میلاد مرتضی اسدالله حیدر است
جشن ولادت علی(ع) آن میر صفدر است
زوجی برای فاطمه حق آفریده است
این زادروز همسر زهرای اطهر است
* * *
هر کس که شود داخل حصن حیدر
ایمن بود از عذاب روز محشر
جز مهر علی و آل چیزی نبود
سرمایه ی طوبا و بهشت و کوثر
میلاد امام علی(ع) مبارک باد
* * *
ذکر من، تسبیح من، ورد زبان من علی است
جان من، جانان من، روح و روان من علی لست
تا علی (ع) دارم ندارم کار با غیر علی
شکر لله حاصل عمر گران من علی است
* * *
زد عشق تو خیمه در دل ما
حل شد زتو جمله مشکل ما
با مهر علی و آل بسرشت
از روز ازل خدا دل ما
میلاد امام علی(ع) مبارک باد
* * *
زان سبب ماه رجب ماه خداست
که اندر آن میلاد شاه لافتی ست
شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت:
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
* * *
دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت
هنگام نهادن قدم بر سر خاک
دیوار حرم به احترام تو شکافت
میلاد امام علی(ع) مبارک باد
* * *
مکه پر شور و شعف
کعبه می گیرد شرف
قبله را قبله نما
آمده میر نجف
میلاد امام علی(ع) مبارک باد
* * *
نیستم بیگانه، هستم آشنایت یا علی
از ازل دل داده بر مهر و ولایت یا علی
تا جمال خویش را در کعبه حق ظاهر کند
پرده گیرد از جمال دلربایت یا علی
* * *
علی نجوای عرش کبریایی
علی مولود بیت ا…اعلی
علی آیینه ای از حق زمعنی
علی قربانی محراب خونین
* * *
شاهنشهی و شد نجفَت مرکز شاهی
ایوان تو نور است و جهان جمله سیاهی
گر پای کسی در حرمت جای بگیرد
از لطف خریدارشوی تو به نگاهی
* * *
سکان زمین و آسمان است علی
سلطان همه جهانیان است علی
گلواژه ی منشق از علی اعلاست
سر چشمه ی فیض بی کران است علی
*** پیامک،شعر و متن تبریک روز تولد حضرت علی ***
زپشت پرده تا بى پرده یار من نمایان شد
ز شرم روى او خورشید اندر پرده پنهان شد
ولادت یافت اندر کعبه آن مولود مسعودى
که ذات پاک او مرآت ذات پاک یزدان شد . . .
رزق ما را علی عطا کرده
سنگِما را علی طلا کرده
او شِفا داده است دلها را
دردها را علی دوا کرده
باقیامو رکوع وسجدهیخود
همه را بندهی خُدا کرده
صیدکردهستلشگریاز دل
هر زمان زلف را رها کرده
چهامیریبجزعلیشخصاً
دستگیری ز بینوا کرده؟
چهبزرگیبجزعلی؛یکعمر
دوستی با فقیرها کرده؟
چهشَهیجُزعلیولیالله
کفشپُروصلهرا بهپا کرده؟
هر کسی را که کربلا رفته
در نجف فاطمه دعا کرده
شاهد این کلام من زهراست
هستهرجاخدا؛علیآنجاست
مرتضیرا خدا شناختهاست
خاتم الانبیا شناختهاست
حقتعالیومصطفیرا هم
سیّد الاوصیا شناختهاست
اَعوَج است آنکسیکه از الله
شاه ما را جُدا شناختهاست
چه کسی قائلِ “سَلونی”را
مثلخیرُالنّسا شناختهاست؟
کرمشرا چنانکهشایستهست
پسرش مجتبیشناختهاست
هر یلی شد شکار شمشیرش
اَسدُالله را شناختهاست
دشمناورا؛نقابْبستههم از-
-سُرعتضربههاشناختهاست
صولت حیدریه را زائر
پایِایوانطلا شناختهاست
درجوارششنیدمازچپو راست
هستهرجاخدا؛علیآنجاست
دل به دلبر شدهست وابسته
مِیبهساغر شدهست وابسته
دل زائر به طبع گرم نجف
چون کبوتر شدهستوابسته
هم به حیدر سپرده دل زهرا
هم پیمبر شدهست وابسته
شده سَلمان فناءفیالحیدر
گر ابوذر شدهست وابسته
مثلقرآنبهخُطبههای علی
اهل منبر شدهست وابسته
عرفات و مِنا به عشق علی
بلکهمشعرشدهست وابسته
کُلّ قرآن به مدح او مثلِ-
-قدر و کوثرشدهستوابسته
ما مریدان قنبرش هستیم
چونبهحیدرشدهست وابسته
خانهاشجانپناه نوکرهاست
هستهرجاخدا؛علیآنجاست
باید از دستِاو شراب گرفت
از ضریحششرابِناب گرفت
بهترایناستوقتعرضنیاز
دسترا سمتآنجناب گرفت
هرزمانپردهاز رُخشبرداشت
جلوهای دیگر آفتاب گرفت
دَر نَجفچونگُناه میسوزد
میشود بیعددثواب گرفت
اذن رفتن به صحن صادرشد
چشم مارا همینکه آب گرفت
پهلوانی به رزم شد غالب
که دَمِ یا ابوتراب گرفت
نصفشدنعشدشمنشدرجنگ
هرزمانضربهاششتابگرفت
وقتدُلدُلسواریاش؛بَهرش
جبرئیل امین رکاب گرفت
این سخن سِرّ لیلهُ الاسراست
هستهرجاخدا؛علیآنجاست
بیمثال است اقتدارعلی
هستقدرتدر انحصار علی
نقلپیوستهیتواریخاست
سرزدنهای ذوالفقارعلی
پسر عبدوَد به یادت هست؟
هیبت تیغ آبدار علی
بارهاکردگار حَظبُردهست
از تماشای کارزار علی
شده در خیبر و تبوک و حنین
سَرِ گردنکشان؛شکار علی
خوفمَحشر از آن مُنکِر اوست
ما که هستیم در حصار علی
طعمهی آتش عذاب خُداست
هرکسی نیست در کنارعلی
چونخدا حُکمرا به روز جزا
میگذارد به اختیار علی
“یاعلی” ذکر روز وانَفْساست
هستهرجاخدا؛علیآنجاست
محمّدقاسمی
دفتر وصف تو یک عمر روایت دارد
بردن نام تو هم حکم عبادت دارد
در مقام تو همین نکته کفایت دارد
که خدا نیز به نام تو ارادت دارد
حالمان خوب نبوده است ولی خوب شدیم
تا که خواندیم کمی نادعلی خوب شدیم
کوهی از عشق نه، اما پر کاهی دارد
سینه ای کز غم دوری تو آهی دارد
نوکر شاه نجف منصب شاهی دارد
دل ما نیز به ایوان تو راهی دارد
ما گرفتار تو هستیم ولی آبادیم
پای ایوان طلای نجفت افتادیم
ما که هستیم گدای تو و فرزندانت
پشت ما هست دعای تو و فرزندانت
مقصد ماست خدای تو و فرزندانت
جان عالم به فدای تو و فرزندانت
ای دو عالم نخی از تار عبایت حیدر
خلق عالم شده یک کار عبایت حیدر
ما که هستیم فقط بنده ی سلطان نجف
اعتکاف دل ما هست به ایوان نجف
زنده شد خاک زمین با نم باران نجف
حسرت ماست فقط آب نجف نان نجف
ما خدا را وسط صحن تو پیدا کردیم
چِقَدَر در حرمت گریه به زهرا کردیم
از نفس های تو هر لحظه خدا می ریزد
از قنوت سحرت عطر دعا می ریزد
از قدم های تو هم گرد شفا می ریزد
از دو دست کرمت آب بقا می ریزد
بس که اوصاف تو هم جلوه ی پیغمبر داشت
جبرئیل آب وضویت به تبرک برداشت
شاه، هم سفره ی پیران و فقیران بشود؟
مرکب بازی اولاد شهیدان بشود؟
رازق نیمه شب خان یتیمان بشود؟
این فقط با هنر دست کریمان بشود
عالمی مست از این شیوه ی سلطانی توست
ما همه مور و جهان ملک سلیمانی توست
قنبرت باشم اگر ملک سلیمانم چیست؟
نوکرت باشم اگر بوذر و سلمانم چیست؟
غیر نام تو مگر ذکر فراوانم چیست؟
غیر این عشق مگر برکت ایمانم چیست؟
تا ابد ذکر لب این دل آگاهم باش
اشهد ان علیا ولی الله ام باش
غیر تو کیست کسی جان پیمبر بشود
یا که با حضرت صدیقه برابر بشود
یا که نامش همه جا زینت منبر بشود
ابداَ هیچ کسی حضرت حیدر بشود
تو فقط آمده ای ساقی کوثر باشی
جانشین نبی از بعد پیمبر باشی
قصد اگر وصل تو، هجران وطن می چسبد
گر چه شیرینی اسمت به دهن می چسبد
ذکر این جمله به دل ها عملاً می چسبد:
بعد نام تو فقط ذکر حسن می چسبد
بعد از این قافیه حیران حسن خواهد شد
عین ایوان تو ایوان حسن خواهد شد
حرم و گنبد و باران! چقدر رویایی
گوشه ی خلوت ایوان! چقدر رویایی
وسط صحن، چراغان! چقدر رویایی
گفتن ذکر حسن جان! چقدر رویایی
می رسد آنکه امید تو و من خواهد بود
او همان بانی ایوان حسن خواهد بود
وحید محمدی
در میـــان کعـبه جـان ، پـرتـو حق جلــوه گر شــد
فاطمه بنت اســد هم ، صــاحب زیبـا پسر شــد
کعبه آن شب ، غـرقـه در نـور دل افـروز خـدا بـود
آسمان کعبه گویی ، مظــهر صــدها گهـــر شــد
عطــر جـانبخش بهشـتی در فضــای کعبه پیچید
تا کـه میـــلاد ســعید مـرتضی فخــر بشــر شــد
مـژده میـــلاد مـولا ، می کنــــد از غم رهـــــــایم
زین بشارت کام امّت ، مملو از شهد و شکر شـد
اسوه تقـوی علی و مظــهر ایمــان علی
عـزت آل پیمـــبر ، عاشــــق جانـان علی
منشــاء جـود و سخاوت ، موج دریای وفا
لعل رخشـــان ولایت ،گوهــر تـابـان علی
منبع مهــر و محبت ، صــاحب لطف و کرم
افتـــخار شیـعیان و آیت الـرحمــــان علی
میلاد نور بر شما مبارک
مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است…
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِییل واژهء بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
خدا نشست که از رخ نقاب بردارد
ز خود کنایه ی فصل الخطاب بردارد
زچشم عالم امکان حجاب بردارد
حجاب از ازل بوتراب بردارد
برای این همه لب تشنه آب بردارد
هنر نمای ازل محو ذات این غزل است
میان خود و علی گرم مدعا مثل است
علی حق است مع الحق علیست بی بدل است
به سان حضرت پروردگار از ازل است
وگرنه اسم خود از بوتراب بردارد
به پای آمدنش عرش و آسمان می ریخت
بغل بغل پر و بال فرشتگان می ریخت
خدا به گوش علی جرعه ی اذان می ریخت
هر آنچه داشت به پایش همان زمان می ریخت
به ماه گو که دل از آفتاب بردارد
به روی سلطنت قلبها علم زده بود
مسیح نام تو را برده بود و دم زده بود
نیامده همه ی شهر را بهم زده بود
به گیسویش علی از بس که پیچ و خم زده بود
بگو که دست از این پیچ و تاب بردارد
مسیح کز نفسش جسم مرده احیا شد
به برکت نفس مرتضی مسیحا شد
تمام عمر فقط وقف این تماشا شد
که هم رکاب غلامان کوی مولا شد
نشسته بر سر کویش ثواب بردارد
میان کوی تو همچون غبار می گردم
به دور شمع تو پروانه وار می گردم
اگر غلط نکنم در مدار می گردم
به گرد جلوه ی پروردگار می گردم
نشسته ام که ز رویش نقاب بردارد
احمد شاکری
تولدحضرت امیر ع
علی آید اقتدار دارد به خدا
او تکیه به ذولفقار دارد به خدا
قبل از همه کس برای تسویه حساب
با اهل ثقیفه کار دارد به خدا
سخنی گوش کن که مستند است
از رسول و مؤید و احد است
هست لوحی به اوج اوقدنا
روی آن نقش یا علی مدد است
روز قیامت هر کسی در دست دارد نامه ای
منهم هویدا میشوم با نام حیدر برزبان
ما کفر نمی گوِیٍیم ، افسانه نمی سازیم
هرکس به کسی نازد ، ماهم به علی نازیم
علی کیست ؟
باب الله ...عین الله...وجه الله...نورالله
علی آیت عظمی ست ، علی عالم اسراراست
علی عالی و اعلاست ، علی والی والاست
علی عشق بتول است ، علی جان رسول است
علی محور اسلام ، علی یاور اسلام
علی اول اسلام ، علی آخر اسلام
علی سرور اسلام
علی کیست ؟
علی صاحب دلهاست ، علی مالک دنیاست
علی شوهر زهراست
به رَبی که کَریم است
ورحیم است وعلیم است
خداوند در دوجهان مثل علی شیر ندارد
دوجهان مثل علی میر ندارد
السلام علیک یا
اولین سلطان عشق ع
تاچشم خم افتاد به سیمای توساقی
تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی!
مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی!
دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی!
شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی!
«الیوم» چه کردی که خرابتشده احمد
«اکملت لکم» گفته و راحتشده احم
این سلسله عشق به موی تو رسیده
سیب دل عشاق به جوی تو رسیده
این عقل به سر منزل روی تو رسیده
هی گشته و آخر به سبوی تو رسیده
خاتم به تو بالیده که پایان پیامی
هم نقطهی آغازی و هم ختم کلامی
من عاشق آن لحظه که انگشتریت را …
مجنونِ تو وقتی رجز خیبریت را …
دیوانهی آن دم که دمِ حیدریت را …
وحی آمده تا گوشهای از دلبریت را …
دل بردهای از دختر یک دانهی هستی
تا خانهی کوثر شده میخانهی هستی
امشب صد و ده مرتبه دیوانه ترم من
شمعی؛ صد و ده مرتبه پروانه ترم من
ساقی! صد و ده مرتبه پیمانه ترم من
مست توام و از همه فرزانه ترم من
در دست نبی دست تو یا دست خدا بود
حق داشت محمد که چنین مست خدا بود
درویش, علی گو شده, دف میزند امشب
در شادی شاهیِّ تو کف میزند امشب
هر نادعلی گو به هدف میزند امشب
زهرا به دلش مُهر نجف میزند امشب
بر گِردِ غدیر آمده تا کعبه بگردد
دور تو حرا آمده با کعبه بگردد
قاسم صرافان
تا که بر آن چهره موی تو حمایل می شود
بر دل دیوانگانت عشق قاتل می شود
نیمه جان است و بدنبال اشارات تو است
تا که از برق نگاهت ماه ، کامل می شود
سفره ات باز است در حدِّ فراخور می برند
لطف تو بر ذره تا خورشید شامل می شود
از طفیل چاکری ، قنبر سری بالا گرفت
جان ناقابل به درگاهت چه قابل می شود
نام خود را بر در این خانه باید چه گذاشت؟
آن زمان که خضر در پای تو سائل می شود
آنکه اوصاف تو را در عقل خود تجمیع کرد
در حسابش حضرت معبود حاصل می شود
هست در مشت تو آنچه نیست در دست خرد
جان ما حرفی بزن ، حلِّ مسائل می شود
حامد آقایی
برق چشمان تو بر ظلمت میدان تابید
کوه لرزید و به یمن قدمت ویران شد
خوب فهمید خودش تیغ علی یعنی چه
آنکه از دیدن شمشیر دودم عریان شد!
تیغ در مرحله ی آخر تعریف علیست
پدرم گفت از این وصف کمی دلگیر است
همه ی زندگی ات بوی عطوفت دارد
چه کسی گفته علی یکسره با شمشیر است؟!
از علی گفتم ویک بند جسارت کردم
کاش میشد بزنم از بدنم دستم را
کاش قصاب جوانمرد تو باشم آقا
تا به دستم بزنی خوب ترین مرهم را
پدرم گفت خدا را به خدا در عالم
آنکه اول به تو رو کرد فقط میفهمد
شانه ی زخمی ات از عشق حکایت دارد
پینه ی دست تورا مرد فقط میفهمد
پدرم گفت همانند پیمبر هستی
جان خود میدهی و مال امانت را نه
پدرم گفت چه بسیار یلان از دستت
تیغ خوردند ولی زخم زبانت را نه
هرکسی پیش من از وصف خدا میگوید
اصلاً انگار فقط از تو به من میگوید
پدرم گفت نبی در شب معراج شنید
که شبیه تو خداوند سخن میگوید
پدرم گفت پس از مرگ پیمبر دیگر
هرکسی مدعی دین پیمبر شده بود
فصل افراط شد و خانه نشینت کردند
از علی هرکسی انگار علی تر شده بود
پشت هم زخم زبان خوردی و ساکت ماندی
چقدر خوبی ناگفته به مردم کردی
چقدر حرف که پشت سرتو گفتند و
صبر کردی و به یک شهر تبسم کردی
پدرم روز پدر گفت برایم از تو
تا از این پس پسرش هم پی راهش باشد
پدرم زندگیم بوده و من میخواهم
که فقط دست خودت پشت و پناهش باشد...
بحر طویل حضرت ابوالفضل علیه السلام
نفس از پردۀ احساس زنم بر دهن از باغ ادب، عطر گل یاس زنم تاکه دم از منقبت حضرت عباس زنم؛ ساقی صهبای ولا، تشنهلب جام بلا، یکّه امیر سپه کربوبلا، حیدر حیدر، قمر هاشمیان باب امامت یل افراشته قامت، قد و بالاش قیامت، صلوات پسر فاطمه بر ماه جمالش، به جلالش، به کمالش،به خصالش، همه دلباختۀ عهد الستش،اسدالله، یدالله، زده بوسه به دستش، شده تقدیم حسینبنعلی، یوسف زهرا همه هستش، همه جانها به فدایش، همه محتاج عطایش، چه بیارم به ثنایش؟ نتوان گفت به جز شیرخدا، منقبت آن پسر شیرخدا را.
پسر فاطمهام، امبنین کز شب میلاد، پدر بوسه به دستش زد و مادر به تولای حسینبنعلی پرورشش داد و سپس دور سر یوسف زهراش بگرداند و به گوشش ز ره مهر و وفا خواند: که ای دستهگل یاس، پدر نام تو بگذاشته عباس، تو شمع شهدا، خون خدا و پسر خون خدایی و تو سردار سر و دستجدایی و تو قربانی مصباح هدایی، تو علمدار شه کربوبلایی تو مرا نور دو عینی تو پسر خواندۀ زهرا و فدایی حسینی به سر و دست و به چشم تو زنم بوسه که این دست و سر و چشم، همه وقف حسین است تو عباس رشیدیّ و تو سردار شهیدیّ و تو خورشید امیدی، تو کنی با سر و دست و تن و جان یاری فرزند رسول دوسرا را.
حیدر کرار، اباالفضل! تویی شیر حسینبنعلی، رهبر احرار،ابالفضل! تویی قبلۀ دلهای گرفتار، ابالفضل! تویی بر سپه کربوبلا سید و سالار، ابالفضل! تو در روز جزا نیز امیری و علمدار، ابالفضل! تو صدپارهتنی از دم شمشیر شرربار، ابالفضل! تویی وارث شمشیر علی در صف پیکار، ابالفضل! تو در دامن گهواره شدی عاشق دلدار، ابالفضل! تو را حضرت زهرا شده در علقمه زوار ابالفضل! تو شمع دل و جانی تو گرتشنهترین ساقی دل سوخته در آب روانی تو امید جگر سوختۀ تشنهلبانی تو علمدار بزرگ ولیعصر، شه عصر و زمانی ببری پیش روی مهدی زهرا علم کربوبلا را.
تو در اوج عطش بودی و بر آب روان دست ندادی به شرار عطش دل گل لبخند گشادی سر و جان را به کف دست نهادی به حرم روی نهادی سپه از چارطرف ره به تو بستند و دل پاک تو خستند. به کف تیغ و به دستت علم و مشک، به دوشت ز حرم زمزمۀ تشنهلبان بود، به گوشت به فلک رفت خروشت که به یک حمله ز تیغت همه گشتند فراری همه گفتند که احسنت چنین نیرو و این بازو و این صولت واین هیبت و این شوکت و این غیرت و این همت و ایثار، زهی میر و علمدار زهی فاتح پیکار که با حملۀ او ریخت به هم میمنه و میسرۀ لشکر کفار، به یک حمله برانگیخته تحسین علی، شیرخدا را.
نفس از سوز عطش شعلۀ آتش شد و افتاد دو دستش ز بدن، جان عزیزش سپر مشک و به چشمش دو یم اشک، تنش بال درآورده ز پیکان به سوی خیمه شتابان و به چشمش دهنِ خشک علیاصغرِ ششماهه نمایان، جگرش خون، دهنش خشک که ناگاه بر آن مشک زدند از ره کین تیر چه تیری؟ که از آن شد جگرش چاک، همه هستی او ریخت روی خاک و دگر گشت ز جان سیر، وجودش همه آمد سپر نیزه و شمشیر و دو چشمش هدف تیر بلا گشت و سیه در نظرش کربوبلا شد؛ سر خود را به دو جانب حرکت داد سپس خواست که پیکان بلا را به دو زانوی خود از دیدۀ خونین به درآرد که مگر باز ببیند دم جان دادن خود روی امام شهدا را.
خدا را همه از سوز درون ناله برآرید سزد در غم آن جان جهان جان بسپارید به خون جگر سوختۀ خود بنگارید که عمامه فتادش ز سر و تیر جفا در بصر و سوز عطش در جگر و هر نفسش شعلۀ دل بود. نه چشمی و نه دستی و نه آبی و نه تابی که به یک ضربۀ سنگین چو یکی کوه، عمودی به سرش آمد و با پیکر صدچاک بیفتاد روی خاک ندا داد: برادر! پسر ساقی کوثر! نگهی سوی برادر، تو بیا دور کن از دور و بر ساقی اطفال حرم، اهل خطا را.
