تقدیم به ذاکران امام زمان عجل الله ::::: نوحه ای گرم باصدای حاج جواد مقدم

با یه چرخش نیگات جون میگیرم
با یه چرخش نیگات جون میگیرم
واسه اون خال سیات جون میگیرم
عالمی گرم نفسهای شماست
جونمو بدم برات جون میگیرم
جون میگیرم که بیای نیگات کنم
چشم تو چشم ببینمت صدات کنم
آسمونم بشی و به عشق تو
خودم وکفتر تو هَوات کنم
یاابن الحسن کجایی
من آمدم گدایی
مثل کفتر میپَرَم دور قَدِت
اینهمه خوب دورِتَن ، منم بَدِت
گِره میزنم دل عاشقمو
دخیل تار موی مُجَعدِت
گِره قلبم وانکن بیا
با دلم اینجوری تا نکن بیا
اینقده این دَر و اون دَرَم نکن
هی جابجا نکن بیا
بادلم اینجوری تا نکن بیا
یابن الحسن ، آقا بیا
ذولفقارت رو دیگه قلاف نکن
تنهایی دور خدا طواف نکن
سر راه انتظارت ، می شینم
بسه دیگه ، دیگه اعتکاف نکن
با دلم اینجوری تا نکن بیا
خاک نعلینت شفاء میدهد
ازکوی مُرده دریا میدهد
ازگدایی رو سیاهی مثل من
خادم دربست زهرا میدهد
بی قرارت میمونم تا برسی
ای مسافرم به اینجا برسی
اینقده سَر گُذارت می شینم
یا که جونمو بدم یا برسی
بیقرارت میمونم تا برسی
برسی منم فقط نیگات کنم
خودمو قالی زیر پات کنم
هی نیگات کنم ، بازم نیگات کنم
زبونم بند میادش صدات کنم
گره قلبمو وا نکن بیا
با دلم اینجوری تا نکن بیا
اینقده این درو اون درم نکن
دلمو هیج جایی جا نکن بیا
با دلم اینجوری تا نکن بیا
یابن الحسن کجایی
مُردم از این جدایی
الهی به فاطمة الزهرا
الهم عجل تمام حیثیت ما

 

‌‎Re Za‌‏ 
بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. خدایا !خسته ام!نمی توانم. بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم. بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان خدایا سه رکعت زیاد است بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟ بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد! بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم . بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد ملائکه ی من! ببینید من انقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود، اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟ او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد..

شعر در قلبم تلاطم کرده بود
راه خود را بی‌گمان گم کرده بود
من اسیر واژه‌ای در هلهله
تا بیاید کم کند این فاصله
من اسیر، اما دلم آماده‌تر
دور خود پیچیده ، اما ساده‌تر
با سری آشفته‌تر در بادها
یک سفر تا ناکجا آبادها
منجی ما پرده از رخ برکشید
نقش خود را گویی او بهتر کشید
یار ما تا عشوه‌اش را ساز کرد
حضرت حق آسمان را باز کرد
نامی آن شب ز آسمان نازل نمود
فکرهای کهنه را باطل نمود
نام او آمد دلم بی‌تاب شد
درد دوری از خجالت آب شد
نام او آمد گره‌ها را گشود
نام او آمد که خوابم را ربود
نام او بردم زبانم باز شد
شعر با نام خدا آغاز شد
در کف منجی ما جام خداست
هر که از آن خورده بی ‌شک مبتلاست
من به رسم شعر شاعر پیشه‌ام
مُهر مهدی خورده بر اندیشه‌ام
لطف مهدی شامل حالم شده
بوسه‌هایش مرهم بالم شده
من دچار عشق اویم بی‌سبب
با خدا در گفتگویم بی‌سبب
من به چشم خویش دیدم عشق را
با دو گوش خود شنیدم عشق را
من خدای آسمان را دیده‌ام
آن عزیز مهربان را دیده‌ام
همچو دستی که در آتش کرده‌ام
با دو دست خویش لمسش کرده‌ام
منجی از بالا مهیا کرده بود
شاعر خود را تماشا کرده بود
آن امام مهربان آواز داد
مرغ دل را از دلم پرواز داد
گوش من رد صدایش را گرفت
گوشۀ پاک ردایش را گرفت
منجی من جانفشانی کرد باز
دوستان خود را هدایت کرد باز
نام مهدی نام منجی من است
کز حضور او وجودم روشن است
من بدون عشق او روشن نیستم
اینکه غوغا می‌کند ، من نیستم
ای دل تاریک، ای غفلت نشین
رد پای حضرت حق را ببین
بنگر اینک آیه‌های غیب را
تا ببینی بنده بی‌عیب را
ای عقاب تیزپرواز بزرگ
وقت پرواز است و آغازی بزرگ
ای رفیق لحظه‌های بی‌کسی
ای تسلی غم دلواپسی
ای طبیب زخم‌های زندگی
با تو شیرین است این دلدادگی
ای همیشه منجی و مأوای من
با تو زیبا می‌شود دنیای من
نور حق تابیده شد بر سینه‌ام
پاک شد زنگار از آیینه‌ام
نام او تا خورد بر سقف دلم
غصه‌ها پژمرد ، حل شد مشکلم
من ستاندم جام را از دست او
تا شوم هر آینه سرمست او
من ستاندم تا دلم روشن شود
تا که مهدی جان‌پناه من شود
من نوشتم از غم شب‌گیرها
با تو ویران می‌شود زنجیرها
من نوشتم از خدای عاشقی
تا صدایم زد صدای عاشقی
من نوشتم از وجود و بیخ و بن
فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
من نوشتم از خداوندی که هست
از خداوندی که در قلبم نشست
من نوشتم از خداوندی که بود
من نوشتم آنچه آقایم سرود
گرچه می‌گویند ناز شصت من
این قلم را داده مهدی دست من
شعر را وقف وصالت می‌دهم
با غزلهایم جلالت می‌دهم
ای چراغ روشن شبهای من
نام تو گل کرده بر لبهای من
من نخوابیدم که بیدارم هنوز
از تب عشق تو بیمارم هنوز
بنگر اینک آیه‌های غیب را
تا ببینی بنده بی‌عیب را
پشت دیوار خبرهای دروغ
مانده مهدی پشت درهای دروغ
قبل از اینکه این زمین فاسد شود
بسته را وا کن که تا وارد شود
فیض مهدی توشۀ راه تو باد
تا ابد این عشق همراه تو باد
***
بگذار که از خدا بگویم
از عاشق با وفا بگویم
از روز حماسۀ خداوند
از روزقیامتش بگویم
در کوچۀ تنگ زندگانی
درهای زمانه بسته بودند
دلهای ظریف مردمان را
با سنگ بلا شکسته بودند
مردان قوی تن ‌طلایی
در بند سکوت خسته، دلتنگ
زخمی اسارت زمانه
در جنگ و جدال شیشه و سنگ
دیوار دروغ گرچه آنجا
سد کرد عبور زندگی را،
در آینه‌های حق تعالی
دیدیم حضور زندگی را
می‌گفت به من که در دل راه
هرگز نرسد به تو گزندی
گر با مدد خود خداوند
این بقچۀ راه را ببندی
می‌گفت که خشکی دلت را
مرطوب کنم به اشک باران
در آخر فصل سوز و سرما
گل می‌کند عاقبت بهاران
من زندگی دوباره‌ام را
مدیون توام خدای زنده
من مثل کبوتری رهایم
با بال تو می‌پرد پرنده
در جنگ و جدال شیشه و سنگ
تا نام خداست بر زبانم
در صفحۀ کارزار دنیا
از دست شریر در امانم
هرجا که صدایی عاشقانه
در جذبۀ نور می‌درخشد
خورشید ولایت خداوند
مانند بلور می‌درخشد
در جنگ و جدال شیشه و سنگ
تا نام مهدی ست بر لب من
تا آخر انقضای عالم
پیغام مهدی ست بر لب من
گر این دل منحرف نگردد
در جادۀ صاف رهسپاریم
ماییم که برفراز دنیا
تا قلۀ قاف رهسپاریم
در جشن تولد ستاره
انگار که گم شدم دوبارۀ
بگذار که نیک بنگرم باز
هر جا که خداست راه چاره
مهدی زمان، رهبر من
بنگر تو به بیت آخر من
از مرگ قیام کرده‌ای تو
این است تمام باور من
الهی به ائمۀ الهدی
عجل لفرج ولیک
پورپیامبرخدا

 

 


👇هفتاد فایده و فضیلت با نماز شب👇

1. نماز شب، باعث نابودی گناهان در روز است.

2. نماز شب، سبب نور در قیامت است.

3. نماز شب، افتخار مؤمن در دنیا و آخرت است.

4. ثواب همه چیز در قرآن بیان شده به جز نماز شب، به خاطر زیادی ثواب آن.

5. نماز شب، خلوت با خداوند است.

6. نماز شب خوان در بهشت با اسبهای بالدار پرواز می کند.

7. بهشتیان به نماز شب خوان غبطه می خورند.

8. شریف ترین افراد امت پیامبر صلی الله علیه و آله نماز شب خوانان هستند.

9. شرافت هر فردی به قیام شبانه و شب زنده داری اوست.

10. خداوند به خاطر نماز شب خوانان، عذاب نازل نمی کند.

11. نُه صف از فرشتگان در پشت سر نماز شب خوان می ایستند

[58]

که به تعداد آنان خداوند به نماز شب خوان، مقام و درجه می دهد.

12. خداوند به نماز شب خوان، افتخار و مباهات می کند.

13. نماز شب موجب زوال وحشت قبر می شود.

14. نماز شب، نور در قبر است.

15. نماز شب، انیس و مونس در قبر است.

16. انسان با خواندن نماز شب جزو بهترین مردم می شود.

17. نماز شب موجب شادمانی مؤمن در دنیاست.

18. نماز شب، زینت آخرت است.

19. نماز شب، نسیم و رایحه ای است از خداوند به سوی مؤمن.

20. نماز شب، موجب صحت و سلامتی بدن است.

21. نماز شب، باعث رضایت پروردگار است.

22. نماز شب، سبب نزول رحمت خداوند است.

23. نماز شب، تمسک به اخلاق پیامبران و امامان است.

24. حضرت ابراهیم علیه السلام به خاطر نماز شب خواندن، خلیل خدا شد.

25. نماز شب، انسان را از انجام گناهان باز می دارد.

26. مغبون کسی است که نماز شب نخواند.

27. نماز شب، سبب نورانیت صورت می شود.

28. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله : دو رکعت نماز خواندن در دل شب برای من از دنیا و مافیها بهتر و دوست داشتنی تر است.

[59]

29. نماز شب، سیره مستمره پیامبران و امامان و صالحان است.

30. نماز شب، بوی خوشی در نماز شب خوان به وجود می آورد که همه از معاشرت با او خوششان می آید.

31. شبهای بلند، بهار مؤمن است برای نماز شب خواندن و تهجد.

32. نماز شب، باعث وفور نعمت و برکت است.

33. نماز شب، سبب رفع فقر و ناداری است.

34. نماز شب، اخلاق نماز شب خوان را نیکو می کند.

35. نماز شب، دین و قرض نماز شب خوان را ادا می کند.

36. نماز شب، غم و اندوه را برطرف می کند.

37. نماز شب، نور چشم را زیاد می کند.

38. از خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده می شود، نوری به اهل آسمان متصاعد می شود، همانند نوری که از ستارگان آسمان برای اهل زمین می تابد.

39. دروغ می گوید کسی که ادعا دارد نماز شب می خواند اما فقیر و گرسنه و نادار است.

40. نماز شب، ضامن روزی نماز شب خوان در روز است.

41. طولانی بودن وقوف در حال نماز وتر، موجب کوتاهی توقف در قیامت است.

42. نماز شب، قبر نماز شب خوان را تبدیل به باغی از باغ ها و نخلستان های بهشت می کند.

[60]

43. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را مکررا سفارش به نماز شب می کردند.

44. کسی که برای نماز شب بلند شود و خانواده و بچه هایش را هم بلند کند و با هم نماز شب بخوانند، همه آنان جزو ذاکران خداوند نوشته می شوند.

45. نماز شب، باعث داخل شدن به بهشت می شود.

46. خداوند از نور خودش به نماز شب خوان می پوشاند.

47. نماز شب، سبب دوستی ملائکه و انبیا است.

48. نماز شب، سبب ناراحتی شیطان است.

49. نماز شب، باعث ازدیاد ایمان است.

50. نماز شب، موجب قبولی اعمال است.

51. نماز شب، سبب برکت رزق و روزی است.

52. نماز شب، باعث معرفت و شناخت خداوند است.

53. نماز شب، اسلحه مؤمن است بر ضد دشمنان (رزمندگان با نماز شب، بر دشمنانِ تا بن دندان مسلح، غالب و پیروز شدند).

54. نماز شب، شفیع نزد ملک الموت است.

55. نماز شب، سبب اجابت دعاست.

56. نماز شب، سبب راحتی جان کندن است.

57. نماز شب، چراغ و فرشِ قبر است.

58. نماز شب، جواب نکیر و منکر در قبر است.

[61]

59. نماز شب، سایه بالای سر انسان در قیامت است.

60. نماز شب، تاجی است بر سر انسان در قیامت.

61. نماز شب، لباسی است بر بدن انسان در قیامت.

62. نماز شب، نوری است در جلو پای نماز شب خوان در قیامت.

63. نماز شب، ساتری است بین نماز شب خوان و سایر مردم در قیامت.

64. نماز شب، دلیل و حجت مؤمن است در پیشگاه پروردگارش.

65. نماز شب، باعث سنگینی میزان اعمال انسان است در قیامت.

66. نماز شب، سبب عبور از پل صراط است.

67. نماز شب، کلید درب های بهشت است.

68. نماز شب، باعث رهایی از آتش جهنّم است.

69. نماز شب، موجب طولانی شدن عمر است.

70. نماز شب، سبب گشایش و وسعت🚩
https://t.me/joinchat/An7T7T4hDwTmiBcECl_XPw

°🍃°🍂✨°🍃°🍂✨°🍃°🍂✨°🍃° 

 ❤️قرار معنوی❤️

💥در کمتر از ۱۰دقیقه 
نماز شب بخوانید!!!😳
@g_a_d_g_a_d
💞پاداش نماز شب💞
🔰🔰
👈امام صادق ( ع ) می فرماید : پاداش نماز شب آن قدر زیاد است که خداوند می فرماید : « هیچ کس پاداشی را که برای آنان در نظر گرفته شده نمی داند . »

👈نماز شب نمازی است که تا اسمش میاد همه می گن کی حال داره بخونه 
می گن خیلی سخته 😐

👌ولی این و بدونید خداوند در سوره بقره ایه ۲۸۶می فرمایند «لا يُكَلِّفُ اَللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»  خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايي‏اش تكليف نمي‏كند
🍀پس نماز مستحبی و خداوند انتظار نداره ۱۱رکعتش و بخونیم ولی آیا دوست نداره ۱۰دقیقه یا حتی ۵دقیقه شده برای خدا وقت بزاریم ؟؟؟🤔
@g_a_d_g_a_d
🍃نماز شب ۱۱رکعت است 
۸رکعت نماز نافله شب 
✨۲رکعت نماز شفع 
✨۱رکعت نماز وتر 
که ما به ۳رکعتش که اصلی ترین نمازش هست کفایت می کنیم☺️☝️

1⃣نماز شفع دو رکعت در رکعت اول بعد از حمد توحید و بعد سوره ناس 
در رکعت دوم بعد از حمد توحید و بعد سوره فلق 
✨حتی می تونید نماز شفع و مثل نماز صبح بخونید✨
😳😳😳😳😳😳😳

کاری داشت؟😮
۲دقیقه ای خوندی 😉
@g_a_d_g_a_d
می مونه نماز وتر
2⃣نماز وتر یک رکعت است😳 تعجب نکن الان توضیح می دم 
تکبیر و که بستی بعد از حمد سه تا قل هوالله بخون و بعدش یک بار سوره فلق و بعد یک سوره ناس 
بعد فقط با دست چپ✋ قنوت بگیرید و با دست راستتون تعدادش و داشته باشی مثلا با تسبیح 
تو این قنوت خیلی مستحبات داره هر دعایی بلدید می تونید بخونید ولی بهتره 
#هفتاد مرتبه «استغفر اللّه ربی و اتوبُ الیه» 

مستحبه #40تا مومن و دعا کنید ولی مستحبه سخت نگیرید😎 
یکی دو نفر و هم دعا کنید بسه 
@g_a_d_g_a_d
✍نحوه دعا به این شکل است: «اللهم اغْفِر لِفلان...» به جای «فلان» نام مؤمن مورد نظر برده شود 

همین 
تموم شد 
سخت بود؟؟؟؟🤔
حتی می تونید نماز شب و نشسته بخونید
پیغمبر اکرم می فرمایند:
#محبوبترین كارها در پیش خدا كاریست كه دوام آن بیشتر است ، اگر چه اندک باشد
👌سعی کنیم در کل سال این عمل و انجام بدیم درسته کمه ولی اگر همیشگی بشه عالی میشه 
همین طور که می دونید این عمل مخصوص بعد نیمه شب شرعی تا قبل اذان صبح
ولی 
✨حتی این عمل و اگر می بینید تا قبل اذان صبح بخونید می تونید قبل خواب بخونید✨

@g_a_d_g_a_d

که هدف این کانالم همینه که قبل خواب خوانده بشه و از هفته ای یکی بار بعد هفته ای دوبار و همین طور هر شب بشه ان شاالله 

✨حتی می تونید قضاش و بخونید در طول روز ✨
💠در نمازشب فرج امام زمان (عج) را از خداوند متعال خواستار باشیم💠🐚
https://t.me/joinchat/An7T7T4hDwTmiBcECl_XPw
همراهی شماباگروه افتخارماست
سوپرگروه دلتنگ فرج

 

دوستان وهمراهان سلام. چون تعدادی از شما خواستار متنهای غیر از شعر واعیه ها شده بودید زین پس سعی مینمایم دعا ها ومتنهای معلومات عمومی وپزشکی وتاریخی وغیره را تا جایی که وقتش را داشته باشم برایتان به وبلاگ ارسال کنمباشد که مورد رضایت شما خوبان قرارگیرد. مدیریت وبلاگ : پوررجب

🌹عرض سلام وادب حضور شما خوبان دلتنگ فرج یار🌹                                                                 سالروز تولد حضرت علی ابن موسی الرضا{ع} را به درگاه حضرت دوست وبه پیشگاه پدر ومادرگرامی ایشان حضرت امام موسی کاظم{ع} وحضرت تکتکم خاتون {س}تبریک وتهنیت عرض مینمایم.🌹واین خجسته روز را به حضرت اباصالح المهدی {عج}وبرشما دوستان خوب دلتنگ فرج یار، شادباش عرض نموده ، وایام شادوفرح بخشی را برایتان آرزو مینمایم🌹  🌹مدیریت : پوررجب🌹

 


زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنها بدادم میرسی ؟
گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوها به دادم میرسی ؟
از کبوترها که میپرسم نشانم میدهند
گنبد و گلدسته هایت را به دادم میرسی ؟
من دخیل التماس را به چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرا به دادم میرسی ؟

 

حق روز اذل کل نعم را به علی داد
حق روز اذل کل نعم را به علی داد
بین حکما حکم حکم را به علی داد
معنی یدالله همین است جزء این نیست
کاتب که خدا بود ، قلم را به علی داد
میخواست به تصویر کشد قدرت خودرا
درمعرکه شمشیر دو دم را به علی داد
عمال شیاطین همه ماندند تهی دست
تا احمد ومحمود قلم را به علی داد
یاران ولایت به خدا اهل بهشتند
الله ،  کریم است ، کرم را به علی داد
هرمملکتی تابع فرمان امیریست
ایران دل افتاده به غم را به علی داد
ازنسل علی یک علی آمد به خراسان
یعنی که خدا کل عجم را به علی داد
صل الله علیک 
یا علی ابن موسی الرضا ع

 

کفترجَلد
من که جلد بام شاه مشهدم
دست بر دامان پر مهرش زدم
نان خوبان‌ میخورم گرچه بدم
(مَن تشهد) خوانده ام و آمدم
سفره دار ما گدایان السلام
کاظمین است ، شهر السلام

هرکجا سخت شد دنیا به ما
گوشه‌ چشمی کردی  ، آقا به ما
یک علی دادی و‌یک‌ زهرا به ما
جور شد پس فیض دق الباب ما

گرچه دورم ای خدا، از کاظمین
طوس و قم‌ دارد ، هوای کاظمین

گریه آوردم‌ که خوشحالم کنی
میشود آیا سبک بالم کنی..
گر نشد یارِ یارانم کنی..
راضیم خود ، گرفتارم  کنی

دلخوشم‌ آزاد کوی دلبرم
بار زوار شما را میبرم

ای شما : آقا که ذره پروری
یک سحر از کوچه ما می گذری

بنده نفسیم ایمانی بده
نسخه فوری درمانی بده
یاد ما رسم مسلمانی بده
سفره را وا کن به ما نانی بده

دوستانم هم مثل من پشت درند
نان خشکت را تبرک میبرند

قل هوالله گفتی و دل‌زار شد
مادرت بالا سرت تبدار شد

هرکس آمد رد شد بی اعتنا
وای من ماندی به زیر دست و پا
زیر لب گفتی امان از کربلا
کشته شد جد غریبم بی هوا

تا سواران به خیمه تاختند
عمه جانم‌ را زمین انداختند

مریم رضایی منش
 

کبوترهای بی بال

یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما, قصد از ما, رفت و آمد با شما

ما کبوترهای بی بالیم اما آمدیم
لذت پرواز در اطراف گنبد با شما
نمره ی ما صفر شد از بیست اما در عوض
زندگی ما همه از صفر تا صد با شما
خطّه ی ما تشنه ی آب حیات و نور بود
خشکسال خاکمان اما سر آمد با شما
این دیار, این سرزمین, این زادگاه, این مرز و بوم
برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم»
سرپناه نا امیدان مأمن مأیوس ها
ایستگاه آخرِ ای کاش ها, افسوس ها
گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست
زائر دلخسته و بی خواب از کابوس ها
نور گیرد ماه, تا شب های جمعه در حرم
می طراود نغمه ی یا نور و یا قدوس ها
می رسند از راه زائرها, ملائک گردشان
فرش زیر پایشان هم شه پر طاووس ها
در ازای قطره هایی اشک با خود می برند
از اجابت, از کرم, از لطف… اقیانوس ها
هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست
در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست
من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است
طائر پر بسته صیاد باشم بهتر است
زاده ی هر جای این دنیا که باشم خوب نیست
از اهالی رضا آباد باشم بهتر است
هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی
من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است
راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام
پس کنار پنجره فولاد باشم بهتر است
عقده ی کورم به لبخند ملیحت باز شد
دست های بسته ام پای ضریحت باز شد
عاقبت یا ساکن خاک خراسان می شوم
یا شهید جاده ی مشهد به تهران می شوم
زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است
یا کبوتر یا که آهو یا که انسان می شوم
در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من
پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم
بازدید هرکه هربار آمده پس می دهی
و من از کم آمدن هایم پشیمان می شوم
خواب دیدم در حریمت شعرخوانی می کنم
روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم
پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست
الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
محمدعلی بیابانی

 