پسر فاطمه بشنید چو از علقمه فریاد علمدار، کشید از جگر سوختهاش آه شرربار، پریدش ز الم رنگ ز رخسار، روان گشت سوی علقمه با دیدۀ خونبار، نظر کرد بر آن پیکر صدچاک که افتاده روی خاک، چو آیات جدا گشته ز هم آن بدن پاک، ندا داد که ای جان برادر! قمر آل پیمبر! گل زهرا! گل حیدر! بگشا چشم و ببین هلهلۀ دشمن و اشک منِ افروخته دل را. به خدا داغ تو سوزاند ز پا تا به سرم را؛ زدی آتش جگرم را و شکستند به قتل تو همانا کمرم را و تو گویی که نهادند دوباره به جگر داغ یگانه پسرم را به چه حالی نگرم پیکر و مشک و علم و دست ز تن گشته جدا را؟
با نگاهِ تو محال است که «مشکل» باشد
عشق «آسان» شده تا لذّتِ کامل باشد
هدف از خلقتِ پر برکتِ تو یعنی دین؛
مصلحت نیست که با غیر تو کامل باشد
کعبه گهوارهٔ تو بود و خدا فرموده
تا برای «تو» فقط خانه و منزل باشد
سخت طوفان زده ام! شب شده! نگذار دلم
مثل یک ماهیِ افتاده به ساحل باشد
شیعه میخواستی و کاش که ذهنم عمری؛
سخت درگیرِ ازین دست-مسائل باشد
حاکم ِ شرع زیاد آمده و رفته ولی
نتوانسته کسی مثل تو عادل باشد
محوِ ایوان طلایت شدم ای درّ نجف
غزل آوردم و ایکاش که قابل باشد
وصفت آنقدر زیاد است که قطعا باید
شاعرت محتشم و مقبل و دعبل باشد
عین حقّی و محال است به ناحق بروی
قبله محکم تر از آن است که مایل باشد!
مرضیه عاطفی
اي نگاهت منبع بی انتهای تاک ها
اي دلیل سکر بی اندازه ي ادراک ها
جذبه ات کابوس نامردان و ذکر نام تو
قوّت قلب تمام مردها، بی باک ها
از جهان دیوانه خانه ساختی با غمزه ات
اي سمبل عشق سوزانت گریبان چاک ها
لن ترانی بر لبم، زیر گلویم حاضر اسـت
در دل خود جا دهید این مست را اي خاک ها
یا علی و یا خدا و یا خدا و یا خدا…
یک بـه یک کافر شدند از عشق تو پژواک ها
هر شخصی بغض تو را دارد، ندارد آبرو
حب تو معیار پاکی تمام پاک ها
نام زیبایت شکوه نسخ و نستعلیق و ثلث
برده اي دل از خطوط و سنگ ها، حکاک ها
در خدا شک کرده عقل عده اي تکلیف چیست؟
یا علی تقصیر فضل توست یا شکاک ها؟!
سال روز میلاد حضرت علی خجسته باد
اهل زمین هستی ولی بالانشینی
تنها تو در عالم امیرالمومنینی
مداحیِ تو نیست کار یک زمینی
وقتی که درماندست علامه امینی
توصیف اوصافِ تو کار راحتی نیست
بین ملک جُز گفتن از تو صحبتی نیست
عرش خدا کانونِ رفت و آمد تو
چرخ زمین و آسمانها در یَد تو
خورشید، کم آورده پیش گنبد تو
جبریل، از جاروکشان مرقد تو
ملک سلیمان پیش این مرقد حقیر است
این بارگاهی که تو داری بی نظیر است
درد مرا امشب مداوا کردهای تو
بهبه چه شوری در من احیا کردهای تو
«مردانگی» را خوب معنا کردهای تو
با قاتلِ خود هم مدارا کردهای تو
هرگز دهانت را به ناحق وا نکردی
در زندگی با هیچکس بد تا نکردی
بال ملائک فرش راه زائرینت
نهجالبلاغه مَملُو از نُطق متینت
کر شد فلک از خطبههای آتشینت
دشمن هراسان از نبرد سهمگینت
چشم عدو از دیدنت وحشت گرفته
اسلام با شمشیر تو قدرت گرفته
از عشق و احساسات مالامال بودی
درکوچهها همبازیِ اَطفال بودی
معیارِ ارزشیابیِ اَعمال بودی
عادلترین مأمورِ بیتالمال بودی
هرگز در این موضوع کوتاهی نکردی
از سهم بیتالمال خودخواهی نکردی
دینِ نبی تا روزِ محشر، وامدارت
مرگ و حیاتِ ما همه در اختیارت
هستم یکی از نوکرانِ بیشمارت
دل را مرانی یا علی جان از مدارت
با نام و یادت الفتی دیرینه دارم
از کودکی مهر تو را در سینه دارم
محمد زوار
از این به بعد و بعد از این دنیا علی دارد
دنیا علی دارد نه ، دنیاها علی دارد
هم آسمان اول خاکی نشین ما
هم آسمان هفتم بالا علی دارد
رو کرد پیغمبر به سمت مردم و فرمود
ای اهل عالم مصطفی حالا علی دارد
عشاق محتاجند اینکه مال هم باشند
آقام زهرا دارد و زهرا علی دارد
آتش نمیگیرد گلستان وجودش را
هر آن کسی که یا علی و یا علی دارد
غیر از دلم من هیچ چیزی را نمیخواهم
گر چه ندارد هیچ چیز اما علی دارد
سوگند بر نام علی که شیعه در محشر
هرگز گرفتاری ندارد تا علی دارد
در هر زمان پیغمبری که بین راه افتاد
مهر علی ابن ابیطالب نجاتش داد
این کیست که دارد پُر از پَر میکند ما را
در صحن ایوانش کبوتر میکند ما را
این کیست که مهرش حلال نطفههای ماست
با مهر خود پاک و مطهر میکند ما را
این کیست که در مسجد هر جمعهٴ کوفه
دارد برای خویش منبر میکند ما را
نهج البلاغه میشود بالای منبرها
پایین منبرهاش دفتر میکند ما را
این کیست که با حرفهای آسمانیاش
مقداد و سلمان و ابوذر میکند ما را
یک روز میآید که با چشمان دلتنگش
همسایهٴ زهرای اطهر میکند ما را
دورش نمیاندازد آنرا که مقیمش شد
خواجه اگر مولاست ، قنبر میکند ما را
ما شیعهٴ دور و بر مرد نجف هستیم
ما خاک پای قنبر مرد نجف هستیم
با نام تو در ناتوانیام توانی هست
در پیریام با مهر تو میل جوانی هست
روح تنزّل کردهات اینقدر بالا بود
آیا برای اوج تو اصلا مکانی هست
در کعبه و در خانهٴ پیغمبر و در عرش
هر جا که رفتم دیدم از بالت نشانی هست
بالا و پایین رفتن تیغت شهیدم کرد
ابروی تو هر جا که باشد کشتگانی هست
میل یتیم کوفه بودن میکنم امشب
هر جا یتیمی هست دست مهربانی هست
ای پیر نخلستان نشینم ، همنشینم باش
یک شب بیا در خانهام یک تکه نانی هست
هر جا که تو قاری قرآن میشوی آقا
نذر لب تو بوسههای دوستانی هست
هر جا که قاری همین قرآن حسین توست
بی احترامیهای چوب خیزانی هست
طشت طلایی بود و آه و قاری قرآن
وای از ضور خیزران ، وای از لب و دندان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
السَّلامُ عَلَى مَوْلانَا أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَاحِبِ السَّوَابِقِ وَ الْمَنَاقِبِ وَ النَّجْدَةِ
وَ مُبِيدِ الْكَتَائِبِ الشَّدِيدِ الْبَأْسِ الْعَظِيمِ الْمِرَاسِ الْمَكِينِ الْأَسَاسِ سَاقِي الْمُؤْمِنِينَ بِالْكَأْسِ مِنْ حَوْضِ الرَّسُولِ الْمَكِينِ الْأَمِين
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَعْسُوبَ الدِّينِ وَ قَائِدَ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ ...
یا آبَاالحَسَنِ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ یا عَلیَّ بنَ اَبی طالِبٍ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا
اِنا تَوَجَّهنا وَ استَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
*****
به گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از شهرکرد؛ حضرت مولی الموحدین و امام المتقین اسدالله الغالب امام علی ابن ابیطالب (علیه الصلوة و السلام) مولود عظیم الشأن کعبه، پسرعمو و جانشین رسول گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت (ص)، اولین امام شیعیان و دومین معصوم عالم امکان، همسر گرامی حضرت فاطمه زهرا (س) و پدر عظیم الشأن حضرات ائمه معصومین (علیه و علیهم السلام) میباشند.
حضرت امام علی (ع) در روز جمعه ۱۳ رجب در سال سىام عام الفیل (۱۰ سال قبل از بعثت و ۲۳ سال قبل از هجرت حضرت خاتم الانبیاء (ص)) در مکه معظمه دیده به جهان گشودند.
پدر گرامیشان ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبد مناف و مادر عزیزشان هم فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبد مناف میباشد.
حضرت امام علی (ع) نخستین فرزند خانواده بنی هاشم است که پدر و مادر او هر دو از فرزندان هاشم هستند.
خاندان بنی هاشم از لحاظ فضایل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و این طایفه در طوایف عرب، زبانزد خاص و عام بوده است.
فتوت، مروت، شجاعت و بسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته و هر یک از این فضایل در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت امام علی (ع) متجلی بود.
ولادت امام علی (ع) در درون خانه کعبه
ولادت آن حضرت (ع) به شکل عجیب و بی سابقه اى، در درون خانه کعبه به وقوع پیوست. رخداد و معجزه بس عظیمی که هرگز در تاریخ بشریت سابقه نداشته و بعد از آن نیز تکرار نشده است.
فاطمه بنت اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و گفت: «خداوندا! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم، سازنده این خانه ایمان راسخ دارم. پروردگارا! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت و به حق کودکی که در رحم من است، تولد این کودک را بر من آسان فرما.»
لحظهای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد.
فاطمه بنت اسد وارد خانه کعبه شد و دیوار به هم پیوست. فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی میهمان خدا بود و نوزاد مبارک خویش را در سیزدهم رجب سال سی ام عام الفیل به دنیا آورد. سپس همان شکاف دیوار کعبه دوباره گشوده شد و فاطمه بنت اسد به همراه مولود عزیز و ارجمندش بیرون آمد و گفت: «پیامی از غیب شنیدم که نامش را علی بگذار.»
علی است صاحب عز و جلال و رفعت و شأن * علی است بحر معارف، علی است کوه وقار
دلیل رفعت شأن علی اگر خواهی * بدین کلام دمی گوش خویشتن میدار
چو خواست مادرش از بهر زادنش جایی * درون خانه خاصش بداد جا جبّار
ز بهر مدخل آن پیشوای خیل زنان * شکافت حضرت ستار، کعبه را دیوار
پس آن مطهره با احترام داخل شد * در آن مکان مقدس بزاد مریم وار
برون چو خواست که آید پس از چهارم روز * ندا شنید که رو نام او علی بگذار
فدای نام چنین زادهای بود جانم * چنین امام گزینند، اولی الابصار.
آن گاه فاطمه بنت اسد روی به خانه نهاد. شخصی به سرعت خود را به ابوطالب و خانواده او رساند و بشارت ولادت علی (ع) را داد. همه خانواده که در پیشاپیش آنها حضرت محمد مصطفی (ص) قرار داشتند، به استقبال فاطمه و نوزادش آمدند. حضرت محمد (ص)، نوزاد را در بغل گرفت و زبان خویش را در دهان او قرار داد و اذان و اقامه در گوش مبارک ایشان خواند.
حضرت امام علی (ع) تا سه سالگی را نزد پدر و مادر خویش به سر برد و بسیار مورد تکریم و احترام آنان بود، زیرا جدای از فرزندى که محبوب والدین خویش بود، کمالات آن حضرت (ع) از قبیل سخن گفتن در شکم مادر، باز شدن دیوار کعبه به احترام وى و تولد در خانه خدا، سلام به پدر و مادر و تمام انبیای الهى و بویژه به رسول خدا (ص)، تلاوت قرآن و سایر کتابهاى آسمانى در حضور پیامبر اسلام (ص) و دیگر موارد، موقعیت امیرالمؤمنین (ع) را در میان مردم و به ویژه خانواده اش چندین برابر نموده بود؛ لذا پدر بزرگوارش ابوطالب، شتران زیادی را قربانی و در میهمانى تولد مولود کعبه، همه مردم را به ولیمه دعوت نمود (به این صورت که اوّل، هفت بار خانه خدا را طواف نمایند و آن گاه داخل خانه ابوطالب شوند).
دوران کودکی مولود کعبه
على (ع) از نظر تربیت خانوادگى فوق العاده بالا و چشمگیر بود. هر چند پدر گرامی ایشان ابوطالب (یکی از ۱۰ فرزند عبدالمطلب) نیز از بزرگان و رئیس قبائل مکه، رئیس قبیله بنی هاشم، متصدى امور کعبه و یکی از شخصیتهای نقش آفرین صدر اسلام بود و در میان مردم موقعیت بى نظیرى داشت.
ابوطالب (ع) پس از وفات عبدالمطلب، سرپرستی پیامبر اکرم (ص) را بر عهده گرفت و پس از بعثت و آغاز رسالت رسول خدا (ص)، قویترین حامى و یاور آن حضرت (ص) در برابر دشمنان و بداندیشان محسوب میشد و سراسر وجودش، سرشار از بخشش، مهربانی و فداکاری در راه آیین توحیدی بود و در راه هدف مقدس حضرت خاتم الانبیاء (ص) که همان گسترش آیین یکتاپرستی بود، با تمام وجود جانبازی و فداکاری کرد و گفت: «تا جان دارم، از محمد (ص) دفاع میکنم.»
مادر ارجمندش فاطمه بنت اسد هم از زنان پاکدامن و اسوه حقیقت و ایمان به شمار مى آمد و نخستین زن از زنان عالم میباشند که پس از حضرت خدیجه کبرى (س) به رسول خدا (ص) ایمان آورد.
از آنجا که خداوند متعال میخواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید، پیامبر اکرم (ص) وی را از بدو تولد، تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد. پس از چند سال و در سن شش سالگی امام علی (ع)، بر اثر قحطی و خشکسالی عجیبی که در مکه اتفاق افتاد، ابوطالب پدر گرامی امام علی (ع) و عموی پیامبر اسلام (ص)، با تأمین هزینه سنگین زندگی چند فرزند روبرو شد و پیامبر اسلام (ص) با مشورت عموی خود ـ عباس ـ توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از فرزندان ابوطالب را نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد. بر این اساس عباس، جعفر را و پیامبر (ص) هم علی (ع) را به خانه خود بردند و از آن پس حضرت علی (ع) از خانه پدر به خانه پسر عموی خود یعنی پیامبر (ص) منتقل و به طور کامل در کنار ایشان و تحت سرپرستی و پرورش مستقیم آن حضرت (ص) درآمد و آن چنان با پیامبر (ص) همراه بود که حتی هر گاه پیامبر (ص) از شهر خارج میشد یا به کوه و بیابان هم میرفت، او را همراه خود میبرد.
اولین مرد مسلمان و یار پیامبر (ص)
از فضایل ویژه حضرت امام علی (ع)، سبقت ایشان در کارهای خیر است که آن بزرگوار، نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر گرامی اسلام (ص) میباشد.
پس از نخستین وحی الهی و بعثت حضرت محمد بن عبدالله (ص) در غار حرا، وقتی که آن حضرت (ص) از غار حرا رهسپار شهر و خانه خود شد، شرح حال را فرمود: و علی (ع) به آن حضرت ایمان آورد و مجری طرحها و یار همراه و دلسوز پیامبر اکرم (ص) در دعوت و مأموریت الهی ایشان بود.
پس از سه سال دعوت مخفیانه ایشان به اسلام نیز سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد و باز در مجلس ضیافتی که پیغمبر بزرگ اسلام (ص) برای آشنا کردن و دعوت خویشاوندان نزدیک خود به دین اسلام ترتیب داد، از حاضران سؤال فرمود که: «چه کسی از شما مرا در این راه کمک میکند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد؟»، فقط علی (ع) تنها کسی بود که از جای خود بلند شد و پاسخ داد: «ای پیامبر خدا! من تو را در این راه یاری میکنم.»، پیامبر (ص) بعد از سه بار تکرار سؤال و شنیدن همان جواب، فرمود: «ای خویشاوندان و بستگان من! بدانید که علی (ع) برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست.»
همراهی با پیامبر (ص) و ازدواج با حضرت زهرا (س)
امام علی (ع) پیوسته ملازم رسول اکرم (ص) بود تا آن حضرت (ص) از مکه به مدینه هجرت فرمود: و از افتخارات دیگر حضرت علی (ع) این است که در شب هجرت که کفار، خانه رسول خدا (ص) را محاصره کرده و در پی قتل آن حضرت (ص) در بسترشان بودند، با شجاعت کامل و برای خنثی سازی این توطئه پلید، به جای ایشان در بستر خوابید و زمینه هجرت حضرت محمد (ص) را فراهم ساخت و پیامبر اسلام (ص) نیز به سلامت از خانه بیرون آمد و رهسپار مدینه گردید.
حضرت امام علی (ع) پس از هجرت، در مدینه هم ملازم پیغمبر اکرم (ص) بود و در هیچ امری با آن حضرت (ص) مخالفت نکرد. جانبازی و فداکاری در میدان جهاد و حضور شجاعانه و مؤثر در ۲۶ غزوه از ۲۷ غزوه پیامبر (ص)، جز جنگ تبوک که آن حضرت (ص) او را در مدینه به جای خود نشانده بود و سریههای مختلف و همچنین ضبط و کتابت وحی (قرآن مجید) به عنوان یکی از کاتبان وحی و حافظان قرآن و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامههای تبلیغی و دعوتی، از جمله فضایل و کارهای حساس و پر ارج امام علی (ع) در این دوران به شمار میرود.
در همین دوران، رسول اکرم (ص) یگانه دختر محبوب خود حضرت فاطمه زهرا (س) را هم به امام علی (ع) تزویج فرمود.
یکی از افتخارات ویژه حضرت علی (ع) انتخاب وی از سوی پیامبر اعظم (ص) به عنوان برادر خویش در جریان پیمان مؤاخات (پیمان اخوت و برادری مسلمانان) پس از هجرت به مدینه است که به ایشان فرمودند: «تو برادر من در این جهان و سرای دیگر هستی. به خدایی که مرا به حق برانگیخته است. تو را به برادری خود انتخاب میکنم، اخوتی که دامنه آن، هر دو جهان را فرا گیرد.»
واقعه غدیر خم؛ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ ...
پیامبر اکرم (ص) پس از اتمام مراسم حج سال دهم هجرت («حجة الوداع»، «حج البلاغ» و «حج الاسلام») که آخرین حج در آخرین سال عمر شریف ایشان بود، در راه برگشت در محلی به نام غدیر خم (در نزدیکی منطقه جحفه، میان جاده مکه مکرمه و مدینه منوره و محل گذر کاروان ها) بر اساس فرمان الهی دستور توقف دادند تا رسالتشان را به اتمام برسانند. پس از نماز ظهر، بر بالای منبری از جهاز شتران رفتند و فرمودند: «ای مردم! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. درباره من چه فکر میکنید؟»، مردم گفتند: «گواهی میدهیم که تو آیین خدا را تبلیغ میکردی.»، پیامبر (ص) فرمودند: «آیا شما گواهی نمیدهید که جز خدای یگانه، خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست؟»، مردم گفتند: «آری، گواهی میدهیم.»، سپس پیامبر (ص) دست مبارک حضرت علی (ع) را بالا گرفتند و فرمودند: «ای مردم! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست؟»، مردم گفتند: «خداوند و پیامبر او بهتر میدانند.»، سپس فرمودند: «ای مردم! هر کس من مولا و رهبر او هستم، علی هم مولا و رهبر اوست. (مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ ...)» و این جمله را سه بار تکرار فرمودند. بعد مردم این انتخاب را به حضرت علی (ع) تبریک گفتند و با ایشان بیعت نمودند.
رحلت رسول خدا (ص)، شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)، غصب خلافت و خانه نشینی امام علی (ع)
پس از رحلت رسول اکرم (ص)، امام علی (ع) ۳۳ سال داشتند و با اینکه در همه فضایل و کمالات سرآمد و در میان اصحاب پیامبر (ص) ممتاز و منحصر به فرد بودند و علیرغم تمامی سفارشات مکرر و صریح پیامبر اکرم (ص)، با بهانهها و توطئههای مختلف، ایشان را از خلافت و جانشینی ظاهری پیامبر بزرگ اسلام (ص) کنار زدند و بنابراین ایشان هم از صحنه اجتماع کناره گرفتند و به مدت ۲۵ سال (زمان سه خلیفه پس از رحلت رسول اکرم (ص)) خانه نشین شدند و سکوت اختیار فرمودند.
از جفاها و مصایب سنگین بر قلب مبارک حضرت امام علی (ع)، هجوم به خانه آن حضرت (ع) در جریان سقیفه و برای بیعت امام علی (ع) با ابوبکر، و بیماری و شهادت همسر گرامیشان حضرت فاطمه زهرا (س) به فاصله بسیار کوتاهی (۷۵ یا ۹۵ روز) از رحلت اندوهبار نبی مکرم اسلام حضرت محمد (ص) بود.
حضرت فاطمه زهرا (س) آن زمان هجده سال سن داشت و ثمره پیوند آسمانی ایشان با حضرت امام علی (ع)، چهار فرزند به نامهای امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و حضرت زینب کبری (س) و ام کلثوم (س) بود.
آغاز خلافت امیرالمونین علی بن ابیطالب (ع)
نهایتاً پس از کشته شدن خلیفه سوم در ذی الحجه سال ۳۵ هجری قمری در مدینه (یعنی در سن ۵۸ سالگی امام علی (ع))، مردم با آن حضرت (ع) بیعت کردند و ایشان را به خلافت ظاهری برگزیدند.
آن حضرت (ع) در مدت حکومت خود (به مدت ۴ سال و ۹ ماه)، سیرت پیامبر اکرم (ص) را عملی و به اجرای عدالت و اصول اسلامی پرداخت که برخی از صحابه و سودجویان که از رفتار و منش الهی و عادلانه آن حضرت (ع) متضرر میشدند (و پیشاپیش آنها هم عایشه، طلحه، زبیر و معاویه بودند.) به بهانههای مختلف و از جمله خون خواهی خلیفه سوم، سر به مخالفت برافراشته و بنای شورش و آشوبگری گذاشتند.
بیشتر مساعی آن حضرت (ع) در زمان خلافت بر مسلمین به عنوان حکومت عدل الهی، صرف رفع اختلافات داخلی شد و در این زمان، جنگهای فراوانی از جمله صفین، جمل و نهروان (که هر یک پیامدهای خاصی به دنبال داشت) رخ داد. آن حضرت برای خوابانیدن فتنه در نزدیکی بصره، جنگی با عایشه و طلحه و زبیر نمود که به جنگ جمل معروف است. جنگی هم با معاویه، به مدت یک سال و نیم در مرز عراق و شام کرد که به جنگ صفین و نیز جنگی با خوارج در نهروان نمود که به جنگ نهروان معروف میباشد.
انتخاب و تغییر مرکز خلافت اسلامی از مدینه به کوفه
به دنبال توطئهها و تحرکات پیمان شکنان در جنوب عراق و وقوع جنگ جمل و پیروزی سپاه امیرالمؤمنین امام علی (ع) و بازگشت بصره به آغوش حکومت اسلامی، امام (ع) در بازگشت از بصره و پس از مشورت با یاران، راه کوفه را برگزید و در روز دوشنبه ۱۲ رجب سال ۳۶ هجری قمری و پس از حدود ۸ ماه از آغاز خلافت و حکومت خود، به همراه لشکریان و گروهی از مردم بصره به کوفه وارد شد و این شهر را به جای مدینه، به عنوان مرکز حکومت اسلامی انتخاب کرد و تا پایان عمر مبارکشان در کوفه ماندند.
یکی از دلایل انتقل مرکز خلافت اسلامی از مدینه به کوفه، وجود یاران و جان نثاران زیادی در کوفه و حوالی آن برای یاری دین خدا و دیگر دلیل این موضوع، موقعیت کشور عراق، نزدیکی به شام و ضرورت قطع ریشههای فساد و فتنه علیه حکومت اسلامی از سوی بنی امیه و معاویه بود.
ایشان پس از ورود به کوفه به مسجد رفت و پس از نماز، خطبهای ایراد کرد و از آن پس با فرستادن استانداران به سوی محلهای مأموریتشان، به تنظیم و اداره امور حکومت پرداخت.
شهادت اندوهبار و مظلومانه و دفن مولای متقیان (ع)
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج، برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی، برک بن عبدالله تمیمی و عمرو بن بکر تمیمی در یکی از شبها گرد هم آمده و اوضاع آن روز و خونریزیها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی و برادرکشی حضرت علی (ع) و معاویه و عمروعاص هستند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند، مسلمانان تکلیف خود را خواهند دانست.
سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر شود. ابن ملجم ملعون متعهد قتل امام علی (ع) شد. برک بن عبدالله تنها توانست معاویه را از ناحیه ران زخمی کند که پس از مدتی درمان شد و بهبود یافت. عمرو بن بکر نیز قاضی شهر را که آن روز به سبب بیماری عمروعاص به جای او اقامه جماعت میکرد، به قتل رساند. اما در این میان فقط ابن ملجم ملعون نقشه خود را با موفقیت اجرا کرد.
ابن ملجم پس از گذشت زمانی کوتاه، در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجری و در مسجد کوفه، با ضربه شمشیر زهرآلودی، فرق مبارک حضرت امام علی (ع) را در حالی که در محراب عبادت در سجده بودند شکافت، خون از سرش جاری و محاسنش به خون رنگین شد و در این حال فرمودند: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَة» (به خدای کعبه، رستگار شدم.)، سپس آیه ۵۵ سوره مبارکه طه را تلاوت فرمودند: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى» (شما را از خاک آفریدیم و به آن بازتان میگردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان میآوریم.)، مردم به سوی ابن ملجم دویدند، ولی هر کس به او نزدیک میشد، ابن ملجم با شمشیر خود او را میزد. سرانجام قُثَم بن عباس بن عبدالمطلب پسر عموی پیامبر (ص) پیش رفت و او را به زمین کوبید. امام حسین (ع) به اتفاق بنی هاشم، بدن مجروح پدر بزرگوار را بر روی گلیمی، به خانه منتقل کردند.
امیرالمؤمنین (ع) به ابن ملجم اشاره کردند و فرمودند: «اگر من از دنیا رفتم، او را بکشید، همان طور که مرا کشته و اگر سالم ماندم، خودم درباره او تصمیم میگیرم.»
قدری شیر برای امام علی (ع) آوردند. امام (ع) کمی از آن نوشیدند و فرمودند: «به زندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت نکنید.»
پزشکان کوفه و از جمله اثیر بن عمرو که از همه ماهرتر بود، به بالین ایشان گرد آمدند. اثیر وقتی زخم سر مبارک امام (ع) را دید، پس از معاینهای گفت: «یا علی (ع)! وصیتهای خود را بکن، زیرا شمشیر زهرآلود به مغزت رسیده و معالجه مؤثر نیست.»
و بدین ترتیب امام مظلوم شیعیان، امام متقین و پیشوای آزادگان (ع) در شب بیست و یکم همان ماه و در سن ۶۳ سالگی، پس از سال ها خدمت به دین خدا، مردم و برای سعادت بشریت و تحمل مظلومانه رنج ها، مصائب، بیمهریها و پیمانشکنیها، به فیض شهادت رسیدند.
حضرت امام علی (ع) در واپسین لحظات زندگی نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمودند: «شما را به پرهیزکاری و به نظم در کارها سفارش میکنم و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید. یتیمان را فراموش نکنید، حقوق همسایگان را مراعات کنید. قرآن را برنامه عملی خود قرار دهید. نماز را بسیار گرامی بدارید که ستون دین شماست.»
غسل و تکفین امام علی (ع) بر اساس سفارش آن حضرت (ع) توسط دو فرزند گرامیشان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) انجام شد. سپس جنازه مطهر آن حضرت (ع) را به سوی سرزمین «غری» (نجف اشرف) بردند و در آنجا ـ در کنار مرقد حضرت آدم (ع) و حضرت نوح (ع) از انبیای الهی ـ دفن و بر اساس وصیت خود آن حضرت (ع)، قبر شریفشان را پنهان فرمودند.
مرقد مطهر امام علی (ع) همچنان مخفی بود، تا اینکه با از میان رفتن بنی امیه و رفع خطر خوارج در زمان بنی عباس، توسط حضرت امام جعفر صادق (ع) به شیعیان شناسانده شد.
مضجع شریف و نورانی مولای متقیان (ع) در نجف اشرف هم اکنون مطاف فرشتگان و آسمانیان و زیارتگاه شیعیان و ارادتمندان آن حضرت (ع) میباشد.
عبادت و راز و نیاز شایسته به درگاه الهی، تفسیر قرآن کریم و حل مسائل دینی، پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل و شهرهای دیگر، بیان حکم بسیاری از رویدادهای نوظهور در اسلام، تربیت و پرورش گروهی پاک ضمیر با روح آماده برای سیر و سلوک، سرکشی، دلجویی و یاری یتیمان، ستمدیدگان و مظلومان، کار و کوشش برای تأمین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان تا آنجا که با دست خویش باغ احداث میکرد و قنات و چاه آب حفر مینمود و سپس آنها را در راه خدا وقف میفرمود، از جمله برنامههای حضرت امام علی (ع) در زمان غصب خلافت آن امام همام (ع) و پس از آن بود.
کنیهها و القاب مولی الموحدین (ع)
حضرت امام علی (ع) دارای کنیهها و القاب مختلفی هستند. از جمله، ابوالحسن، ابوتراب (به دلیل سجدههای طولانی که ایشان داشتند. همچنین در سال دوم هجری هم علی (ع) روی زمین خوابیده و مقداری گرد و غبار بر لباسشان نشسته بود. در این هنگام پیامبر اسلام (ص) بر بالین ایشان آمد و با خطاب «یا ابوتراب» آن حضرت را بیدار کرد. از آن زمان، به این کنیه مشهور شدند)، ابوریحانتین (این کنیه را هم پیامبر (ص) برای ایشان قرار داد و به معنای پدر دو ریحانه بهشت، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) میباشد.)، مرتضی، امیرالمؤمنین، یعسوب الدین (مالک و رئیس و حاکم دین)، یعسوب المؤمنین (آقا و رئیس مومنان)، اسدالله و اسدالله الغالب (شیر خدا)، حیدر و حیدر کرار (شیر بیشه ایمان)، سید العرب، سید المسلمین، امام المتقین، مولی الموحدین و کاشف الکرب (برطرف کننده غم)
نهج البلاغه امام علی (ع)
کتاب نفیس، ارزشمند و مقدس «نهج البلاغه» شامل مجموعهای از سخنان زیبای امیر کلام حضرت امام علی (ع) و برگزیدهای از خطبه ها، نامهها و سخنان کوتاه و حکمت آمیز آن حضرت (ع) به عنوان یکی از نیازهای اساسی جامعه اسلامی در تمام اعصار میباشد.
*****
الّلهُمَّ ارْزُقْنا زِيارَتَهُ وَ شَفاعَتَهُ وَ اجعَلنَا مِن خَیرِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ
عرض سلام وادب
تولدحضرت امام محمد تقی ع وحضرت علی اصغر ع را
به تمام دلتنگان فرج یار تبریک وتهنیت عرض مینمایم.
مدیریت: پوررجب
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانی خلق جهان را نفس کوثر کرد
هر چه جوشید علی بود ؛ علی بود و خدا
نمک سفره ی این طائفه را حیدر کرد
جاری از دامن این چشمه فقط چشمه شده
چشمه هایی که زمین را ز فلک برتر کرد
و خدا هر چه که جوشید از آن خیر کثیر
صورت و سیرت او را علی دیگر کرد
عالمی تشنه ی این طایفه ی چشمه شدند
کاش میشد ز غبار رهشان لب تر کرد
باز هم هر دو جهان نیز گرفتار شده
دومین چشمه از آن چشمه پسردار شده
پسری که رخ او جلوه ی مولا دارد
پسری که نمک حضرت زهرا دارد
چوب گهواره چنان دست گرفته است ببین
به کفش باز عصا حضرت موسی دارد
به تماشای قدش زنده شود گورستان
این که در مهد قدی محشر کبری دارد
به غبار قدم پیر غلامش سوگند
نفس نوکر او بوی مسیحا دارد
آنچنان آینه ی حیدر کرار شده
کعبه بردارد اگر باز ترک جا دارد
نام تو شد علی و یاد پدر بود حسین
نام تو نام پدر بود ؛ پسر بود حسین
خنده ی روی لبت زندگی مادر شد
لای لایی شبت هر نفس خواهر شد
هر که پرسید که دختر شده یا این که پسر
همه گفتند که شیری چو یل خیبر شد
سیبِ سرخی و پدر هر چه تو را وصف نمود
نیمه ای حیدر و یک نیمه ی تو کوثر شد
همه از هیبت عباسی تو می گویند
باز فرزند علی صاحب یک لشگر شد
زینت دوش اباالفضل رقیه است اگر
تن تو زینت آغوش علی اکبر شد
تو فقط گریه نکن هر چه که شد باز بخند
در غم را به دل مادر غمدیده ببند
چه قدر رخت برای تو خریدم پسرم
چه قدر نقشه برای تو کشیدم پسرم
رخت میلاد تو را تا به شب دامادی
چه قدر پارچه پای تو بریدم پسرم
لای لایی ششم خواب تو را می گیرد
اینقدر خفتن با ناز ندیدم پسرم
کاش می شد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
آن همه نقشه کشید و همگی رفت به باد
تا گذار پدرت بر گذر غم افتاد
هرچه کردند نشد قطره ی آبی برسد
قطره آبی به لب خشک و کبابی برسد
هرچه کردند نشد گریه تو بند شود
کاش می شد که به چشمان تو خوابی برسد
پدرت برد که تا منت دشمن بکشد
خواست تا یک نفر از شر به ثوابی برسد
آنچنان دست پرش کرد عدو , هیچ کسی
اینچنین حدس نمی زد که جوابی برسد
خون او را به فلک داد مبادا مردم
به سر لشگر نامرد عذابی برسد
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب ترکرد
بانی مجلس ما را علی اصغر کرد
موسی علیمرادی
باران
فاش میگویم که حیرانِ علی اصغرم
لحظههای عمر مهمانِ علی اصغرم
چون نفس در سینه میپیچد، نسیمِ عطرِ اوست
سرخوشم یارب غزلخوانِ علی اصغرم
اسمعیل عشق اویم، مسلخم هر مجلسش
کشته دیدار و قربانِ علی اصغرم
گر چه در دنیا به کامم هست شهد زندگی
این همه مدیونِ چشمانِ علی اصغرم
دیگران من را به نام خاک پایش خواندهات
در پناه عشق و عنوانِ علی اصغرم
در شب میلاد او با نغمههای یا حسین
فکرِ آن لبهای خندانِ علی اصغرم
گر که او خود تشنهی کرب و بلای عاشقیست
تشنهام عطشانِ بارانِ علی اصغرم
جادو
شیعهها لحظهی گل شکفتنه، دیگه غم سر اومده
آسمون و رنگِ شادی بزنید، علی اصغر اومده
صنما پیش رخش زانو زدند، همشون به شور و شین
روی لبهای همه گل میکنه، گلِ ذکرِ یا حسین
شاه عالم داره این شقایق و، تو بغل بو میکنه
علی اصغرِ حسین با چشمِ خود، داره جادو میکنه
تو جهان قند و عسل، نقل و نبات، دیگه معنا نداره
عاشقِ علیِ اصغرِ حسین، غم و غوغا نداره
بیایید تا وقت سختِ جون دادن، عاشقِ اون بمونیم
بیایید توی کلاس درسِ عشق، درسِ اصغر بخونیم
ای خدا به سینهی خستهی ما، امشب و صفا دادی
آخرین فدایی کربلا رو، هدیه به مولا دادی
کاشکی میشد همین امشب تا سحر، از قفس رها باشیم
تو خواب و بیداری، پر بزنیم، همه کربلا باشیم
عیدی
زمانی که به این دنیا رسیدی
مرا در حلقهی جانان کشیدی
به من عاشق شدن را هدیه کردی
زدی بر قلبِ من رنگِ سپیدی
به دل بستی درِ هر گونه خواهش
به دستم دادی از خود یک کلیدی
کلیدی بود حک گردیده رویش
علی اصغر تو رمزی بر امیدی
شب عید است و دل از تو بخواهد
عطا بنمایی از لطف خود عیدی
دمی بر نغمههای دل بده گوش
بجز کرب و بلا چیزی شنیدی؟
براتم را تو امضاء کن علی جان
بده این خسته را حال و نویدی
انگارعالم باردیگرجان گرفته
شادی مجال غم ازاین وآن گرفته
ازابررحمت بازهم باران گرفته
سردارخوبی ها سر وسامان گرفته
امشب شب رؤیائی این عالمین است
کوچک ترین حیدر به دستان حسین است
چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد
طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد
نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد
آقا برای چندمین دفعه پدر شد
اجماع کلی بنی هاشم همین است
این طفل تمثال امیرالمؤمنین است
یک تکه الماس است بر دستان بابا
مانند یک رود است درآغوش دریا
آئینه می گردد به روی دست سقا
صف بسته قومی محضرش بهر تماشا
اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت
ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت
وقتش رسید آقا که نام او بگوید
با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید
این نکته باریکتر از مو بگوید
مستی کند با نام او یا هو بگوید
کوری چشم دشمنان حق منجلی شد
فرزند بچه شیر حق نامش علی شد
این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است
سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است
آقا و آقا زاده آقای عشق است
مهری به طومار و به عاشورای عشق است
هدیه به زهرا شیره جان رباب است
از نسل آب و تشنه لبهاش آب است
بند قماطش را زبالا آفریدند
مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند
محسن برای نسل زهرا آفریدند
هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند
ششماهه صد ساله کند طی مدارج
آری علی اصغر بود باب الحوائج
گهواره اش یک قبله سیّار باشد
کعبه به دورش حاجی هشیار باشد
سرباز راه حیدر کرار باشد
پس تیر معمولی برایش خار باشد
از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت
بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت
با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت
یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت
نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت
معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت
مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد
نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد
داغش به قاب سینه غم تصویر کرده
انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده
طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده
انگار نیزه در گلویش گیر کرده
آن سو به صورت مادری بیچاره می زد
این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد
طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد
براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد
برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد
با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد
تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد
در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد
غنچه زد در گلزار ولایت
گلی از گلشن نور حسین
به یُمنِ میلاد ابن الرّضا
پر زده دلها سوی کاظمین
اینه نوای تموم عاشقا
بادا مبارک میلادت یا مولا
یا مولا یا مولا...
خبر میلادت یبن الزهرا
نموده دلها را خوشحال و شاد
ما هم نشستیم از سرِ نیاز
سائلانه دمِ باب المراد
جانم به این خصائص مولایی
جانم به این رخساره ی زهرایی
یا مولا یا مولا...
یا جوادَ الائمه ادرکنی
عاشقان مولا را دعا کن
شبیه مدافعان حرم
ماهارو زائر کربلا کن
دارم هوای حرم کاظمین
روی لبم یا لَثاراتِ الحسین
یا مولا یا مولا..
با عاشقان بگویید، عشقی دوباره آمد
ای اهل آسمان ها، یک تک ستاره آمد
فصل شکفتن است و، آغاز دل ربودن
در بین باغی از یاس، یاسی بهاره آمد
ایام بی قراری، دوران جان سپاری
هنگام غارت دل، با یک نظاره آمد
آیینه ای ز زهراست، این عشق فاطمیون
بار دگر حسین یا، حیدر دوباره آمد
بر عالمی امیر است، هر دل بر او اسیر است
در عشق بی نظیر است ، دل را شراره آمد
باب الحوائج است و ، سائل نمی کند رد
بهر گره گشودن ، با یک اشاره آمد
حاجت مگر ندارید ، رو سوی او بیایید
بهر تمام حاجات ، این شیر خواره آمد
آمد از راه علّیِ دگری مثلِ علی
گوهرِ نازتر از هر گُهَری مثلِ علی
نوری از حضرت ارباب نمایان شده است
به گُمانم که رسیده قمری مثلِ علی
نامش «اصغر» ولی انگار بزرگ ست به خلق
ها علیٌ بَشَرٌ چه بشری مثل ِ علی
آخرین عشق ِ حسین ست در این چرخ وفلک
از لبش ریخته شهدِ شکری مثلِ علی
به یدک می کِشد او بابُ الحوائج شدنش
کیست این طفل؟که دارد هنری مثل ِ علی
پدرش سیّد و سالار ِ شهیدانِ غریب
وَ حسین داشته جانم پدری مثل ِ علی
چه مبارک سحری آمده از نسلِ کَرَم
نَمک آلِ عبا را پسری مثل ِ علی
می خرد نازِ پسرراپدری همچوعلی
این گلِ فاطمه دارد جگری مثل ِ علی
محسن راحت حق
زندگینامه حضرت امام جواد (علیه السلام)
نهمین امام شیعیان حضرت امام محمد تقی (ع) معروف به جوادالائمه (ع)، در ۱۰ رجب سال ۱۹۵ هجری قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در آخر ماه ذی القعده سال ۲۲۰ هجری قمری و در سن ۲۵ سالگی در بغداد به شهادت رسید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَرَّ التَّقِیَّ الْإِمَامَ الْوَفِیَّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَجِیَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَفِیرَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سِرَّ اللَّهِ [سِتْرَ اللَّهِ]
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ضِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَنَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا کَلِمَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَحْمَةَ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النُّورُ السَّاطِعُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَدْرُ الطَّالِعُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّیِّبُ مِنَ الطَّیِّبِینَ
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ مِنَ الْمُطَهَّرِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْآیَةُ الْعُظْمَى السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحُجَّةُ الْکُبْرَى
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُطَهَّرُ مِنَ الزَّلاتِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضِلاتِ [الْمُعْظِلاتِ]
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلِیُّ عَنْ نَقْصِ الْأَوْصَافِ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الرَّضِیُّ عِنْدَ الْأَشْرَافِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ
أَشْهَدُ أَنَّکَ وَلِیُّ اللَّهِ وَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ وَ أَنَّکَ جَنْبُ اللَّهِ وَ خِیَرَةُ اللَّهِ وَ مُسْتَوْدَعُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عِلْمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ رُکْنُ الْإِیمَانِ وَ تَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنِ اتَّبَعَکَ عَلَى الْحَقِّ وَ الْهُدَى وَ أَنَّ مَنْ أَنْکَرَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْعَدَاوَةَ عَلَى الضَّلالَةِ وَ الرَّدَى
أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکَ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ السَّلامُ عَلَیْکَ مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ
یا اَبا جَعفَرٍ یا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا التَّقِیُّ الجَوادُ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا
اِنا تَوَجَّهنا وَ استَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
*****
به گزارش گروه استانهای باشگاه خبرنگاران جوان از شهرکرد؛ حضرت ابوجعفر محمد بن علی جوادالائمه (علیه السلام) نهمین امام شیعیان و فرزند عظیم الشأن شاه خراسان امام رضا (علیه السلام) میباشد.
آن حضرت در ۱۰ رجب المرجب و به روایتى در ۱۹ رمضان المبارک سال ۱۹۵ هجری قمری در مدینه منوره به دنیا آمد.
پدر بزرگوارشان حضرت امام علی ابن موسی الرضا (علیه آلاف تحیه و الثناء) و مادر گرامیشان بانویى پرهیزکار به نام سبیکه میباشد که امام رضا (ع) وى را خیزران نامید.
سبیکه از اهالى نوبه در سرزمین مصر و از خاندان قبطیه همسر رسول خدا (ص) بود.
امام نهم شیعیان (ع) مانند جده اش فاطمه زهرا (س)، زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت و نهایتاً در آخر ماه ذیالقعده سال ۲۲۰ هجری قمری در سن ۲۵ سالگی به شهادت رسید، مرقد شریف آن حضرت (ع) در کاظمین در جوار مرقد مطهر جد بزرگوارشان حضرت امام موسی کاظم (ع) قرار دارد.