سلام ای
پسر حضرت زهرا
سلام ای حرمت کعبه دلها
سلام ای به فدایت همه جانها
سلام ای
که نشستند کنار حرمت جمع ملائک به تماشا
همه پست و توبالا
همه قطره تو
دریا
همه بنده تومولا
همه خار و تو اسطوره گلها
غلامیم به درگاه شما حضرت
آقا
به عشق تو گشودیم همه دیده به دنیا
به عشق تو تپیده ست دل ما
برای تو
خدا روح دمیده به گل ما
فدای تو که رعنایی و آقایی و زیبا
که تو یوسف زهرایی
و ما نیز ندانیم
چرا رفته به بیراهه زلیخا
سلام ای پسر حضرت
زهرا
*********************************
سلام ای پسر حضرت زهرا
که غریب
الغربایی و ولی نعمت مایی
زسر تا به قدم عشق و صفایی
زسر تا به قدم ما همه
دردیم تو درمان و دوایی
تو ایینه شفاف خدایی
تو سلطان سخایی
تو علی هستی و
شهره به رضایی
تو دست کرامت
دل ما و گدایی
فقیریم فقیریم و عشق است فقیری
که تو حج فقرایی
تو که صاحب این صحن سرایی
نه این صحن و سرا صاحب هم ارض و
سمایی
به ما هم بده جایی
نپرس اینکه که هستیم و کجایی؟؟
مهم اینجاست
که تو صاحب مایی
من و دست پر از عجز و تمنا
تو دامنی از جنس تولا
سلام
ای پسر حضرت زهرا
*********************************
تمام همه انچه که داریم فدای
سرتان حضرت سلطان
غریبیم خدا گفته شمایید فقط یار غریبان
ضعیفیم و خدا گفته
تویی مونس و غمخوار ضعیفان
عجب نیست اگر دست به دامان شماییم
عجب نیست در
خانه ی لطف تو گداییم
عجب نیست شدم و بیدل و حیران
که مشغول گدایی توهستند
هزارن چو سلیمان
عجب نیست شود موسی عمران میان حرمت خادم و دربان
عجب نیست
اگر زنده شود حضرت عیسی
به نگاهی به دو چشمان تو ؛بر تن اموات ده جان
و عجب
نیست که جبرئیل امین
خاک در کفش کنت را ببرد بهر تبرک به جنان و
عجبی نیست
به یک گوشه چشمت
شود اتش چو گلستان
عجب اینجاست که با این جبروتت
شده ای
ضامن اهوی بیابان
و عجب نیست همان اهوی وحشی
که تو ضامن شدی از لطف و
کرامت
شود ضامن مردم به قیامت
سلام ای که خدا گفته سلامت
سلام ای به فدای
تو و اخلاق و مرامت
سلام ای که پذیرفته ای این بی سرو پا را
سلام ای پسر حضرت
زهرا
*********************************
سلام ای پسر حضرت زهرا
و ای شاه و
امیرم
بود آرزویم بوسه ای از روی ضریح تو بگیرم
مگر لحظه ای آرام شود این دل
زارم
تویی دارو ندارم
خزانم من و بی برگ
تویی باغ و بهارم
شدم زائرت
آقا
که بیایی دم مرگ کنارم
و یا پا بگذاری به مزارم
درست است که این مایه
ندارم
ولی کاش بیایی که سر از خاک برآرم
دو دستم به رو سینه گذارم
و بگویم
به تو ای صاحب دلها
سلام ای پسر حضرت زهرا
سلام ای پسر حضرت زهرا

 

شهر خدا
بسمه تعالي

من از خدا
من از شهر خدا
از شهر لباس دو تکه ها
از شهر فرشتگان زميني خدا
از شهر فريادهاي خدا پرستانه
به زبانهاي مختلف دنيا
مي آيم
جايي که بر سنگ فرش سفيد وزيبايش
سياه پوستان مسلمان دنيا
شطرنج عبوديت و بندگي ساخته اند
و فريادهاي لاالله الاالله و
محمد رسول الله شان
تا ابد شيطان و شرک را
کيش و مات کرده است
من زيبايي و تقدس دينم را
در همايش بزرگ حج
در حِجروحّجر
در رکن و مقام
در طوف و سعي
به چشم ديده ام
و اصول دينم را
با فريادهاي تو حيدي ضيوف الرحمان
در مکه و مسجد الا حرام
با احترام به نبوت در مدينه پيامبر رحمت للعالمين
و معاد و بر انگيخته شدن را
با خروش و حرکت ميليوني حاجيان
در صحراهاي مقدس
عرفات مشعر و مني
تجربه کرده ام 
آري
من از شهر خدا امده ام
ودرشهرهشتمین سلطان عشق
رضا{ع} مسکن گزیده ام

محمد رضا سليم
 

 
از عرش سلام سرمدی آوردند
آیینه ی حُسن سرمدی آوردند
با آمدن رضا (ع) از باغ بهشت
یک دسته گل محمدی آوردند
میلاد نور مبارک
 
 
شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا
آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان ، ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن مرا
تا بگیرم اوج ، خوشحال و رها
ولادت امام رضا (ع) مبارک باد

 

 
السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت
 
تولد امام رضا (ع) مبارک باد
 
 
کسی قدم به حرم بی مدد نخواهد زد
بدون واسطه دم از خدا نخواهد زد
گدای کوی رضا شو که آن امام رئوف
به سینه احدی دست رد نخواهد زد

 

 
کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را
بهترین شادباش ها تقدیم به شما
 
 
یا رضا جان کن مدد بر خوانِ تو مهمان منم
در شب میلاد تو، دل تشنه‌ درمان منم
دست من از عیدی لطف و شفاعت خالی است
پادشاهی، من گدایم، دست بر دامان منم
 
میلاد امام رضا مبارک باد

 

 
ای پسر فاطمه، نور هدی
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا رضا
آینه ی قبله نما یا رضا
 
 
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید،
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید
 
عکس پروفایل تبریک ولادت امام رضا

 
ای مهربان تر از همه ای صاحب کرم
از عالمی بریده ام و سخت مضطرم
غرق گناه آمده ام از درت مران
یکبار هم که شده مرا نوکرت بدان
دست مرا بگیر و دلم را جلا بده
در ملک طوس به من عطش کربلا بده

 

 
دلم می خواد آقا جون، مشهدتو ببینم
كنار سقاخونت، با زائرات بشینم
سقاخونت آقاجون، به یاد مشك سقاست
اونجا فقط برای شادی قلب زهراست

 

 
ای ملایک کبوتر حرمت
چشم آدم به گندم کرمت
نه خراسان فقط،که ملک خداست
عالمی زیر سایه علمت

 

 
زمین را کرد باران، آب و جارو
که باید بهرِ مهمان آب و جارو
گلی آمد که هر صاحبدلی کرد
رهش با اشک و مژگان آب و جارو
 
عکس پروفایل ولادت امام رضا مبارک

 
نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا چقدر ریسه برایت کشیده اند
ولادت هشتمین اختر تابناک مبارکباد

 

 
هزاران زائر درد آشنا من هم یکی
زین همه مسکین سر تا پا گدا،من هم یکی
هرطرف بسته دلی قفل ضریح مهرتو
مهر شد با خون دل ،این قفل ها ،من هم یکی

 

 
مرغ دلم می خونه نغمه عاشقونه
دلش می خواد همیشه تو حرمت بمونه
چه عطر دلفریبی چه بوی خوب سیبی
به قلب خسته من امام رضا طبیبی

 

 
بامدادان کز افق بر می‌ کشد سر آفتاب
می‌ شود از مهر رخسارت منور آفتاب
مهر من تا از تو گیرد رونقی هر بامداد
می‌ نهد بر درگهت چون ذره‌ ای سر آفتاب
میلاد امام رضا علیه السلام مبارک باد

 

 
باز در عرش خدا ولوله برپاشده است
دری از عرش به سمت دل ما واشده است
ازدحام است درِ بيت امام هفتم
جن و انس و ملک آنجاست چه غوغا شده است

 

 
ای پسر فاطمه، نور هدی
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا رضا
آینه ی قبله نما یا رضا
 
ولادت امام رضا علیه السلام مبارک باد

 

 
در مَهِ ذی القعده شد جلوه نور کردگار
آنکه با رخسار خود برده از دلها قرار
ای گل گلشنِ مصطفی و مرتضیٰ
یا علی یا علی یا علی موسیَ الرّضا …
ولادت امام رضا مبارک

 

 
حق، معرفت به هر نگاهم داده
در حلقه ی عشق خویش راهم داده
اینها همه علتش فقط یک چیز است
ایرانی ام و رضا پناهم داده
میلاد مسعود ولی نعمت ما، مبارک

 

 
مژده دل ها موسم دیدار شد
وقت تماشای رخ یار شد
زمقدم گل علی و زهرا
عالم هستی همه گلزار شد
در شب میلاد امام رضا
جلوه ی دادار پدیدار شد
ولادت امام رضا مبارک

 

 
مهر تو ز لوح دل سپردن نتوان
حاجت برکس به جز تو بردن نتوان
از هجر تو مرگ بهر من آسان‌تر
دل بر کس دیگری سپردن نتوان
میلاد امام رضا علیه السلام مبارک باد

 

 
زیر ایوان طلا یت ذکر یا هو میزنم
پیش این گلدسته ها هر لحظه زانو میزنم
میکندحیران و مستم صوت این نقاره ها
زین سبب باشد که هردم من دم ازاو میزنم
روز تولد امام رضا (ع) مبارک
 
تو را با نام آهو می شناسند
رضای حضرت هو می شناسند
تمام رعیت ملک عظیمت
به نام شاه خوشرو می شناسند
ولادت امام رضا (ع) بر شما مبارک

 
زمان دقیق و مکان تولد امام رضا(ع) را بیان کنید.
امام رضا(ع) در ماه های پایانی سال ۱۴۸ ق، در مدینه منوره به دنیا آمدند. این تاریخ ولادت بر طبق نظر بیشتر دانشمندان بزرگ شیعی، همچون کلینی و شیخ صدوق و شیخ مفید و نیز عالمان و مورخان سنی، همچون ابن اثیر، صفدی، خزاز، ذهبی و ابن صباغ است.
مورخان روز ولادت ایشان را نیز ۱۱ذی قعده ذکر کرده اند. ماه های دیگری هم بیان شده است; اما هیچ یک شهرت ماه ذی قعده را ندارد. به هر حا، این تاریخ با ۱۰دی ۱۴۴ش نیز برابر است.
منبع: کتاب وصف آفتاب: ولادت تا شهادت امام رضا(علیه السلام)/ پدیدآور: آقای محمدباقر پورامینی; تهیه و تدوین اداره تولیدات فرهنگی آستان قدس رضوی، معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی، آستان قدس رضوی

•    

 
ساقی که خود تجلی مستانه می کند
ما را خمار وارد میخانه می کند
بنیانگذار شیوه لیلائیان رضاست
کز دل جنون بسازد و دیوانه میکند

 

 
لحظه های شادی دلهای ما آغاز شد
باز ذکر حمد حق با سینه ها دمساز شد
امشب از یومن قدومت یا علی موسی الرضا
غنچه ای از گلشن آل محمد باز شد

 

 
دل را به اسیری غمت آوردم
خاکی است که بهر قدمت آوردم
امروز من این کبوتر وحشی را
ای دوست برای حرمت آوردم
میلاد امام رضا علیه السلام مبارک باد

 

 
سلطانی و ما رعیت ملک تو رضاییم
همواره در این سلطنتت جمله گداییم
کی تحفه ی شاهانه به پابوس تو گیریم
ما منتظر تذکره ی کرب و بلاییم
 
 
عالم آل محمد (ص) به جهان جلوه نمود
عَلم عِلم به پا شد شب میلاد رضا
بعد موسی که بود رهبر معصوم بشر ؟
حل شد این مساله تا شد شب میلاد رضا

 

 
آقامون آهو رو ضامن شده باز
آقامون مهمون دلها شده باز
آقامون اومده به شهر غریب
آقامون سرور دلها شده باز
ولادت امام رضا (ع) مبارک باد
 
 
به گوش دل ندا آمد، که یار دلربا آمد
به درد ما دوا آمد، رضا آمد رضا آمد
خدا داد آنچه را وعده، بشد در ماه ذیقعده
که آمد بهترین بنده، رضا آمد رضا آمد

 
 

حریم قدسی
درحریم قدسی ات بال مناجاتی بده
گنبدت دل میبرد وقت ملاقاتی بده
دستهایم خالی از پیش است ، سوغاتی بده
من فقیرم ، تکه نانی بهرخیراتی بده
ازکنار تو گدا با دست خالی رَد نشد 
نیست عاقل هرکسی دیوانۀ مشهد نشد
ازدَم گَرمت مسیحا صاحب دَم میشود
بی تو باشم حضرت خورشید ... سَردَم میشود إ
نان برای خوردن وبُردن فراهم میشود
من زیادیم فقط ازسفره ات کم میشود
ما لب تشنه لب دریایمان پیش شماست
هرکجا باشیم هم یک پایمان پیش شماست
این حرم را چشمهای تار میخواهد چکار؟
پنجره فولاد تو بیمار میخواهد چکار؟
دل به تو داده پرستارمیخواهدچکار؟
خوب مداوایش کند اسرار میخواهدچکار؟
پنجره فولاد تو بیمار را آورده است
تو جوابش را بده ، دکتر جوابش کرده است إ
برخلاف دست ، چشمم پُرازاین حرفهاست
آب سقاخانه ات تَب بُر از این حرفهاست
این گرفتارت شدن ها حُر تَرازاین حرفهاست
نان بدون عشق تو، آجُرتَراز این حرفهاست
دررواق تو تمامی جهان جا میشود
زود تَرازگُفتن حاجت ، گِره وامیشود
راه افتادی پیش پات ایران ساختند
تِکِه ای از خاک ایران راخراسان ساختند
با وجود تو در این کشور مسلمان ساختند
توهمان لطفی که درپاسخ به سَلمان ساختند
درنگه داری تو خود را نشان داد یم ما
تا ابد مدیون زنهای سنابادیم ما
19/03/401
پایان مصطفی صابرخراسانی

 


 یا علی ابن موسی الرضا

زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است
یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است
خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست
دور تا دور حریمت پر میدان شده است!
بوسه افکند چنان رحل اقامت گفتم
درِ چوبی حرم مصحفِ قرآن شده است
میرسد کار گدای تو به آنجایی که
همه ی شهر بفهمند سلیمان شده است
اسم تو گرچه بناشد که بگویند رضاست
تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست
زائرت حضرت موسا و حریمت طور است
آسمان، صحن تو و خادم صحنت نور است
گاهی آنقدر شلوغ است رواقت که دگر
کفشداری تو از دادن جا معذور است
مطمئن است شفا میدهی اش نابینا
گره ای هم که زده دور مشبک کور است
دانه پاشیدم و دیدم که محلم نگذاشت
کفتر صحن تو حق دارد اگر مغرور است!
از قدمگاه کمی گرد و غبار آوردم
خاک پاهای تو سوغاتی نیشابور است
من همان سائل انگشتری هر روزه
تو علی هستی و در نجفت فیروزه
دل زوار تو از شور و شعف پر شده است
صحن در صحن تو از عطر نجف پر شده است
اشک در صحن تو باران شدنش علت داشت
آهوی گمشده حیران شدنش علت داشت
از ضریح تو فقط خیر و کرم میریزد
سائل هر شبه سلطان شدنش علت داشت
اثر جذبه ی ایوان تو بود آقا جان
راهب دیر مسلمان شدنش علت داشت
پشت این پنجره فولاد شفا ریخته است
درد در صحن تو درمان شدنش علت داشت
کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت
فلجی از حرمت روی دوتا پا برگشت
یک نفر شیعه شد از دین مسیحا برگشت
مرده در صحن گهرشاد به دنیا برگشت
تا دم صحن تو برداشت قدم گفت رضا
لال یکمرتبه در بین حرم گفت:
جان به قربان تو و معجزه های حرمت
من نفس میکشم…اما به هوای حرمت
خادمت خسته شد و چوب پرش رفت از دست
یکنفر باز گمان کرده ضریحت قبله ست
صد و ده بار علی گفته ام اطراف حرم
باز هم نام علی شعر مرا ریخت بهم
خیرهای کثیر را عشق است
کرم کم نظیر را عشق است
طول صحن غدیر را عشق است
سنگفرش مسیر را عشق است
زائر سر به زیر را عشق است
پیش سلطان اسیر را عشق است
اینهمه مستجیر را عشق است
حال و روز فقیر را عشق است
این حرم این امیر را عشق است
نغمه ی یا رضا رضا عشق است
مشهدت مثل کربلا عشق است
کل القاب تو بجا اما
اینکه اسمت علیست را عشق است
حب آل علیست راه نجات
بر گل روی مرتضی صلوات
 مسعود یوسف پور

یا رضا جان کن مدد بر خوانِ تو مهمان منم
در شبِ میلادِ تو دلْ‌تشنه‌ی درمان منم
دست من از عیدی لطف و شفاعت خالی است
پادشاهی من گدایم، دست بر دامان منم 
در بیابان خطا گم کرده‌ام راهِ نجات
ضامن آهویی و آهوی سرگردان منم
هشتمین نور و دهم مولای خوبان یا رضا
ده پناهم بی‌پناهم در جهان، حیران منم
عهد کردم تا نگیرم حاجتم را ای رئوف
تا سحر کوبم درِ میخانه و گریان منم
دست بر هم می‌زنم همچون تمامِ عاشقان
تا کنم جلب نظر ‌جانا، که دست افشان منم
نوش کردم باده‌ی مهرِ تو را از کودکی
تا به پیری ذاکر این ذکرِ یا سلطان منم

 

•    یا امام رضا این بحر طویل و روضه تقدیم به ساحت شما شاید ارام و قراری بگیرم و امیدوارم که.......بگذریم
                                                                                                                   ببین آمده ام بهر گدایی، ببین آمده ام تا بدهی بال رهاییببین آمده ام فطرس شهر تو شوم داخل ایوان طلایی، پرم سوخته تاکی نشوم کرببلایی...به خوبان مقیم حرمت فلسفی وشیخ بهایی... شما را به خدا حال مرا این رقمی کن،مرانیز کبوتر حرمی کن، وَ اشعار مرا محتشمی کنزمان می گذرد وای محَرم... بیا وکرمی کن کرم کن که مگر زنده بمانم،دوباره وسط دایره سینه زنان گریه کنان سینه زنان باز بخوانم... «که حق شور تو از روز ازل در سرم انداخت وَبر گردن من شال عزا مادرم انداخت» بیا اشک تفقد کنم آقای خراسان!بیا ضامن آهوی بیابان،بیا منتظرم منتظر لحظه بارانبیاچشمه بده چشمه ای از اشک خروشان. همان اشک که در جوهره اش نفحۀ سیب استهمان اشک که باگفته یتان همقدم ابن شبیب استهمان اشک که پلک خودتان زخمی آن اشک عجیب استهمان اشک که در روضه هفتاد ودو خورشید غریب است... همان اشک صباحا ً وَمَسا اشک زلالی که مبدل به دموع می شود آریهمان اشک که در« ناحیه» خواندند شماری، همان اشک که از کسرت آن مهدیتان رانبوَد لیل و نهاریهمان اشک که باشد اثر چوب تَر ولعل تََرَک خورده قاریهمان اشک که سر منشأ آن هست همین بیت، همین زمزمه محکم وکاری « بیا محرم زینب که شده وقت سواری َوبرَناقه من نیست جهازی وعِماری » مرابال بده تا که در اثنای خیالات، ازاین معرکۀ عصر مکافات،روم پای دل عمه سادات... روم درملأعام،وَسنگی برسد از لبۀ بام،همان لحظه که نیلوفر زخمی به نفس آمدو می گفتخدایاسربابام...همان بادیۀ شام،همانجاکه دوباره به زبان آمد وفرمود خودعمه سادات سرانجام «برادر بدنت کو لباس وکفنت کو به نی خانه گرفتی سرت هست تنت کو» خدایاچه قَدَر بغض نشسته وسط راه صدایم...سحر شد! پراز اشک بوَد باز ورق های دعایم...کجایم؟ نکند کرببلایم؟که چنین همسفر روضه ومقتل وَ در این حال و هوایمولی نه وسط صحن قدیمی حرم روبروی پنجره فولاد رضایم... خدایا چه قَدَر زود زمان می گذردمن که نفهمیدم وشب هم سپری شد،شفق رفت وَحالم سحری شدسرانجام میان دل ما هم خبری شد...ببین با پر زخمی خیالم به کجاها که نرفتم! سفرنامه ما هم سفری شد... دگر وقت تمام است وَباید بروم زود به خانهببخشید که از عشق نداریم نشانه...دو بیت از دو غزل حسن ختام شب رؤیایی این شاعر مهجور زمانه یکی اینکه ببخشید که من ساده نوشتم پر ایراد و بهانه «که هرکس به زبانی صفت وصف توگوید و بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه...