امام محمد تقی (ع) همچنین به باب الحوائج شهرت دارد.
جواد (بخشنده) و تقی (پرهیزگار) مشهورترین القاب آن حضرت (ع)، و رضی و متقی از دیگر القاب ایشان است.
امام جواد (ع) هنگام شهادت جانگداز پدر ارجمندش حضرت امام رضا (ع) در اواخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری، ۸ ساله بود که مقام امامت به ایشان انتقال یافت.
دوران ۱۷ ساله امامت حضرت جوادالائمه (ع) با حکومت مأمون و معتصم خلفای جنایتکار عباسی، همزمان بود.
یکی از همسران امام جواد (ع) ام الفضل دختر مأمون عباسی بود که از وی فرزندی نداشت.
زوجه دیگر آن حضرت (ع) هم سمانه مغربیه و مشهور به ام ولد بود.
حضرت جوادالائمه (ع) دارای ۴ فرزند پسر و ۴ دختر به اسامی حضرت ابوالحسن امام علی النقی الهادی (ع) امام دهم شیعیان، ابواحمد موسی مبرقع، ابواحمد حسین، ابوموسی عمران، فاطمه، خدیجه، ام کلثوم و حکیمه میباشد.
هنگامی که امام رضا (ع) در سال ۲۰۰ هجری قمرى، به دعوت و اجبار مأمون عباسى از مدینه به طوس (خراسان) رفت، فرزند خردسالش امام جواد (ع) که شش سال بیشتر نداشت و مانند دیگر افراد خانواده آن حضرت (ع) در مدینه ماند، جانشین ایشان در این شهر بود. حضرت ثامن الحجج (ع) در این سفر، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی میکرد.
امام جواد (ع) تنها برای غسل و اقامه نماز بر پیکر نورانی پدر در طوس حضور یافت.
البته در برخی اسناد تاریخی هم آمده است که امام جواد (ع) علاوه بر این، در سال ۲۰۲ هجری قمری نیز برای دیدار پدر بزرگوار خود در زمانی که ولیعهد مأمون بودند، به طوس (مرو) رفت و سپس به مدینه بازگشت.
مأمون عباسی، سیاست و رفتار پدرش هارونالرشید برای کنترل امام موسی کاظم (ع)، که آن حضرت (ع) را به بغداد آورده و زندانی کرده بود، را با امام رضا (ع) در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه میکوشید که نه تنها در ظاهر امر، مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژهای نیز به ایشان دارد.
مأمون در سال ۲۰۴ هجری قمری و بعد از شهادت حضرت ثامن الحجج (ع) به بغداد بازگشت، ولی این را میدانست که شیعیان پس از امام رضا (ع)، فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت، همچنان تهدیدی برای وی بر جای خواهد ماند، بویژه که مأمون متهم بود امام رضا (ع) را به شهادت رسانده است؛ بنابراین پس از شهادت امام رضا (ع)، نوبت به فرزند عزیزش امام جواد (ع) رسید تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای رسیدن این هدف، بلافاصله آن حضرت (ع) را از مدینه به بغداد فراخواند و ایشان در سال ۲۱۵ هجری قمرى وارد بغداد شد.
مأمون هنگامى که به مقام و کمالات معنوی وعلمى و فضایل اخلاقی و انسانى امام محمد تقى (ع) آگاهى پیدا کرد، به گرمى از ایشان استقبال کرد و آن حضرت (ع) را بر سایرین از عباسیان و علویان ترجیح و برترى داد و دختر خود امالفضل را به عقد ازدواج آن حضرت (ع) درآورد.
خلیفه ملعون عباسی از این راه به راحتی میتوانست هم امام (ع) را در کنترل خود داشته باشد و هم رفت و آمد و ارتباط و تماسهای شیعیان را با آن حضرت (ع) زیر نظر بگیرد.
عباسیان و درباریان مأمون که از تصمیم وى برای ازدواج دخترش با امام جواد (ع) برآشفتند و او را از آینده این کار برحذر داشتند، زیرا ترس آن را داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی برگردد، چنانکه درباره ولایتعهدى پدرش امام رضا (ع) هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند.
گفته میشود آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کردند و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی درمی آورد که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمیدهد و واجب را از مستحب باز نمیشناسد.
مامون که به گفتار بى اساس آنان اعتقادى نداشت و از کمالات و فضایل معنوی و علمی امام جواد (ع) آگاه بود، در مقابل این برخورد و براى نشان دادن شایستگى آن حضرت (ع)، مجلس بحث و مناظره علمى برپا کرد و امام نهم شیعیان (ع) را به مناظره علمی با یحیی بن اکثم دانشمند دربار عباسی و فقیه بزرگ اهل سنت در آن عصر فراخواند که امام (ع) در این مجلس، به تمامی پرسشها پاسخ گفت و مقام و موقعیت علمی و هوش و ذکاوت آن حضرت (ع) بر همگان آشکار و اثبات شد. پس از آن مأمون دختر خود را به همسری امام جواد (ع) درآورد.
امام جواد (ع) پس از آن و با وجود تکریم و احترام از سوی مأمون، تمایلى به زندگى اشرافى و معاشرت با خلیفه عباسی و درباریان نداشت و به دنبال فرصتى بود که از آن محیط خارج شود.
حضرت جوادالائمه (ع) پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و تا پایان خلافت مأمون در سال ۲۲۰ هجری قمری در آن شهر ماندگار شد.
همگان امام جواد (ع) را عالمی بزرگ میدانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود.
احادیث ارزشمند بسیاری از آن امام همام (ع) در کتبی همچون عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب و بحارالانوار نقل شده است.
ام الفضل همسر امام جواد (ع) که در دربار خلافت پرورش یافته و از زندگى اشرافى برخوردار بود، تحمل زندگى زاهدانه و بى آلایش خاندان عصمت و طهارت (ع) را نداشت و از آغاز ورود به مدینه منوره، بناى ناسازگارى در پیش گرفت و برای بازگشت به بغداد اصرار میکرد.
حتی چند بار در نزد پدرش مأمون شکایت و گلایه کرد، اما مأمون به شکوائیه هاى دخترش اعتنا نداشت و وى را به زندگى مسالمت آمیز با امام جواد (ع) توصیه مى کرد.
مأمون برای امام محمد تقی (ع) احترام قائل بود و به این که دامادى وى را پذیرفته است، افتخار مىکرد.
پس از مرگ مأمون در ۱۷ رجب سال ۲۱۸ هجری قمرى، برادر ناتنیاش معتصم (لعنت الله علیه) به عنوان جانشین وی و هشتمین خلیفه عباسی، خلافت را در دست گرفت.
معتصم عباسی با این که در ظاهر براى امام جواد (ع) احترام قائل بود ولى در باطن نسبت به مقام و منزلت آن حضرت (ع) و شایستگى وى براى رهبرى مسلمین رشک مى برد و درصدد تحقیر و شهادت ایشان برآمد؛ لذا در اولین سال حکومت خود و براى کنترل و مراقبت بیشتر حضرت جوادالائمه (ع)، ایشان را به بغداد فراخوان و در حقیقت تبعید کرد و آن حضرت (ع) به ناچار به همراه همسر خود امالفضل مدینه را ترک کرد و به بغداد رفت.
امام نهم شیعیان هنگامی که عازم بغداد شد، فرزند گرامی خود امام على النقى (ع) را در مدینه جانشین خود کرد.
حضرت امام جواد (ع) در طول عمر با برکت و کوتاه مدت خویش، دوبار (در سالهای ۲۱۵ و ۲۲۰ هجری قمری) به بغداد مسافرت کرد که هر دو بار، مصادف با ماه محرم بود.
معتصم به خاطر کینه و دشمنی که نسبت به اهل بیت (ع) و شیعیان آنان داشت، به بهانه هایى، محدودیتهاى جدیدی براى آنان و بویژه امام جواد (ع) قائل مىشد.
حضرت باب الحوائج امام محمد تقى (ع) در این سفر، چند ماه بیشتر در بغداد زندگى نکرد و سرانجام در آخر ذى القعده همان سال (۲۲۰ هجری قمری) و به وسیله زهرى که همسرش ام الفضل به تحریک برادرش جعفر بن مأمون و به دستور عمویش معتصم عباسى به آن حضرت (ع) خورانید، مسموم گردید و پس از چندى و در حالی که تنها ۲۵ سال از عمر شریفش میگذشت، به شهادت رسید.
پیکر پاک و نورانی امام جواد (ع) در مقابر قریش بغداد، در کنار مرقد مطهر و شریف جد بزرگوارش حضرت باب الحوائج امام موسى بن جعفر الکاظم (ع) که هم اکنون معروف به کاظمین، و ملجاء و پناهگاه عاشقان و شیعیان و ارادتمندان است، مدفون گردید.
امام جواد (ع) در میان ۱۲ امام معصوم (ع) از نظر سنى، زودتر از دیگران به مقام امامت نایل گردید و از نظر سالهاى عمر، سن پایینتری نسبت به دیگر ائمه بزرگوار (ع) داشت.
*****
الّلهُمَّ ارْزُقْنا زِيارَتَهُ وَ شَفاعَتَهُ وَ اجعَلنَا مِن خَیرِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ
امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین
یاد مادر می کند زینب چو امشب بنگرد
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین
خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین
پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین
گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین
هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین
در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین
عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین
تا شود گل های سرخ کربلا را عندلیب
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین
این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین
شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین
عرصه گاه حق و باطل چون شود دشت بلا
بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین
موج خونش چون کند تضمین فتحی جاودان
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین
با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین
تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین
آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین
ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه
که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
*********************
صلوات خاصه امام جواد(علیه السلام)
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَلَمِ التُّقَى وَ نُورِ الْهُدَى وَ مَعْدِنِ الْوَفَاءِ
پروردگارا درود فرست بر محمد بن على (حضرت امام جواد) كه نشانه و مثل اعلاى تقوى و خدا پرستى است و نور هدايت و ارشاد خلق و معدن اهل وفا
وَ فَرْعِ الْأَزْكِيَاءِ وَ خَلِيفَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ أَمِينِكَ عَلَى وَحْيِكَ
و پيرو ساير صاحبان تزكيه نفس و جانشين اوصياى پيغمبر اكرم و امين بر اسرار وحى توست
اللَّهُمَّ فَكَمَا هَدَيْتَ بِهِ مِنَ الضَّلاَلَةِ وَ اسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَيْرَةِ وَ أَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدَى وَ زَكَّيْتَ بِهِ مَنْ تَزَكَّى
پروردگارا پس چنانكه خلق را تو بواسطه او از گمراهى به راه هدايت آوردى و از وادى حيرت جهالت نجات دادى و هر كه لايق هدايت بود بواسطه او ارشاد كردى و هر كس قابل تزكيه نفس بود روحش را تزكيه و صفا دادى
فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ بَقِيَّةِ أَوْصِيَائِكَ إِنَّكَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ
پس اى خدا درود فرست بر او بهترين درودى كه بر احدى از اولياء و دوستان خاصت و ساير اوصياى پيغمبر اكرمت فرستادى كه تو اى خدا صاحب عزت و اقتدار و حكمت بى نهايتى.
همین بس است که دردانه ی پدر بودی
دوام نسل پدر بودی و پسر بودی
درخت نخل ولایت فقط تو را کم داشت
برای نخل ولا بهترین ثمر بود
اگر چه در پر قوی رضا بزرگ شدی
زبانزد همگان در دل و جگر بودی
خدا به نام شما زد جواد بودن را
ز هر که هست به مادر شبیه تر بودی
خدا نخواست فدایی مادرت بشوی
که حکمت است پس هر نبود و هر بودی
برای دین به جوانیت اکتفا کردی
تمام عمر کمت در دل خطر بودی
خدا مگر که بداند چه محشری می شد
به عمر نوح اگر منشاء اثر بودی
مسیر باد به امر تو شد جنوب-شمال
مدینه تا به خراسان که در سفر بودی
اگر چه تلخ تر از زهر بود دور و برت
به نام خویش به کام همه شکر بودی
به کوری همه ی چشمهای شور عرب
همین بس است که دردانه ی پدر بودی
شاعر: مظاهر كثيري نژاد
اشعار ولادت امام جواد (ع)
سر زد خورشید عشق از افق امامت
خوردش مهر تکمیل به خونه ی کرامت
از یمن میلادش دنیا شده قیامت
اومده یکی یک دونه/ لبای رضا خندونه
لالایی براش می خونه/ گل بابا گندم گونه
شبی که رضا دلشاده عالمی شده دلداده
عیدی امام هشتم هرچی که دلش میخواده
یاجواد الائمه مددی یابن سلطان
قطره قطره شهد عسله که می ریزه
از گوشه لبهای دردونه ی عزیزه
بانویی که مریم در خونش کنیزه
چقده شبیه زهراست/ نور دوتا چشم باباست
سائلا کشیدن صف چون/ بریز و بپاشی برپاست
چه متینه و آرومه مثل عمه جون معصومه
خلق و خوی حیدر داره از تیغ نگاش معلومه
یاجواد الائمه مددی یابن سلطان
شعر ولادت امام جواد،شعر ولادت امام محمد تقی
امشب بهشت ارزو را باز كردند
سرى زاسرار مگو را باز كردند
خم خانه توحيد را در برگشودند
از چهارده خم يك خم ديگر گشودند
مستان صافى دل كه قدسى نام دارند
كوثر به جاى مى درون جام دارند
درجام مى رخسار جانانه بينند
خورشيد را در حجره ريحانه بينند
در خانه شمس الضحى امشب قمر زاد
و ز چهارده خورشيد خورشيدى دگر زاد
طاها رخى از دوده ياسين بر آمد
نخلى كهن را ميوه شيرين بر آمد
امشب رضا، روح رضا در دست دارد
تصويرى از حسن خدا در دست دارد
يزدان رضا را ثانى موسى عطا كرد
بر پور موسى تالى عيسى عطا كرد
ماهى كه شرم از چهر دارد آفتابش
گويد رضا بر مهد نازش ذكر خوابش
گهواره او شهپر روح الامين است
گهواره جنباش امام هشتمين است
دارد رضا در پيش رو تمثال احمد
سوم على بر دامنش سوم محمد
ميلاد او اميد اسلام است و انسان
ميلاد او ميلاد اسلام است و قرآن
نظم زمان بعد از رضا در پنجه اوست
مشكل گشاى كارها سرپنجه اوست
از روى او نور ولايت مى درخشيد
در سايه اش مهر هدايت مى درخشيد
در كودكى بر مسند عصمت بر آمد
انسان كه از غار حرا پيغمبر آمد
يحيى بن اكثم مفتضح در بحث با او
جاى سخن بر كس نماند هست تا او
درياى جودش تشنه بر ساحل بجويد
درگاه احسانش كف سائل بجويد
وقتى بر آيد دست جود از استينش
گوهر فشاند در يسار و در يمينش
تنها نه او بر دوستان گوهر ببخشد
بر دشمن سر سخت خود هم زر ببخشد
خير كثير است و كرامت پيشه دارد
نخلى كه در ژرفاى كوثر ريشه دارد
اى آفرينش را چراغ رهنمايى
سر تا بپار رحمت جود ابن الرضايى
اى كوثر دوم كه مشهور است جودت
ظاهر تمام خير و خوبى از وجودت
در اين جهان و اينهمه لطف و كرامت
جودت قيامت مى كند روز قيامت
تفسير جودت را توان در هل اتى يافت
تصوير مهرت را درون سينه ها يافت
چشم امامت روشن از رخسارت ماهت
عرش خدا روشنتر از تو اميد است
اى آنكه نامت قفل غمها را كليد است
اين ملت ازاده را بر تو اميد است
لطفى كه در عيد تو كام دل بگيرند
لطفى كه تا در كوى تو منزل بگيرند
اميد احسان از شما دارد مويد
بر دامنت دست دعا دارد مويد
شعر ولادت امام جواد،شعر ولادت امام محمد تقی
امشب بهشت ارزو را باز كردند
سرى زاسرار مگو را باز كردند
خم خانه توحيد را در برگشودند
از چهارده خم يك خم ديگر گشودند
مستان صافى دل كه قدسى نام دارند
كوثر به جاى مى درون جام دارند
درجام مى رخسار جانانه بينند
خورشيد را در حجره ريحانه بينند
در خانه شمس الضحى امشب قمر زاد
و ز چهارده خورشيد خورشيدى دگر زاد
طاها رخى از دوده ياسين بر آمد
نخلى كهن را ميوه شيرين بر آمد
امشب رضا، روح رضا در دست دارد
تصويرى از حسن خدا در دست دارد
يزدان رضا را ثانى موسى عطا كرد
بر پور موسى تالى عيسى عطا كرد
ماهى كه شرم از چهر دارد آفتابش
گويد رضا بر مهد نازش ذكر خوابش
گهواره او شهپر روح الامين است
گهواره جنباش امام هشتمين است
دارد رضا در پيش رو تمثال احمد
سوم على بر دامنش سوم محمد
ميلاد او اميد اسلام است و انسان
ميلاد او ميلاد اسلام است و قرآن
نظم زمان بعد از رضا در پنجه اوست
مشكل گشاى كارها سرپنجه اوست
از روى او نور ولايت مى درخشيد
در سايه اش مهر هدايت مى درخشيد
در كودكى بر مسند عصمت بر آمد
انسان كه از غار حرا پيغمبر آمد
يحيى بن اكثم مفتضح در بحث با او
جاى سخن بر كس نماند هست تا او
درياى جودش تشنه بر ساحل بجويد
درگاه احسانش كف سائل بجويد
وقتى بر آيد دست جود از استينش
گوهر فشاند در يسار و در يمينش
تنها نه او بر دوستان گوهر ببخشد
بر دشمن سر سخت خود هم زر ببخشد
خير كثير است و كرامت پيشه دارد
نخلى كه در ژرفاى كوثر ريشه دارد
اى آفرينش را چراغ رهنمايى
سر تا بپار رحمت جود ابن الرضايى
اى كوثر دوم كه مشهور است جودت
ظاهر تمام خير و خوبى از وجودت
در اين جهان و اينهمه لطف و كرامت
جودت قيامت مى كند روز قيامت
تفسير جودت را توان در هل اتى يافت
تصوير مهرت را درون سينه ها يافت
چشم امامت روشن از رخسارت ماهت
عرش خدا روشنتر از تو اميد است
اى آنكه نامت قفل غمها را كليد است
اين ملت ازاده را بر تو اميد است
لطفى كه در عيد تو كام دل بگيرند
لطفى كه تا در كوى تو منزل بگيرند
اميد احسان از شما دارد مويد
بر دامنت دست دعا دارد مويد
رستخیز کلمات است، قلم می خواهم
دل من می رود از دست، قلم می خواهم
جوهرم مست شده؛ مست، قلم می خواهم
ساقی از میکده ی عرش شراب آورده
از لغت نامه ی حق، واژه ی ناب آورده
خوش ترین حال اگر حال پریشانی ماست
بهترین باده اگر باده ی روحانی ماست
بخدا زیر سر یار خراسانی ماست
شیعه بوده است از آن روز ازل مست رضا
ذکر او تا به ابد چیست، أناالمست رضا
امشب این شاه خراسان سر دیگر دارد
آمده تا که از این خمر ثمر بردارد
هر که در نسل خودش با برکت تر دارد
شرف الشمس تر از ماه خدا، بسم الله
پسری مثل جواد بن رضا، بسم الله
هیچ کس مثل رضا شاه کرم پرور نیست
کودکی خوبتر از ابن رضا دیگر نیست
دشمنش لال شود، کوثر ما ابتر نیست
قمری کرده به دست قمری جلوه گری
چه مبارک پدری و چه مبارک پسری
آه ای شب زدگان، ماه رضا ماه همه است
پسر شاه، بوالله شهنشاه همه است
او که با سن کم خود ولی الله همه است
بین گنجینه ی زهرا نهمین دُر شده و
درک او بیشتر از حد تصور شده و
دوست از وسعت این جود و سخا مبهوت است
دشمن از سحر کلامش بخدا مبهوت است
از کرامات جواد بن رضا مبهوت است
او اشاره بکند معجزه ها خواهد کرد
ماهی بحر در افلاک شنا خواهد کرد
آمده تا که جهان پر شود از جود فقط
قطره در جوف صدف دُر شود از جود فقط
عالمی غرق تفکر شود از جود فقط
نه فقط بر من و ما جود و کرم دارد او
به امامان، بخدا جود و کرم دارد او
قدسیان، روبرویش بال و پر انداخته اند
شیرها، پیش نگاهش جگر انداخته اند
علماء، پای علومش سپر انداخته اند
علم و حلم و کرم و جود اساساً با اوست
آنچه خوبان همه دارند، تماماً با اوست
شعرا، واژه کم آمد، بنویسید جواد
جبرییل آمده باید بنویسید جواد
بعد از این جای محمد، بنویسید جواد
او علی، حضرت زهرا و حسین و حسن است
پسر شاه خراسان همه ی پنج تن است
دشمنانش، بخدا پست تر از خاشاکند
دوستانش همگی محترمند و پاکند
زائران حرم او، همه ی افلاکند
عاشقان حرمش اهل نجاتند همه
انبیاء، دور و برش در صلواتند همه
با دو مولود، دلم معتکف قنداقه است
چشم دل، دیده دو دُر در صدف قنداقه است
بوسه باران پدرها، هدف قنداقه است
یکی از نسل رضا مثل علی اکبر شد
یکی از نسل حسین است و علی اصغر شد
علی اصغر، ولی از عشق پدر شد اکبر
عمر شش ماهه ی او نوح ترینِ محشر
سپر دین خداوند شده با حنجر
از سه شعبه شده هر چند کباب این کودک
سربلندی حسین است و رباب این کودک
شاعر : امیر عظیمی
رستخیز کلمات است، قلم می خواهم
دل من می رود از دست، قلم می خواهم
جوهرم مست شده؛ مست، قلم می خواهم
ساقی از میکده ی عرش شراب آورده
از لغت نامه ی حق، واژه ی ناب آورده
خوش ترین حال اگر حال پریشانی ماست
بهترین باده اگر باده ی روحانی ماست
بخدا زیر سر یار خراسانی ماست
شیعه بوده است از آن روز ازل مست رضا
ذکر او تا به ابد چیست، أناالمست رضا
امشب این شاه خراسان سر دیگر دارد
آمده تا که از این خمر ثمر بردارد
هر که در نسل خودش با برکت تر دارد
شرف الشمس تر از ماه خدا، بسم الله
پسری مثل جواد بن رضا، بسم الله
هیچ کس مثل رضا شاه کرم پرور نیست
کودکی خوبتر از ابن رضا دیگر نیست
دشمنش لال شود، کوثر ما ابتر نیست
قمری کرده به دست قمری جلوه گری
چه مبارک پدری و چه مبارک پسری
آه ای شب زدگان، ماه رضا ماه همه است
پسر شاه، بوالله شهنشاه همه است
او که با سن کم خود ولی الله همه است
بین گنجینه ی زهرا نهمین دُر شده و
درک او بیشتر از حد تصور شده و
دوست از وسعت این جود و سخا مبهوت است
دشمن از سحر کلامش بخدا مبهوت است
از کرامات جواد بن رضا مبهوت است
او اشاره بکند معجزه ها خواهد کرد
ماهی بحر در افلاک شنا خواهد کرد
آمده تا که جهان پر شود از جود فقط
قطره در جوف صدف دُر شود از جود فقط
عالمی غرق تفکر شود از جود فقط
نه فقط بر من و ما جود و کرم دارد او
به امامان، بخدا جود و کرم دارد او
قدسیان، روبرویش بال و پر انداخته اند
شیرها، پیش نگاهش جگر انداخته اند
علماء، پای علومش سپر انداخته اند
علم و حلم و کرم و جود اساساً با اوست
آنچه خوبان همه دارند، تماماً با اوست
شعرا، واژه کم آمد، بنویسید جواد
جبرییل آمده باید بنویسید جواد
بعد از این جای محمد، بنویسید جواد
او علی، حضرت زهرا و حسین و حسن است
پسر شاه خراسان همه ی پنج تن است
دشمنانش، بخدا پست تر از خاشاکند
دوستانش همگی محترمند و پاکند
زائران حرم او، همه ی افلاکند
عاشقان حرمش اهل نجاتند همه
انبیاء، دور و برش در صلواتند همه
با دو مولود، دلم معتکف قنداقه است
چشم دل، دیده دو دُر در صدف قنداقه است
بوسه باران پدرها، هدف قنداقه است
یکی از نسل رضا مثل علی اکبر شد
یکی از نسل حسین است و علی اصغر شد
علی اصغر، ولی از عشق پدر شد اکبر
عمر شش ماهه ی او نوح ترینِ محشر
سپر دین خداوند شده با حنجر
از سه شعبه شده هر چند کباب این کودک
سربلندی حسین است و رباب این کودک
شاعر : امیر عظیمی
گرفته اند ز روی تو انشعاب زیاد
که ماه بودن تو داشت بازتاب زیاد
اگر به سن اباالفضل می رسیدی تو
یقین به سینه نمی زد دگر رباب زیاد
همین که شیر به او می دهی بس است رباب
مده به کودک خود بعد شیر، آب زیاد
برای خاطر شش ماهِ بعد سر ظهر
ببر علیِ خودت را به آفتاب زیاد
بگیر سخت تر آماده ی نبردش کن
مده علی خودت را به سینه تاب زیاد
خلاصه این که به شش ماه دل بِکَن از او
خلاصه این که نکن روی او حساب زیاد
نشستهام بنویسم گدا نمیخواهی؟
میان خانهی خود بینوا نمیخواهی؟
نشستهام بنویسم کریم یعنی تو
کریمزاده تو حاجت روا نمی خواهی
شنیدهام که عطایت زبانزد همه است
نیازمند برای عطا نمیخواهی
به خاک تیره اگر بنگری طلا گردد
تو علم و معجزه و کیمیا نمیخواهی
قسم به روی شما خوب میشوم آقا
فقط بیا و نگو که مرا نمیخواهی
منم اسیر نگاه پر از عطوفت تو
من از نگاه تو خواندم شما نمیخواهی…
… که من جدا شوم از تو؛ وَ خوب دانستم
که میکنی ز محبّان خود هواخواهی
هرآنکه بسته به چشمت دخیل سیّدنا
نشسته روی پر جبرئیل سیّدنا
من آمدم که بگویم به تو سپاسم را
و جمع میکنم این بار من حواسم را
که تا دگر نبرم یأبنَ فاطمه هرگز
به غیر کوی شما دست التماسم را
برای آنکه بیایم به محضرت آقا
روا بُود که مرتّب کنم لباسم را
برای جلب نظر از شما بسوی خودم
من استفاده کنم عطر ناب یاسم را
میان آیِنهکاری چنان شدم تکثیر
هزار مرتبه دیدم من انعکاسم را
به غیر نان شما که نخورده ام هرگز
ببین زبان و دهان نمکشناسم را
میان دغدغه ها عطر عاشقی آید
فرو نشاند در این دل غم و هراسم را
دلم کنار شما خانه در فلک دارد
جواد فاطمه نامت عجب نمک دارد
برای ذات خداوند امتدادی تو
دوباره نور خدا را به سینه دادی تو
زمینِ مُردهی مردم دوباره احیا شد
از آن زمان که بر این خاک پا نهادی تو
تجلّی نبی و حیدر و حسین هستی
که با تهاجم هر فتنه در جهادی تو
تو از مریضی هر شیعه غصّه میخوردی
ز شادمانی دلهای شیعه شادی تو
تمام جود خدا را اگر کنم تفسیر
رسم دوباره به نامت ز بس جوادی تو
نثار روی تو خواندم وَ أن یَکادم را
به عالمی ندهم ذکر یا جوادم را
به پیش نام شما پا شدم خدا را شکر
دوباره مست تولّا شدم خدا را شکر
من از ولایت تو آبرو گرفتم پس
کنار نام تو آقا شدم خدا را شکر
از آن قدیم که مهر تو در دلم افتاد
مقیم عالم بالا شدم خدا را شکر
تو در نهایت اکرام و من تُهیدستم
مقابل تو تمنّا شدم خدا را شکر
هزار مرتبه مُردم ز دیدن رویت
هزار مرتبه احیا شدم خدا را شکر
تو در کرانهی یا ربّنای من هستی
من از دعای تو دریا شدم خدا را شکر
من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا
مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شکر
هزار غبطه به پای نگات میریزم
تمام همر خودم را به پات میریزم
من از نگاه مدامت دوام میگیرم
ولایت از سخنان امام میگیرم
به خاک میکده من سر فرود آوردم
فقط ز دست کریم تو جام میگیرم
من آنقَدَر به شما می دهم سلام آقا
که آخر از تو عَلَیکَ السّلام میگیرم
اگرچه بال و پرم زخمی از زمانه شده
من از دوای شما التیام میگیرم
کبوترم که شدم جلد گنبد زرّین
فقط پر از سر این برج و بام میگیرم
به سنگفرش حریم تو میکشم دستم
تبرُّکاً در بیت الحرام میگیرم
تو رتبه ای بده تا خاک پایتان باشم
چه خوب پیش شما من مقام میگیرم
غلام هیچکسی جز شما نخواهم شد
گدای کس به جز إبن الرّضا نخواهم شد
تو آمدی که شوی قبلهگاه مردم ما
تو آمدی شده دلشاد امام هشتم ما
تو آمدی که رود غم ز سینه ها دیگر
و تا همیشه بماند به لب تبسّم ما
تو آمدی که به مردم نشان دهی حق را
فقط صفا بنویسی بر این تلاطم ما
من و دلم به تو سوگند عاشقت هستیم
محبّت تو بُود باعث تفاهم ما
تو آمدی که شوی با گدات همسفره
که نان جو بخوری جای نان گندم ما
کنار حضرت معصومه یادتان کردم
چه وقت بهر زیارت تو میروی قمِ ما؟
دلم دوباره به یادت به شور و شین آمد
به سر هوای پریدن به کاظمین آمد
امیر هر دو سرا یا جواد ادرکنی
نظر نما به گدا یا جواد ادرکنی
به حقّ مادرتان فاطمه قسم آقا
بخر مرا ز وفا یا جواد ادرکنی
خدای جودی و جود خدای منّانی
به سائلت کن عطا یا جواد ادرکنی
طواف کوی تو برتر بُود ز بیتالله
قسم به سعی و صفا یا جواد ادرکنی
رود به سوی بهشت خدا هر آنکس که
تو را نموده صدا یا جواد ادرکنی
فقط ز راه ولای تو یا ولیَّ الله
روم بسوی خدا یا جواد ادرکنی
نشستهام که بگیرم برات رفتن خود
به شهر کرب و بلا یا جواد ادرکنی
تویی تو زادهی شمسُ الشّموس یا مولا
علیّ اکبر سلطان طوس یا مولا
نشسته مرد غریبی کنار گهواره
کنار گریهی بی اختیار گهواره
رضا نشسته بخواند نوای لالایی
برای کودک زیبا عُذار گهواره
چقدر شب به سحر درد و دل کند با این
گلی که شد همه باغ و بهار گهواره
چقدر طعنه شنیده ز دیر آمدنت
چقدر سخت گذشت انتظار گهواره
دوباره صحبت گهواره و نوای لالایی
دوباره مرثیهی شیرخوار گهواره
میان هُرم عطش مادری صدا میزد
بخواب کودک دل بیقرار گهواره
امان ز اشک رباب و غم علی اصغر
چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره
نشد که لب بزند کودکش به آب ای وای
نشد که قد بکشد کودک رباب ای وای
شب عاشقانگی است و من شده ام گدای تو یاعلی
به امید آن که صدای من برسد به اهل سما علی
چه کنم اگر که در آن میان نرسد صدا به صدا علی؟
تو کهای که نام بلند تو به خدا رسانده مرا علی؟
به خدا که با تو رسیده ام به زلال ذات خدا علی
تو کهای که فراتری از مکان و چنین گذشتهای از زمان؟
تو کهای که از تقید تن، زده پل به مرکز بی کران؟
تو همان که در تو به حیرتم، تو همان که إنس و فرشتگان
تو همان که درک اهل جهان شده در صفات تو ناتوان
تو همان که قبلهی اهل دل، تو همان که قبله نما علی
نه عجب که درّ نجف شود قطرات اشک زلال تو
ظلمات بود و تو آمدی، «کَشَفَ الدّجی» به جمال تو
تو محمدی و به این سبب «بَلَغَ العُلی» به کمال تو
حسنی و حسین و فاطمه، «حَسُنَت جمیع خصال» تو
صلوات بر تو و آل تو، همه وقت، در همه جا علی
تو چگونه آمدهای بگو که نه حاضری و نه غایبی؟!
چه بگویم از جلوات تو، تو که جلوه گاه عجایبی …
تو ابوتراب و ابوالیمی و طلوع کل مطالبی
پدر مکرّم زینبی و شریک هرچه مصائبی
برسان مرا به جوار خود، پس از آن به کربوبلا علی
به خدا قسم که بدون تو همه جا همیشه مشوّشم
به بهشت بی تو نمیروم که بدون تو پُر آتشم
نخورم می از خُم دیگران که خمار کوثر بی غشم
به کدام شیوه بیان کنم که چه می کشم که چه میکشم؟!
نفسی اگر نظر نکنی به گدای بی سر و پا علی
چه خوش است در تصور من که تو «نون» بین «لـنـا» شوی
چه خوش است ای شه لافتی که شکوه نقطه با شوی
تو رسیده ای به وصال حق که امیر هر دو سرا شوی
همه ترس من بود از همین که خدا نکرده خدا شوی
شده ذکر هر شب قدر من «بِکَ یاعلی بِکَ یا علی»
نه فرشتهای و نه آدمی، تو فقط تجلّی ایزدی
تو نگین حلقهی انبیا و شکوه حضرت سرمدی
چه در آسمان و چه در زمین تو سرآمدی، تو زبانزدی
تو عزیز خانهی فاطمه، تو عزیز جان محمدی
و تویی که وقت مباهله شده شرح «أنفسنا» علی
که علیست «یَحکُمُ ما یُرید»، علیست «یُثبِت ما یشاء»
که علیست کُنه سوره «روم» و علیست معنی «هَل أتی»
که علیست «مُنتَهِیُ الهِمَم»، که علیست سایهی ماسوا
که علیست سعی به سوی حق و علیست مروهی با صفا
نشود قبول حج کسی به خدا بدون ولا علی
به خدا به اذن خدا فقط ابدی شدی، ازلی شدی
و به کام مردم میکده می ناب لم یزلی شدی
ملکوت نابِ غزل شد و تو در آن عجب غزلی شدی
خبری رسید و در آن خبر تو فقط امیر و علی شدی
لِتُرابِ مَقدَمِکَ الفِدا دل و جان عاشق ما علی
بنشین دوباره رجز بخوان که زمان کف زدن آمده
در قلعهای که تو کنده ای ز هراس در سخن آمده
بروید از سر راه او که امیر بت شکن آمده
چه بد است عاقبت کسی که به جنگ تن به تن آمده
به سپاهیان و یلان بگو بدهند آب طلا علی
شده اند در مقابل تو همه شیرِ بی سر و یال و دُم
همه گفته اند و شنیده ام که شدند «مُعتَرِفٌ بِکُم»
نگران آن همه «مرحبم» که فرار کرده و گشته گم
دل بی قرار و هواییام شده رهسپار غدیر خُم
به چهارده خُم می قسم احدی نرسیده تا علی
اسداللها، اذن اللها، به شب بلند عبادتت
به کدام رتبه رسیده ای که خداست شاهد رتبتت
به نجف رسیده مسافری که رسد به فیض زیارتت
به عنایتت به کرامتت به محبتت به شفاعتت
تو بگو به غیر حریم تو به کجا رود به کجا علی؟
همه شب نشسته خیال تو سر راه من، سر راه من
چه شود اگر که نگاه تو برسد شبی به نگاه من
به دو چشم غرق خیانتم، به دو چشم غرق گناه من
و تو ای سپیده نظر کنی به من و به روی سیاه من
چه غم از عذاب خدا اگر که تویی شفیع جزا علی
ثقلین مدح دو چشم تو شده روشنایی دفترم
که علیست ذکر مداومم، صلوات قند مکرّرم
به جهان مرید ابوذرم، مدیون مالک أشترم
نروم به زیر بیرق کس که غلام خادم قنبرم
همه عمر بندهی حیدرم به حقیقت «إنّما» علی
احمد علوی
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر
دوباره نغمه یِ داود می رسد امشب
دوباره زَمزَمه یِ رود می رسد امشب
دوباره از جگرِ کوه چشمه می جوشد
زِ کوچه هایِ مدینه کِرِشمه می جوشد
عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را
زِ شوق حضرت موسیٰ دویده راهی را
مسیح آمده تا خانه ی مسیحایَش
کلیم سُجده کند بر قدومِ لیلایَش
خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کُنَد پیرِ مِی فروشان را
دوباره نوبتِ جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد
شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است
از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علیِ سوم ِعالی جناب آمده است
اگر چه طفل ولی نه،پیرِ هر مست است
قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است
رسیده آینه دارِ امام عاشورا
رسیده حُسنِ خِتامِ قیامِ عاشورا
اگرچه غُنچه ی پیچیده در قُمات است این
به لعلِ کوچکِ خود چشمه یِ حیات است این
دو طاق حُسن دو اَبرو دو تیغ آورده
برای بوسه یِ بابا عقیق آورده
برایِ حضرتِ ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر
فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدارِ کوچکِ باباست
گشود گیسوی او را جهان پُر از دِل کرد
کتابِ کربُبلا را حسین کامل کرد
به رویِ دوشِ عمو همچو آبشار علیست
رسیده است بگوید که ذوالفقارِ علیست
تبسمی زد و تا کبریا به وَجد آمد
از آن دو چشمِ خدایی خدا به وَجد آمد
عجب شبی است که روی علیست مهتابَش
رُباب گرمِ نگاهش رقیه بی تابش
هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت
شبی که اکبرِ لیلا به او اذان می گفت
فرشته بال به طاقِ دو اَبرویَش می زد
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویَش می زد
به پیشِ دیده یِ زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه زِ لبهایِ او هزاران بار
نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانه ی ارباب کربلایی شد
دلش حسینیه بود و سَیَنجَلی می گفت
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت
بهانه کرد دلش داغ آبها را باز
به چشمهای علی دید کربلا را باز
اگر چه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به رویِ دست عزیزش توان ندارد حیف
کنارِ خیمه رباب است و چشم در راه است
تمام هستی مادر شبیه یک آه است
به روی دست پدر بود و بال و پر می زد
لبان تاوَلی اش شعله بر جگر می زد
به زخمهای لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقتِ نِی سواری بود
حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد
برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد
صدایِ خنده و شور و سُرور و هِلهِله بود
بلند تر زِ همه خنده های حرمله بود
مسیرِ تیرِ سه شعبه به حَنجرش اُفتاد
به روی دست پدر وایِ من سَرَش اُفتاد
بخون کشید رُخَش را تمام گیسو را
که دوخت تیرِ سه شعبه گلو و بازو را
رستخیز کلمات است، قلم می خواهم
دل من می رود از دست، قلم می خواهم
جوهرم مست شده؛ مست، قلم می خواهم
ساقی از میکده ی عرش شراب آورده
از لغت نامه ی حق، واژه ی ناب آورده
خوش ترین حال اگر حال پریشانی ماست
بهترین باده اگر باده ی روحانی ماست
بخدا زیر سر یار خراسانی ماست
شیعه بوده است از آن روز ازل مست رضا
ذکر او تا به ابد چیست، أناالمست رضا
امشب این شاه خراسان سر دیگر دارد
آمده تا که از این خمر ثمر بردارد
هر که در نسل خودش با برکت تر دارد
شرف الشمس تر از ماه خدا، بسم الله
پسری مثل جواد بن رضا، بسم الله
هیچ کس مثل رضا شاه کرم پرور نیست
کودکی خوبتر از ابن رضا دیگر نیست
دشمنش لال شود، کوثر ما ابتر نیست
قمری کرده به دست قمری جلوه گری
چه مبارک پدری و چه مبارک پسری
آه ای شب زدگان، ماه رضا ماه همه است
پسر شاه، بوالله شهنشاه همه است
او که با سن کم خود ولی الله همه است
بین گنجینه ی زهرا نهمین دُر شده و
درک او بیشتر از حد تصور شده و
دوست از وسعت این جود و سخا مبهوت است
دشمن از سحر کلامش بخدا مبهوت است
از کرامات جواد بن رضا مبهوت است
او اشاره بکند معجزه ها خواهد کرد
ماهی بحر در افلاک شنا خواهد کرد
آمده تا که جهان پر شود از جود فقط
قطره در جوف صدف دُر شود از جود فقط
عالمی غرق تفکر شود از جود فقط
نه فقط بر من و ما جود و کرم دارد او
به امامان، بخدا جود و کرم دارد او
قدسیان، روبرویش بال و پر انداخته اند
شیرها، پیش نگاهش جگر انداخته اند
علماء، پای علومش سپر انداخته اند
علم و حلم و کرم و جود اساساً با اوست
آنچه خوبان همه دارند، تماماً با اوست
شعرا، واژه کم آمد، بنویسید جواد
جبرییل آمده باید بنویسید جواد
بعد از این جای محمد، بنویسید جواد
او علی، حضرت زهرا و حسین و حسن است
پسر شاه خراسان همه ی پنج تن است
دشمنانش، بخدا پست تر از خاشاکند
دوستانش همگی محترمند و پاکند
زائران حرم او، همه ی افلاکند
عاشقان حرمش اهل نجاتند همه
انبیاء، دور و برش در صلواتند همه
با دو مولود، دلم معتکف قنداقه است
چشم دل، دیده دو دُر در صدف قنداقه است
بوسه باران پدرها، هدف قنداقه است
یکی از نسل رضا مثل علی اکبر شد
یکی از نسل حسین است و علی اصغر شد
علی اصغر، ولی از عشق پدر شد اکبر
عمر شش ماهه ی او نوح ترینِ محشر
سپر دین خداوند شده با حنجر
از سه شعبه شده هر چند کباب این کودک
سربلندی حسین است و رباب این کودک
شاعر : امیر عظیمی
رب صل علی محمد ، محمد و آل محمد
از تبار کوثر امشب نور دیگر جلوه گر شد
پاره ی جسم پیمبر ، ضامن آهو پدر شد
جهان گلشن شده زلبخند رضا
چه پر برکت شده ز فرزند رضا
رب صل ......
جواد ابن الرضا.......
از قدومش در جنان نهر رجب شیرو شکر شد
رو سپید از این قمر ، شیرین زنام این پسر شد
کتاب حسن او بهشت مردم است
که این نور دل امام هشتم است
رب صل......
جواد ابن الرضا....
هر سحر کوبم درت را، دست خالی،چون نسیمی
من گدای کاظمین و تو کریم ابن کریمی
دلم پر میزند سوی باب المراد
شب عید کریم شب جشن جواد
رب صل.......
جواد ابن الرضا.....
شاعر: میثم مومنی نژاد
دانی که چرا ماه رجب ماه خداست
یا آنکه چرا حساب این ماه جداست؟
یا آنکه چرا باب کرم مفتوح است؟
زیرا که تولد جواد ابن رضاست
ای کوی تو قبله ی مراد ادرکنی
ای داد رس روز معاد ادرکنی
ای گشته زفرط جود و احسان وعطا
مشهور و ملقب به جواد ادرکنی
امشب رضويّون همه شادند همه
دل در حرم رضا نهادند همه
عيدي ولادت از پدر مي گيرند
خشنود ز مقدم جوادند همه
نور دل زهرا و رضا مي آيد
آن مظهر جود کبريا مي آيد
ما جمع شديم تا بگوييم به همه
فرزند ولي نعمت ما مي آيد
میلاد شکوه عدل وداد است امشب
هنگامة دادن مراد است امشب
کشکول گدایی خود آماده کنید
زیرا که ولادت جواد است امشب
ماه رجب آمده است و ایام مراد
لبها همه خندان شدودلها همه شاد
معصوم دگر نهاده پا در هستی
صلوات خدا به رحمت و جود جواد
الطاف خدا دوباره بارید امشب
صد سجدةشکر برگزارید امشب
میلاد جواد اولیا شد صلوات
عطر وگل و اسپند بیارید امشب
فرماندة کشتی نجات است جواد
سر دفتر خیر و برکات است جواد
در جود وسخاوت است همتای علی
از آنکه محمدی صفات است جواد
از گلشن عشق بوی ریحان آمد
با رایحة گل ،به گلستان آمد
از بهر هدایت بشر ، زامر خدا
زیبا پسر امام خوبان آمد
خنده بر روی لب اهلِ ولا مبارکه
جشنِ میلاد جواد بنُ الرضا مبارکه
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...