 

نگاهت اسمانی صاف و زیباست 
دلت شفاف تر از رنگ دریاست 
ندیدم از تو بالاتر كسی را 
كه از هر دست دستان تو بالاست 
بهاری لیك پائیزی نداری 
همیشه سبز پوشی تو برجاست 
رئوفی میچكد از چشمانت 
نجابت از سراپای تو پیداست 
كرامت خسته شد از دست لطفت 
شفا در محضرت دائم هویداست 
خراسان گر شود صحنت،بود كم 
كه شآنت ماورای عقل دنیاست 
یكی با پنجره فولاد میگفت 
ببین دارالشفای خلق اینجاست

 

مونس قلبها 
ز بيت موسى جعفر مَه برج ولا سرزد 
كه خورشيد جمالش طعنه بر خورشيد خاور زد 
عزيز مصطفى آمد انيس قلب ما آمد 
به گرد شمع رخسارش دلم پروانه ‏سان پر زد 
صداى شاد باش عرشيان بر فرشيان آمد 
چو بوسه بر رخ فرزند خود موسى‏بن ‏جعفر زد 
به بزم ما صفا آمد، به درد ما دوا آمد 
رضا آمد، رضا آمد، سعادت حلقه بر در زد 
به احمد تهنيت گويد امين جبرئيل اكنون 
چو پا اندر جهان آن پاره ‏ى قلب پيمبر زد 
جهان از مقدمش رشگ جنان گرديد سرتاسر 
ز نور چهره‏اش ارض و سما از زيب و زيور زد 
دل من بسته بر مويش، بهشت من بود كويش 
غبار درگه او را امين حق به شهپر زد 
به يمنش عيدى ما را فرج بنما عطا يا رب 
فراق مهديش بر جان و قلب شيعه آذر زد 
مكن يا رب جدا از دامنش دست « هنرور» را 
به هر صبح و مسا يابن‏الحسن با ديده ‏تر زد 
شاعر : هنرور

لبخند آفتاب 
آسمان را عرشيان امشب چراغان مى‏كنند 
كهكشان در كهكشان آئينه بندان مى‏كنند 
قدسيان امشب به عين مقدم شمس الشموس 
اختران را بهر كسب نور مهمان مى‏كنند 
تشنگان معرفت امشب به زير آسمان 
ابرهاى رحمت حق باز باران مى‏كنند 
انجمن آراست نام ثامن ‏الاطهار و باز 
نام او را عاشقان شمع شبستان مى‏كنند 
تازه مى‏گردد دل من چون گل شبنم زده 
آيه ‏ى نام ورا هر جا كه عنوان مى‏كنند 
هر كه اشك شوق ريزد از برايش روز حشر 
دامن او را پر از ياقوت و مرجان مى‏كنند 
روضه او هست تا آئينه‏ ى باغ بهشت 
زائران او مكان در باغ رضوان مى‏كنند 
در حريم او كه باشد بهر ما دارالشفا 
دردمندان دردهاى خويش درمان مى‏كنند 
اى « وفائى» هر كه گردد زائرش با معرفت 
مشكل او را به روز حشر آسان مى‏كنند

گلهای شب بو
گنبدت ازهرکجای شهرسوسومیکند
دست هرآشفته ای راپیش تورومیکند
درلباس خادمان مهربانت،آفتاب
صبح ها،صحن حرم راآب وجارومیکند
ماه هرشب کنج بست حُرعاملی
یادمعصومیت آن بچه آهو...یادتو
کوچه های شهررالبریزیاهومیکند
باد :هم مثل نگه بان درت ...بدو ورود
غصه راازشانه های خسته پارو میکند
عطرنابی میوزدازکوچه باغ معرفت
هرکه می آیدحرم این عطررابومیکند
خادمی میگفت که آقا:به وقت بدرقه
دست زاعررا پرازگلهای شب بومیکند
الهی به ثامن الحجج
الهم عجل لولیک الفرج

شعر ولادت امام رضا (ع) محمود ژولیده
گفتیم رضا تا که بخوانیم خدا را
گفتیم رضا تا بشناسیم وِلا را
گفتیم رضا تا بنمائیم عطا را
گفتیم رضا تا که بیابیم رضا را
عنوانِ رضا جملۀ اسمای الهی
آمد به جهان آیت عظمای الهی

تابید به دل پَرتوِ تمثال محمد
سر زد ز جنان جلوۀ إجلال محمد
آن آرزوی حیدر و آمال محمد
آن عالمِ فریاد رسِ آل محمد
لاحَول بخوانید که عشقِ همه آمد
إسپند بیارید، گلِ فاطمه آمد

ما شیعۀ آنیم که رُجحان نپذیرد
آن وجهِ خداوند که پایان نپذیرد
آن نورٌ علی نور که نِیران نپذیرید
آن قامتِ چون سَرو که طوفان نپذیرید
خورشیدِ جنان، ماهِ جهان، نجمِ خراسان
آقای فَلک، روحِ مَلک، جانِ محبان

آن ماهِ فَلک فَر که بجز عبدِ خدا نیست
آن شاهِ دو عالم که به جز فکرِ گدا نیست
بخل و حسَد و کبر در أخلاقِ رضا نیست
حرص و طمع و آز مرامِ صُلحا نیست
جود و کرم و خیر زنَد بوسه بدستش
اوصافِ الهی همگی واله و مَستش

محتاج به آن دستِ کریمند خلایق
وابسته به آن لطفِ قدیمند خلایق
دلبسته به آن قلب سلیمند خلایق
ریزه خورِ احسانِ حریمندخلایق
مائیم و غلامیِ تو ای حضرتِ والا
نوکر شده نامیِ تو ای حضرتِ والا

وَالله غلامیِ تو زیبَندگیِ ماست
دلدادگیِ راهِ تو رزمندگیِ ماست
راضی به رضای تو شدن بندگی ماست
در اصل به سبکِ تو شدن زندگی ماست
هر زلف، گِره خورد به زلفِ تو قشنگ است
دامان تو را هرکه تو خواهیش،به چنگ است

ای معنیِ توحید وَ ای هستیِ داور
ای قبلۀ حاجات وَ ای جان پیمبر
چون مادرِ خود فاطمه ای سورۀ کوثر
خصمِ تو چنان خصمِ علی، ناقص و أبتر
در خانۀ خود هم نشدی دور ز محنت
فامیلِ بَد و حرفِ بَد و کینه و تهمت

تهدید شدی با ستمِ چهره شناسان
تبعید شدی از حرمِ خویش، چه آسان
أحبابِ تو أصحابِ تو زین غصّه هَراسان
آنروز خدا خواست بیایی به خراسان
چون فاطمه، ای در رهِ اسلام هزینه
یک بِضعه به ایران شد و یک بِضعه مدینه

با هجرتِ تو قافله ایجاد شد آنرور
ایران به قدومت همه آباد شد آنرور
این مملکت از بردگی آزاد شد آنرور
بر دشمنت این خِطّه چو مرصاد شد آنرور
پاداشِ قدوم تو و معصومه در ایران
خونهای زمین ریخته از جسم دلیران

تا قدر بدانیم کرامات شما را
توصیف نمائیم عنایات شما را
خود فَرض بدانیم زیارات شما را
تا زنده بداریم مناجات شما را
آنجا که ملائک همه در گفت و شنودند
آنجا که شهیدانِ حرم غرقِ شهودند

یک گوشه مناجات، مناجاتِ حسین است
یک توشه ملاقات، ملاقاتِ حسین است
یک درسِ مواسات، مواساتِ حسین است
بر أهلِ مناجات، مباهاتِ حسین است
تا دیدۀ گریانِ تو بر شِیبِ خضیب است
پس روضۀ رضوانِ تو با إبنِ شبیب است

كبك رحمت 
مژده‏ اى دل كه دلربا آمد 
دلربائى گره گشا آمد 
محنت ودرد و غم فرارى شد 
شادى و رحمت و صفا آمد 
بعد شوال ماه ذيقعده 
شامل رحمت خدا آمد 
از منادى ندا رسد در گوش 
مژده‏ اى مؤمنين رضا آمد 
نجمه را داده ذات حق پسرى 
كه از او جان به جسم ما آمد 
هشتمين جانشين ختم رسل 
حجت ذات كبريا آمد 
هفتمين نور ديده‏ گان على 
ششمين يار مجتبى آمد 
پنجمين حافظ خون حسين 
كاتب شرح كربلا آمد 
چارمين رهبر عبوديت 
رهبرى پاك و پارسا آمد 
سومين پاسدار بحر علوم 
بهر تفسير هل أتى آمد 
دومين اوستاد فقه و اصول 
معنى نون انّما آمد 
اولين پور موسى جعفر 
بهر تثبيت ارتضا آمد 
آدم از بهر گفتن تبريك 
در بر ختم انبيا آمد 
ده بشارت به نوح دريا دل 
كه به فلك تو ناخدا آمد 
مژدگانى بده به ابراهيم 
كه تو را ضامن بقا آمد 
بهر دربانى درش موسى 
دست بر سينه با عصا آمد 
زنده عالم شد از دم گرمش 
كه مسيحا به التجا آمد 
عالم آل احمد است رضا 
يادگار محمد است رضا

شعر ولادت امام رضا (ع) علی اکبر لطیفیان
عاشقت شد از ابتدا این قدر
دوست دارد تو را خدا این قدر
بغلِ کعبه هم به جان خودت
ما نگفتیم ربّنا این قدر
بی سبب نیست شهرت آهو
آن قدر گریه کرد تا این قدر...
حرمت می‌رسیم زود به زود
دل نبرده کسی ز. ما این قدر
چقدر عاشق خودت شده‌ای
جلوی آینه نیا این قدر
کربلا رفتم و نجف رفتم
من ندیدم برو بیا این قدر
از خدا هم سرت شلوغ‌تر است
چه کسی داشته گدا این قدر
کرمت مایه خجالت ماست
کم نوشتم، ولی چرا این قدر؟
مزد یک بار ما سه بار شماست
هیچ کس سر نزد به ما این قدر
وقت مردن بیا کنارم باش!
ظرف ما را مکن طلا این قدر
کربلای مرا به تو دادند
پس اذیت نکن مرا این قدر
این که ما عاشق شما شده ایم
کار ما بود یا شما این قدر...؟!

شوق سبو 
بر درد عشق نسخه و درمان اثر نكرد 
مرهم برای زخم غم تو ثمر نكرد 
تنها حریم پاك تو داریم زآن زمان 
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد 
از هر قبیله ای به تو امید بسته اند 
نبود كسی كه چشم تو بر او نظر نكرد 
شاهنشه غریب، امیر رئوف طوس 
دل نیست، آنچه داغ تواش پر شرر نكرد 
در بازكن كه از ره دوری رسیده ام 
این خسته بی دلیل در این ره، خطر نكرد 
امشب، سحر دوباره به كوی تو آمدم 
مخمورم و به شوق سبوی تو آمدم 
بر حال من به جان جوادت نگاه كن 
فكری به حال این دل بی سرپناه كن 
بر زائران پاك تو من غبطه می خورم 
آقا ترحمی به من پر گناه كن 
امشب برات كرب و بلای مرا بده 
ما را دوباره زائر آن بی سپاه كن 
گر این زیارتم شده دیدار آخرین 
در روز حشر یاد من رو سیاه كن 
در راه عشق، اهل غم و درد خواستی 
با چشم نافذت تو مرا مرد راه كن 
مولا به جان ما تو بگو با امام عصر 
یوسف بیا بخاطر من ترك چاه كن 
تا روز حشر نوكری ات افتخار ماست 
اینجا بهشت روی زمین جنت الرضاست 
سروده احسان محسنی فر


شعر ولادت امام رضا(ع) غلامرضا سازگار
مرده از فیض تو احیاگر جان می گردد
عالم پیر از این نشئه جوان می گردد
سر تسلیم به پای تو فرود آوردم
که به انگشت ولای تو جهان می گردد
تا نهد چهره به خاک قدم زوّارت
سنگ از دامنۀ کوه، روان می گردد
با تولاّی تو چون سینۀ دریا به کلیم
وادی خوف و خطر مهد امان می گردد
هر کجا نام خراسان تو آید به زبان
اشک شوق است که از دیده، روان می گردد
سجده بر گنبد زرّین تو آرد خورشید
که به امواج فضا نورافشان می گردد
آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق
خاک او سرمۀ صاحب نظران می گردد
همه اعضای وجودم نه سر هر مویم
به ثنای تو سراپای زبان می گردد
نقش شیر از نگه نافذ تو شیر شود
گرگ در خطّۀ طوس تو شبان می گردد
همچو بلبل که کند دور و بر گل پرواز
گرد گلدستۀ صحنینتو جان می گردد
دیده از هستی خود بلکه زخود می پوشم
تا که چشمم به رواقت نگران می گردد
با تو از آتش دزوخ گل جنّت روید
بی تو گلخانۀ فردوس، خزان می گردد
زائر کوی تو آرد به خداوند طواف
دل من گِرد مزار تو از آن می گردد
آسمان ها به طواف حرمت مشغولند
تا که بر گرد زمین چرخ زمان می گردد
تیغ با معجز ابروت کند کار سپر
تیر از گردش چشم تو کمان می گردد
ناز بر جان کند و فخر فروشد به بهشت
تن هر کس که به خاک تو نهان می گردد
کافر ارنام رضا را ببرد در دوزخ
دوزخ از فیض دمش رشک جنان می گردد
روز پرواز کتب پای صراط و میزان
کرم و لطف تو بر خلق عیان می گردد
لاله از خشت طلای تو برون آرد سر
سنگ با معجز تو درّ کران می گردد
موسی از طور تو بانگ ارنی می شنود
عیسی از شوق تو بی تاب و توان می گردد
گر چه حجّ فقرائی به طواف حرمت
تا ابد دایرۀ کون و مکان می گردد
گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند
همه بی مهر ولای تو زیان می گردد
می دهد روی خدا را به همه خلق نشان
هر که در کوی تو بی نام و نشان می گردد
هر که بر پنجره های حرمت گیرد دست
پنجه اش عقده گشای همگان می گردد
روح بخش دل و جان است و روان قرآن
هر کجا وصف ثنای تو بیان می گردد
تا کند نغمه سرایی به ثنایت (میثم)
گرد او روح ملک، رقص کنان می گردد

شعر ولادت امام رضا(ع) علیرضا خاکساری
مثل میکائیل که امشب غزل خوان میشود
شاعر دربار تو دارد فراوان میشود
گوشه ی چشم پر از مهر تو سعدی پرور است
شاعر تو صاحب چندین "گلستان" میشود
ریسه ای از ماه و خورشید و ستاره میکشم
باز هم سرتاسر مشهد چراغان میشود
در شب میلاد تو همواره باید شاد بود
هرکسی که غیر از این باشد پشیمان میشود
هر که باشد ریزه خوار سفره ات در عمر خویش
مور هم باشد اگر روزی سلیمان میشود
نه فقط حصن حصینی اصل دین داری تویی
هرکسی با شرط عشق تو مسلمان میشود
بسکه هر بی سرپناهی را ضمانت کرده ای
هرکه می آید حرم آهوی حیران میشود
باغ جنت بعد از این چنگی نخواهد زد به دل
وعده گاه عاشقانت "باغ رضوان " میشود
میدرخشد مرقدت در نقشه ی این مرز و بوم
گنبدت خورشید عالم تاب ایران میشود
بعد از این شعر ترم دنبال بار معنوی ست
یا به قول شاعرانت کار کار مثنوی ست
روشنی بخش دل هر عاشق آگاه تو
بعد زهرا پاره ی قلب رسول الله تو
تو همانی که علی گونه امامت میکنی
با عدالت بر همه عالم حکومت میکنی
حضرت جبرییل از روز ازل مأنوس توست
عالم آل محمد تا ابد مخصوص توست
تو همانی که به روح مرده ام جان میدهی
با دعایت مژده ی یک فصل باران میدهی
تو همانی که دو عالم را به نامت کرده اند
یک جهان شیخ بهایی را غلامت کرده اند
هر نگاه نافذت چندین ولی میپرورد
خاک کویت یاعلی ! "سیدعلی" میپرورد
تشنه گان را قطره ای از آب دریا کافی است
مجتهدی های دربار تو ما را کافی است
با دم گرم تو هر دردی مداوا میشود
کور می آید به پابوسی ت بینا میشود
تو امید آخرم بین اطبایی رضا
تو مسیح هفتمی از نسل زهرایی رضا
دور تا دور مزارت بی گمان بیت الهدی ست
این حرم تنها حرم نه بلکه یک دارالشفاست
نه فقط سنگ صبور هر پریشان میشوی
تا ابد ای مهربان حج فقیران میشوی
هرکسی شد زائر کویت خدایی میشود
بی برو برگرد روزی کربلایی میشود
صحن جامع...جامعه...با"ذِکرُکُم" قلبم شکست
نه فقط قلبم که در این بین قالب هم شکست
دوباره شوق مستی در دل دیوانه افتاده
خراب ساغر و باده میان راه این جاده
بقول حضرت استاد علامه حسن زاده
به سوی قله های نور سینه خیز باید رفت
و با قلبی ز عشق و معرفت لبریز باید رفت

 

 سیدی هر چه بودم و هستم
به ضریح تو دست دل بستم

تو رئوفی و من زمین‌خورده
تو بلندی و من همه پستم

بس که بگرفته‌اید تحویلم
فکر کردم که از شما هستم

عهد بستم دگر گنه نکنم
باز هم عهد خویش بشکستم

عوض آنکه دست رد بزنی
باز بگرفتی از کرم دستم

روز اول اجازه‌ام دادید
بر شما خانواده پیوستم

آتش ار سوزدم نمی‌فهمم
بس که از کوثر تو سرمستم

نگـذاری برنـد در نـارم
به همه گفته‌ام رضا دارم

 

 
 تو ولی خدای منانی
تو به کل وجود سلطانی

تو کلام خدا به نطق کلیم
تو به درد مسیح درمانی

بس که آقا و مهربان استی
ضامن آهوی بیابانی

ما همه قطره‌ایم و تو دریا
ما همه تشنه و تو بارانی

به خدا ای چراغ ‌و چشم نبی
که تو چشم و چراغ ایرانی

هر دلی برتو یک خراسان است
گرچه خود در دل خراسانی

کس نداند غریب طوس تو را
که تو خود ضامن غریبانی

من به کویت پناه آوردم
عـوض گـل، گناه آوردم
 
 
 
 ای ملایک کبوتر حرمت
چشم آدم به گندم کرمت

نه خراسان فقط،که ملک خداست
عالمی زیر سایۀ علمت

تو مسیحای آل فاطمه‌ای
که مسیحا دمد ز فیض دمت

حرم قدس کبریا گردید
به خراسان رسید تا قدمت

قاتلت را نمی‌کنی نومید
به جوادت اگر دهد قسمت

همۀ زندگانی‌ام این است
که دهم جان به‌ گوشۀ حرمت

هم ملک زائر تو، هم انسان
هم عرب سائلند، هم عجمت

هر که یک بار بر تو آرد رو
تو سه نوبت کنی زیارت او

«گنبد طلا» 
بچه بودم يه عكسي رو، ديدم كه خيلى دلرباست 
مريد فراوون داره و شفا خونه عاشقاست 
پرسيدم از بابام كيه، چشمام گرفته عكسشو 
بونه گرفتم كه بابا اونى كه من مى‏خواستمش 
همين آقاس همين آقاست 
پرسيدم از بابام كيه، اين گنبد كيه طلاست 
گفتش عزيزم پسرم اين گنبد امام رضاست 
سلطان على موسى الرضا(4) 
طلاى گنبدش مس، دل منو طلا مى‏كرد 
كبوتر دل منو، تو حرمش هوا مى‏كرد 
بين خودم تا حرمش با جون و دل پر مى‏زنم 
همش به عكس خوشكلش با جون و دل زُل مى‏زدم 
يه ريزه گشته بود دلم، براى ديدن آقا 
همش مى‏گفتم زير لب دوست دارم امام رضا 
سلطان على موسى الرضا(4) 
جواد ذاكر 

«سائل ميخونه» 
سلطان يا اباالحسن - سلطان يا اباالحسن 
رضا غريب الغربا، سائل ميخونه منم 
صاحب ميخونه تويى، خراب و ديوونه منم 
گنبد زرد خوشكلت، كعبه‏ى آمال همه 
از ضريح تو مى‏رسه، شميم بوى فاطمه 
كفشدارياتم برامن، بهشت و جنت خداست 
فدات بشم امام رضا حريم تو چه با صفاست 
لبالب از رقيه و حسين و زينبى رضا 
اسم تو اسم اعظم مظهر يا ربى رضا 
كمون ابروى سيات، كمون تيغ حيدره 
دعا براى بنده‏هات تجسمى ز مادره 
من مى‏دونم حريم تو بوى مدينه رو داره 
سقا خونت علقمه رو به ياد آدم مى‏ياره 
سلطان يا اباالحسن، سلطان يا ابالحسن (2) 
هلالى 

«مشهد با صفا» 
از عشق ميلاد رضا نعره زنم هوهو كنم 
از دل مدد، خواهم از او يا ضامن آهو كنم 
تا عشق تو به دل نشست مجنونم و ديوونه‏ام 
مستم نماز باده‏ات، تشنه سقا خونه‏ام 
مولا على موسى الرضا (4) 
با كرم تو مهربون هر دم رضايى مى‏شوم 
به من اگر احسان كنى كرببلايى مى‏شوم 
آقا على موسى الرضا قربون ايوون طلات 
بذار بمونم تا ابد معتكف صحن و سرات 
اى ضامن آهو رضا عشق تو در سرشتمه 
كفشداريياى حرمت جنتمه، بهشتمه 
مولا على موسى الرضا (4) 
مشهد با صفاى تو قبلگه و دين منه 
صحن وسراى خوشكلت نشون و آئين منه 
گر چه كه آهويت نيم ولى پناه من تويى 
من عبد درگاه توام صاحب و شاه من تويى 
مولا على موسى الرضا (4) 
مهدى اكبرى 

«ماه آسمونى» 
هر چى بگم از تو كمه، دوست دارم يه عالمه 
ستاره مى‏ريزه از آسمون به پاى على بن فاطمه 
(يا على بن موسى الرضا امام رضا- امام رضا) (2) 
تويى سرنوشت من، غم تو سرشت من 
همه‏ى كفشداريات بهشت من 
هر چى بگم از تو.... 
خدا كنه فدات بشم، به پات بريزه خون من 
ترانه‏ى قلبم تويى، تويى امام مهربون من 
ياور درونى ام، ماه آسمونى‏ام 
شده نذر عشق تو، جوونى‏ام 
هر چى بگم از تو.... 
(يا على بن موسى الرضا امام رضا- امام رضا) (2) 
محمود كريمى 

«گل حيدر» 
مولا مولا يا امام رضا - مولا مولا يا امام رضا( (2) 
جلوه‏ى نور نه فلك امشب از زمينه 
ستاره چشمك مى‏زنه تا تو را ببينه 
يابن الزهرا يا امام رضا (4) 
عشق تو سرنوشت من (مولا رضا جان) 
مشهد تو بهشت من (مولا رضا جان) 
(مولا مولا يا امام رضا - مولا مولا يا امام رضا) (2) 
دل و دين و عقل و هوشم همه را به باد دادم 
ز كدام باده ساقى به من خراب دادى 
مهر تو با روح و تن و جونم سرشته 
با خط زيبا به روى قلبم نوشته 
(مولا مولا يا امام رضا - مولا مولا يا امام رضا) (2) 
امام رضا الهى من فدات شم 
خدا كنه فداى يك نگات شم 
خودت كه جاى خود دارى الهى 
فداى تك تك كبوترات شم 
كفدشارياتم واسه من بهشته 
فداى خاك پاى زائرت شم 
از آسمون فاطمى ماه من در اومد 
آى عاشقا گل بريزيد گل حيدر اومد 
(مولا مولا يا امام رضا - مولا مولا يا امام رضا) (2) 
خاطر تو بسكه مى‏خوام روز وشب مى‏خونم 
امام مهربون من دردت به جونم 
جلوه‏ى نور نه فلك از زمينه 
ستاره چشمك مى‏زنه تا تو رو ببينه 
(مولا مولا يا امام رضا - مولا مولا يا امام رضا) (2) 
محمود كريمى 

«كبوتر دل» 
هر كارى كنم من كبوتر دل 
وقتى ميشينه، مى‏پره مشكل 
ولى با هواى گنبد زردت 
مى‏پره مرغ دل با عشق كامل 
همه‏ى عشق من، تويى رضا جان (4) 
رضا جان، الهى كه من فدات شم 
الهى فداى كبوترات شم 
نذر عشقت كنم دارو ندارم 
تو حريمت بيام، محو نگات شم 
همه‏ى عشق من، تويى رضا جان (4) 
دل من كرده دوباره‏هواتو 
هواى ديدن كبوتراتو 
اگه دادن جون بهاى‏وصله 
براى ديدنت، جونم براتو 
همه‏ى عشق من، تويى رضا جان (4) 
سبك: (ستاره آسمون....) 