دیده ی عشّاق ِ آل مصطفی گردیده تر
چونکه در ماهِ رجب ماهِ رضا شد جلوه گر
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...
ای محبین با نوای یا رضا و یا حسین
وعده ی دلدادگان هم کربلا هم کاظمین
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...
هر چه گویم از مقامات و کراماتش کم است
تاری از قُنداقه اش حبل المتین عالَم است
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...
سائل و محتاج لطف او همه دنیا بُوَد
رزق کلّ معتکف ها دست این آقا بُوَد
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...
همین بس است که دردانه ی پدر بودی
دوام نسل پدر بودی و پسر بودی
درخت نخل ولایت فقط تو را کم داشت
برای نخل ولا بهترین ثمر بود
اگر چه در پر قوی رضا بزرگ شدی
زبانزد همگان در دل و جگر بودی
خدا به نام شما زد جواد بودن را
ز هر که هست به مادر شبیه تر بودی
خدا نخواست فدایی مادرت بشوی
که حکمت است پس هر نبود و هر بودی
برای دین به جوانیت اکتفا کردی
تمام عمر کمت در دل خطر بودی
خدا مگر که بداند چه محشری می شد
به عمر نوح اگر منشاء اثر بودی
مسیر باد به امر تو شد جنوب-شمال
مدینه تا به خراسان که در سفر بودی
اگر چه تلخ تر از زهر بود دور و برت
به نام خویش به کام همه شکر بودی
به کوری همه ی چشمهای شور عرب
همین بس است که دردانه ی پدر بودی
شاعر: مظاهر كثيري نژاد
عرض ادب وسلام حضورسعادتمند یاران خوب ودلتنگ فرج یار.عرض تبریک وتهنیت به مناسبت فرارسیدن سالروز باسعات پنجمین سلطان عشق واختر نورباران آسمان ولایت وامامت حضرت امام محمدباقر علیه سلام امید دارم ودعاگوی لحظاتی شادبرای شما خوبان دارم. مدیریت: پوررجب
ويرانه بقيع
شاعر : عليرضا فولادى
اى بوسه گاه جن و ملك، خاك پاى تو
جان تمام عالم خاكى فداى تو
اى اختر سپهر ولايت، كه تا ابد
عالم منور است به نور لقاى تو
از شهريار كشور دانش، كه در جهان
نشناخت كس مقام تو را جز خداى تو
اى ريزه خوار سفره علمت جهانيان
خورشييد علم، كرده طلوع از سراى تو
اى باقر العلوم كه هنگام مكرمت
باشد هزار حاتم طايى گداى تو
پنجم ولى و حجت خلاق عالمى
لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو
در عرصه وجود نهى قبل از آنكه پاى
داده سلام احمد مرسل براى تو
هر كس تورا شناخت، دل از ديگرى بريد
بيگانه گشت با همه كس، آشناى تو
چندين هزار عالم و دانشور فقيه
آمد برون ز مكتب و دانشسراى تو
آن پير سالخورده راهب تو را چو ديد
اسلام پيشه كرده و شد مبتلاى تو
خوان طعام، آور از بهر ميهمان
از حجره تهى يد قدرت نماى تو
يك عمر سوخت قلب تو از كينه هشام
آن دشمن سياه دل بى حياى تو
تنها نه در عزاى تو چشم بشر گريست
آن دشمن سياه دل بى حياى تو
اى خفته همچو گنج، به ويرانه بقيع
پر مى زند كبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته اند
آن گمرهان كه بى خبرند از صفاى تو
يا بن الحسن گشوده نگردد به روى خلق
اين در مگر به پنجه مشكل گشاى تو
فولادى است پير غلام شكسته دل
چشم اميد بسته، به لطف و عطاى تو
شعر ولادت امام محمد باقر علیه السلام
خورشید ایمان سر زده،امامِ باقر آمده
فصلِ ماتم سرآمده، امامِ باقر آمده
یا باقرِ آلِ عبا...
از دامنِ فضل و شرف،نور خدا شده عیان
حضرت زهرا می دهد،عیدی به کلّ عاشقان
یا باقرِ آلِ عبا...
این مهلقا این مهجبین،از همه ی خوبان سر است
ماهِ رجب متبرّک،به نور این گل پسر است
یا باقرِ آلِ عبا...
باید گرفت از این پسر،رزق تقوی نور ایمان
باشد به دست لطف او،برات اعتکافیان
یا باقرِ آلِ عبا...
بده به ما ای عشق تو،بر عاشقان بود و نبود
یک براتِ مدینه با،نابودی ِ آل سعود
یا باقرِ آلِ عبا...
حرمت را می سازیم در،مدینه با لطف خدا
از مدینه دسته جمعی رَویم به سوی کربلا
جانم حسین جانم حسین ای جان جانانم حسین...
اشعار میلاد امام محمد باقر علیه السلام
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم
وآیینه دار طلعت خورشید پنجمم
چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش
ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم
آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر
فخر است با چراغ قبولت به انجمم
از آفتاب بیشترم با ولای تو
آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم
حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز
باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم
آری سلام بر تو اماما! که می پرد
از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم
طفل چهارساله و طوفان کربلا؟
حیران این تداعی ام و آن تالمم
از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو
هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم
گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس
الا تویی که مدح تو را در تکلمم
هرچند لب به خنده گشایم برابرت
ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم
ای علم را شکافته و رفته تا به عمق
حیران آنچه یافتی از این تعلمم
آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم
بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
شعر میلاد امام محمد باقر (ع)
بــوی جــنت بــر مشامم آید از بـیت مولا
البشـــاره آمـــد امشب بــاقر عــلم خـــدا
عـــــید یـــار مــه جـبین
یــــا امــام پــنجمین آمـــد
یابن الزهرا سیــدی مــولا
هــستی از یمن قدومش
گشته چون خلد برین
می زند بر روی مـاهش
بوسه زیـــن العـــابدین
آمـــد امـشب حــضرت بــاقر
شد ملک بر کـــوی او زائر
یابن الزهرا سیــدی مــولا
دسته گل داری به دامن
ای عروس فــاطمه
کن تماشا قرص ماهت
می برد دل از همه
پر زند مــرغ دلم سویــش
قــبله مـــا طــاق ابــرویش
یابن الزهرا سیــدی مــولا
ای که تو شمعی و جان عـــالمی پـــروانه ات
آرزو دارم بــــبینم تــــربت ویــــرانه ات
چشم من از خون دل رنگ است
ای مدینه مــن دلم تــنگ است
یابن الزهرا سیــدی مــولا
ای که از طفلی بدیدی
لاله های چـــیده را
بوسه های عـــمه ات
بــر خــنجر خشکیده را
پیش چشمت طفل دردانه
داده جان در کنج ویرانه
یابن الزهرا سیــدی مــولا
می نویسم که هدایت شده ام
باز مرهون عنایت شده ام
می نویسم به دعای سجاد
مادح نور امامت شده ام
می نویسم که در اطراف حسین
کاتب بیتِ ولایت شده ام
وحی آمد که ز فاطر بنویس
وصفی از حضرت باقر بنویس
وصف کن آن مه لا یوصَف را
آن ز مخلوقِ خدا اَشرف را
بنگار اینکه نگاری از دور
می رسد لشگر صف در صف را
با سطورِ کلماتی زیبا
مدح کن کعبۀ صد یوسف را
او که از نسلِ پیمبر، نبوی است
وانکه از دودۀ حیدر، علوی است
می سزد شام و سحر یاد از او
می تَراود نفَسِ باد از او
چون برَد دستِ تَولّا بالا
عالَمی می شود امداد از او
ماه از او، مهر از او، عرش از او
خِلقتِ عالمِ ایجاد از او
کهکشان هدیه ای از چشمانش
طینت شیعه گِلِ دستانش
رحمت واسعه لطف قدمش
دانش و زهد نشان عَلمش
ز سجایای پیمبر کم نیست
خلق و خوی و نفَسِ محترمش
خود فریضه است برای همگان
مجد و تکریمِ حریمِ حرمش
کیست او زادۀ سجاد و حسین
ثمر زینتِ عباد و حسین
گوهر ناب همه رفتارش
دُر نایاب همه گفتارش
برترین الگوی رفتاری را
می توان یافت ز هر کردارش
سفرۀ جود و کرم، سفرۀ اوست
فوق ایثار ببین ایثارش
مظهر نیکی و احسان و وفاست
صدف جان، دُر دریای صفاست
او که خود جلوه ای از اسرار است
صاحب سِرّ همه ابرار است
شیوۀ زندگی اش زهرایی
مظهر بندگیِ دادار است
دوستدار همۀ مظلومان
دشمن ظالم و استکبار است
در ره یاری اسلام شتافت
علم را در همه ابعاد شکافت
که کند وصف، عباداتش را
نتوان شرح، مناجاتش را
از ولادت به لبش ذکر خدای
تا خدا داد ملاقاتش را
هر سحر دست دعایش بالاست
بنگر سفرۀ حاجاتش را
ناله چون بر در سبحان ببرد
حاجت خیل محبان ببرد
تا که هم صحبت سائل بشود
همنشینش سخن دل بشود
هر سرایی که قدم بگذارد
نور وحی است که نازل بشود
اِن یَکادِ نظرش چون برسد
سِحرِ ساحر همه باطل بشود
وَه عجب نور دو عینی دارد
نفسِ گرم حسینی دارد
کعبه دنبال وصالش الحق
قبلۀ کعبه جمالش الحق
چهره اش جلوۀ رستاخیز است
مصطفائیست خصالش الحق
به طواف حرمش هر کس رفت
کرد تکریم به آلش الحق
کیست باقر، عَلمِ آل الله
یادگار حرم ثارالله
هر که از کرب و بلا یاد کند
بی گمان باقرش امداد کند
ای خوش آن بنده که شد عبد حسین
وای از آن بنده که آزاد کند
هر که از جدِّ غریبش گوید
دلِ او را به صِله شاد کند
او همه درد و بلا را دیده
مقتلِ کرب و بلا را دیده
او ز گودال گذرها کرده
بر تنِ پاره نظرها کرده
دست در دستِ سه ساله عمه
گذر از خوف و خطرها کرده
تنِ بی رأسِ پدرها دیده
گریه بر داغ پسرها کرده
دیده او عمۀ بی معجر را
دیده بر نیزه،، هجده سر را
کوفه و خندۀ شامی دیده
دیدۀ هیزِ حرامی دیده
بر سر و صورت طفلان یتیم
سیلیِ دستِ نظامی دیده
غارتِ آبروی آل علی
غارتِ خیمه تمامی دیده
غم زندان و خرابه ای وای
بارشِ چشم ربابه ای وای
محمود ژولیده
شعر ولادت امام محمد باقر(ع) جوادحیدری
مهر تو خار نخل هایم را رطب کرد
ما را گدای اول ماه رجب کرد
آقای من مهر تو را واجب نوشتند
یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشتند
سال هزار و سیصد و اندی گدایی است
روزی ماها از همین چندی گدایی است
من چهارده قرن دنبال شمایم
مال خودم هم نیستم مال شمایم
ماه رجب تا که به تو آغوش وا کرد
با آبرو شد، خویش را ماه خدا کرد
تو موسی دریا علم بی کرانی
تو آسمان در زمین، فوق زمانی
نام تو را همواره با مد می نویسم
تا می نویسم یا محمد می نویسم
ای گریه ی سجاده های نیمه شب ها
اذن دخول اول ماه رجب ها
ای سالها شهر خدا دنبال نورت
ای که برای مقدمت قبل از ظهورت...
...عرش الهی احترامش را فرستاد
پیغمبر اکرم سلامش را فرستاد
فرمود پیغمبر بزرگ عالمینم
آری حسین از من و من نیز از حسینم
آن کس که دارای تمام حُسن من بود
آنکس حسن بود و حسن بود و حسن بود
حالا حسین و مجتبی وصلت گزیدند
با وصلتِ باهم محمد آفریدند
تو مادری داری که مثلش هیچ زن نیست
مانند او حتی در اولاد حسن نیست
او همره بابای تو کرب و بلائی ست
در عهد تو در منصب خیر النسائی ست
در هر زمان مشغول تبلیغ خدایی
با درد هم ترویج یاد هل اتایی
شب می کنی تا سیدی مولا بگویی
تب می کنی تا ذکر یا زهرا بگویی
آنچه که زهرا مادرت دارد تو داری
روز قیامت هم تو صاحب اختیاری
تو مثل رأس جد خود اعجاز کردی
بابی زحکمت بر نصاری باز کردی
قربان اعجاز تو ای فرزند زهرا
آخر مسلمان تو شد پیر نصارا
تو آبرو بخشی به ما ای آبرو دار
حاجت روامان کن که هستیم آرزودار
نابودی وهابیت امید شیعه است
روز سقوط کفر تنها عید شیعه است
باید که بر این آرزوی خود بنازیم
بهر تو و اجداد تو مرقد بسازیم
همراه بابایت چهل سال و پس از آن
بودی به یاد گودی گودال گریان
تا زنده بودی آب دیدی گریه کردی
تا کودکی بی تاب دیدی گریه کردی
تو روضه خوان روضه ویرانه هستی
تو داغدار عمه دردانه هستی
تو علم خود را از همه گودال داری
تو تا ابد بر خیزران اشکال داری
شعر ولادت امام محمد باقر(ع)یوسف رحیمی
موّاج می شویم و به دریا نمی رسیم
پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم
این بالها شبیه وبالند، ابترند
وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم
این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند
بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم
تا بی کرانه های حضور خدائی ات
پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم
باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم
***
این حرفها نشانهی تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست
دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقلهای زمینی فراتری
ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو
آئینهی صفات الهی است وصف تو
مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها
کی می رسد به درک کمال تو بیت ها
ای باشکوه از تو سرودن سعادت است
این شعرها بهانهی عرض ارادت است
هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد
خورشید تا کرانهی نورت نمی رسد
محراب را که عرصهی معراج می کنی
جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد
چشم مدینه مات سلوک دمادمت
بوی بهشت می وزد از خاک مقدمت
محو خودت تمام سماوات می کنی
از بسکه عاشقانه مناجات می کنی
آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد
دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد
مثل نسیم در به در کوچه ها شدیم
با چهرهی محمدی ات آشنا شدیم
ای مظهر فضائل پیغمبر خدا
آئینهی شمایل پیغمبر خدا
شایستهی سلام و تحیّات احمدی
احیا کنندهی کلمات محمدی
نور علی و فاطمه در تار و پود توست
شور حسین و حلم حسن در وجود توست
قرآن همیشه آینهی تو انیس توست
تفسیر بی کران معانی حدیث توست
قلبش هزار چشمهی نور و معارف است
هر کس به آیه ای ز مقام تو عارف است
روشن ترین ادلّهی علمی است سیره ات
وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات
هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود
علمش به جز زیان و تباهی نمی شود
هر قطره که به محضر دریا نمی رسد
سر چشمهی علوم الهی نمی شود
بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات
اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود
جابر شدن زراره شدن با نگاه توست
آقای من اگر تو نخواهی نمی شود
کون و مکان اداره شود با اراده ات
عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات
فردوس دل اسیر خیال تو می شود
آئینه محو حسن جمال تو می شود
دریاب با نگاه رحیمت دل مرا
وقتی که بی قرار وصال تو می شود
یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا
تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا
سائل کنار ساحل لطفت چگونه است
دستان با سخاوت دریا نمونه است
من را که مبتلای خودت می کنی بس است
اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است
قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد
دلبستهی خدای خودت می کنی بس است
در خلوت نماز شبت مثل فاطمه
شایستهی دعای خودت می کنی بس است
شبهای جمعه سمت مدینه که می بری
دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است
امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو
از کاروان خسته و چشمان تر بگو
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد
خورشید بود و سایهی شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزه دارها
دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
در موج خیز شیون و ناله دویده ای
تا شام پا به پای سه ساله دویده ای
گل زخمهای سلسله یادت نمی رود
هرگز غروب قافله یادت نمی رود
هم ناله با صحیفهی ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی
ماه رجب سلام! که ماه محمّـدی
یـادآورِ شکـوه گلستـان احمـدی
آیینـهدارِ نــور خداونـد سرمـدی
از شـرقِ رحمتِ ازلـی باز سرزدی
ماه تـو نـور بـر دل اهلنظر دهد
میلاد چار حجت حق را خبر دهد
آغـاز مـاه تـو کـه به نام پیمبر است
میـلاد پنجمیـن ولـیاللهِ اکبـر است
کز چار بحـرِ نور، فروزندهگوهر است
نجلِ دو فاطمه، خَلفِ پاک حیدر است
بعد از علـی، محمّد اوّل وجود اوست
ذکر ملک همه صلوات و درود اوست
ایـن باقـرالعلومِ خداونـد سرمـد است
این آفتاب حُسن خدا، وجه احمد است
مولای من محمّـدِ آل محمّـد? است
گیتی ز مقدمش همه خلد مخلّد است
بـر خلـق سایـ? کرمش مستدام باد
از شخص احمدش صلوات و سلام باد
جدش بوَد حسین و، حسن جد دیگرش
سجـاد بـاب و بنـت حسـن نیز مادرش
دانشــوران دهــر، همـه بنــد? درش
جاری ز لعـل لب همهجا درّ و گوهرش
بگذاشت پا به عالم هستی، سرم فداش
تنها نه جان و سر، پدر و مادرم فداش
در قدر و در مقام، حسین است این پسر
سر تـا قدم تمام، حسین است این پسر
در علم و در قیام، حسین است این پسر
آیینـــ? امـــام حسین است ایـن پسر
بستـان حکمـت ازلی در ضمیر اوست
دانش به هر کجا که نهد پا، سفیر اوست
گاهی به عرش زمزم? حکمتش به گوش
گاهی به باغ، بیل کشاورزیاش به دوش
گه بـا کلام داده بـه اهـل کمـال، نوش
اهل کلام یکسـره در محضـرش خموش
دریا ز چشمـ? دهنش موج میزند
آیات وحی در سخنش موج میزند
ای اصـل دیـن ولای تـو یا باقرالعلوم
وی ذکـر حـق ثنـای تـو یا باقرالعلوم
وی عرش، خـاک پای تـو یا باقرالعلوم
جـان جهـان فــدای تـو یا باقرالعلوم
مهر تو جان جان صلات و صیام من
پیوسته وقف تو، صلوات و سلام من
ای شیعــه را به مهر شما اقتـدارها
مـاه رجــب گرفتـه ز تــو اعتبارها
خورشید بر درت یکی از جـاننثارها
گردنــد دور کـوی تـو لیـل و نهارها
هر لحظه در بقیع تو صد کاروان دل است
هـر جا، روم مزار توأم شمع محفل است
من کیستم که خاک سرای شما شوم؟
لب واکنـم، قصیـده سـرای شما شوم
یـا مفتخـر بـه مدح و ثنای شما شوم
باشـد کـه تـا گـدای گدای شما شوم
لال است در ثنای تو مـولا زبان من
تو وصف خود بگوی ولی با زبان من
وقتـی عـدو بـه حضـرت تو گفت ناسزا
بـا حسـن خلـق و با گل لبخند از ابتدا
کردی به پاسخ از دل و از جان بر او دعا
ایـن اسـت قـدر و منـزلت و عـزت شما
تنها نه اینکه نام تو از من ربوده دل
خلق محمّدیت ز دشمن ربـوده دل
ای بر تو از خدا و رسولش سـلامها
اهــل کــلام را ز کـلامت کـلامها
بیچـاره و ذلیـل مقـامت «هشام»ها
در پنجــ? تـو از همه دلها زمامها
توحید زنده از نفس صبح و شام تو
اسلام فخر کرده به نطق «هشام» تو
تو خلــق را مطاعـی و خلقت مطیع تو
برتــر ز اوج وهــم، مقــام رفیــع تـو
پیـران عقـل یکسـره طفـلِ رضیـع تـو
فـردوس گشتـه خـاکنشینِ بقیـع تـو
«میثم» اگـر قصیـده سرای شما شده
مشمول بذل و لطف و عطای شما شده
کاش یک مرتبه …فقط یکبار
می شدم زائر نـگاهِ نـگار
می شدم زائر غبـاری که…
می دهد بوی عشق… بوی بهار
می رسیـدم به آرزوهـایم
معتکف می شدم در این دربار
حرمی در بقیع بنا می شد
وَ منِ بی قرار …با زوّار…
در حریمت برای همخوانی
می گرفتیم رخست از دلدار
اینکه رویا نبود…نزدیک است
مرگِ آل سعود …نزدیک است
کاش یک شب کنار هم باشیم
شب مـیلاد در حـرم باشیم
پرچمی روی گنبدت بزنیم
پایِ تو پای این عَلـَم باشیم
باید این صحن سنگفرش شود
شاعران فکـر چـارْدم باشیم
روبروی چـهار گلـدسته
دور از غصه ها و غم باشیم
لابه لای اذان مأذنه ها
فکر خُمِّ غدیر هم باشیم
این صعود و سرود… نزدیک است
مرگ آل سعود… نزدیک است
پنجـمین آفـتاب تابانی
از تبار عـُروج و عرفانی
نوه یِ پادشاه عشقی و…
یادگاریِ شاه مـردانی
پسر سجده و نماز و دعا
پدر صدق و کـَظم و احسانی
علـّت رزق ُو روزی حاتم
سایه ای بر سر سلیمانی
تو تمـامی آبروی مـَنی
چه به پیش همه… چه پنهانی
با تو ربِّ وَدود …نزدیک است
مرگ آل سعود …نزدیک است
تیرهایت همیشه در هدف است
هر دوتا ریشه ات پُر از شرف است
مادرت دخترِ کریم حرم
پدرت وارث شَهِ نجف است
گـوهـر ناب نسل اربابی
دُرْ تو هستی و فاطمه صدف است
روز میلاد تو پر از نور و …
شعر و شور امیرِ لوکـَشف است
حـق شناسم اگر شناختـَمت