«سروش شادى» 
مژده كه امشب ياران، جهان منور گشته 
مورد لطف يزدان، موسى جعفر گشته 
شد تولد رضا آفرين مرحبا بر اين ولادت 
گشته عنايت از حق، چنين گل خوشبويى 
ز نور حق او مشتق، آمده از خوشرويى 
هفتمين مقتدا آفرين مرحبا بر اين ولادت 
دو چشم نجمه روشن، شد ز فروغ رويش 
ارض و سما شد گلشن، ز طلعت دلجويش 
مى‏سرايد صبا آفرين مرحبا بر اين ولادت 
نوگلى از گلزار، ختم پيمبر آمد 
مظهرى از انوار، ايزد داور آمد 
سبط خير الورى آفرين مرحبا بر اين ولادت 
حجت هشتم آمد، شاه خراسان آمد 
نوگل تكتم آمد، مونس جانان آمد 
زاده‏ى مرتضى آفرين مرحبا بر اين ولادت 
به هر چمن بين بلبل، بر سر هر شاخ گل 
يا به سر هر سنبل، فكنده شور و غلغل 
نغمه زند با نوا آفرين مرحبا بر اين ولادت 
به‏خسته‏گان برگوئيد، كه باب حاجت آمد 
طبيب خود را جوئيد، سرور امت آمد 
هست شمس الضحى آفرين مرحبا بر اين ولادت 

«پيك سعادت» 
پيك سعادت، داد اين بشارت 
تابيده هشتم، مهر ولايت 
آمد اين هديه از حق تبارك 
مولد ثامن الحجج مبارك 
عالم از مقدمش گرديده گلشن 
حجة بن الحسن چشم تو روشن 
مظهر الطاف داور آمد 
هشتم وصى پيغمبر آمد 
شد شكوفا گل گلزار احمد 
زيبا گل سر سبد محمد 
عالم از مقدمش گرديده گلشن 
حجة بن الحسن چشم تو روشن 
دارد مدينه، سيماى شادى 
اين مژده بر لب، دارد منادى 
ميلاد ميوه‏ى، قلب بتول است 
رشك جنت مدينة الرسول است 
عالم از مقدمش گرديده گلشن 
حجة بن الحسن چشم تو روشن 
ميلاد شاه ملك وجود است 
از هستيش هر بود و نبود است 
آمد آن مظهر الطاف داور 
فرزند دلبند موسى بن جعفر 
عالم از مقدمش گرديده گلشن 
حجة بن الحسن چشم تو روشن 
اى كعبه دل صحن وسرايت 
امام هشتم جانها فدايت 
ملجأ و مأمن اهل ولائى 
مغيث الشيعة فى يوم الجزايى 
عالم از مقدمش گرديده گلشن 
حجة بن الحسن چشم تو روشن 

دلم می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم 
كنار سقاخونت، با زائرات بشینم 
سقاخونت آقاجون، به یاد مشك سقاست 
اونجا فقط برای شادی قلب زهراست 
یه كفتر غریبم، تو صحن سقاخونه 
بیا بده با دستت، لقمه و آب و دونه 
قبله قلب عاشق، جز تو آقا نمیشه 
می خوام آقا بدونی ، دوسِت دارم همیشه 
شبای بارگاهت ، صفای عالمینه 
صحن و سرات برا من، كربلای حسینه 
دلم می خواد آقا جون، ضریحتُ ببوسم 
لباس نوكریتُ، تو حرمت بپوشم 
از كوچیكی تا حالا، عاشق و مبتلاتم 
بذار همه بدونن، تا جون دارم گداتم 
دلم می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم 
كنار سقاخونت، با زائرات بشینم 
گدای بی پناهم، جز تو كسی ندارم 
رونده عالمینم، تویی همه قرارم 
دل تو حرم همیشه، مست یه اسم نابه 
ذكر آقام ابالفضل، دعای مستجابه 
آروم نمیشه این دل، توی حرم ای آقا 
تا روضه ای نخونم، از دوتا دست سقا 
كفتر دل كنارت، هی می ره بالا بالا 
پر می كشه تا یثرب، كنار قبر زهرا 
دست گدائی من به سوی تو درازه 
پیش تموم مردم، به گدائیش می نازه 
بعد نماز همیشه، اسم تو رو میآرم 
وای اگه روزی آقا، اسم تو رو نیارم 
دلم می خواد آقا جون، مشهدتُ ببینم 
كنار سقاخونت، با زائرات بشینم 
سروده كمال مومنی 

زائرآقا 
اون كسی كه منو اینجا كشیده، امام رضاست 
منو با عشق حسینش خریده، امام رضاست 
اون كسی كه زائرا، تا كه می رن به پابوسش 
می خره تمومشون رو ندیده، امام رضاست 
سروده كمال مومنی 
شعر ولادت امام رضا علیه السلام 
شوق سبو 
بر درد عشق نسخه و درمان اثر نكرد 
مرهم برای زخم غم تو ثمر نكرد 
تنها حریم پاك تو داریم زآن زمان 
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نكرد 
از هر قبیله ای به تو امید بسته اند 
نبود كسی كه چشم تو بر او نظر نكرد 
شاهنشه غریب، امیر رئوف طوس 
دل نیست، آنچه داغ تواش پر شرر نكرد 
در بازكن كه از ره دوری رسیده ام 
این خسته بی دلیل در این ره، خطر نكرد 
امشب، سحر دوباره به كوی تو آمدم 
مخمورم و به شوق سبوی تو آمدم 
بر حال من به جان جوادت نگاه كن 
فكری به حال این دل بی سرپناه كن 
بر زائران پاك تو من غبطه می خورم 
آقا ترحمی به من پر گناه كن 
امشب برات كرب و بلای مرا بده 
ما را دوباره زائر آن بی سپاه كن 
گر این زیارتم شده دیدار آخرین 
در روز حشر یاد من رو سیاه كن 
در راه عشق، اهل غم و درد خواستی 
با چشم نافذت تو مرا مرد راه كن 
مولا به جان ما تو بگو با امام عصر 
یوسف بیا بخاطر من ترك چاه كن 
تا روز حشر نوكری ات افتخار ماست 
اینجا بهشت روی زمین جنت الرضاست 
سروده احسان محسنی فر 

ســـكوت و ســردی شــب ناتمام همسايه 
و چـاره چيست؟ دوباره سلام همسايه 

خــــدا كــــند كـه بــماند صفای سايه ی تو 
هــميشه بـرســرمان مستدام همسايه 

چـــه كرده ای كــه چـنين بال ميزنم هر روز 
كبــوترانه بــه آن كــــوی و بــام همسايه 

غـــزال خــــسته ومـــجروح را در اين فرصت 
نمـی شود بـــرهانی ز دام، هــمسايه؟ 

مرا زســايه ی هـــمسايگيت طـــرد مـــكن 
كـه بــی تو بــاقی عمرم حرام همسايه 

و در حــــضور بـــزرگ و زلال تـــــو هــــرگـــز 
نــه جـــاه می طلبد دل نه نام،همسايه 

مرا بــخوان كــه در ايـن ازدحـام غصه و غم 
به آســـتانه ســــبزت بيــــام هـــمسايه 

خلاصه اينكه نمانده است هيچ عرضی جز 
ملال دوري تــو والســلام هـــــمسايه... 
با تشكر ازدوست عزیزم تارا 

ای مملكت توس... 
ای مملــكت توس كه قدر و شرف افزون 
از عــرش عــلا داده تـــو را قــادر بـــیچون 
تــو جنــتی و جـــوی ســناباد تـــو كــوثر 
خـــاك تــو بــود عنبر و سنگت دُر مكنون 
حق داری اگر بانگ اناالحق كشی از دل 
چــون مظهر حق آمده در خاك تو مدفون 
فرمــانده ی كـونین، رضا زاده ی موسی 
كـــش جــمله ی آفـاق بود چاكر و مفتون 
هشــتم در رخـــشنده ی دریــای امامت 
كاو راست، روان حكم، به نه گنبد گردون 
لیــلای جـمالش چـو كند جای به محمل 
عــاقل شـود از دیـدن او مـات چو مجنون 
بر خــویش بـــبالد چــو در حــشر ملائك 
فریــاد بـــر آیـــد كه ایـــن الـــــرّضــــــویّون 
میرزا حبیب اختر توسی 

امام ثامن و ضامن 
منتخب از قصیده ی قاآنی 


طبیب جان 
مـــن طــبیبی ســراغ دارم كـــه پول، دارو، دوا، نـمی خــــواهد 
در ازای شــفا از ایـــن مردم، جـــز دلـــی مـبتــلا نمی خــواهد 
بی پــناه و غـــریب هــم باشی، در لـطف و كرامتش بـاز است 
احــتیاجی به وقت قبلی نیست، واســطه، آشنا، نمی خواهد 
چــیست در ایـــن زمــین كه فــواره، نیمه راه آسمان برگشت؟ 
آب هــم چــون كبـوتران اوجی غــیر از این خاك پا نمی خواهد 
چــه شــكر دارد ایــن گــندم كـه كبــوتر بـه سـجده می بــوسد 
هـر كــه طوقی او شــود جــایی جــز كــنار رضـــا نمــی خواهد 
پــای طـــومار درد ایــن مــردم، مــهری از التیام او خورده است 
مـهر مهری كه تا جهان باقی است مهلت و انقضا نمی خواهد 

ای شه توس كه سـرچشمه ی الطاف خدایی 
جـــان مــا بـــاد فـــدایت كــــه ولـــینعمت مــایی 
میـــــوه ی بـاغ رســــالت شــــه اقــلیم ولایت 
بـــحر مـــواج عـــلوم و كـــرم و لـــطف و رضـــایی 
ما ضعـــیفیم و پنـــاهنده بـــدیـن حـصن ولایت 
رحمتی كـــن به ضـــعیفان كــه مـعین الضّعفایی 
ما گداییم و تو سلطان چه شود كز ره احسان 
نــظر لــــطف و عنـــایت فـــكنی ســـوی گـــدایی 
زد به نـام تـو خــدا سـكّه ی تسـلیم و رضــا را 
كه تو شایسته ی این سكّه ی تسلیم و رضایی 
گـــره از كـــار فـــرو بســته ی ما كـس نگشاید 
تـــو مـــگر عقـــده زدلــهای ریشـــان بگشــــایی 
كــوته از دامنت ای شــه منما دست "رسا" را 
كه تــــواش ضـــــامن و فریـــــادرس روز جـــزایی 
دكتر قاسم رسا 

اشعار زیر را – كه در كتیبه پشت سر حضرت رضا (ع) 
نزهی به منزلت از عــــــرش برده، فرش تو رونق! 
زمین ز یمن تو محسـود هفت كاخ مطبّق 
تویــــــــــی كه خاك تو با آب رحمت است مخمّر 
تویی كه فیض تو با فرّ سرمد است ملفّق 
چو دیــــــن احــــمد مرســـل مبانـــــی تو مشیّد 
چو شرع حیدر صـــــــــفدر قواعد تو موفّق 
مگر تو روضه ی سلطان هشتمی؟ كه به خاكت 
كند زبهر شرف، ســجده هفت طارم ارزق 
كدام مظهر بیــچون بــــود به خــــاك تــو مدفون؟ 
كه از زمین تو خیزد هـمی خروش انالحق 
عـــــلیّ عـــــالی اعــــلی امــــام ثــــامن ضـامن 
كه از طفیل وجـودش وجود گشته منشق 
سپــــهر عدل، مهــــین گوهــــر محیط خــــــلافت 
جهان جود، بهیـــــن زاده ی رسول مصدّق 
پــــس از ورود ســــرود از برای ســــال طــــــرازت 
زهی زمین تـــــو مسجود نه رواق معلّق! 

كشتی نجات 
ای غریب ارض طوس و مظهر اسماء ذات 
مونس و یار غریبان در حیات و در ممات 
ما گرفتار غم و اندوه و بحر سیئات 
یا علی موسی الرضا حلال حل مشكلات 
كشتی بحر نجات 
ما كه اینسان در خراسان چشم گریان آمدیم 
با دل بشكسته و قلب پریشان آمدیم 
همچنان سیاره گرد شمس تابان آمدیم 
در حضور كاشف اسرار اسماء صفات 
آن امام ممكنات 
ما كه اینسان سوی معراج جلالت آمدیم 
عاصی شرمنده از روی خجالت آمدیم 
در حضور وارث تاج كرامت آمدیم 
راه دور و توشه می خواهیم از بحر نجات 
ای سلیل كائنات 
با دل بشكسته و محزون و با حال تباه 
آمدیم از بهر بخشش در حضور پادشاه 
شاه بنوازد گدایان را به یك تیر نگاه 
می دهد از خرمن حسنش به مهجوران زكات 
كاشف اسماء ذات 
ما به گرد شمع رویت همچنان پروانه ایم 
ذاكر و مداح ذات اقدس شاهانه ایم 
دست از جان شسته و خاك در این خانه ایم 
تا بنوشیم از لب جان پرورت آب حیات 
ای امام طیبات 
از جفا و ظلم مأمون ستمكار دغا 
قلب تو مجروح شد از كینه و زهر جفا 
روی طفلانت را ندیدی رفتی از دار فنا 
در عزایت شد پریشان و مشوش طیبات 
ای امام طیبات 
خواهرت معصومه از هجر تو محزون، دل كباب 
سیل اشكش خانمان صبر را كرده خراب 
یادم آمد از حسین و زینب مالك رقاب 
شد شهید عطشان حسینش بر لب آب فرات 
آن عزیز كائنات 
هر كه گرید بر حسین و ماتمش دارد بپا 
یا كند بر پا لوای نوحه و بزم عزا 
توشه ی راهش شود تا صفحه ی روز جزا 
قطره آهش زد شرر بر مومنین و مومنات 
آن امام ممكنات 
مرحوم ابوالقاسم علی مدد كنی 

زائر سلطان رضا 
ما زائر سلطان رضائیم رضا جان نظری كن 

ما قافله ی شمس ضحائیم رضا جان نظری كن 
تو آیینه ای دربر خورشید رخ دوست 

ما عاشق مرآت خدائیم رضا جان نظری كن 
تو خسرو طوسی و خداوند رعیت 

ما ریزه خور خوان شمائیم رضا جان نظری كن 
ای جان جهانی به فدای قدم تو 

در امر تو تسلیم و رضائیم رضا جان نظری كن 
چون خیمه زده مهر تو در كوی دل ما 

در صحن غریب الغربائیم رضا جان نظری كن 
ابروی تو محراب نماز است از آنرو 

ما روبروی قبله نمائیم رضا جان نظری كن 
ای قبله ی آمار خلایق به دم مرگ 

ما منتظر نرگس ایمای شمائیم رضا جان نظری كن 
كشتی تویی و نوح تو و بحر توئی تو 

ما غرق به طوفان بلائیم رضا جان نظری كن 
دست من و دامان تو ای مظهر علاّم 

با یاد تو در ذكر و ثنائیم رضا جان نظری كن 
ارواح عوالم ز طفیل تو شده حی 

ما مستحق لطف و عطائیم رضا جان نظری كن 
در كشور ایران كه طلوع شمس قدم كرد 

ما ایمن و در تحت لوائیم رضا جان نظری كن 
مرحوم ابوالقاسم علی مدد كنی

ستارگان
جمله ستارگان همه سینه سپر نموده اند
پشت به شمس و زهره و قرص قمر نموده اند
بر سر بام منزلِ دلبر ما چو اختران
خیره به حجره گشته اند چشم به در نموده اند
گفت به گوش اختری اختر غرق نور، خود
از چه تمام اختران شور و شرر نموده اند
گفت جواب، دم مزن هلهله را ببین که چون
نفخه ی عشق در خور کافر کر نموده اند
یک نظری نما تو بر سر درِ خانه ی بهار
خانه و حجره گوئیا طلا به بر نموده اند
حجره ی کیست اخترا این همه گوئی اش ثنا
شرم ز او ستارگان پرده به سر نموده اند
حجره ی دلبر خداست حجره ی شاه دلرباست
آنکه فرشتگان ز او سرمه بصر نموده اند
حجره ی غرق نور ما حجره ی کوثر و علیست
نقش رضاست بین او با گل و پر نموده اند
نور فقط نقاب اوست نجمه به پیچ و تاب اوست
کاظم و نجمه بهر حق هدیه پسر نموده اند
خنده ی او چه می کند با دل اهل معرفت
جمله زمین و آسمان تای کمر نموده اند
فاطمه و نبی ببین دست به دست حیدرند
نذر وجود حضرتش درّ و گهر نموده اند


 

رحمت پروردگار


سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان
سلام رحمت پروردگار حضرت باران

قسم به نان تنوری خانه ات که همیشه
به دستهای گدا داده است دست شما نان


درست بعد علی و پس از محمد و زهرا
به روی سینه تو حک شدست سوره انسان

نه دعبل و نه فرزدق نه محتشم و نه مقبل
کسی نداشت بدون نگاه لطف تو دیوان

میان این همه هُد هُد که گوشه گوشه ی صحن است
برای عرض ارادت کجا نشسته سلیمان

فرشته های خدا بعد کربلا شب جمعه
به محضر تو شرفیاب میشوند رضا جان

پر است کل جهان از کمال لطف نگاهت
که با نگاه تو دیگر کسی نمانده پریشان

نم محبت تو جاری است بر روی گونه
که گاه میگذرد رود از میان بیابان

به احترام شما ایستاده اند ملائک
در این حرم به خدا مست باده اند ملائک

شبیه چند کبوتر کنار سفره ی لطفت
همیشه در طلب استفاده اند ملائک

نظر به سادگی ات کرده اند ; حضرت سلطان
اگر کنار شما صاف و ساده اند ملائک

مسلَّم است از این مهربانیِ تو که عُمری
اسیر رأفت این خانواده اند ملائک

فرشته ای وسط صحن داد میزد و می گفت:
به جز شما به کسی دل نداده اند ملائک

مسیر مشهد و قم مثل اربعین حسینی ست
که در مسیر شما بین جاده اند ملائک

 

دهه ی دوم ذیقعده شروعش زیباست
زاد روز گلی از نسل علی(ع) وزهراست(س)
 
چشم دل بازکن وشهر مدینه بنگر
خانه ی حضرت کاظم طرب وجشن بپاست
 
 عرشیان وهمه ی اهل زمین شادانند
بر لب جمله ی آنها فتبارک به نواست
 
 بوسه ها نجمه زند بر سر وروی پسرش
پدرش خنده زنان شاکر درگاه خداست
 
آمده تا که شود جای نشین پدرش
او ولیعهد شه هفتم درگاه ولاست
 
سومین نام علی بین امامان باشد
حجت هشتم حق بر همه ی ارض وسماست
 
 او پسندیده ی خالق بود و خلق ورسول
زین جهت نام شریفش مزین به رضاست
 
 نقل از حضرت صادق شده در باره ی او
عالم آل رسولست و به دانش دریاست
 
ای خوشا موسم میلاد وکنار حرمش
حرمش غرق سرورست وبهشتی ماواست
 
ای خوشا گوش به نقاره سپردن آنگه
که طربناک به میلاد رضا غرق نواست
 
ای خوشا دیدن آن خیل عظیم زایر
که به لبهای همه بهر رضا ذکر ثناست
 
ای خوشا دیدن آن پنجره ی فولادش
دیدن زایر بیمار که دنبال شفاست
 
ای خوشا نوش زسرچشمه ی سقاخانه
جرعه ای آب که یادآوری آب بقاست
 
ای خوشا ولوله ی شادی عشاق رضا
که قلوب همگی از غم واندوه رهاست
 
ای خوشا روشنی چشم به انوار رخی
که پس پرده بود دیدن رویش رویاست
شاعر : اسماعیل تقوایی

درمانده ایم
ماییم هم جوار تو یا حضرت رضا
پروانه ی مزار تو یا حضرت رضا
چون ذره بر مدار تو یا حضرت رضا
هر لحظه بی قرار تو یا حضرت رضا

داریم زیر سایه ات ارامش بهشت
بی معنی است در حرمت خواهش بهشت
آقای من سلام غریب غریب ها
درمانده ایم و دل زده ایم از طبیب ها
زخمی مشت واشده ی نا حبیب ها
لبخند توست پاسخ امن یجیب ها
ای قبله ی همیشه ی دستِ توسلم
با تکیه بر نگاه تو مستِ توکلم
در شهر با دعای تو باران گرفته است
مهر تو سایه بر سر ایران گرفته است
هر دل شکسته راه خراسان گرفته است
دلمرده بود زائرتان جان گرفته است
اینجا گدای ساده پر آوازه می شود
با هر زیارتی نفسش تازه می شود
اینجا شکسته بالی زائر سعادت است
هر قطره اشک واسطه ی استجابت است
عاشق تر آنکه خواهش جانش شفاعت است
سرمایه ی قیامت ما این زیارت است
با اینکه شهر از نفس افتاده در گناه
در زیر آسمان تو داریم سر پناه
یادش به خیر حال خوش بی گناهی ام
حالا که روسیاه جهان تباهی ام
از تو جدا نکرده مرا روسیاهی ام
یادت رفیق دوره ی بی تکیه گاهی ام
اذن ورود،اشک زلال است در حرم
رؤیای ناامید، محال است در حرم
با هر بهانه سمت حرم می کشانی ام
از لطف هم جواری تان آسمانی ام
مهرت چه نقش ها زده بر زندگانی ام
طی گشته پای آینه هایت جوانی ام
این اشک های داغ که فریاد بی صداست
با گونه های پنجره فولادت اشناست
زائر شدم دوباره جلال امام را
از من گرفته اشک مجال کلام را
آقا ببخش سادگی این سلام را
می خواهم از تو وعده ی حسن ختام را
عمریست از هوای هیاهو بریده ایم
از هر که غیر ضامن اهو بریده ایم
حسن کردی

خیل ر‌ُسُل
فصل غم و درد به پایان رسید
جان به تن عالم امکان رسید
ماهیت سوره ی انسان رسید
حضرت سلطانِ خراسان رسید

عرش به پابوسیِ طوس آمده
ماه! ببین شمس شموس آمده
خیل ر‌ُسُل مدیحه خوانی کنند
پیر و جوان دست فشانی کنند
دل ، تُهی از هر نگرانی کنند
باده و پیمانه تبانی کنند
تا همه بدمست تر از هم شوند
از قِبَل عشق تو آدم شوند
آی؛جگرگوشه ی طاها، رضـا
رئوف خاندانِ زهرا، رضـا
مثل علی شأن تو والا، رضـا
سَیّدِ اهل بیت موسیٰ، رضـا
ما همه جا تحت پنـاه توایم
بنـده ی در بند نگـاه توایم
غیر تو در دهر مُرادی که نیست
اَباالحَسن،اَباالجوَادی که نیست
با تو خطا در اعتقادی که نیست
در حرمت حرف کسادی که نیست
بقیع هر چه ساکت و خلوت است
در عوضش گرد تو جمعیّت است
اَمر ، به فرمان خدا دست توست
دردی اگر هست دوا دست توست
بخشش ما روز جـزا دست توست
حساب ما کتاب ما دست توست
“عِنْـدَ تَطایِـرِ الکُـتُـب” در جزا
دست به دامان تو هستیم ما
مایه ی دلگرمی ما کیست ؟ تو
شخصِ مُعین الضُّعَفا کیست ؟ تو
آبروی دین خُدا کیست ؟ تو
حـجّ تمام فُـقرا کیست ؟ تو
وصف تو را همین که بشنیده است
قبله نما سمت تو چرخیده است
اشاره ات معجزه ها کرده است
سنگِ مرا کوهِ طلا کرده است
به لال ها ، بیان عطا کرده است
تکلّمت کار عـصـا کرده است
نقش و نگار پرده چون شیر شد
مأمون غش کرده و تحقیر شد
سر به کف پات کشیدن خوش است
طعم طعام تو چشیدن خوش است
با تو به اصل دین رسیدن خوش است
سلسلهُ الذَّهَب شنیدن خوش است
با سَنـَدِ خود از خُـدا گفته ای
از “أنَا مِنَ شُرُوطِها” گفـته ای
غمزه ی تو”کُنْ فَیَکُونْ”می کند
فـال مرا پُر از شُگُون می کند
از دل من، غصّه بُرون می کند
ذهن مرا بست جُنون می کند
تا به سویت راهنمایی شَـوَم
همـنفس شیـخ بهایی شَـوَم
محل بده این همه اِصرار را
پر بـده این مُـرغ گرفـتار را
خوب ببـین حـالِ منِ زار را
عفو کن این عبد خطاکار را
“آمدم ای شاه پناهم بده”
“خطّ امانی ز گناهم بده”
به “اَقْـرَحَ جُفونَنا”یت قسم
به”اَسْبَلَ دُموعَنا”یت قسم
به لحن جانسوز نوایت قسم
به جـدّ سر ز تن جدایت قسم
عنایتی به سائل خویش کن
اشک مرا بیشتر از پیش کن
محمدقاسمی

شعر ولادت امام رضا (ع) حسین رستمی
خانه‌های آن کسانی میخورد در بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانه اش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر
گاه گاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا بلکه با سر بیشتر
زیر دِین چارده معصومم (ص) اما گردنم
زیر دِین حضرت موسی بن جعفر (ص) بیشتر
گردنم در زیر دینِ آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که «فداکِِ [۱]» گفتنش رو به قم است
باسلامش میکند قم را منور، بیشتر
قم، همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد (چِل اختر) [۲]بیشتر
قصد اینبارِ قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر
من برایش مصرعی میگویم و رد میشوم
لطف بابا‌ها ست معمولاً به دختر بشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
مرقدت ضرب المثل‌های مرا تکمیل کرد
هرکه بامش بیش برفش، نه! کبوتر بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
اینچنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسان تراند از هرکجا
این حرم دیگر ندارد حرفِ کمتر، بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا
چشم بر راه تو هستم روز آخر بیشتر
از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر‌
بر تمام اهل بیت خویش حساسی، ولی
جان زهرا (س) ـ چون شنیدم که به مادر بیشترـ
بیشتر‌هایی که گفتم از تو خیلی کمترند

حضرت سلطان
  
آیه‌ها را یکى یکى خواندم
تا به صحنت رسید اقبالم
شک ندارم خودت فرستادى
نیمه شب بازهم به دنبالم
یک دهاتى میان گوهرشاد
زیر لب یا رضا رضا دارد
گریه‌هایش چقدر دیدنى است
ظاهراً او فقط تورا دارد
شُهره‌ى عالمى به آقایى
تو بزرگى و محترم هستى
همه‌ى عمر دلخوشیم بود این
که شما سایه‌ى سرم هستى
حرمت شعبه‌ى دویِ عرش است
پادشاهش تویى..تویى سلطان
هرکه آمد گرفت مزدش را
خوش حسابى چقدر آقاجان…
هرچه اینجا سیاه تر بهتر
زودتر رو سپید برگردد
نه محال است زائرت یک بار
از حرم نا امید برگردد…
آرمان صائمی

ایوان طلا
 
زیر ایوان طلا چشم ترم مخصوص ِ توست
جَلدِ خود کردی مرا! بال و‌ پرم مخصوص ِ توست
ضامن آهو شدی! پشتم به عشقت گرم شد
آبروداریِ روزِ محشرم مخصوص توست
رو زدم بر غیر و تا درها به رویم بسته شد
زائرم کردی و گفتی: این حرم مخصوص توست
رد نکردی از درِ باب ٱلجوادِ(ع) خود مرا
آمدم آقا! امیدِ آخرم مخصوص توست
مشهدت حجّ فقیران است و اطرافِ ضریح
هر چه می بینم تویی! دور و برم مخصوص توست
سر به دیوارِ حرم عشق شهادت داشت و
گفت: آقا جان؛ بگیر از من! سرم مخصوص توست
چشم هایش قطره قطره اشک بعد از هر نماز؛
دست بر سینه سلام ِ مادرم مخصوص توست
کاشکی امروز روزی زائرت بودم! ولی-
نیستم… آقا حسابم کن! کرم مخصوص توست!
مرضیه عاطفی سمنان

با نام رضا به سینه ها گل بزنید 
با اشك به بارگاه او پل بزنید 
فرمود كه هر زمان گرفتار شدید 
بر دامن ما دست توسل بزنید 

وارث ایوب و نوح و یونس است 
با كبوترها تنها مونس است 
دل به دیدار محمد می رسد 
هر كه عاشق شد به مشهد می رسد 
اولیا در بحر خون ناجی شدند 
زائران مرقدش حاجی شدند 

در خاطرم از تو اشتیاقی مانده 
طرح حرم و صحن و رواقی مانده 
ای ضامن دلهای غریبان اینجا 
یك آهوی بی قرار باقی مانده 

مرغ دلم می خونه نغمه عاشقونه 
دلش می خواد همیشه تو حرمت بمونه 
چه عطر دلفریبی چه بوی خوب سیبی 
به قلب خسته من امام رضا طبیبی 

از هر قبیله ای به تو امید بسته اند 
نبود كسی كه چشم تو بر او نظر نكرد 
شاهنشه غریب، امیر رئوف طوس 
دل نیست، آنچه داغ تواش پر شرر نكرد 

بر حال من به جان جوادت نگاه كن 
فكری به حال این دل بی سرپناه كن 
بر زائران پاك تو من غبطه می خورم 
آقا ترحمی به من پر گناه كن 

چـشـمـه هـاى خـروشان تو را مى شناسند 
مـوج هـاى پـريشـان تـو را مى شنـاسند 

پـرسش تـشنـگـى را تـو آبـى ، جوابـى 
ريـگ هـاى بيابـان تـو را مى شنـاسـند 

نام تو رخصت رويـش اسـت و طــراوت 
زين سـبـب بـرگ و باران تو را مى شناسند 

از نشـابـور بـر مـوجـى از ( لا ) گذشتى 
اى كه امواج تـوفـان تـو را مى شنــاسـند 

اينك اى خوب! فصـل غـريـبـى سـر آمـد 
چـون تمـام غـريـبـان تـو را مى شنـاسند 

كاش من هم عـبور تــو را ديــده بــودم 
كـوچـه هـاى خـراسـان تو را مى شنـاسند 

از انتهای ناله هام ، از پشت چشمای ترم 
بغض گلوم داد می زنه : « من خونه زاد حرمم » 
گنبد پر نور رضا ایستگاه اول ، آخره 
تموم دنیا یه طرف ، پر زدن اینجا محشره 
اینجا به جز كبوترا ملائكه پر می زنن 
اینجا همه سائلن و حلقه رو بر در می زنن 
صابخونه ی كریم ما ، آخر عشقه به خدا 
مشهد مدینه اس،كربلاس،مشهد دمشقه به خدا 
اینجا واسه زیارتهام اذن و اجازت می گیرم 
با آب سقاخونه هاش غسل شهادت میگیرم 
شكوه ایوون طلا وجودم رو تكون می ده 
از كرمش امام رضا به ماها آب و دون می ده 
وقتی پرای خسته ام رو به گنبد تو می كشم 
انگار میرم به كربلا ، طعم غریبی می چشم 
می خوام بگم ترانه هام وقف صفای حرمت 
بیا بشین تو قلب من ، خونه فدای قدمت 
تموم عشق من اینه كه ریزه خوار تو باشم 
بین تموم عاشقات ، عاشق زار تو باشم 
نبض رضا رضا رضا ، طپش طپش های دلم 
دلم نمیاد كه بخوام از حرمت جایی برم

 

شعر ولادت امام رضا (ع) حسن لطفی
به رویِ سیم‌هایِ برق است و
در نگاهش عجیب غم دارد
خوب پیداست این کلاغِ سیاه
چقدر حسرتِ حرم دارد

خیره مانده به گنبد و میگفت
کاش مادر زِ باغ می‌آمد
چه قشنگ است این حرم‌ای کاش
با هزاران کلاغ می‌آمد

فکر می‌کرد اگر حرم بِرسد
دورِ خود چند آشنا بیند
هِی از آن دور خیره شد شاید
لااقل یک کلاغ را بیند

گفته بودند موقعِ رفتن
مَرو جایی که حسرتش با ماست
تو سیاهی غریبه‌ای زشتی
نه! حرم لانه‌یِ کبوترهاست

گرچه گفتند که نرو او گفت:
رنگِ بالاتر از سیاهی نیست
دستِ من نیست می‌بَرد آقا
میروم تا امام راهی نیست

راه دور و به زحمت آمده بود
تا رسانَد سلامِ مادر را
چقدر سخت بود بردارد
او زِ گنبد نگاهِ آخر را...

تا به اینجا رسید، اما حیف
در تَنَش قُوَّت پریدن نیست
عزم کرده به باغ برگردد
در دلش طاقتِ بُریدن نیست

دید مُشتی کبوترند آنجا
رویِ گنبد طلایِ آقایش
خواست از راهِ خویش برگردد
آمد، اما صدای آقایش

خسته‌ای تشنه‌ای گرسنه‌ای،
اما چشم بر راهِ دیدنت بودم
چند روزی است بین راهی و
به امید رسیدنت بودم

هرکجا که نشسته‌ای در راه
تو نشستی به رویِ دامانم
بال و پرهایِ خاکیِ خود را
بتکان رویِ فرشِ ایوانم

چشم بر راه مانده بودم تا
بِرسی ... آب و دانه‌ات با من
هرکجا از حرم که می‌خواهی
بنشین آشیانه‌ات با من

هرچه اینجا سیاه‌تر بهتر
زودتر رو سپید برگردد
نه محال است زائرم یکبار
از حرم نااُمید برگردد

جز درِ خانه‌ام کجا داری
بهتر از گنبدم کجا بروی
دوست دارم کبوترم باشی
دوست داری به کربلا بروی؟

چند روز میهمان آقا بود
او کبوتر شد و رها می‌رفت
لطفِ این خانه شامل‌اش شده بود
داشت او هم به کربلا می‌رفت
جُون آمد کنارِ اربابش
رخصتش را گرفت، اما نه
التماسش نمود او فرمود:
زحمتت داده‌ایم حالا نه...

گفت: خارم و خار می‌دانم
پیش گُل رنگ و روی بد دارد
دست رد را مزن به سینه‌ی این
روسیاهی که بویِ بد دارد

حرف‌های غلام آتش بود
از جگر بود بر جگر میزد
بوسه بر دست نه به خاکش داد
داشت از شوق بال و پر میزد

اندکی بعد بر زمین اُفتاد
رویِ شن سر گذاشت چشمش بست
فکرِ دامان نمی‌کند اصلا
انتظاری نداشت چشمش بست

ناگهان بویِ سیب را فهمید
گرمی ناب را حِس می‌کرد
باورش نیست روی گونه‌ی خود
روی ارباب را حِس می‌کرد

سر او روی دامن است، اما
زخم‌های دلش نمک خورده
بوسه‌ای زد به چهره‌اش ارباب
بوسه‌ای با لبی تَرَک خورده...

 

شعر ولادت امام رضا (ع) مهدی نظری
به گفته‌های موثق روایت است اینجا
نفس کشیدن مان هم عبادت است اینجا
به کاسه و به کف دست اکتفا نکنید
که رود و چشمه نه دریای حاجت است اینجا
بیا به مجلس شمس الشموس ونیت کن
که بودن تو یقینا زیارت است اینجا
بیار حاجت خود را که وقت باران است
که لحظه لحظه شب استجابت است اینجا
بگیر دامن شمس الشموس عالم را
گدایی ام بکنی اوج عزت است اینجا
رسیده ام به حرم با دوچشم بارانی
شب ولادت آقا قیامت است اینجا
سلام حضرت سلطان سلام حضرت عشق
هزار مرتبه عرض ادب به ساحت عشق
کریم گرکه تو باشی گدا نمی‌ماند
توسفره پهن کنی بینوا نمی‌ماند
کنار پنجره فولاد تو امام رئوف
بدون شک نگرفته شفا نمی‌ماند
شفاست پشت شفا پس دلیل آن این است
نقاره خانۀ تو بی صدا نمی‌ماند
اگر نگاه خودت را بگیری از عالم
بجان فاطمه حاجت روا نمی‌ماند!
اگر که نام تو را آشنا صدا بزنیم
کنار نام تو نام آشنا نمی‌ماند
میان اینهمه زائر که درکنار تواند
کسی نرفته به کرببلا نمی‌ماند
توچشمه‌ای تو زلالی تو مثل بارانی
امام هشتمی وپادشاه ایرانی
تو آنکه در دل هر دل سپرده محبوب است
مرا بخر که دراین سینه قلبم آشوب است
نمک بریز زچشمت بکن نمک گیرم
که پای سفرۀ چشم تو رزق من خوب است
خدا علی و علی هم علی توهم که علی
چقدر نام علی در حرم طلا کوب است
فدای صحن و سرایت فدای ایوانت
بهشت هم دم ایوان طلات مجذوب است
چقدر شان تو بالاست هرکسی از دور
سلام هم بدهد زائر تو محسوب است
زکار شیخ بهایی دوعالم حیرانند
فقط زلطف تو بوده اگر که اعجوبه ست
شنیده ام که با او گفته‌ای که تابه ابد
گناهکار نیاید حرم کجا برود
لباس کهنه ات آقا عبای سلطانی ست
فدای لحن صدایت شوم که قرآنی ست
به حوض آب و به فواره‌ی حرم سوگند
که چشم‌های من اینجا همیشه بارانی ست
شکوه کوه و بلندای عرش و فرش و زمین
زقدو قامت گلدسته‌ی تو بالانیست
زگنبدو حرمت خوب می‌شود فهمید
که این حرم همه اش کار دست ایرانی ست
بدون شک فقط از لطف چشم تو بوده
که سایه سرمن رهبری خراسانی ست
تو میرسی دم جان دادن همه آنجا
گواه گفته من پیر مرد سلمانی ست
چه خوب ذکر تو را وقت مرگ می‌گیریم
همه به پای تو سر می‌نهیم و می‌میریم

حضرت سلطان
  
آیه‌ها را یکى یکى خواندم
تا به صحنت رسید اقبالم
شک ندارم خودت فرستادى
نیمه شب بازهم به دنبالم
یک دهاتى میان گوهرشاد
زیر لب یا رضا رضا دارد
گریه‌هایش چقدر دیدنى است
ظاهراً او فقط تورا دارد
شُهره‌ى عالمى به آقایى
تو بزرگى و محترم هستى
همه‌ى عمر دلخوشیم بود این
که شما سایه‌ى سرم هستى
حرمت شعبه‌ى دویِ عرش است
پادشاهش تویى..تویى سلطان
هرکه آمد گرفت مزدش را
خوش حسابى چقدر آقاجان…
هرچه اینجا سیاه تر بهتر
زودتر رو سپید برگردد
نه محال است زائرت یک بار
از حرم نا امید برگردد…
آرمان صائمی

شعر ولادت امام رضا (ع) حسین رستمی
خانه‌های آن کسانی میخورد در بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانه اش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر
گاه گاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا بلکه با سر بیشتر
زیر دِین چارده معصومم (ص) اما گردنم
زیر دِین حضرت موسی بن جعفر (ص) بیشتر
گردنم در زیر دینِ آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که «فداکِِ [۱]» گفتنش رو به قم است
باسلامش میکند قم را منور، بیشتر
قم، همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد (چِل اختر) [۲]بیشتر
قصد اینبارِ قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر
من برایش مصرعی میگویم و رد میشوم
لطف بابا‌ها ست معمولاً به دختر بشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
مرقدت ضرب المثل‌های مرا تکمیل کرد
هرکه بامش بیش برفش، نه! کبوتر بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
اینچنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسان تراند از هرکجا
این حرم دیگر ندارد حرفِ کمتر، بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا
چشم بر راه تو هستم روز آخر بیشتر
از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر‌
بر تمام اهل بیت خویش حساسی، ولی
جان زهرا (س) ـ چون شنیدم که به مادر بیشترـ
بیشتر‌هایی که گفتم از تو خیلی کمترند

 


نگاه
از آن زمان به گوشه نگاهت شدم دمی مهمان
هنوز درون نگاهت شناورم مولا

مرکز
امشب که چنین مرکز هستی شده ایران
بر آل محمد صلواتی بفرستید

شکوفه
شکوفه بریزید بر همنام مرتضا
مژده بدید آمد مولانا موسی الرضا

رباعی و دوبیتی


پناه
حق معرفتی به هر نگاهم داده
در حلقه‌ی عشق خویش راهم داده
این ها همه علتش فقط یک چیز است
ایرانی‌ام و رضا پناهم داده

غنچه
لحظه‌های شادی دلهای ما آغاز شد
باز ذکرِ حمد حقِ با سینه‌ها دمساز شد
امشب از یومن قدومت یا علی موسی الرضا
غنچه‌‌ای از گلشن آل محمد باز شد

 
 ارباب ربانی

ای مطرب مهتاب رو
حرفی بزن, چیزی بگو
زان شاه صاحب آبرو
فخر سریر ارتضا
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
تسبیح سبحانی رسید
ارباب ربانی رسید
ماه شبستانی رسید
شمس‌الشموس, آقای ما
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
ای نجمه خاتون آفرین
خورشید آوردی چنین
موسی‌بن‌جعفر را ببین
نامیده این مولود را
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
در عرش اقبال نبی‌ست
در فرش اجلال نبی‌ست
او عالم آل نبی‌ست
تمثال ختم الانبیاء
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
شد این علیِ سومین
مثل امیرالمومنین
با مستمندان همنشین
هم‌سفره می شد با گدا
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
گنبد طلایش دلبری
کرده‌است از انس و پری
دل می‌بری,‌دل‌‌می‌بری
ای دلبر خیرالنساء
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
ای خانه‌ام آباد تو
ذکر خدایم یاد تو
از پنجره فولاد تو
دارم امید یک شفا
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
دل در حرم پابست شد
در پای عشقت پست شد
نقاره خانه مست شد
از آسمان آمد صدا
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
من آهوی سرگشته ام
بی تاب‌ و‌ مضطر گشته ام
سائل به این در گشته ام
یا ضامن آهو, الا
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
ای که به دعبل از کرم
دادی عبا, صدها دِرَم
بر من که عبد این درم
از هر‌چه خواهی کن عطا
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
از آب سقاخانه ات
خوردم شدم دیوانه ات
من از در میخانه ات
دارم امید کربلا
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
در شادی‌ام غم می رسد
آوای ماتم می رسد
کم‌کم محرم می رسد
ماه حسین سرجدا
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
گودال مالامال شد
جسم حسین پامال شد
باز عمه ات بی حال شد
سر رفت روی نیزه ها
سلطان‌علی‌موسی‌الرضا
 امیر_ عظیمی

 

 

 

عالمۀ روزگار
زاهده ی باوقار..عالمه ی روزگار
معدن حجب وحیا،بانوی والاتبار
میوه قلب بتول، سیبِ درخت انار
ای حرم تو به قم، قبله هشت و چهار
فاضله اهل بیت،آیت عظما سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
شمسه شمس الشموس،عشق انیس النفوس
ای که شده جبرئیل در حرمت خاکبوس
وی که مراجع همه کرده به پایت جلوس
مضجع نورانی ات قبله گه ارض طوس
ای حرمت جلوه ی تربت زهرا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
ملجأ نزدیک و دور،کعبه اهل حضور
عابده ی روز وشب،بانوی روز نشور
مرکز پرگارعشق،مجمع عقل و شعور
ای ز پسِ پوشیه ، منبع تکثیر نور
برتو زهر سو درود،بر تو زهرجا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
دختر زهراتویی، مریم عذرا تویی
ستره ی پنهان تویی،جلوه پیداتویی
فاطمه ای لایقِ لفظ فِداها تویی
دردل این شوره زار،حضرت دریاتویی
آب حیات زمین ، آبیِ دریا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
درگهِ تو جنّتم، خادمی ات عزتم
شکر…خدارا که من،بنده این ساحتم
این شجره نامه ام، این سند قدمتم
نوکری کوی تو، داده بسی رفعتم
می دهم امروز درحسرت فردا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
جام شدم جم شدم،چشمه زمزم شدم
اولِ ذی القعده ات، ماه محرم شدم
در پیِ تعظیم تو، تا به کمر خم شدم
پای تو افتادم و ، شهره عالم شدم
از سوی پایین ترین ،جانب بالا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
آمدی وعالم از، عطر تو آکنده شد
خاطره ی مادرِ آینه ها زنده شد
باغ ولایت پُر از، شاخه گل خنده شد
مهر به وجد آمد و، ماه چه تابنده شد
ماه فلک داد بر، ماه دل آرا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
رقص طرب می کند طوس به شکرانه ات
مست شده سلسبیل؛ از لب پیمانه ات
خیل ملک رفته در؛ سجده درِ خانه ات
این شده ذکر لبِ عاقل و دیوانه ات
فاطمه ی فاطمه،سرور زنها سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
روح تویی جان تویی،معنی ایمان تویی
خواهر معصومه ی شاه خراسان تویی
عمّه ی جود و کرم، بانی احسان تویی
سایه ی روی سرِ مردم ایران تویی
پس به تو از جانب خیل گداها سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
زائر تو… زائرِ … آل محمد شود
در حرمت مست از، باده بی حد شود
کاش که روزی ما ، بارِ مجدد شود
هر که به قم آمده، زائر مشهد شود
دست به سینه دهد بر تو و آقا سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
دور ز دلبر شدی…نه… که مقرب شدی
از میِ هجران او بسکه لبالب شدی
در پیِ او رفتی و، روز شدی شب شدی
دور رضا گشتی و یک تنه زینب شدی
آینه ی حضرت زینب کبری. سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
زینب کبری شدی، چشم شدی تر شدی
شمع شدی…آب از هجر برادر شدی
نامه او خواندی وبال شدی پر شدی
لیلیِ آواره ی ، دیدن دلبر شدی
تا که زقم آمدند، در پیِ تو با سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
قم به تو تعظیم کرد، برتوجسارت نشد
محمل تو پرده داشت، نور…زیارت نشد
پای تو گل ریختند، خیمه که غارت نشد
روزی تو از سفر ، رنج اسارت نشد
بر تو وآن بانوی زخمی و تنها سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
عمه تو پیر شد، بسته به زنجیر شد
زود به مقتل رسید، حیف کمی دیر شد
سر…که جداشد زتن، جنگ نفس گیر شد
از قِبَل سنگ ها… آینه تکثیر شد
آه چه آمد سرِ زینب علیها سلام
خواهرشاه رئوف،دختر موسی سلام
سعید توفیقی

 

بی بی جانم
 
باز هم رو بر این در آوردم
بهر این آستان ، سر آوردم
گفتم از پا فتاده ام ، گفتند
رو بر این در بیاور آوردم
چه جز آلودگی ، به همراهم؟
در حریمی مطهر آوردم
باغ طاعت ز خشکسالی سوخت
شاخ بی برگ و بی بر آوردم
همه جا ، تیربار و آتش بود
لاجرم ، رو به سنگر آوردم
گر چه تر دامنم ز کرده ، ولیک
اشک را دامنی تر آوردم
هر زمان زد هوای قم به سرم
گویی از شوق ، پر در آوردم
بر حریمت که باب حاجات ست
داورم داده ، باور آوردم
از جوار رضا رسیده ، سلام
از برادر به خواهر آوردم
دل نباشد درون سینه که من
با خود اسپند و مجمر آوردم
وز دل خون چکان خود ، شب و روز
دیده ای خون فشان تر آوردم
مرهمی نه ، به روی زخم دلم
پدرم ، داغ دختر آوردم
دست ، خالیست لیک با شعرم
حب زهرا و حیدر آوردم
بیت بیت ام به یاد اهل البیت
یک سبد گل معطر آوردم
شعرم از سوز روز عاشوراست
بوی گل های پرپر آوردم
مورم و خوشه چین خرمنشان
توشه ای بهر محشر آوردم
 علی انسانی

موالی زهرا
 
سلام ای دیار خدا باوران
موالی زهرا ، علی محوران
سلام ای قمی های مهمان نواز
ازین پس شما را منم چاره ساز
بهشت است این سرزمین بعد ازین
شود قم چو عرش برین بعد ازین
ندارید در دل دگر واهمه
خدا داده بر شهرتان فاطمه
قمی ها بدانید بیمه شدید
نمک گیر لطف کریمه شدید
شود دور از اینجا بلا تا ابد
رضایم رضا از شما تا ابد
سیاهی حرام است بر رویتان
جوادالائمه دعاگویتان
به قم داد اجازه ازین پس بتول
شود چون نجف ، مهد فقه و اصول
دو صد خیر و رحمت دهم بر شما
خمینی و بهجت دهم بر شما
در این شهر بدعت ندارد مرید
وحید خراسانی آید پدید
به یک گوشه زین خاک باب المراد
مزار رسول است و سید جواد
شده غرق حیرت زمین و زمان
مسلمان شمایید یا شامیان ؟!
شما نزد زهرا عزیزید عزیز
نخواندید ناموس دین را کنیز
اسیری نبردید آزاده را
خرابه نبردید شهزاده را
نه چشم کسی بود بر معجرم
نه از سنگ اینجا شکسته سرم
نه از ناقه خوردم زمین نیمه شب
نه از کعب نی جانم آمد به لب
نه شب سر به خشت بیابان نهم
نه با قاتلان پدر همرهم
نه خوانده مرا نا مسلمان یهود
نه غساله بینَد تنم را کبود
نه اینجا غریبانه دفنم کنند
نه در بین ویرانه دفنم کنند
چه خوب است که مجلس ختم من
شود روضه ی طفل دور از وطن
محمد حسین رحیمیان
در خواب شنیدم که مقیمت شده ام
من خادم این صحن کریمت شده ام،
 از شوری آب حرمت بود که من
یک عمر نمک گیر حریمت شده ام...!