روز پرواز یار ما عـرفه َست
ندبه خوان فصل سود…نزدیک است
مـرگ آل سعود نزدیک است
حسین ایمانی
عشق آمد و مقابل من دفتری گشود
مرغ دلم بهانه گرفت و پری گشود
بال و پری زدم به بلندای آسمان
از لطف خود خدای کریمان دری گشود
احرام سرخ بر تن من بود و ناگهان
دیدم که روبروم در اخضری گشود
در آن طرف تمامی عالم بهشت بود
یک لحظه نور پرده زیباتری گشود
بر روی دیدگان پر از التماس من
باریتعال چهره یک سروری گشود
به به چه سروری که ملک مست بوی او
جمعی ز انبیاء همه مبهوت روی او
نامش محمد است و لقب باقرالعلوم
عالم ترین رجال عرب باقرالعلوم
در روز اولش که قدم در جهان گذاشت
باعث شده به فخر رجب باقرالعلوم
تا اینکه می برم به زبان نام اطهرش
شیرین شود دهان چو رطب باقرالعلوم
تابنده تر ز او نبود کس میان روز
زیباترین ستاره شب باقرالعلوم
روح عبادت از پدرش زین العابدین
از عم خود گرفته ادب باقرالعلوم
جابر کمی ز علم شما ارث برده است
یک قطره ای ز آب دهان تو خورده است
قامت قیامت و رختان محشری بود
زور میان بازویتان حیدری بود
احساستان ز برگ گلی هم لطیف تر
احسان و لطفتان بخدا مادری بود
داروی دردهای بشر خاک پایتان
آب دهان اطهرتان کوثری بود
دوم محمدی و علی عاشقت شده
جانم فدای نام تو پیغمبری بود
ایمان و زهد و جهد و عبادت به یک طرف
علم خدایی ات طرف دیگری بود
باشی حسینی و حسنی باقرالعلوم
خوانم فقط تو عشق منی باقرالعلوم
حبل المتین محکم حق بر گدایتان
بی شک بود چو رشته نخی از عبایتان
مدح شما کجا و من بی زبان کجا
قرآن تمامیش همه مدح و ثنایتان
ای مخزن علوم خدا باقرالعلوم
روزی هزار مرتبه جانم فدایتان
در سایه سار رحمت حق جاگرفته است
هرکس اگر شود بخدا خاک پایتان
دریا نمی ز قطره پاکیتان بود
خلقت شده تمامی عالم برایتان
آقا گره زدم دل خود را به زلفتان
یک شب مرا شما به عزاخانه ات بخوان
مولا نفس زدی و دوعالم درست شد
از آن گل وجود تو آدم درست شد
بسکه شما میان منا ناله کرده ای
از گریه ی تو چشمه زمزم درست شد
از تار و پود و رشته شال عزایتان
بالای هر حسینیه پرچم درست شد
در ماجرای پر غم وادی کربلا
اشکت چکید و قطره شبنم درست شد
بانی روضه های عطش با حمایتت
سینه زنیه ماه محرم درست شد
هرکس که روضه ای زشما گوش می کند
یک جرعه می ز دست شما نوش می کند
آقا عنایتی بده بر سینه ناله را
پر کن ز داغ کرببلا این پیاله را
ای باغبان ساقه شکسته به ما بگو
داری به باغ سینه غم چند لاله را
یا حضرت غریب بمیرم برای تو
طی کرده ای چگونه تو این چند ساله را؟
دیدی که راس جد غریبت به نیزه شد
دیدی به چشم خود شب غسل سه ساله را
دارم به سر زیارت قبر بقیع اتان
امضا بزن به دست خودت این قباله را
یا رب تو دیده را ز غمش پر زآب کن
مارا غلام حضرت باقر حساب کن
میلاد یعقوبی
شعر ولادت امام محمد باقر(ع) حسین ایمانی
باید به فکر قافیه های جدید بود
در شهر غمزده به هوای امید بود
باید به مثنوی پر و بال عقاب داد
شوری برای خلقت یک انقلاب داد
باید تلنگری به تکاپوی سینه زد
با بیت های شعر پلی تا مدینه زد
باید سراغ زمزمه ای عاشقانه رفت
در جستجوی شوق به هر بی کرانه رفت
باید برای فصل رجب واژه آفرید
شاید هوای وصل و طرب سوژه ای جدید
ماهی که مات روشنی اش میشود نجوم
راهی به سمت یا علی از باقرالعلوم
نفسی که شد نَفَس نَفَسش بی حد و عدد
با دیدن هلال رجب یا علی مدد
پای رجب رسیده به شهر نوشته ها
گل شد تمام گفته و گل شد شنفته ها
تسبیح عاشقیِّ دل شاد یا علیست
سُبّوح حمد حضرت سجّاد یا علیست
نور مبین ذات خدا در زمین ببین
آمد اصول دین پسر زین العابدین
باقر بقای علم لدنِّیِ مصطفاست
باقر بنای نام علی با همان صفاست
باقر شکوه عاشقیُّ و عشق خالق است
دار و ندار سینه ی پرشور صادق است
باقر نمای تشنگی و نای زندگی ست
اوج غم و عروج تولّا و بندگی ست
پرورده ی نیایش شبهای نافله
همبازی سه ساله ی همپای قافله
یادآور حماسه ی عباس در نبرد
تیرش جواب طعنه شد و قلب فتنه سرد
شرحی برای درک معانیِّ فاطمه
راهی به سوی ربُّ و مبانیِّ زمزمه
حُبّش کلید برتری محشریِ ماست
نامش زمینه ی نفس حیدری ماست
ای شاهد شهادت گلهای آفتاب
اشک دو چشم کودکی ات مات مشک آب
یادت نمی رود سفر پای نیزه ها
دیدار قتلگاه و وداع با جنازه ها
برگ گل و فشار غل و طعنه و عذاب
بزم می و جفای نی و مجلس شراب
تو روضه های آه رباب و سکینه ای
یک کربلا عذاب و عطش در مدینه ای
آن روز شعله آمد و سوزاند خیمه گاه
امروز مانده قبر تو بی شمع و بارگاه
اصلاً سقیفه آمده همواره لج کند
محتاج شیعه را به دعای فرج کند
آقا بیا که آمدنت آرزوی ماست
عمریست بغض دوری تو درگلوی ماست
اشعار میلاد امام محمد باقر(ع)
از لطف و عنایت خدای حی سرمد
اومده به دنیا باقر آل محمد
آسمون سر تا به پا امشب چراغونی شده
همه جا از قدمش بهشت و نورانی شده
یا مولا یا باقر
در بیت ولایت بنگر شادی و غوغاست
لبخند رضایت همه دم بر لب مولاست
یادگار کربلا دل ما رو جلا میدی
برای ما عاشقا تو بوی کربلا میدی
یا مولا یا باقر
من خارترین خار گلستان تو هستم
من ریزه خور و دست به دامات تو هستم
دل من عمریه که به دام عشقت مبتلاست
تموم حاجت من فقط برات کربلاست
یا مولا یا باقر
اشعار مذهبی تبریک ولادت امام محمد باقر (ع)
پیچیده شمیم خوش باقر(ع) تو فضامون
تبریک به زهرا(س) ورسول(ص) ومرتضی(ع) مون
میخوان مثل قو پر بکشن سوی مدینه
این قلبای دیوونه ی سبط مجتبی(ع) مون
باقرالعلوم(ع)، حرف من اینه
یابن فاطمه(س) ، اذن مدینه
شهر تو منوره، یاس خونه ها تره
اشک شوق مادره،آقا
بر من نِه تو منّتی، مشتاق تو ملتی
سِبطَیکَ اَدِلَّتی، مولا
بر دلها فرشته، با نورت نوشته
دنیا بی تو زشته، دنیا
از هر شهر و کوچه، دل در حال کوچه
عمرِ بی تو پوچه، آقا
مانند قیام تو به زیبایی جدّت
باقر(ع) چه برازنده به رعنایی قدّت
مفتاح علومیّ و به روی همه بازه
درهای کرم، لطف و صفا، مهر و مودّت
باقرالعلوم(ع)، حرف من اینه
یابن فاطمه(س) ، اذن مدینه
ای تو سبط مجتبی، ای تو آیه ی ولا
احسن بر تو مرحبا، بابا
دنیای نجابتی، دریای سخاوتی
پیوند رسالتی، مولا
ای باب المعانی، ای محمود ثانی
از خویشم مرانی، آقا
عالم در شگفته، مهمانی گرفته
روز و ماه و هفته، با ما
شاعر : فائز شوشترى
فصل بهار آمد و عالم معطر است
بوى نسيم صبح بسى روح پرور است
گويا ز خلد مى وزد اين باد مشكبيز
كاين سان دماغ ابر ز بوى خوشتر است
هم اين زمين مرده شده احيا ز فيض او
هم اين جهان پير، جوان بار ديگر است
چندان نموده عقد عقد جواهر نثار يار
كز فيض او فضاى زمين، پر ز گوهر است
گستره است فرش ز مرد به صحن باغ
دهقان باغ را ندانم چه بر سر است
در بزم بلبل آمد گل، باز بى نقاب
اما به سوز حسن رخش طرفه چادر است
نرگس گشوده چشم تماشا به روى گل
سوسن به صد زبان، پى مدحش ثناگر است
بنگرد مى به شاخه نيلوفر از شعف
در پيچ و خم، چو زلف عروسان دلبر است
ريحان تو گويى آمده از خطّه خطا
مجموع بار او همه از مشك اسفر است
در پاى قصر گل زده خوش خيمه نسترن
گويا طلب نموده چه درويش بر در است
از صوت سار و صلصل و بلبل، به گلستان
چشم حسود كور و همى گوش او كر است
با صد نوا به شاخ گل ارغوان، هزار
طوطى به نعمه بر سر شاخ صنوبر است
من هم زبان گشوده به مدح شهنشهى
كو بر علم حجله موجود، بائر است
نور خدا، امام هدى، باقر العلوم
هادى دين و وارث علم پيمبر است
بابش على و جد كبارش بود حسين
زين العابد را پسر و باب جعفر است
كى عقل مى رسد به در قصر قدر او
جايى كه عشق، مات رخ آن فلك فر اشت
در جاه و رتبه صد چو سليمان، به عّز و جاه
در زير بال طايرى از كويش اندر است
هم لطف اوست مونس يونس، به بطن حوت
هم در طريق، هادى خضر و سكندر است
نعلين مصطفى است به پايش كه عروج
كو قصر جاه و رتبه اش از عرش برتر است
دراعه و قار على هم بر دوش اوست
به تاركش ز نور حسينى هم افسر است
در پيش حر جود و سخايش كجا و كى
بحر محيط قلزم و عمان برابر است
مفتاح قفل گنج سعادت، به دست ست
بر پا از او بناى شفاعت، به محشر است
كى با شهان، گداى درش را مثل زنم
چون بر در گداى درش، صد چو قيصر است
مى خواست تا هشام، حقيرش كند ز كين
با علم آنكه حجت خلاق اكبر است
وقتى طلب نمود به بزم خود آن لعين
كو ايستاده با همه اعيان برابر است
تير و كمان، بهانه خود ساخت آن شقى
با آن عناها كه به قلبش مخمر است
گفتا كمان كشى نبود كار هر كسى
چون كار آزموده يلان دلاور است
شاها تو چون به علم كما ندار اكملى
اكنون كمان و تير در اين بزم حاضر است
بايد كمان كشى بنشان تا كه بنگرم
فضل و هنر، به شان كه امروز در خور است
تير تو چون ز تير قضا مى برد گرو
چشمم به چوب و تير تو شايق چه منظر است
مولاى دين، ز خصم دنى، عذر خواست ليك
راضى نشد ز بغض كه جانش در آذر است
آنكه فكند تير پس آن شاه بر نشان
با آنكه تير از پى حكمش چه چاكر است
با سوزن قضا، به دل خال آن چنان
پيوسته دوخت تير، كه دور از تصور است
نه جوب تير، دوخت به بالاى يكديگر
آنسان كه ذهن و عقل، ز ادراك قاصر است
هر كس كه ديد گفت تعالى از اين هنر
اين دست، دست قدرت خلاق اكبر است
دست ولى خالق كون و مكان بود
تير اين چنين، به راست ى از دست داور است
اما به حيرتم ز چه آن شه به كربلا
مغلوب كوفيان شرير ستمگر است
همراه باب خويش برندش به شهر شام
بر چشم شاميان، چو اسيران مضطر است
با آنكه خود مروج دين خدا بود
با آنكه نور ديده زهراى اطهر است
گاهى به شهر كوفه و گاهى به شهر شام
گه در خرابه، گاه به زندان بى در است
گاهى ز ابتلاى پدر، مى زند به سر
گه فكر دستگيرى آل پيمبر است
فائز ز سوز ماتم او دم مزن دگر
كز آه آتشين تو عالم در آذر است
شعر ولادت امام محمد باقر(ع) وحید قاسمی
سرچشمه ی تمامی اندیشه های ناب
دانش پژوه مدرسه ی عشق بو تراب
اوصاف پاکتان چقدر بی نهایت است!
یک خط ز مدحتان شده موضوع صد کتاب
شک کرده ایم! اهل زمین باشی ای عزیز
ای جلوه ی جلال خدا در پس حجاب
امشب دوباره حضرت خورشید اهل بیت
از ماورای فاصله ها بر دلم بتاب
ما را دعا کنید همین لحظه از بهشت
آقا دعایتان همه دم هست مستجاب
این چهره ی سیاه مرا هم نگاه کن
شاید به یاد آوریم در صف حساب
من از پل صراط جزا با نگاهتان...
... مانند باد می گذرم تند و پر شتاب
ساعی ترین مدرس آداب زندگی
شیوا سخن، مفسر آیات بندگی
قله نشین دانش و دین، ای طلایه دار
کاوشگر رموز سماوات کردگار
تیغ کلام نغز شما در مناظره
پِی کرده است مرکب دجال روزگار
هر کس که خواست پیش شما قد علم کند
گشته میان معرکه ی بحث تارومار
کوه بزرگ حادثه را بر زمین زدی
انگشت بر دهان شده این چرخ کج مدار
این چه تواضعی ست امام فرشته ها!
داری به پای خویش دو نعلین وصله دار
آقا شما که واسطه ی فیض عالمید
حیف است مانده اید در این شهر بی بهار
ای کاش سمت کشور ما هم می آمدی
پس لا اقل به خانه ی قلبم قدم گذار
ای خضر مست میکده ی چشمه ی حیات
من تشنه امـ شبیه خودت ـ تشنه ی فرات
آموزگار مبحث جغرافیای دین
استاد فقه و خارج دانش سرای دین
دار و ندار زندگی ات را تو ریختی
تا آخرین دقایق عمرت به پای دین
از ابتدای کودکی ات خونجگر شدی
زخم زبان و طعنه شنیدی برای دین
با خشت خشت اشک نماز شب شما
مستحکم است تا به ابد پایه های دین
ای یادگار کرب و بلا، زیر کعب نی
سهمی عظیم داشته ای در بقای دین
دیدی سر بریده ی عباس را به نی
بر شانه ی کبود نهادی لوای دین
از نای زخم خورده تان می رسد به گوش
در مجلس یزید، صدای رسای دین
با اشک و آه، شعله به آیینه می زدی
عمری به یاد کرببلا سینه می زدی
شعر ولادت امام محمد باقر(ع)علی اکبر لطیفیان
خشکی ام رفت و وصل دریا شد
سردی ام رفت و فصل گرما شد
فارغم از خودم خدار را شکر
آسمانی شدم خدا را شکر
آمدی و دلم نجات گرفت
باز هم مرده ای حیات گرفت
ای حیات مجدّد دنیا
دومین یا محمد دنیا
یا من ارجوی آستان لبم
پنجمین رکعت نماز شبم
ای که تنها خدا شناخت تو را
مثل بیت الحرام ساخت تو را
قافیه های بیت ما تنگ است
در مقامت کمیت هم لنگ است
ای نسیم پر از بهار حسین
حسنی زاده ی تبار حسین
قبله مردم مدینه تویی
حسن دوم مدینه تویی
ای ظهور پیمبر اکرم
حاصل وصلت دعا و کرم
مادرت دختر کریم خدا
پدرت حضرت کلیم خدا
وسط هفته ها برای منی
التماس سه شنبه های منی
سر شب فکر نور تو بودم
فکر شب های طور تو بودم
خواب سجاده? تو را دیدم
صبح دیدم کنار خورشیدم
ای نماز پر از قنوت حسن
حاصل چله? سکوت حسن
تو تولای دفترم هستی
قسم نون والقلم هستی
تکیه بر بال جبرئیل زدی
مزرعه داشتی و بیل زدی
بهترین میوه ی تو ایمان بود
گندم کال تو پر از نان بود
بی تو این حوزه ها کمال نداشت
میوه ای غیر سیب کال نداشت
وقت آن است اجتهاد کنی
بی سواد مرا سواد کنی
وقت آن است منبری بزنی
حرف یک حرف بهتری بزنی
عِلم را باز هم شکاف دهی
در کلاست مرا طواف دهی
اگر علم تو را حساب کنند
زندگی تو را کتاب کنند
علم و اخلاق می شود با هم
آدمی می کند بنی آدم
پر جبریل زیر پای تو بود
گردن آویز بچه های تو بود
میوه? بهتر از رطب سیب است
باعث التیام تب سیب است
فاطمه سیب جنت الاعلاست
پس شفای تب تو یا زهراست
چه کسی گفته بی مزاری تو
یا چراغ حرم نداری تو
قبر تو بارگاه توحید است
شمع بالاسر تو خورشید است
چه کسی گفته سایبانت نیست
صحن در صحن آسمانت نیست
عرش که آسمان نمی خواهد
نور که سایبان نمی خواهد
تو خودت سایبان دنیایی
بهترین آسمان دنیایی
مردی از خانواده ی خورشید
امتداد غم امام شهید
انعکاس صدای عاشوراست
روضه های غروب مناست
مرد سجاده، مرد نافله ها
مرد شب زنده دار قافله ها
مردی از جنس آیه ی تطهیر
خستگی های بردن زنجیر
هم سفر با ستاره? غم هاست
«کربلا زاده ی» محرّم هاست
هم نژاد امام بی کفنان
دومین مرد کاروان زنان
راه طی کرده? بیابان ها
قدم زخمی مغیلان ها
یاد خون طپنده? گودال
خنده های زننده? گودال
زخم بال و پر کبوترها
پا به پای اسارت سرها
بغض غمگین عصر عاشورا
گریه ی پشت پای معجرها
غیرت دست بسته ی محمل
شاهد التماس دخترها
کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا
هم رکاب صدای حنجرها
برگ سبزی است با نشانه ی سرخ
کودک زیر تازیانه ی سرخ
طفل رفته، خمیده برگشته
باغ گل رفته چیده برگشته
آفتاب کمی غروب شده ست
گل یاس بنفشه کوب شده ست
آشنای صدای سلسله هاست
سوزش ناگهان آبله هاست
او که آیینه ی محرم بود
گریه هایش به رنگ ماتم بود
از ستاره گرفته تا شبنم
از بنفشه گرفته تا مریم
همه محو صدای او هستند
پای مرثیه های او هستند
شعر ولادت امام محمد باقر(ع)علی اکبر لطیفیان
خشکی ام رفت و وصل دریا شد
سردی ام رفت و فصل گرما شد
فارغم از خودم خدار را شکر
آسمانی شدم خدا را شکر
آمدی و دلم نجات گرفت
باز هم مرده ای حیات گرفت
ای حیات مجدّد دنیا
دومین یا محمد دنیا
یا من ارجوی آستان لبم
پنجمین رکعت نماز شبم
ای که تنها خدا شناخت تو را
مثل بیت الحرام ساخت تو را
قافیه های بیت ما تنگ است
در مقامت کمیت هم لنگ است
ای نسیم پر از بهار حسین
حسنی زاده ی تبار حسین
قبله مردم مدینه تویی
حسن دوم مدینه تویی
ای ظهور پیمبر اکرم
حاصل وصلت دعا و کرم
مادرت دختر کریم خدا
پدرت حضرت کلیم خدا
وسط هفته ها برای منی
التماس سه شنبه های منی
سر شب فکر نور تو بودم
فکر شب های طور تو بودم
خواب سجاده? تو را دیدم
صبح دیدم کنار خورشیدم
ای نماز پر از قنوت حسن
حاصل چله? سکوت حسن
تو تولای دفترم هستی
قسم نون والقلم هستی
تکیه بر بال جبرئیل زدی
مزرعه داشتی و بیل زدی
بهترین میوه ی تو ایمان بود
گندم کال تو پر از نان بود
بی تو این حوزه ها کمال نداشت
میوه ای غیر سیب کال نداشت
وقت آن است اجتهاد کنی
بی سواد مرا سواد کنی
وقت آن است منبری بزنی
حرف یک حرف بهتری بزنی
عِلم را باز هم شکاف دهی
در کلاست مرا طواف دهی
اگر علم تو را حساب کنند
زندگی تو را کتاب کنند
علم و اخلاق می شود با هم
آدمی می کند بنی آدم
پر جبریل زیر پای تو بود
گردن آویز بچه های تو بود
میوه? بهتر از رطب سیب است
باعث التیام تب سیب است
فاطمه سیب جنت الاعلاست
پس شفای تب تو یا زهراست
چه کسی گفته بی مزاری تو
یا چراغ حرم نداری تو
قبر تو بارگاه توحید است
شمع بالاسر تو خورشید است
چه کسی گفته سایبانت نیست
صحن در صحن آسمانت نیست
عرش که آسمان نمی خواهد
نور که سایبان نمی خواهد
تو خودت سایبان دنیایی
بهترین آسمان دنیایی
مردی از خانواده ی خورشید
امتداد غم امام شهید
انعکاس صدای عاشوراست
روضه های غروب مناست
مرد سجاده، مرد نافله ها
مرد شب زنده دار قافله ها
مردی از جنس آیه ی تطهیر
خستگی های بردن زنجیر
هم سفر با ستاره? غم هاست
«کربلا زاده ی» محرّم هاست
هم نژاد امام بی کفنان
دومین مرد کاروان زنان
راه طی کرده? بیابان ها
قدم زخمی مغیلان ها
یاد خون طپنده? گودال
خنده های زننده? گودال
زخم بال و پر کبوترها
پا به پای اسارت سرها
بغض غمگین عصر عاشورا
گریه ی پشت پای معجرها
غیرت دست بسته ی محمل
شاهد التماس دخترها
کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا
هم رکاب صدای حنجرها
برگ سبزی است با نشانه ی سرخ
کودک زیر تازیانه ی سرخ
طفل رفته، خمیده برگشته
باغ گل رفته چیده برگشته
آفتاب کمی غروب شده ست
گل یاس بنفشه کوب شده ست
آشنای صدای سلسله هاست
سوزش ناگهان آبله هاست
او که آیینه ی محرم بود
گریه هایش به رنگ ماتم بود
از ستاره گرفته تا شبنم
از بنفشه گرفته تا مریم
همه محو صدای او هستند
پای مرثیه های او هستند
پهن شد سفره ی رحمت ، ولی الله آمد
آب و آیینه بیارید شهنشاه آمد
خیره شد چشم فلک ، ماه تر از ماه آمد
اولین مژده ماه رجب از راه آمد
از حسد دشمن این قوم به جان آمده است
پنجمین حیدر کرار جهان امده است
ای دل و دلبر و آرام و قرار حسنین
باقر آل عبا ، باغ و بهار حسنین
ماه دو فاطمه و دار و ندار حسنین
با تو سادات شدند ایل و تبار حسنین
می رسد بوی دل انگیز پیمبر از تو
ما ندیدیم حسینی حسنی تر از تو
ای بزرگ همه ، یاس دو علی بر تو سلام
شاه دین ، سرّ ِ خفی ، نور جلی بر تو سلام
پنجمین سید و سالار و ولی بر تو سلام
قبل میلاد تو داده است نبی بر تو سلام
پیش علم تو زده دشمنت آقا زانو
مدعی را نفس حق تو برده از رو
عشق یعنی ز همه غیر تو آزاد شدن
به فدای سر تو با همه اولاد شدن
کار تو سروری عالم ایجاد شدن
ای برازنده ی تو نایب سجاد شدن
ما مسلمان احادیث توایم و پسرت
مثل پروانه بگردیم فقط دور سرت
چون حسن دست بگیری ز همه بی منت
می دهی بر همه بی چون و چرا تو حاجت
می کند از کرمت حاتم طائی حیرت
همچو مهمان بگذاری سر سائل عزت
سیدی کوه وفای تو چه غوغایی کرد
هر که شد سائل تو تا ابد آقایی کرد
ای به میخانه عشقت دو جهان حلقه به گوش
موقع وصف تو شیرین سخنانند خموش
خط به خط زندگی ات برده جهان را از هوش
شاه دیده است کسی بیل بگیرد بر دوش
داده ای یاد به هر رهرو توحید و کمال
که بُوَد عین عبادت ، طلب رزق حلال
حب تو خیر العمل ، نوکریت آقایی
هیبتت حیدری و مرحمتت زهرایی
طینتت کرببلایی ، دلت عاشورایی
چون حسن قبلگه بی حرم دنیایی
قبر خاکی تو از هر دو جهان سیرم کرد
روضه کودکی تو به خدا پیرم کرد
گرچه ناپاک ترین سائل بیت الکرمم
گرچه نه سینه زن واقعی این علمم
گرچه نه دعبل و عمانم و نه محتشمم
نظری کن بشود مثل کُمِیتت قلمم
نظری کن برود بی سر و سامانی ها
کربلایی بشوم مثل سلیمانی ها