 

یا کریمه اهل بیت
 
امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد
که در پشت سرش معصومه فوجی از مَلَک دارد
جهان را می کند روشن ولی با نور این گنبد
یقین دارم به نور افشانی اش خورشید شَک دارد
جهان کوچکی دارد ولی از هر نظر کامل
که زیر گنبدش هم چرخ دارد هم فَلَک دارد
کسی که مبدأ میل جهان را می دهد تغییر
برای طعم این تغییر دریایی نمک دارد
اگر که این همه گلدسته دارد معنی اش این است
به زُوّار گرفتارش فقط قصد کمک دارد
حریمش عُشِّ آل الله گشت و هرکه او را خواند
یقینا روی لب یا لَیْتَنا کُنّا مَعَک دارد
کریمه، عالمه،یا ساجده یعنی که این خانم؛
فقط با چارده معصوم فصل مشترک دارد
یکی با دیدن گنبد،یکی با بوسه بر مرقد
برای زائرانش نسخه های تک به تک دارد
نگو که سنگ قبر بهجت و علامه در اینجاست
بگو معصومه دور مرقدش سنگ محک دارد
منم در زیر پای زائرانش خسته و بی تاب
اگر دیدی که سنگی در حرم قدری تَرَک دارد
 مهدی رحیمی زمستان

همسایه سایه‌ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه تنهایی‌ام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجایی‌ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا
بی‌اختیار سمت حرم می‌کشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل می‌کند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست می‌دهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند‌هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگری‌ست
خونین‌تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهری‌ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می‌شویم
وقتی که با ملائکه همگام می‌شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکر و زن‌ها کنیزهات

زیباترین خاطره‌هامان نگفتنی‌ست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی‌ست

باران میان مرمر آیینه دیدنی‌ست
این صحنه در برابر آیینه دیدنی‌ست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین‌جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قم‌ایم
جاروکشان خواهر خورشید هشتم‌ایم

اعجاز این ضریح که همواره بی‌حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف‌های خود اصرار می‌کنم
در مثنوی و در غزل اقرار می‌کنم

ما در کنار دختر موسی نشسته‌ایم
عمری‌ست محو او به تماشا نشسته‌ایم

اینجا کویر داغ و نمک‌زار شور نیست
ما روبروی پهنه دریا نشسته‌ایم

قم سال‌هاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته‌ایم

بوی مدینه می‌وزد از شهر ما، بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته‌ایم

از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه‌ها که کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک می‌شوم
روزی که زیر پای شما خاک می‌شوم

❆❆❆

 هادی جانفدا
 
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
 
نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است
قلبم از اشتیاق زیارت بایستد
 
بانو سلام کاش زمان با همین سلام
در آستانه در ساعت بایستد
 
و گردش نگاه تو در بین زائران
روی من – این فتاده به لکنت – بایستد
 
تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام
در محضر شما دو سه رکعت بایستد
 
بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟
 
در این حرم هزار هزار آیه عذاب
هم وزن با یک آیه رحمت بایستد
 
باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما
زیر رواق‌های کرامت بایستد
 
شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید
طاقت نداشت تا به قیامت بایستد
 
آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بایستد
 
تو خواهر امام غریبی و این غزل
با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد
 
من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم
حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد
 
این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو
مستی که روی پاش به زحمت بایستد

 

ای محیط شرم و دریای وقار
موج پاکی ، اوج عز و افتخار
ای به شهر علم و تقوی آفتاب
آفتاب حسن و خورشید حجاب
ای نهال سبز بستان رسول
یک ثمر گل از گلستان بتول
دختر صدیقه ی اطهر تویی
یادگار موسی جعفر تویی
از همه گلهای عالم بهتری
چشمه ی جاری ز حوض کوثری
ای صفا بخش دل و جان همه
نام تو چون نام مادر ، فاطمه
همچنان اجداد خود مظلومه ای
پای تا سر عصمتی ، معصومه ای
سجده بر خاک تو پاکی می کند
گل به پیشت سینه چاکی می کند
ای وجود پاک ای نیکو سرشت
با تو شهر قم بود باغ بهشت
کشور ما از دو گل دارد بهار
هم بهار و هم وقار و اعتبار
هر دو گل از باغ گلهای رسول
هر دو گل از نسل زهرای بتول
آن یکی در شهر قم شهر صفاست
این یکی در مشهد و نامش رضاست
شاعر : محمد مبشری

مولودی ولادت حضرت معصومه «س»
 
امشب از آسمـان، مه انـور رسیده است
آئینـــه اي ز نـور پیمبــــر رسیده است
این جلوه و جلال کدامیـن ستـاره است
کزآسمــان به جلـوۀ دیگـر رسیده است
کـم کـم طلـوع صبـح وفـا دیـدنی بود
گوئی شب فـراق بـه آخــر رسیده است
از مشـرق مـدینــه پی عـرض احتـرام
مهـر فلک بـه دامـن پـرُ زر رسیده است
وقتی طنیـن بـال مـلائـک بلنــد شـد
آمـد خبـرکـه جلـــوۀ داور رسیده است
یک گل به نام حضرت معصومـه از خـدا
امشب بـرای مـوسی جعفر رسیده است
هفت آسمـان نظـاره گـر او بـود کـه او
با شوکت و جـلالت و بـا فـَر رسیده است
آئینـه دار زُهــرۀ زهــرا رسیــد و بـاز
گفتنــد نـور زُهــرۀ ازهــر رسیده است
این است بـانـوئی که مقــام رفیـع او
تا طاق عـرش خـالق اکبــر رسیده است
این است گوهری که ز دریای علم و دین
بـر ســاحل حقیـقتِ بــاور رسیده است
این است ان کریمه که از جـود و مکرمت
فیضش به ناتوان و تـوانگـر رسیده است
این است ان شفیعه که از قـدر و منزلت
آوازه اش به عـرصۀ محشر رسیده است
کـم گفتـه ام اگـر کـه بگــویم برای او
هم چون مقـام ساره و هاجر رسیده است
هـرچه رسیده است بر ان حضرت از خدا
از قـدر روزگــار فــزون تـر رسیده است
از داستـــان غُـربـت درد آشنـــای او
خوناب سینــه بـر مـژۀ تـر رسیده است
کی نـا امیـد می‌رود از درگهش بــرون
هرکس که با امیـد به این در رسیده است
بـر زائـربهشتی کــویش نــدا دهنــد
لب تشنه اي به چشمۀ کوثر رسیده است
بـا التفــات اوست«وفــائی»اگــر تـو را
از کـــردگــار رزق مقــدّر رسیده است

 

مى‏خواستم که جانب میخانه رو کنم
دستِ نیاز حلقه جام و سبو کنم
در ساحل نیاز نشینم امیدوار
دل را به شطّ باده دَمادم فرو کنم
وقتى که هست شوق تیمم ز خاک یار
دیگر چرا ز چشمه زمزم وضو کنم
با من حدیث طعنه نا مردمان مگو
من آبروىِ مِى طلب آبرو کنم
تیغ زبان به کار نمى‏آیدم دگر
باشد به چشم خون شده‏ام گفتگو کنم
از دست رفته دل به تمناى دلبرم
ساقى کمى تحمل من کن که مضطرم
دست خمار جز به سوى خم نمى‏رود
کشتى ز بحر جز به تلاطم نمى‏رود
گر گُل اسیر پنجه باد خزان شود
از بلبل انتظار ترنم نمى‏رود
یک خوشه عشق آل على گر ثمر دهد
آدم سراغ دانه گندم نمى‏رود
حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت
لبهاش جز به مهر و تبسم نمى‏رود
تا گفت آشیانه ما آن دیار هست
آواره مى‏شود دل و از قم نمى‏رود
چشمم فرات و باز دلم مات مى‏شود
محوِ جلالِ عمه سادات مى‏شود
تا باده از سبوى امامت گرفته‏ایم
پیش خدا جوازِ اقامت گرفته‏ایم
از حُسن خلقیتم به حیرت، گمان مبر
انگشت بر دهان ز ندامت گرفته‏ایم
دل را چو داده‏ایم به دست طبیب عشق
منزل به کوچه باغ سلامت گرفته‏ایم
با وعده بهشت برابر نمى‏کنیم
هر دِرهمى از او به کرامت گرفته‏ایم
خورشید را مُسخّر خود کرده‏ایم ما
تا ذره‏اى ز رحمت عامت گرفته‏ایم
تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست
خاک حریم شاه چراغت دواى ماست
یک صبح مى‏شود که برایم دعا کنى؟
یا نیمه شب به شوق نمازم صدا کنى؟
مرغ دل از قفس تن به درکشى
در آسمان صحن و سرایت رها کنى
ما را به پادشاهى عالم در آورى
یعنى که در حریم بلندت گدا کنى
امروزه کاینچنین به کرامت زبانزدى
تا رستخیز بهرِ شفاعت چها کنى؟
تو زائر مدینه‏اى و طوس مى‏روى
ما را ببر که زائر قبرِ رضا کنى
باشد نصیب ما بنمایى هزار حج
یعنى طواف در حرم ثامن الحجج
این جا که آمدى سخن از تازیانه نیست
حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست
در دست‏هاى مردم شهر تو سنگ نیست
یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست
سیلى نزد کسى به رُخ داغدار تو
اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست
با شاخ گل ترا به سوى خانه مى‏برند
کنج خرابه بهر تو آشیانه نیست
آرى حریم تو حرم اهل بیت شد
حتى فراز آنکه ز قبرش نشانه نیست
تا نیت زیارت معصومه مى‏کنم
یاد از مزار مادر مظلومه مى‏کنم
جواد محمد زمانی

علی اکبر لطیفیان
سائل لطف نوشتند بنی آدم را
سر ِ این سفره نشاندند همه عالم را
 
صبح فردا عجبی نیست اگر بنشانند
یک طرف آسیه و یک طرفت مریم را
 
حس ِ معراج نشینیِ من این است فقط
گوشه ای از حرمت پهن کنم بالم را
 
در ضریحت شرف آدمیت ریخته اند
پس محال است که آدم نکند آدم را
 
 همه بالفعل مسیح اند اگر پخش کنند
نفس ِ دختر موسایِ مسیحا دم را
 
مثل یک عرش برای تو حرم ساخته اند
کاش میشد حرم حضرت زهرا هم را
 
با گدایی حرم فخر به دنیا داریم
هرچه داریم از این دختر موسی داریم
 
قصد کردی بکِشی و بکِشانی همه را
تا به معراج ِ بلندت برسانی همه را
 
ریشه های دلِ ما رشته ای از چادر توست
چادرت را بتکان تا بتکانی همه را
 
به خدا ذره ای از خانمی ات کم نشود
چه برانی همه را و چه بخوانی همه را
 
تربت پای تو بودن چه به ما می آید
پس چه بهتر سر راهت بنشانی همه را
 
یک دو قربانی ما نیست برازنده ی تو
وقت آن است بیایی بستانی همه را
 
بشکند گر سر عشاق فدای سر تو
همه ی ما به فدای نخی از معجر تو
 
ما گداییم همه وقت نظر داشتنت
خاک پاییم همه وقت گذر داشتنت
 
آمدی مردم ایران به نوایی برسند
ورنه جز اینکه بهانه ست سفر داشتنت
 
علم شد تربت سجاده ی بیت النّورت
حوزه ی علمیه شد لطف سحر داشتنت
 
یک نفس در جگرت سوخت و شد روح الله
برکت داشت چقدر ، آهِ جگر داشتنت
 
فتنه ای آمد و چون فاطمه جمعش کردی
ای به قربان تو و سینه سپر داشتنت
 
در طریقت نفس از پا که بیفتد خوب است
سیر معراج به اینجا که بیفتد خوب است
 
گاه بابا سخنش را به تو تنها میگفت
چون نبی گرچه علی داشت به زهرا میگفت
 
جایگاه تو چنان در نظرش بالا بود
جای آن داشت به تو اُمِّ ابیها میگفت
 
دست خطِ تو که میدید فقط می بوسید
تا که یادِ تو می افتاد “فداها” میگفت
 
خبر از عصمت بی چون و چرایت میداد
هر امامی که مقامات شما را میگفت
 
عمه ی کرب و بلا در تو تجلی کرده
باید این آینه را زینب کبری میگفت
 
بر روی چشم همه جای شما محفوظ است
احترام تو در این شهر خدا محفوظ است
 
مطمئن باش در این شهر پریشان نشوی
بی برادر نشوی پاره گریبان نشوی
 
مطمئن باش کسی سنگ نمی اندازد
از عبورت ز سر کوچه پشیمان نشوی
 
محملت بر روی چشم همگان جا دارد
به خدا مورد آزار مغیلان نشوی
 
آن قدر پوشیه و حله سرت میریزند
زیر یک معجر پاره شده پنهان نشوی
 
زیور آلات تورا مردم اینجا نبرند
وسط خیمه ی آتش زده حیران نشوی
 
محملت شعله ور از واژه ی غارت نشود
حَرمت بسته به زنجیر اسارت نشود

خنده معصوم تو آرامش جان رضا
بهترین تسکین قلبت صوت قرآن رضا


از همان اول دلت گشته گرفتار رضا
بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا


جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست
عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا


یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ
عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا


در تمام عرضه‌های بندگی پاک تو
همچنان آیینه‌ای پیداست رفتار رضا


تا میان خطبه‌ها تفسیر قرآن می‌کنی
کاملا باشد کلامت عین گرفتار رضا


آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی
در حریم عاشقی باشی علمدار رضا


هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند
تا قیامت می‌شود محرم به اسرار رضا


ای کریمه چاره‌ای کن لحظه جان دادنم
دیده‌ام روشن شود هنگام دیدار رضا


روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من
آبرو داری بود کار تو و کار رضا

 
 


حضرت معصومه عليها السلام در اول سال 173 هجري قمري در مدينه چشم به جهان گشود.

پدرش امام هفتم شيعيان حضرت موسي بن جعفر عليه السلام و مادرش حضرت نجمه بود كه به علت پاكي و طهارت نفس به او طاهره مي گفتند. حضرت معصومه در 28 سالگي و در روز دوازدهم ربيع الثاني سال 201 هجري قمري در قم به شهادت رسيد كه امروز بارگاه ملكوتي و مرقد مطهرش همچون خورشيدي در قلب شهرستان قم مي درخشد و همواره فيض بخش و نورافشان دلها و جانهاي تشنه معارف حقاني است.

 آن حضرت در واقع بتول دوم و جلوه اي از وجود حضرت زهرا سلام الله عليها بود.در طهارت نفس امتيازي خاص و بسيار والاداشت كه امام هشتم برادر تني آن حضرت او را (كه نامش فاطمه بود)معصومه خواند.فرمود: «من زار المعصومة بقم كمن زارني»؛ كسي كه حضرت معصومه عليها سلام را در قم زيارت كند مانند آن است كه مرا زيارت كرده است.

مقام علم و عرفان او در مرحله اي است كه در فرازي از زيارتنامه غير معروف او چنين مي خوانيم: «السلام عليك يا فاطمه بنت موسي بن جعفر و حجته و امينه»؛ سلام بر تو اي فاطمه دختر موسي بن جعفر و حجت و امين از جانب موسي بن جعفر. و باز مي خوانيم: «السلام عليك ايتها الطاهرة الحميدة البرة الرشيدة التقية الرضية المرضية»؛ سلام بر تو اي بانو پسنديده نيك سرشت، اي بانوي رشد يافته، پاك طينت، پاك روش، شايسته و پسنديده. بدين لحاظ و مقامات عالي معنوي آن بانوست كه حضرت رضا عليه السلام در فرازي از زيارتنامه معروفش به ما آموخته كه در كنار مرقدش خطاب به او بگوييم:«يا فاطمه اشفعي لي في الجنة فان لك عندالله شانا من الشان».

(اي فاطمه! در بهشت از من شفاعت كن چرا كه تو در پيشگاه خداوند داراي مقامي بس ارجمند و والا هستي).امام صادق عليه السلام سالها قبل از ولادت حضرت معصومه عليها سلام در توصيف قم سخن گفته و آن مكان را حرم خاندان رسالت خوانده بود. آنگاه فرمود :به زودي بانويي از فرزندانم به سوي آن كوچ كند كه نامش فاطمه دختر موسي بن جعفر است و با شفاعت او همه شيعيانم وارد بهشت مي شوند.

خاندان عصمت پيامبر در انتظار آن بودند كه اين دختر ممتاز چشم به اين جهان بگشايد تا قلب و روي آنان را به ديدار خود روشن و منور گرداند. آغاز ماه ذيقعده براي حضرت رضا عليه السلام و دودمان نبوت و آل علي عليه السلام پيام آور شادي مخصوص و پايان بخش انتظاري عميق و شور آفرين بود زيرا حضرت نجمه فرزندي جز حضرت رضا عليه السلام نداشت و مدتها پس از حضرت رضا نيز داراي فرزندي نشده بود.

از آنجا كه سال ولادت حضرت رضا عليه السلام يعني سال 148 هجري قمري و سال ولادت حضرت معصومه عليها سلام سال 173 و بين اين دو ولادت بيست و پنج سال فاصله بود و از طرفي امام صادق عليه السلام ولادت چنان دختري را مژده داده بود، از اين رو خاندان پيامبر بيصبرانه در انتظار طلوع خورشيد وجود حضرت معصومه عليها سلام بودند.

هنگامي كه وي چشم به جهان گشود براستي كه آنروز براي اهل بيت عصمت بخصوص امام هشتم و حضرت نجمه سلام الله عليه روز شادي و سرور وصف ناپذير و از ايام الله بود زيرا اختري از آسمان ولايت و امامت طلوع كرده بود كه قلبها را جلا و شفا مي داد و چشمها را روشن مي كرد و به كانون مقدس اهل بيت عليهم السلام گرمي و صفا مي بخشيد.

اين سوال كه پيامبر اسلام با آنكه چند فرزند دختر داشت چرا حضرت زهرا را بيشتر دوست مي داشت و به او بيشتر اعتبار مي داد. سوالي است كه درباره حضرت معصومه عليها سلام نيز صادق است كه چرا حضرت موسي بن جعفر عليه السلام با داشتن دختران بسيار به حضرت معصومه عليها سلام توجه مي كرد و در ميان آنها اين دختر به آن همه مقامات نايل شد. پاسخش اين است که در آيات قرآن و گفتار پيامبر و امامان به طور مكرر معيار, داشتن علم، تقوا و جهاد و ساير ارزشهاي والاي انساني است
براستي كه حضرت معصومه عليها سلام همچون جده اش حضرت زهرا سلام الله عليه در معيارهاي ارزشي اسلام يكه تاز عرصه ها و در علم و كمالات و قداست گوي سبقت را از ديگران ربوده بود. وي تافته اي ملكوتي و جدا بافته و ساختار وجودي او از ديگران ممتاز بود.همان گونه كه پيامبر (ص) در شان حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود:‌ «فداها ابوها»؛ پدرش به فدايش باد، حضرت موسي بن جعفر عليه السلام نيز در شان حضرت معصومه عليها سلام فرمود: «فداها ابوها»حضرت معصومه عليها سلام همنام حضرت فاطمه زهراست دراين نام رازها نهفته است. يكي از رازها اين بود كه در علم و عمل از رقباي خود پيشي گرفته و ديگر اين كه از ورود شيعيان به آتش دوزخ جلوگيري مي نمايد.

 همچنين از نظر كمالات علمي و عملي بي نظير است ديگر اين كه گرچه مرقد مطهرش آشكار است و همانند مرقد مطهر حضرت زهرا سلام الله عليها مخفي نيست ولي مطابق مكاشفه اي كه براي بعضي از اولياي خدا روى داده امام باقر يا امام صادق عليهم السلام فرمودند: «كسي كه مرقد حضرت معصومه عليها سلام را زيارت كند به همان مقصودي نايل خواهد شد كه از زيارت قبر حضرت زهرا سلام الله عليها نايل مي شود. از ديگر مشابهت هاي حضرت معصومه عليها سلام به حضرت زهرا فداكاري ايشان در راه اثبات ولايت بود زيرا حضرت معصومه عليها سلام نيز آن چنان تلاش كرد که جان خود را فدا نمود و به شهادت رسيد.

يعني حضرت معصومه عليها سلام نيز با كارواني از حجاز به سوي خراسان براي ديدار چهره عظيم ولايتمداران عصر يعني برادرش حضرت رضا عليه السلام حركت كرده تا يار و ياور او باشد ولي در مسير هنگامي كه به سرزمين ساوه رسيد دشمنان خاندان نبوت در يك جنگ نابرابر بستگان و برادرش را به شهادت رساندند و با ريختن زهر در غذايش او را مسموم ساختند كه بيمار شد و به قم آمد و پس از شانزده روز سكونت در قم به شهادت رسيد.

همان گونه كه حضرت زهرا سلام الله عليها با استدلالهاي متين و استوار، حقانيت ولايت حضرت علي عليه السلام را تبيين مي كرد، حضرت معصومه عليها سلام نيز چنين بود. رواياتي كه از آن حضرت نقل شده غالباً درباره امامت و ولايت علي عليه السلام است كه با اثبات ولايت او ولايت امـامـان معصوم نيز ثابت مي شود.

براي نمونه حضرت معصومه با چند واسطه از حضرت زهرا نقل مي كنند كه فرمود: پيامبر در شب معراج به بهشت رفت و بر روي پرده اي در قصر بهشت ديد كه چنين نوشته شده: «لااله الا الله محمدا رسوله علي ولي القوم»؛ معبودي جز خداي يكتا و بي همتا نيست محمد رسول خدا و علي ولي و رهبر مردم است. و بر روي پرده درگاه قصر ديگري نوشته شده است: «شيعت علي هم الفائزون»؛ شيعيان علي رستگارند. نيز با چند واسطه از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه فرمود:‌ «الا من مات علي حب آل محمد مات شهيدا»: آگاه باشيد! كسي كه با حب آل محمد از دنيا برود شهيد از دنيا رفته است.

يكي از روايات او كه با چند واسطه به حضرت زهرا سلام الله عليها مي رسد اين است كه:‌حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: آيا سخن رسول خدا را فراموش كرده ايد كه در روز عيد غدير خم فرمود: هر كس من مولا و رهبر اويم علي هم مولا و رهبر او است و نيز به علي فرمود:‌ نسبت تو به من همانند نسبت هارون برادر موسي به موسي (ع) است.به اين ترتيب مي بينيم حضرت معصومه عليها سلام عالمه محدثه آل طه بود و قدم به جاي پاي حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت و همچون او در عرصه جهاد و تلاش براي اثبات حق كوشيد تا جايي كه جانش را فداي ولايت نمود و شهد شهادت نوشيد.

شخصيت هاي بزرگ دين ارج و منزلت بسيار والايي براي حضرت معصومه عليها سلام قائل بودند و هستند و او را با حضرت زهرا سلام الله عليها مقايسه مي كنند:
حضرت امام خميني (قدس سره) در قصيده اي كه شامل 44 بيت است او را با حضرت زهراي اطهر مقايسه كرده در بخشي از آن مي گويد:

دختر چون اين دو در مشيمه قدرت
نــامد و نايـد دگــر هماره مــقدر

آن يك امواج علــم را شده مبــدا
ويـن يك افواج حلم را شده مصدر

آن يــك درعالـــم جلالـت كـعبه
وين يك در ملك كبريايـي مشــعر

لم يلـــدم بستـه لـب و گرنه بگفتم
دخــت خدايـند اين دو نــور مطهر

آن يــك خـاك مدينـه كـرد مزين
صفــحه قم را نمود اين يـك انــور

خاك قم ايـن كرد از شـرافـت جنت
آب مــدينه نـمـوده آن يك كــوثر

مرجع كل حضرت آيت الله العظمي حاج آقا حسين بروجردي (قدس سره)مکرر كنار مرقد مطهر حضرت معصومه سلام الله عليها مي آمد و در آنجا با تضرع و تواضع خاص آن حضرت را واسطه قرار مي داد و به مناجات مي پرداخت.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
اشعار
دلخوشم خاک حريم تو نشسته بر سرم
خاکساري تو مي گردد شفيع محشرم

تا که دل را آه سينه راهي قم مي کند
با نگاهي بر ضريحت دست و پا گم مي کند

آه چون از دل برآيد کار آتش مي کند
بي محابا رخنه ايي در جان هيزم مي کند

آن ضريحي که بود گرم طوافش جبرييل
حضرت حق قبله ي حاجات مردم مي کند

هرکه دارد عقده در دل ياد قبري گمشده
هر سه شنبه در حريمت نذر گندم مي کند

با سلامي نم نم اشک از دو ديده مي چکد
کاسه ي خالي ما لبريز از خم مي کند

نيمه شبها در حرم تا صحن گردي مي کنم
ناگهان دل ياد قبله گاه هفتم مي کند

لفظ خواهر گوييا مانوس گشته با بلا
خون زينب در رگان تو تلاطم مي کند

کس نديده تا به حالا خواهري گيسو پريش
جستجوي يار زير نيزه و سم مي کند

با وجودي که حدود مقتلش را ديده بود
بازهم جسم عزيز مادرش گم مي کند
از شب میلاد تو این گونه حاصل می شود
ماه روز اوّل ذی القعده کامل می شود

بارها سر در می آرد از شب میلاد تو
تا که جبرائیل از خورشید غافل می شود

گوئیا شأن نزولش می شود ایران ما
هرچه بر «موسی بن جعفر» سوره نازل می شود

پای او «شاه چراغ» و دست ها «عبدالعظیم»
چشم ایران چون که مشهد گشت، قم دل می شود

خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب و بلاست
حضرت معصومه زینب را معادل می شود

هرچه قابل تر در این مجموعه ناقابل تر است
هرچه ناقابل در این مجموعه قابل می شود

هرکسی از خویش داخل گشت خارج می شود
هرکسی از خویش خارج گشت داخل می شود

هرکسی در شهر عاقل گشت عاشق هم نشد
هرکسی در صحن عاشق گشت عاقل می شود

رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
شاه با ترفیع در صحن تو سائل می شود

در حریمت شعر گفتن کار خود را می کند
«شاطر عباس قمی» هم گاه «دعبل» می شود

اشک وقتی واقعی شد در حرم هم سرگرفت
پس به جای مُهر پیشانی من گل می شود

هر کسی طرز ارادت را به تو توضیح داد
صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود

گوشه ای از لطف پنهان تو که معلوم نیست
گوشه ای از لطف معلوم تو «فاضل» می شود

تاچهل شهر مجاور وسعت اکرام توست
پس من همسایه ات را نیز شامل می شود

مشکلات سختم آسان شد ولی کاری بکن
دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود
آنان که عاشقند به دنبال دلبرند
هر جا که مي روند تعلّق نمي برند

از آنچه که وبال ببينند خالي اند
عشاق روزگار سبکبال مي پرند

پرواز مي کنند به هر جا که جلوه اي است
گاهي ملائکند و گاهي کبوترند

دل را به دست هرکس و ناکس نمي دهند
دل داده قديمي آل پيمبرند

آنان که عاشق علي و فاطمه شدند
مديون خانواده ي موسي بن جعفرند

ما عاشقيم ، شيعه ي زهرا و حيدريم
ما شيعيان کشور موسي بن جعفريم

ري زاده ايم و مزرعه ي سبز گندميم
هر صبح با حسين شما در تکلميم

ما شيعه ولايت مولا - نسب نسب
سلمان پابرهنه اي از نسل چندميم

گاهي ميان خنده ي خورشيد گريه ايم
گاهي ميان گريه زهرا تبسميم

همسايه ي حريم تو همسايه ي خداست
پس صد هزار شکر که همسايه ي قميم

آنقدر عاشقان و بزرگان و عالمان
دلداده ي تواند که ما بين آن گميم

اي دست گير صبح قيامت سرم فدات
هم خانواده هم پدر و مادرم فدات

بالاتر از پريدن پرهاست بام تو
ماها نمي رسيم به شأن مقام تو

خم مي شود تمامي دنيا برابرت
اي احترام آل عبا احترام تو

بايد هزار بار نشست و بلند شد
وقتي که مي رسند بزرگان به نام تو

اين شأن توست حرمت تو ، احترام توست
گويد اگر «فداک ابوک» امام تو

آباد گشت قلب زمين زير پاي تو
آباد گشت مسجد دين با کلام تو

يعني تمام هستي دين مال فاطمه است
يعني تمام ملک زمين مال فاطمه است

تو آمدي که رحمت دنياي ما شوي
منجي تا قيامت کبراي ما شوي

ما مرده ايم و تو نفست مرده زنده کن
پس واجب است اين که مسيحاي ما شوي

تو خانمي و جلوه ي بالاي هر سري
اصلا عجيب نيست که آقاي ما شوي

تو آمدي که با برکات نسيميت
روزي يا امام رضاهاي ما شوي

اصلا قرار بود در ايران زمين ما
چون فاطمه بيايي و زهراي ما شوي

مهمان چند روزه ي ايران خوش آمدي
همشيره ي امام خراسان خوش آمدي

شهر تو آشيانه ي امن امام هاست
گلدسته ات مطاف شب و روز انبياست

بانو قسم به پنجره هاي ضريح تو
اين آستانه اي است که باب الرضاي ماست

 روي در حريم تو زيبا نوشته اند
«اينجا حريم دختر پيغمبر خداست

 اينجا به احترام قدم نه - که از شرف
گيسوي حور و بال ملک فرش زير پاست

اينجا مس تو را به نگاهي طلا کنند
تا اسم اعظم است چه حاجت به کيمياست»

اينجا مدينه ي دگر آل فاطمه است
اينجا دل شکسته به دنبال فاطمه است
با همين چشم هاي خود ديدم، زير باران بي امان بانو!
درحرم قطره قطره  مي افتاد  آسمان  روي  آسمان  بانو

صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خيس مي شوداما
به خدا گريه هاي من گاهي دست من نيست مهربان بانو

گم شده خاطرات کودکي ام گريه گريه در ازدحام حرم
 باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان،بانو

باز هم مثل کودکي هر سو مي دوم در رواق تو در تو
دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو...

شاعري در قطار قم - مشهد چاي مي خوردو زير لب مي گفت:
شک ندارم که زندگي يعني، طعم سوهان و زعفران بانو

شعر از دست واژه ها خسته است بغض راه گلوم را بسته است
بغض يعني که حرف هايم را از نگاهم خودت بخوان بانو

اين غزل گريه ها که مي بيني آنِ شعر است، شعر آييني
زنده ام با همين جهان بيني، اي جهان من اي جهان بانو!

کوچه در کوچه قم ديار من است شهر ايل من و تبار من است
زادگاه من و مزار من است ،مرگ يک روز بي گمان ...
مى‏خواستم كه جانب ميخانه رو كنم
دستِ نياز حلقه جام و سبو كنم

در ساحل نياز نشينم اميدوار
دل را به شطّ باده دَمادم فرو كنم

وقتى كه هست شوق تيمم ز خاك يار
ديگر چرا ز چشمه زمزم وضو كنم

با من حديث طعنه نا مردمان مگو
من آبروىِ مِى طلب آبرو كنم

تيغ زبان به كار نمى‏آيدم دگر
باشد به چشم خون شده‏ام گفتگو كنم

از دست رفته دل به تمناى دلبرم
ساقى كمى تحمل من كن كه مضطرم

دست خمار جز به سوى خم نمى‏رود
كشتى ز بحر جز به تلاطم نمى‏رود

گر گُل اسير پنجه باد خزان شود
از بلبل انتظار ترنم نمى‏رود

يك خوشه عشق آل على گر ثمر دهد
آدم سراغ دانه گندم نمى‏رود

حاتم بخيل نيست، اگر درهمى نداشت
لبهاش جز به مهر و تبسم نمى‏رود

تا گفت آشيانه ما آن ديار هست
آواره مى‏شود دل و از قم نمى‏رود

چشمم فرات و باز دلم مات مى‏شود
محوِ جلالِ عمه سادات مى‏شود

تا باده از سبوى امامت گرفته‏ايم
پيش خدا جوازِ اقامت گرفته‏ايم

از حُسن خلقيتم به حيرت، گمان مبر
انگشت بر دهان ز ندامت گرفته‏ايم

دل را چو داده‏ايم به دست طبيب عشق
منزل به كوچه باغ سلامت گرفته‏ايم

با وعده بهشت برابر نمى‏كنيم
هر دِرهمى از او به كرامت گرفته‏ايم

خورشيد را مُسخّر خود كرده‏ايم ما
تا ذره‏اى ز رحمت عامت گرفته‏ايم

تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست
خاك حريم شاه چراغت دواى ماست

يك صبح مى‏شود كه برايم دعا كنى؟
يا نيمه شب به شوق نمازم صدا كنى؟

مرغ دل از قفس تن به دركشى
در آسمان صحن و سرايت رها كنى

ما را به پادشاهى عالم در آورى
يعنى كه در حريم بلندت گدا كنى
 
امروزه كاينچنين به كرامت زبانزدى
تا رستخيز بهرِ شفاعت چها كنى؟

تو زائر مدينه‏اى و طوس مى‏روى
ما را ببر كه زائر قبرِ رضا كنى

باشد نصيب ما بنمايى هزار حج
يعنى طواف در حرم ثامن الحجج

اينجا كه آمدى سخن از تازيانه نيست
حرفى ز بى وفايى و ظلم زمانه نيست

در دست‏هاى مردم شهر تو سنگ نيست
يعنى سلام مردم تو وحشيانه نيست

سيلى نزد كسى به رُخ داغدار تو
اينجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نيست

با شاخ گل ترا به سوى خانه مى‏برند
كنج خرابه بهر تو آشيانه نيست

آرى حريم تو حرم اهل بيت شد
حتى فراز آنكه ز قبرش نشانه نيست

تا نيت زيارت معصومه مى‏كنم
ياد از مزار مادر مظلومه مى‏كنم
جايي که کوه خضر به زحمت بايستد
شاعر چگونه پيش تو راحت بايستد؟

نزديک مي شوم به تو چيزي نمانده است
قلبم از اشتياق زيارت بايستد

بانو سلام کاش زمان با همين سلام
در آستانه ي در ساعت بايستد

وَ گردش نگاه تو در بين زائران
روي من - اين فتاده به لکنت - بايستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته ام
در محضر شما دو سه رکعت بايستد

بانو اجازه هست که بار گناه من
در کنج صحن اين شب خلوت بايستد؟

در اين حرم هزار هزار آيه ي عذاب
هم وزن با يک آيه ي رحمت بايستد

بايد قنوت حاجت بي انتهاي ما
زير رواق هاي کرامت بايستد

شيعه به شوق مرقد زهرا به قم رسيد
طاقت نداشت تا به قيامت بايستد

آن کس که جاي فاطمه در قم نشسته است
در روز حشر هم به شفاعت بايستد

تو خواهر امام غريبي و اين غزل
با بيت  هاش در صف بيعت بايستد

من واژه واژه عطر تو را پخش مي کنم
حتي اگر نسيم ز حرکت بايستد

اين شعر مست تکيه زده بر ضريح تو
مستي که روي پاش به زحمت بايستد
جود و کرامت از کرمش جاودان شده
هر چه دخيل هست به سويش روان شده

جبريل هم اگر برسد در حريم او
حس ميکند که وارد صحن جنان شده

او ظاهرش بتول ولي باطنش علي است
در پشت آن جمال، جلالي نهان شده

از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است
دنيا چرا به "فاطمه" نامهربان شده

خواهر حريف هجر برادر نميشود
بيهوده نيست اينهمه قدش کمان شده

با احترام آمد و با احترام رفت
هر آنچه شآن اوست در اينجا همان شده

دور و برش فرشته نگهبان معجرش
جانها فداي زينب بي پاسبان شده

گاهي ميان مجلس نامحرمان شهر
گاهي ميان محمل بي سايبان شده

شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد
شکر خدا برادر تو خيزران نخورد
همسايه سايه ات به سرم مستدام باد
لطفت هميشه زخم مرا التيام داد

وقتي انيس لحظه ي تنهايي ام توئي
تنها دليل اينکه من اينجايي ام توئي

هر شب دلم قدم به قدم ميکشد مرا
بي اختيار سمت حرم ميکشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل ميکند آدم کنار تو

حالي نگفتني به دلم دست ميدهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند هاجر و مريم کنار تو

تا آسمان خويش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در اين حريم، سينه زدن چيز ديگريست
خونين تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربيت شديم
داريم افتخار که همشهري ات شديم

ما با تو در پناه تو آرام مي شويم
وقتي که با ملائکه همگام مي شويم

بانو! تمام کشور ما خاک زير پات
مردان شهر نوکرو زنها کنيز هات

زيبا ترين خاطره هامان نگفتني ست
تصوير صحن خلوت و باران نگفتني ست

باران ميان مرمر آيينه ديدنيست
اين صحنه در برابر ايينه ديدنيست

مرغ خيال سمت حريمت پريده است
يعني به اوج عشق همين جا رسيده است

خوشبخت قوم طايفه، ما مردم قميم
جاروکشان خواهر خورشيد هشتميم

اعجاز اين ضريح که همواره بي حد است
چيزي شبيه پنجره فولاد مشهد است

من روي حرف هاي خود اصرار ميکنم
در مثنوي و در غزل اقرار ميکنم

ما در کنار دختر موسي نشسته ايم
عمريست محو او به تماشا نشسته ايم

اينجا کوير داغ و نمک زار شور نيست
ما روبروي پهنه ي دريا نشسته ايم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنيد پيش مسيحا نشسته ايم

بوي مدينه مي وزد از شهر ما،بيا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ايم

مربع
از ما به جز بدي که نديدي ببخشمان
از دست ما چه ها که کشيدي ببخشمان

من هم دليل حسرت افلاک مي شوم
روزي که زير پاي شما خاک مي شوم...
روي قبرم بنويسيد که خواهر بودم
سالها منتظر روي برادر بودم

روي قبرم بنويسيد جدايي سخت است
اين همه راه بيايم، تو نيايي سخت است

يوسفم رفته و از آمدنش بي خبرم
سالها ميشود از پيرهنش بي خبرم

روي قبرم بنويسيد نديده رفتم
با تن خسته و با قد خميده رفتم

بنويسيد همه دور و برم ريخته اند
چقدر دسته ي گل روي سرم ريخته اند

چقدر مردم اين شهر ولايي خوبند
که سرم را نشکستند خدايي خوبند

بنويسيد در اين شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد

چادرم دور و برم بود و به پايي نگرفت
معجرم روي سرم بود وب ه جايي نگرفت

...من کجا شام کجا زينب بي يار کجا؟
من کجا بام کجا کوچه و بازار کجا؟

بنويسيد که عشاق همه مال هم اند
هر کجا نيز که باشند به دنبال هم اند

گر زماني به سوي شاه خراسان رفتيد
من نبودم به سوي مرقد جانان رفتيد...

روي قبرش بنويسيد برادر بوده
سالها منتظر ديدن خواهر بوده

روي قبرش بنويسيد که عطشان نشده
بدنش پيش نگاه همه عريان نشده

بنويسيد کفن بود، خدايا شکرت
هرچه هم بود بدن بود خدايا شکرت

يار هم آن قدري داشت که غارت نشود
در کنارش پسري داشت که غارت نشود

اوکجا نيزه کجا گودي گودال کجا؟
اوکجا نعل کجا پيکر پامال کجا؟

بنويسيد سري بر سر ني جا ميکرد
خواهري از جلوي خيمه تماشا ميکرد
تو مسيحا زاده اما دختر موسي شدي
مريم قديسه ي ذريه ي طاها شدي

يک نخي از چادرت مانند کعبه محترم
قبله ي عرشي ترين سجاده ي دنيا شدي

بوسه بر دست تو بر سادات واجب مي شود
چون ستون عصمت الله بني الزهرا شدي

در ميان شوره زار قم بهشتي ساختي
مثل کوثر آمدي جوشيدي و دريا و شدي

جانماز غرق نورت گوشه ي عرش خداست
در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدي

وحي نازل بر لبانت استناد هر حديث
مثل بنت المصطفي صديقه ي کبري شدي

پيش پايت ديدني باشد قيام موسوي
با جلال فاطمي خاتون بي همتا شدي

ناز چشمان تو و ذکر خداهاي پدر
کو رسول الله بيند ثاني زهرا شدي

خواهر سلطان عالم کار سلطان مي کند
بر حسين خانواده زينب کبري شدي

    ***

خنده ي معصوم تو آرامش جان رضا
بهترين تمکين قلبت صوت قرآن رضا

از همان اول دلتگشته گرفتار رضا
بين صحن چشمهايت نقش رخسار رضا

جنس بي قيمت که جايش در حريم يار نيست
عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا

يوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ
عاشقي چون تو فقط باشد خريدار رضا

در تمام عرصه هاي بندگي پاک تو
همچنان آيينه ايي پيداست رفتار رضا

تا ميان خطبه ها تفسير قرآن مي کني
کاملا باشد کلامت عين گفتار رضا

آمدي تا پرچم معشوق بر شانه کشي
در حريم عاشقي باشي علمدار رضا

هرکه عمري خاک بوسي حريمت را کند
تا قيامت مي شود محرم به اسرار رضا

اي کريمه چاره ايي کن لحظه ي جان دادنم
ديده ام روشن شود هنگام ديدار رضا

روز محشر چون گنه گردد گريبان گير من
آبرو داري بود کار تو و کار رضا
----------------
دارد دل ما راه نجاتي ديگر
در مشهد و در قم، عتباتي ديگر

بر بانوي با کرامت قم صلوات
بر شاه خراسان صلواتي ديگر
اي کوثرِ کوثر رسول الله
زهراي مکررِ رسول الله
 
هم سوره نور موسي جعفر
هم پاره پيکر رسول الله
 
معصومه خانواده عصمت
صديقه ديگر رسول الله
 
جايي که تو در حضور بابايي
زهراست به محضر رسول الله
 
سرچشمه گرفته روح پاک تو
از روح مطهر رسول الله
 
تو بعـد ائمـه يـک امـام استي
شايسته اين چنين مقام استي

اي روح و روان عترت و قرآن
در جسم تو جان عترت و قرآن
 
چون آينه پيش ديده ات پيدا
اسرار نهان عترت و قرآن
 
از يمن تو اي کريمه عترت
قم گشته جهان عترت و قرآن
 
روي تو چراغ مکتب عصمت
نطق تو زبان عترت و قرآن
 
برخيز و بخوان خطابه چون مادر
اي روح بيان عترت و قرآن
 
قرآن به جلالت تو مي نازد
عترت به اصالت تو مي نازد

تو وارث معجز اماماني
تو دختر عترتي و قرآني
 
تو شوي نکرده مادرِ هستي
تو در تن خود روان ايماني
 
محبوبه چارده ولي الله
معصومه به کنيه و به عنواني
 
تو فاطمه اي و فاطمي عصمت
تو عالمه علوم ماکاني
 
تو حجب و حيا و زهد و عصمت را
در مکتب اهل بيت، ميزاني
 
زهد و شرف ائمه را داري
ظرفيت صبر عمه را داري

اي سوره نور موسي جعفر
ممدوحه هل اتي پس از مادر
 
مهر تو مدال سينه مريم
کوي تو بهشت ساره و هاجر
 
قم از قدمت مدينةالزهرا
قبر تو مزار دخت پيغمبر
 
معصومه اي و به چارده معصوم
همه عمه و خواهري و هم دختر
 
هم مي بالد جواد از اين عمه
هم مي نازد رضا به اين خواهر
 
بر جان تو دختر کلام الله
از زينب و فاطمه سلام الله

تو حق حيات بر امم داري
يک فردي و يک جهان کرم داري
 
شد گرچه به قم نزول اجلالت
در چشم جهانيان قدم داري
 
هم در عربي کريمه عترت
هم سايه به کشور عجم داري
 
هم در حرم ائمه مدفوني
هم دردل اهل قم حرم داري
 
ما ذره و تو هزارها خورشيد
ما قطره و تو هزار يم داري
 
در شهر ائمه تا درخشيدي
قم را شرف مدينه بخشيدي
 
ممدوحه ذات کبريايي تو
معصومه و عصمت خدايي تو
 
الحق که ميان آن همه خواهر
آيينه حضرت رضايي تو
 
با آنکه به شهر قم مکان داري
در ملک وجود، رهنمايي تو
 
مانند دوازده امام ما
از کار همه گره گشايي تو
 
بالله قسم اي کريمه عترت
برتر ز ثنا و مدح مايي تو
 
«ميثم» به ثنات اگر گهر بارد
دريـاي کــرامت تــو را دارد
هر فاطمه اي که هست سهمش آه است
با ناله و اشک و بي کسي همراه است

يک سرّ غريبانه کوثر اين است:
که عمر گل محمدي کوتاه است
شهرها انگشترند و «قم»، نگين
قم، هماره حجّت روى زمين

تربت قم، قبله عشق و وفاست
شهر علم وشهر ايمان و صفاست

مرقد معصومه «ع» چشم شهر ما
مهر او جانهاى ما را كهربا

دخترى از اهل بيت آفتاب
وارث درّ حيا، گنج حجاب

در حريمش مرغ دل پر مى زند
هر گرفتار آمده، در مى زند

هر دلى اينجاست مجذوب حرم
جان، اسير رشته جود وكرم

اين حرم باشد ملائك را مطاف
زائران را ارمغان، عشق و عفاف

ديده پاكان به قبرش دوخته
عصمت و پاكى از آن آموخته

حوزه قم هاله اى بر گِرد آن
فقه و احكام خدا را مرزبان

قم هميشه رفته راه مستقيم
بوده در مهد هدايتها مقيم

شهر خون، شهر شرف، شهر جهاد
شهر فقه و حوزه، علم و اجتهاد

هركجا را هر چه سيرت داده اند
اهل قم را هم بصيرت داده اند

نقطه قاف قيامند اهل قم
برق تيغ بى نيامند اهل قم

اهل قم ز اوّل ولايت داشتند
در دل و در ديده آيت داشتند

اهل قم از ياوران «قائم» اند
درقيام و پيشتازى دائمند

دختر موسى بن جعفر «ع» را درود
كز عناياتش تراويد اين سرود
هر کس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد

دل خسته بود و راهي اين آستانه شد
دل خسته بود و راهي باغ ارم نشد

گفتند مرقدت حرم آل فا طمه ست
با اين حساب هيچ کسي بي حرم نشد

اين حاجت من است الهي قلم شود
دستم اگر براي تو بانو قلم نشد

باز اين چه لطفي است که در حق ماشده
ما شاعرت شديم ولي محتشم نشد

مي خواستم براي تو بهتر از اين غزل
من را ببخش آنچه که مي خواستم نشد
به ديوار و در اين بيت توحيد
فروغ عترت و قرآن توان ديد

بود اين بارگاه خلد آذين
حريم دخت هفتم خسرو دين

مزار حضرت معصومه اينجاست
رضا را خواهر مظلومه اينجاست

چو اينجا شد چراغ عشق روشن
به دلها اين حرم شد پرتو افكن

بُوَد اين درگه از ابواب رحمت
در باغى است از باغ جنّت

كه اشك عاشقان شد جويبارش
نمى گردد خزان هرگز بهارش

تو اى زائر به تعظيم شعائر
ببوس اين درگه پر نور وطاهر

بيا اينجا به اشك خود وضو كن
بيا جان خود اينجا شست و شو كن

بپا خيز و بخوان اذن دُخولش
اجازت از خداگير ورسولش

به اذن حيدر و زهراى اطهر
به اذن يازده معصوم ديگر

قدم چون مى نهى داخل از اين در
بگو بسم اللّه و اللّه اكبر

زند چون حلقه بر اين در گدائى
به گوش جان او آيد ندائى

كه: اى سائل! دعايت مستجاب است
محبّ آل عصمت، كامياب است

بخواه از رحمت حق هر چه خواهى
كه بى حدّ است الطاف الهى

«حسانا»، قم كه دارُالمؤمنين است
در ِباغ بهشت اندر زمين است
تو اى حبيبه حق جلوه از خدا دارى
كه سوى خويش همه چشم ما سوى دارى

به چرخ حشمت و اجلال بيشتر از مهر
به پيش ديده اهل صفا ضيا دارى

تو آشنا نشوى گرچه به كسى از قدر
ولي در همه عالم تو آشنا دارى

به زائرين حريم خود اى ستوده خصال
نظر ز راه محبت جدا جدا دارى

به يك نگاه مس قلب ما طلا سازى
تويى كه با نظر خويش كيميا دارى

به هر كه مى نگرم جانب تو روى آرد
تو خود نظر مگر ازلطف سوى مادارى

از آن كه دختر موسى ابن جعفرى بخدا
كنند مدح تو گر تا به حشر جادارى
«موسي» که ديد حال و هوايت، دادت به دست‌هاي «رضا»يت
اشکي نشست گوشه‌ي چشمش، تا «فاطمه» زدند صدايت

از جنس آسماني و نوري، از چشم باز پنجره دوري
بين برادران غيوري، خورشيد هم نديده ردايت

رنج سفر براي تو آسان، شب از قبيله‌ي تو هراسان
شد قبله‌ي دل تو خراسان، اي عطر دوست قبله نمايت!