محمد حسین رحیمیان
بگو به نور که ماه تمام آمده است
که صبح آمد و پایان شام آمده است
برای شیعه دوباره امام آمده است
خدای فقه و حدیث و کلام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
پدر حسینی و مادر سلاله ی حسن است
اویس وار زمین در هوای او قرن است
غلام خانه ی او بودن آرزوی من است
تجسم همه ی احترام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
سراسر از برکات خدا پر است زمین
اگر که در صدف آسمان دُر است زمین
به نور اوست که گرم تبلور است زمین
دوباره رحمتی از جنس عام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
دمیده است به دنیا دم خدادادی
به هر خرابه رسیده هوای آبادی
هزار شکر خدا را که خوب استادی_
_برای این همه شاگرد خام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
چقدر در وجناتش خدا نمایان است
اسیر جذبه ی او کافر و مسلمان است
رسیده آن که امید گناهکاران است
دوباره بوی علی بر مشام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
دل از تمام جهان برده است لبخندش
فقط نه خلق که دل برده از خداوندش
به داروی گل لبخند های چون قندش
به درد های همه التیام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
رسیده است امامی که نافذ است و بصیر
نکرده حرف خدا را به رای خود تفسیر
نمی شود به کلام بنی امیه اسیر
برای مذهب شیعه قوام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
به حکم آیه ی تطهیر پاک یعنی او
که پنجمین گُهر تابناک یعنی او
برای سنجش ایمان ملاک یعنی او
ملاک حد حلال و حرام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
به علم و حلم و تمام فضائلش صلوات
به جلوه های پیمبر خصائلش صلوات
به نور چهره ی چون ماه ِ کاملش صلوات
که موعد صلوات و سلام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
گروهی از سخنان خدا جدا شده اند
که در توهم خود نائب خدا شده اند
چه رازهای دروغی که برملا شده اند
که آفتاب همه روی بام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
همان که وقت جسارت حضور خواهد داشت
که در مسیر اسارت حضور خواهد داشت
زمان کشتن و غارت حضور خواهد داشت
بیا که راوی غم های شام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است
خدا کند که شب انتظار سر برسد
سپیده سر بزند ، نوبت سحر برسد
خدا کند که به زودی همین خبر برسد :
به صف شوید دم انتقام آمده است
امام مهدی علیه السلام آمده است
مجتبی خرسندی
شعر ولادت امام محمد باقر(ع) رحمان نوازنی
بر لب ساحلی که جا ماندم
شادم از اینکه که کشتی ام آمد
باید امشب به آسمان بروم
چون که ماه بهشتی ام آمد
**
باید این شهر را مناره کنیم
آسمان را پر از ستاره کنیم
یا من ارجو لکل خیر بیا
تا به سمت شما اشاره کنیم
**
خبر تازه اینکه کفر اینجا
توی این شهر می شود تقدیس
آن طرف عده ای فرشته نما
تازه دارند می شوند ابلیس
**
گرچه خون کرده اند بعضی ها
دل این ماه آسمانی را
ولی این ماه صاحبی دارد
که زمین می زند کسانی را
**
گرچه آغاز شعر امشب را
گله از دست ناکسان کردیم
بگذریم ماه، ماه علی است
به علی واگذارشان کردیم
**
روی بال فرشته های خدا
همصدا با دعای ماه رجب
بفرستید با ملائک عرش
صلواتی به وسعت امشب
**
شب میلادهایمان مثل
شب دلدادگی، شب وصل است
این بهاری که از خدا داریم
یک بهار چهارده فصل است
**
آری امشب که جشن می گیریم
شب میلاد فصل پنجم ماست
گل بریزید روی خاک بقیع
که بقیعش بهشت مردم ماست
**
اسمتان مثل اسم پیغمبر
در میان نوشته های خداست
نامتان هم همیشه در همه جا
ذکر خیر فرشته های خداست
**
چارمین میوه ی دل حیدر
ارمین نور چشمی مادر
جابر آورده پیش محضرتان
اشتیاق سلام پیغمبر
**
از پدر هیبت حسینی را
در رگ و خون و جان و تن دارید
از طریق سیادت مادر
سیرت و صورت حسن دارید
**
آب یعنی که روشنایی علم
علم یعنی که نور پاک شما
پس عصا را شما زدی بر آب
تا گذر کرد حضرت موسی
**
حرف حرف کلامتان آقا
روی دلها طبیب می ریزد
قوم جابر به شوق می آید
از درختی که سیب می ریزد
**
نامتان را به زیر لب می برد
که به آتش پرید ابراهیم
گوشه ای از شکوه نور شماست
ملکوتی که دید ابراهیم
**
بی ولای علی و مهر شما
فایده ای نمی کند ایمان
دین چه چیزی است جز ولای شما
یا چه چیزی است جز محبتتان
**
وقتی از کوچه ها عبور کنید
کوچه از شوق می شود دریا
بسکه در وصفتان به هم گفتند
اشبه الناس به رسول خدا
**
با سرشک شما شروع شده
خط سرخ غروب های منا
چشمتان گریه می کند هر شب
پای گودال عصر عاشورا
**
کربلا کربلا سفر کردید
از دل شام هم گذر کردید
ای مسافر چگونه این همه راه
با سر روی نیزه سر کردید؟
**
پیش رأس بریده در آن شب
با رقیه پدر پدر کردید
آه از آن ساعتی که گذشت
به رقیه، به سر نظر کردید
اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام
*** مواج می شویم و به دریا نمی رسیم
پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم
این بالها شبیه وبالند، ابترند
وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم
این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند
بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم
تا بی کرانه های حضور خدائی ات
پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم
باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم
این حرف ها نشانهی تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست
دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقلهای زمینی فراتری
ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو
آئینهی صفات الهی است وصف تو
مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها
کی می رسد به درک کمال تو بیت ها
ای باشکوه از تو سرودن سعادت است
این شعرها بهانهی عرض ارادت است
هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد
خورشید تا کرانهی نورت نمی رسد
محراب را که عرصهی معراج می کنی
جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد
چشم مدينه مات سلوک دمادمت
بوي بهشت مي وزد از خاک مقدمت
محو خودت تمام سماوات می کنی
از بسکه عاشقانه مناجات می کنی
آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد
دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد
مثل نسيم در به در کوچه ها شديم
با چهرهی محمدی ات آشنا شدیم
ای مظهر فضائل پیغمبر خدا
آئینهی شمایل پیغمبر خدا
شايستهی سلام و تحيّات احمدي
احيا کنندهی کلمات محمدي
نور علی و فاطمه در تار و پود توست
شور حسین و حلم حسن در وجود توست
قرآن همیشه آینهی تو انیس توست
تفسیر بی کران معانی حدیث توست
قلبش هزار چشمهی نور و معارف است
هر کس به آيه اي ز مقام تو عارف است
روشن ترین ادلّهی علمی است سیره ات
وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات
هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود
علمش به جز زیان و تباهی نمی شود
هر قطره که به محضر دریا نمی رسد
سر چشمهی علوم الهی نمی شود
بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات
اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود
جابر شدن زراره شدن با نگاه توست
آقای من اگر تو نخواهی نمی شود
کون و مکان اداره شود با اراده ات
عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات
فردوس دل اسیر خیال تو می شود
آئینه محو حسن جمال تو می شود
دریاب با نگاه رحیمت دل مرا
وقتی که بی قرار وصال تو می شود
یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا
تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا
سائل کنار ساحل لطفت چگونه است
دستان با سخاوت دریا نمونه است
من را که مبتلای خودت می کنی بس است
اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است
قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد
دلبستهی خدای خودت می کنی بس است
در خلوت نماز شبت مثل فاطمه
شایستهی دعای خودت می کنی بس است
شبهای جمعه سمت مدینه که می بری
دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است
امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو
از کاروان خسته و چشمان تر بگو
روزی که بادهای مخالف امان نداد
هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد
خورشید بود و سایهی شوم غبارها
خورشید بود همسفر نیزه دارها
دیدی به روی نیزه سر آفتاب را
دیدی گلوی پرپر طفل رباب را
دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود
تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود
در موج خيز شیون و ناله دویده ای
تا شام پا به پای سه ساله دویده ای
گلزخمهاي سلسله يادت نمي رود
هرگز غروب قافله يادت نمي رود
هم ناله با صحیفهی ماتم گریستی
یک عمر پا به پای محرم گریستی
اشعار میلاد امام محمد باقر (ع)
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شب های من
آیه ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان
روشنی پاشید بر آیینه ی سیمای من
فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق
جلوه گر شد از مدینه، ماه من، مولای من
عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین
حضرت حق گفت: «او نوری ست با امضای من»
وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست
سیب شیرینی ست او از شاخه ی طوبای من
قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت ست
باقر نور است، بشنو از لبش آوای من
فصل لبخند گل پنجم، امام باقرست
پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من
تشنه ی یک جلوه از خورشید سیمای توأم
ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من
شاعر: رضا اسماعیلی
اشعار ولادت امام محمد باقر (ع)
محمد آل احمد/از همه خوبان سرآمد
عزیز زهرا و حیدر/امام ِ باقر خوش آمد
آینه ی تجلّی حُسن خدا/طلعت او،شمس ولا،نور هُدی
او ولیّ حیّ سبحان/نورچشم عالمینه
پسر حضرت زهرا/نوه ی امام حسینه
مددی حضرت باقر...
صد قل هوا... میگن بر/ جلوه ی نور کمالش
تبارک ا...و میخونن/فرشته ها بر جمالش
لیلا شده مجنون و آواره ی تو/ روی دلش به سوی گهواره ی تو
توی آسمون عصمت/تو که هاله ی دو نوری
حَسَنینی هستی آقا/تو سلاله ی دو نوری
مددی حضرت باقر...
قسم به ماه و ستاره / حاجت دلها همینه
یک شب اول رجب رو / باشیم ایشالا مدینه
آسمون دلا گل افشونی بشه / دور تا دور بقیع چراغونی بشه
ایشالا نصیبمون شه / تو مدینه این سعادت
برای امام ِ باقر/ بگیریم جشن ولادت
مددی حضرت باقر...
تبریک ولادت امام محمد باقر (ع)
بــه ســر مى پــرورانــم مــن هــواى حـضـرت باقر
بـه دل بـاشـد مـرا شـوق لـقــاى حـضــرت بــاقــر
ز عشقش جان من بر لب رسيده ، كَس نمى داند
كه نبود چـــاره ســاز من سواى حـــضــرت بــاقــر
چــنـان بـگـرفته صـيت عـلميش آفــاق را يـك سـر
كه پـيـچـيـده در ايـن عـالم صـداى حـضـرت بــاقـــر
پـيـمـبـر گـفـت بـا جـابر، كـه خـواهى ديـد بـاقـر را
سـلام از مـن رسـان آن گـه بــراى حضـرت بــاقــر
سؤالاتــى كـه از وى كــرد دانـشـمـنـد نـصــرانى
جـوابـش را شـنـيـد از گـفـتـه هاى حـضـرت بـاقــر
مسلمان گشت راهب،ناگهان در مـحضـر آن شـه
مـنــــوّر شـد دل او از ولاى حــضـــرت بـــاقــر
بـه رسـتـاخـيز گـر خواهى نجات از گرمى محشر
بـــرو در ســايــه ظــلّ همــاى حـضـرت بـاقــر
جـلال و شــأن قـــدر آن امــام پــاك بـــازان را
نمى دانــد كــسى غـيــر از خــداى حـضـرت بــاقر
شاعر: آقاى رضائى
ولادت امام محمد باقر (ع)
شب اول رجب دل من بی تابه
که شب تولده نوه اربابه
آسمونا ستاره بارونه کل زمین آیینه بندونه
کاش ببینم همچین شبی آقا
دور تا دور بقیع چراغونه
یابن الزهرا یابن الزهرا ...
لیله الرغایب شب جمعه که میاد
دل من از تو فقط آقا کربلا میخواد
فدای شادی و غمت مولا فدای لطف و کرمت مولا
وقتی بسازن بقیع و میشم
کارگر ساخت حرمت مولا
یابن الزهرا یابن الزهرا ...
توی دانشگاه تو اون کسی قبول میشه
که فقط ذکر لبش یاحسینه همیشه
گل پسر روح دعایی تو آیینه علم خدایی تو
همبازیه رقیه ی ارباب یادگار کرببلایی تو
یابن الزهرا یابن الزهرا ...
باطنش هر لحظه در روی محمّد ظاهر است
در امام غایب این عصر،علمش حاضر است
مادر از نسل حسن،بابایش از نسل حسین
خلقتی اینگونه در بین خلایق نادر است
هرکسی او را زیارت کرده باشد در بقیع؛
هم علی و هم حسین و هم حسن را زائر است
عقل کل های جهان فهمیده اند این راز را؛
چاره ی آنچه نمی فهمند قال الباقر است
پای درس روضه اش مجنون شده هر عاقلی
شعله ای از این جنون «سید جواد ذاکر» است
با احادیثش دلِ آشوب من آرام شد
از تخصص های او تاثیر روی کافر است
از رقیه هرکه بیتی گفت بیتش می دهد
این قلم،این گود،بسم الله هرکس شاعر است
مهدی رحیمی زمستان
اشعار ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام
*** مواج می شویم و به دریا نمی رسیم
پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم
این بالها شبیه وبالند، ابترند
وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم
این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند
بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم
تا بی کرانه های حضور خدائی ات
پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم
باشد اگر تمام جهان زیر پایمان
حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم
این حرف ها نشانهی تقصیر فهم ماست
حیران شدن میان صفات تو سهم ماست
دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!
از مرز عقلهای زمینی فراتری
ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو
آئینهی صفات الهی است وصف تو
مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها
کی می رسد به درک کمال تو بیت ها
ای باشکوه از تو سرودن سعادت است
میلاد امام محمدباقر (علیه السلام)
شکافنده علوم و گشاینده دروازه های دانش
برشیعیان و ارادتمندان حضرتش خجسته باد
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
شیعیان!
به پا خیزید که جشن مولود پنجم
آسمان را ستاره باران کرده و زمین را نورافشان
امروز، قاصدک ها پیام آور تبریک عید هستند
میلاد پنجمین مولود زمین و آسمان مبارک باد
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
ساغر زده ام ز جام باقر
بشکفته لبم به نام باقر
چشم همه روشن از جمالش
آمد به جهان امام باقر
میلاد شکافنده ی دانش نبوی و وارث علم علوی خجسته باد
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
سالروز ولادت آن غواص بی بدیل دانش ها را
که دامن دامن معرفت به تشنگان دانایی و آگاهی می بخشید
تبریک می گوییم
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
اى باقر العلوم که هنگام مکرمت
باشد هزار حاتم طایى گداى تو
پنجم ولى و حجت خلاق عالمى
لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو
میلاد امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
امروز جاده های بی حاشیه آسمان
مردی را به زمین بدرقه می کند
که در کوچه های جوانی
فانوسی از بی کرانه دانش ها به دست می گیرد
مقدمش گلباران
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
سر مى پرورانم من هواى حضرت باقر
بدل باشد مرا شوق لقاى حضرت باقر
ز عشقش جان من بر لب رسیده کس نمى داند
که نبود چاره ساز من سواى حضرت باقر
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
دارم به دل ولای تو یا باقر العلوم
بر سر بود هوای تو یا باقر العلوم
عهد ولادت تو و جشن و سرور ماست
جانم شود فدای تو یا باقر العلوم
میلاد شکافنده ی دانش نبوی و وارث علم علوی، خجسته باد
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
ای امام دانایی های بشر، من جوانی از بی کرانه آبی ها
امروز در انتظار شمیمی از بوی خوش آشنایی ات هستم
تا اندیشه مرا با طلوع صبح صادقی نورانی کنی
میلادت گلباران
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
اى مهر دل فروز، در آسمان علم
وى یار مه جبین، یا باقرالعلوم
اى حجت خدا، ما را شفیع شو
در روز واپسین، یا باقرالعلوم
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
اى مهر دل فروز، در آسمان علم
وى یار مه جبین، یا باقرالعلوم
اى حجت خدا، ما را شفیع شو
در روز واپسین، یا باقرالعلوم
میلاد امام محمد باقر علیه السلام خجسته باد
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
میلاد باقرالعلوم ( ع ) شکافنده اقیانوس بی کرانه دانش
بر همه جوانان و پویندگان راهشان خجسته باد
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
بر اهل ولا عید مویّد شده امشب
در جلوه رخ داور سرمد شده امشب
لبخند عیان برلب احمد شده امشب
میلاد همایون محمد شده امشب
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
نزاید مادر گیتى ز بهر خدمت مردم
به جود و بخشش و لطف و سخاى حضرت باقر
به ذرات جهان یکسر بود او هادى و رهبر
که جان عالمى گردد فداى حضرت باقر
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
بهشت رحمت صفاى جنت
بهار طوبى جمال یزدان
امام باقر که فیض وافر
دهد کلامش به علم و عرفان
ولادت با سعادت امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
منادى میزند بین زمین آسمان فریاد
صفر این ماه عظمى را رسیده مژده میلاد
که شادان گشته از میلاد باقر حضرت سجاد
بر پدر آنچنان بر فرزندى چنین
مرحبا مرحبا، آفرین آفرین
اس ام اس تبریک ولادت امام محمد باقر
امشب گل سرخ باغ دین می آید
فرزند امیرالمومنین می آید
تبریک که ماه برج حکمت باقر
در خانه زین العابدین می آید
اس ام اس های تبریک ولادت امام محمد باقر | ولادت امام محمد باقر
از روشني طلعت رخشنده «باقر» *** شد نور علوم نبوي بر همه ظاهر
در اوّل ماه رجب از مشرق اعجاز *** گرديد عيان ماه تمام از رخ باقر
منشق شده از نور «عليّ بن حسين» است *** اين نور كه نوراني از او گشته ضمائر
بر «فاطمه بنت حسن» بس بُوَد اين فخر *** كاورده پديد اين مه تابنده باهر
«باقر» لقب و كنيه «اباجعفر» و او *** ربوده است لقب هاي دگر: هادي و شاكر
از هر بدي و عيب و زلل اوست مبرّ *** جان و تنش از «يُذبَّ عنكم» شده ظاهر
درياي علوم است و، زداينده اوهام *** گفتار حكيمانه او زيب منابر
از يك نفسش زنده كند صد چو مسيح *** از يك نظرش ديده اعمي شده باصر
ياد آمدش از چهره تابان محمّد *** با چشم بصيرت نگهش كرد چو «جابر»
عالم همه شد روشن از آن نور خدائي *** شد بارور از او شجر دين و شعائر
خوش باد، زميني كه هم آغوش شد او ر *** خوش آنكه به سوي حرمش گشته مسافر
ديگر غمي از محنت ايّام ندارد *** هركس به حرمخانه او گشت مجاور
وصفش نتوان گفت «حسان» با سخني چند *** چون، قصّه بلند است و زبان، الكن و قاصر
اي كاش كه بالي بدهد عشق به من نيز *** تا سوي حريمش پرم از شوق چو طائر
تا كي بدهد بار به دربار وصالش *** جان بال سفر بسته، به لب آمده حاضر
گر اذن دهد، نيست كسي مانعِ راهم *** چون دفتر عشق است گذرنامه شاعر
20 خرداد 1388
بازدید: 20252