من تشنه‌اي رسيده به دريا، با آرزوي ديدن «زهرا»
دربان! بگو مليکه‌ي قم را: از راه آمده‌ست گدايت

کنج ضريح سر بگذارد، بال و پري اگر چه ندارد
دل را به دست تو بسپارد، تا پر دهي به سمت خدايت

لبخندِ شهر تو نمکين است، قم قلب مهربان زمين است
ما هر چه داشتيم همين است: جان‌هاي ما، «کريمه»! فدايت

اي دختر يگانه‌ي مادر! اي جويباري از دل کوثر!
مثل «علي» نيامده ديگر، کو همسري به شأن سرايت؟

مي‌بارد از ضريح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت،
از «اشفعي لنا»ي تو «جنت»، وا شد به‌ روي ما، به دعايت

اين شاعرت دلش شده آهو، آهو اسير شهر و هياهو
اذن زيارتي بده بانو! اين شعر را نخوانده برايت
حرم امن تو کافي است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوي گريان شده را

دل سپرديم به آن معجزه ي چشمانت
تا که آباد کني خانه ي ويران شده را

مِهر تو باعث خاموشي آتشـدان است
خارج از دست خليل است ، گلستان شده را

گندم ري به تنور کرمت پخته شود
از تو داريم پس اين مزرعه ي نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بيشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ي ايوان شده را

به درخانه ي تو بسته و وابسته شديم
چه نيازي است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبينش به قدومت نرسد
کافرش بيش نخوانيم مسلمان شده را

در محلّه خبر لطف تو   بهتر پيچيد
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدني نيست کرم داشته باشي، امّا
دستگيري نکني دست به دامان شده را

پنجره ساخته اي دور ضريح کرمت
تا ببندند به آن زلف پريشان شده را

ما فقط ظاهري از اوج تو را مي بينيم
گذري نيست به معراج ِ تو حيران شده را

جلوه اي کردي و زهراي پر از جذبه ي تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را
منت ز بخت دارم و نصرت ز كردگار
كافكند در ديار قمم روزگار، بار

خوش بار يافتم به حريمى كه جبرئيل
بى اذن خادمان به حريمش نجسته بار

اين بارگاه بضعه باب الحوائج است
كز وى رواست، حاجت مخلوق روزگار

اين پيشگاه فاطمه بنت موسى است
كز بعد فاطمه به زنان دارد افتخار

خارى اگر خلد به كف پاى زائرش گيرد
ملك، به سوزن مژگان، ز پاش خار

دختر بدين جلال، نپرورده مام دهر
دختر بدين مقام، نياورده روزگار

چشم فلك نديده و نشنيده گوش دهر
دختر بدين جلالت و بانو بدين وقار

اى بانوى بلند مقام فلك جناب
اى خانم رفيع مكان بزرگوار

هم دختر امامى و هم خواهر امام
هم عمه امامى و هم نور هشت و چار

تنها نه چشم من به در توست منتظر
چشم دو عالم است  بر اين در، به انتظار

اى والى ولايت عصمت! به عصمتت
چشم كرم ز بنده اين آستان، مدار

مسكين «طرب » ز درگه لطفت كجا رود؟
اميدوار بر توام، اميد من بر آر

چشم دلم به سمت حرم باز می شود
با یک سلام صبح من آغاز می شود
پر می کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظه ی پرواز می شود
قفل دلم شکسته کنار در حرم
از مرقدت دری به جنان باز می شود
فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه
اینجا دل شکسته سبب ساز می شود
کو چشم روشنی که ببیند در این حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز می شود
اعجاز توست اینکه دلم یا کریم توست
قلب تپنده ی حرم قم، حریم توست
اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است
از نفحه ی شهود و تجلی معطر است
برپا شده است مکتب قرآن و اهل بیت
دارالعلومِ مریم آل پیمبر است
اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است
خاک در حریم تو علامه پرور است
چشم امید عالِم و عاشق به سوی توست
اینجا چقدر چشمه ی جوشان کوثر است
تنها پناهگاه دلم صحن آینه ست
وقتی دلم از آه زمانه مکدر است
هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل
دنبال قبر مخفی زهرای اطهر است
صحن تو غرق بوی گل یاس می شود
اینجا حضور فاطمه احساس می شود
با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه
اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه
بی اختیار پای ضریحت رسیده است
هر زائری که آمده دنبال فاطمه
دارد تمام مرقد تو بوی آسمان
اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه
فرمود آشیانه ی‌ امن الهی است
صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه
خورشید آل فاطمه از راه می رسد
هر سال ما اگر که شود سال فاطمه
ای عمه ی امام زمان! کاش در حرم
یک صبح جمعه لایق دیدار می شدم
خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا
محبوبه ی حبیب خدا إشفعی لنا
آرامش و قرار دل ثامن الحجج
ای زینب امام رضا إشفعی لنا
عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت
ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا
در هر سحر به سوی ضریح اجابتت
می آورم دو دست دعا إشفعی لنا
روی سیاه و بار گناهان ما کجا
لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا
مهر و ولایتت شده حبل المتین ما
در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا
یوم الحساب تو همه امید شیعه ای
تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه ای
با حبّ تو کسی که دلش را محک زده
طعنه به پارسایی حور و ملک زده
سرشار از زلالی نور یقین شود
در مرقد منور تو قلب شک‌زده
از چشمه های فیض تو سیراب می شود
هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده
تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست
بر گنبد تو دست توسل فلک زده
شب های جمعه طوف حرم می‌ کنم ولی
گویا کسی به زخم دل من نمک زده
دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا
قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده
امشب گره گشاست دم یا رضا رضا
در دست توست تذکره ی کربلای ما

 

 

🔸ألسَّلاَمُ عَلَیکِ یَا فَاطِمَةَ المَعصُومِه بِنتِ مُوسَي بنِ جَعفَر.. 🔸


آمدی و حق بده چشمان ما حیران شود
مقدم زهرایی تو خوب گل باران شود

یا خلیله! آمدی در حیرت این دشت داغ
تا کویر تشنه ی قم خانه ی رضوان شود

تا همیشه معجزه با چشم هایت ممکن است
باید انسان با نگاه لطفتان انسان شود

مطمئناً هرکسی چشمش به ایوان تو خورد
دردهای بی دوایش یک به یک درمان شود

خوش به حال شاعری که با شما همسایه است
خط به خط اشعار او شیرین تر از سوهان شود

باید از "قم" قلب خود را راهی "مشهد" کند
عاشقی که قصد کرده زائر سلطان شود

لطف کردی بانوی رحمت که از شب تا سحر
خاکبوس مقدم تو خطّه ی ایران شود

یا کریمه محضر تو عرض حاجت می کنم
با همین عرض ادب دارم عبادت می کنم
اسماعیل شبرنگ

 

 
امشب که از شبهای دیگر بیشتر مستم
از مغــرب خورشید تا وقت سحر مستم
 
سر تا قدم شوراَظلم و پا تابه سر مستم
از اوّل ذی القعده یک جور دگر مستم
 
بستــم دخیلی بر ضــریح بانوی شهرم
فریاد شادی میرسد از هر سوی شهرم
 
شکر خدا طوبای عصمت باز بر داده
نخـل امـام هفتــم عالــم ثمــر داده
 
آیات `اعطیناکَ” را جبریل سر داده
حق کوثری را باز بر خیرالبشر داده
 
امشب امیرالمؤمنین در عالم بالا
دائم تبسّم می‌کند بر حضرت زهرا
 
زهرا بیا آئــینه دارت را تماشــا کن
بار دگــر در عالم خلقت تجلّا کن
 
آیات کوثر را برای خلق معنا کن
دلهای ماتم دیده را از غم مُبّرا کن
 
معصومه یعنی فاطمه در قالبی دیگر
معصومه یعنی تار و پودِ دین پیغمبر
 
از عهد ذر او داشتــه شــأن ولایت را
حجب و حیا و عفّت و تقوا و عصمت را
 
ارث از امیرالمؤمنین بُرده ؛ فصاحت را
او حکمرانی می‌کند مُلکِ کرامت را
 
موسای اهل البیت بابا و امام او
گفتــــه ” ابوها بفــداها ” در مقام او
 
این شاه بانو ؛ خواهر شاه خراسان است
طوف مزارش چون رضا، حجّ فقیران است
 
دل در جوار اوست از جنّت گریزان است
قم با حضورِ حضرت او قلب ایران است
 
در شهر قم ؛ مشهد ؛ مدینه ؛ کربــلا دارد
در عرش هم خاتون ما صحن و سرا دارد
 
دیدیم تا در صحن او غوغای مردم را
در یاد آوردیم رقص دشت گندم را
 
وقتی گرفتیم از ملک حقّ تقــدّم را
لبریز کردیم از حضور عاشقان قم را
 
ما در کویر اَستیم و چون دریا شدیم این جا
بـــا هر زیارت زائر زهرا شدیم این جا
 
ما را گدای حضرت معصومه بنویسید
همسایه هاي‌ حضرت معصومه بنویسید
 
تحت لوای حضرت معصومه بنویسید
مست از ولای حضرت معصومه بنویسید
 
درد از دل ما داخل این صحن خارج شد
چون ضامن ما دختر باب الحوائج شد
 
این عشق از روز ازل تسخیرمان کرده ست
بیــن رواق آینه تکثـــیرمان کـــرده ست
 
پشت در صحنش،رضا زنجیرمان کرده ست
کم کم درِ این آستانه پیرمان کرده ست
 
بوسیدن سنگ مزار او چه می چسبد
یابن الحسن گفتن کنار او چه می چسبد
 
بانو به نورِ معرفت ما را هدایت کن
هر چند ما نالایقــیم امّا عنایت کن
 
روز جزا همسایه هایت را شفاعت کن
در محضر عدلِ خدا از ما حمایت کن
 
امشب اگر مانند بارانیم و می باریم
پابوسی پادشاه مشهد را طلب داریم
شاعر: محمد قاسمی

 

اشعار ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها – وحید قاسمی
 
 
دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد
کنار درب حرم، بین زائران گم شد
 
نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد
دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد
 
به یاد مسجد و باب الجواد افتادم
سرود عاشقی ام، یا امام هشتم شد
 
به محض بردن نام امام آینه ها
لبان آینه هایت پر از تبسّم شد
 
به استحاله کشاندی مرا به لبخندی
دو چشم مملو اشکم، دو خمره ی خم شد
 
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
 
از آب شور حرم ، شوق و شور می گیرم
وضو برای تشرّف به طور می گیرم
 
ستاره ام، که در این آسمان ظلمانی
از آفتاب حضور تو نور می گیرم
 
چقدر زائر عاشق شبیه کودکی ام
ضریح مرقدتان را به زور می گیرم
 
چه افتخار عظیمی است آمدی اینجا
عجیب نیست که حسّ غرور می گیرم
 
برای رد شدنم از پل صراط جزا
ز دست لطف تو برگ عبور می گیرم
 
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
 
نسیم مرقدتان عطر کوچه باغ بهشت
بَرَد ز خاطره ها غصّه ی فراق بهشت
 
رواق های حریمت بهشت نور و بلور
بلند گنبد نورانیت، چراغ بهشت
 
مدام روز قیامت پی تو می گردم
نمی روم به جهنّم، و یا سراغ بهشت
 
شکسته باد دو پایم، اگر که روز حساب
بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت
 
منم مدیحه سرایی که آرزو دارم
جوار باغ تو باشم، شده کلاغ بهشت!
 
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت

 

اشعار ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها – مهدی رحیمی
 
 
ازشب میلاد تو اینگونه حاصل می شود
ماه ،روز اول ذی القعده کامل می شود
 
بارها سر در میارد از شب میلاد تو
تا که جبرائیل ازخورشید غافل می شود
 
گوئیا شان نزولش می شود ایران ما
هرچه بر “موسی بن جعفر”سوره نازل می شود
 
پای او “شاه چراغ “ودستها “عبدالعظیم”
چشم ایران چون که مشهدگشت-قم ؛دل می شود
 
خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست
حضرت معصومه زینب را معادل می شود
 
هرچه قابل تر در این مجموعه ناقابل تر است
هرچه ناقابل در این مجموعه قابل می شود
 
هرکسی از خویش داخل گشت خارج می شود
هرکسی از خویش خارج گشت داخل می شود
 
هرکسی درشهر عاقل گشت عاشق هم نشد
هرکسی درصحن عاشق گشت عاقل می شود
 
رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
شاه باترفیع در صحن تو سائل می شود
 
درحریمت شعر گفتن کار خودرا می کند
“شاطر عباس قمی” هم گاه “دعبل “می شود
 
اشک وقتی واقعی شد در حرم هم سرگرفت
پس به جای مُهر پیشانی من گل می شود
 
هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد
صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود
 
گوشه ای از لطف پنهان تو که معلوم نیست
گوشه ای از لطف معلوم تو”فاضل”می شود
 
تاچهل شهرمجاور وسعت اکرام توست
پس من ِهمسایه ات رانیز شامل می شود
 
مشکلات سختم آسان شد ولی کاری بکن
دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود

 

 

+ نوشته شده در یکشنبه هشتم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 7:52 توسط Masoud  | نظر بدهيد
روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه می‏دهی و ما با دستانی پر از روشنی، از این حُسن بازمی‏گردیم؛ با دل‏هایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است.
روز میلاد تو هر روز در ما تکرار می‏شود، ای تکرار روشنی در روح و روان ما!
***
مژده باد طلوع تو ای معصومه زکیّه که بارقه شهاب تو، روشنایی دیگر در شب‏های مناجات اهل زمین است.
***
معصومه، یعنی قداست مریم و عصمت فاطمه و ادامه قصه غصه ‏های زینب در جست‏وجوی برادر.
***
خجسته باد میلاد بانوی قدسیه مطهره، فاطمه معصومه علیهاالسلام که بارگاه نورانی ‏اش محل دایمی نزول فرشتگان بر زمین و دروازه بهشت است.
***
بانویم معصومه (سلام الله علیها)! شرافتِ زن در یاد توست، آن‏ هنگام که قدسیان بر گلدسته ‏های نورانی‏ ات سلام می ‏فرستند.
***
ای آینه ی تقوی وی شاخه گل طوبی
هستی ز تو شد زیبا یا حضرت معصومه
از جود و سخای تو از لطف و عطای تو
قم گشته بسی احیا یا حضرت معصومه
***
عصمت به پای عصمت تو سجده می کند
معصومه ای و عصمت کبرای دیگری
ای زینبی که عالمه بی معلمی
زین رو کنی به شهر خودت علم پروری
***
شهر قم آشیان آل عباست
حرم دختر ولى خداست
جلوه گاه تجلى حق است
اشرف از طور وادى سیناست
***
عمه اطهر امام جواد
خواهر طاهر امام رضاست
رحمت کردگار بر حرمش
دائما نازل از طریق سماست
***
آن شب زمین هوای بهشتی دوباره داشت
آغوش آسمان به بغل ماهپاره داشت
چشمان ابر روی زمین را گرفته بود
هر قطره با خودش سبدی پرستاره داشت
***
این بار حق به دامن موسی عطا نمود
آن کوثری که بال ملک گاهواره داشت
این سیب سرخ سیب بهشت پیمبر است
این دختر یگانه موسی بن جعفر است
***
خاک بهشت بهر قدمگاه تو کم است
آغوش نجمه بود سرای رسیدنت
قلب برادرت ز تب شوق آب شد
در التهاب ثانیه های رسیدنت
***
در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن
گلخنده امام رضا را نگاه کن
از آن زمان که خواهر سلطان ما شدی
بانو ، شما ملیکه ایران ما شدی
***
از آسمان وجود تو بر ما نزول کرد
تا کوثر دوباره قرآن ما شدی
منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت
وقتی که آمدی تو و مهمان ما شدی
***
با هر قدم به سینه ما جا گرفته ای
یعنی تو صاحب دل ما جان ما شدی
بانی خیر و برکت این خطه گشته ای
وقتی نسیم سبز بیابان ما شدی
***
ولاى حضرت معصومه راحت جانست
به چشم مردم آگاه روح ایمانست
کسى به دعوى ایمان خود بود صادق
که پیرو نبى و تابع امامان است
***
چه جاى آن که نباشد محب معصومه
که او به چرخ ولا اختر درخشانست
به خاک پاى تو اى بنت موسى جعفر
که توتیاى ضیابخش اهل عرفانست
***
یا رب این خلد برین یا جنه الماواستى
یا همایون بارگاه بضعه موساستى
این مهین بانو که در برج شرافت اخترى است
نسل پاک و زاده انسیه الحوراستى
***
فاطمه اخت الرضا، سلطان دین، روحى فداه
خاک درگاه تو از عرش علا اعلاستى
ملجا اهل زمان و شافع یوم المعاد
خواهر سلطان دین و ثانى زهراستى
***
حضرت ناطق بحق صادق چنین فرموده است
درجزاى زائر او جنت الماواستى
اى مهین بانوى کاخ عصمت، اى مایه وجود
اى که خاک درگهت رشک دم عیساستى
***
ای دختر عقل و خواهر دیـن
وى گوهر درج عز و تمکین
عصمت شده پاى بند مویـت
اى علم و عمل مقیم کویت
***
اى میوه شاخسار توحیـد
همشیره ماه و دخت خورشید
وى گوهر تاج آدمیت
فرخنده نگین خاتمیت
***
ز افق نور دیگرى پیداست
جلوه هاى منورى پیداست
شادى بر هر که بنگرى پیداست
شهد جان را چه شکرى پیداست
***
آفت دلها غم است بر درگه معصومه ام
حرمت من حرمت عز و جلال فاطمه
یارب ازغمها مرا برهان هم از افسردگى
عفوکن مارا به قلب پر ملال فاطمه
***
بالد بر آسمان ز شرف آسمان قم
ساید بر آستان تو سر آسمان قم
درگاه تو است مرکز دارالفنون علم
طلاب دین کواکبى از کهکشان قم
***
به هر که مى نگرم جانب تو روى آرد
تو خود نظر مگر ازلطف سوى ما دارى
از آن که دختر موسى بن جعفرى به خدا
کنند مدح تو گر تا به حشر جا دارى
***
مزار حضرت معصومه اینجاست
رضا را خواهر مظلومه اینجاست
چو اینجا شد چراغ عشق روشن
به دلها این حرم شد پرتو افکن
***
ای نور دل زهرا یا حضرت معصومه
وی بانوی بی همتا یا حضرت معصومه
تو تالی زهرایی چون زینب کبرایی
ای مظهر خوبی ها یا حضرت معصومه
***
قم از تو صفا دارد هرکس که تو را دارد
غمگین نبود فردا یا حضرت معصومه
تو دختر موسایی چون فاطمه یکتایی
محبوب دل طاها یا حضرت معصومه
***
آیتی از خداست معصومه
لطف بی انتهاست، معصومه
جلوه ای از جمال قرآنی
چهره ای حق نماست، معصومه
***
عطر باغ محمدی دارد
زاده مصطفی است، معصومه
پرتوی از تلألوء زهرا (س)
گوهری پر بهاست، معصومه
***
زائران، یک در بهشت اینجاست
تربتش با صفاست، معصومه
در توسل به عترت و قرآن
باب حاجات ماست، معصومه
***
دختر بدین جلال، نپرورده مام دهر
دختر بدین مقام، نیاورده روزگار
چشم فلک ندیده و نشنیده گوش دهر
دختر بدین جلالت و بانو بدین وقار
***
گوهرى کز شرف جلوه کوثر است
فروغ دیده موسى بن جعفر است
دخت فرخنده زهراى اطهر است
آنکه قبرش به قم سنگر عصمت است
بهر ایرانیان باعث رحمت است
ما همه ریزه خوار، او ولى نعمت است
***
برآیینه جمال داور صلوات
بر روشنی چشم پیمبر صلوات
برحضرت معصومه فروغ سرمد
بر دسته گل موسی جعفرصلوات
***
میلاد نور دیده رضا، کعبه دل‏ها، حضرت معصومه علیهاالسلام خجسته باد!
***
معصومه جان! عطر میلاد تو، چون نسیم بهشتی است که مشام دل‏ها را می‏نوازد؛ میلادت مبارک!
***
معصومه جان! میلادت چون شکوفه‏های بهاری، به جان‏های مشتاق، طراوت می‏بخشد.
***
میلاد بانوی مهر و وفا، مظهر جود و سخا، حضرت معصومه علیهاالسلام مبارک باد!
***
به یمن میلادت، ذره ذره نور می‏شویم و قطره قطره حضور، و دل را به سرای کرامتت دخیل می‏بندیم تا در روز مقدس تولد تو با دست‏های پاکت تطهیر شویم.
***
بانویم معصومه علیهاالسلام ! میلادت، نور به چشم‏ها می‏پاشد و سرور به دل‏ها؛ و رایحه بهشتی‏ات، مشام دل را با عطر خوش حضور می‏نوازد؛ میلادت مبارک!
***
حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) دیده به جهان گشود و در بوستان معنویت، نسیم سبز بشارت وزیدن گرفت.
***
معصومه فلسفه شیدایى است و غزل ماندن و بودن، معصومه نگین ایران است که درقم، شهر اقامه مى درخشد .
***
بانویم معصومه علیهاالسلام! نگاه معصومانه‏ات، امید را در دل خسته زمین می‏رویاند و رایحه پاک بهشتی‏ات، نسیم را به وجد می‏آورد.
آسمان چشم گشاده تا از انوار الهی معصومه اهل بیت نورانی شود و ظرف دلش را پر از پرواز فرشتگان سازد.
زمین دل گشوده تا همه عطشش را با کرامت کریمه اهل بیت سیراب سازد.
زمان، هروله می‏کند تا هلال ذیقعده را در آغوش کشد و از خبر ولادتِ نوری از انوار ولایت در مهد امامت و وصایت، سرشار شور و مستی شود.
سلام بر دیدگان معصومی که عصمت، ناخدای دریای نگاهش بود.
***
سلام بر تو، بانوی آب ‏ها و آیینه‏ ها!
سلام بر تو، زیباترین مطلع غزل‏های عاشقی!
سلام بر نجابت دست ‏ها و کرامت نگاه ‏هایت!
«اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطمه معصومه»
***
آیتی از خداست معصومه(علیها السلام)
لطف بی‏انت هاست معصومه(علیها السلام)
***
ای مظهر عصمت خدا معصومه
کن مرحمتی به سوی ما معصومه
ازما تورضا باش به جان زهرا
ای نام برادرت رضا،معصومه
میلاد حضرت معصومه (سلام الله علیها) مبارک باد


ولادت
نور دل امام موسی کاظم (ع)
دختر بی‌همتا
مظهر خوبی‌ها
خواهر امام رضا (ع)
حضرت معصومه (س)
خجسته باد

✿✿✿✿✿✿
 
کریمه آل محمّد
حضرت معصومه خوش آمد
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن
این دختر یاسین و طاهاست
این ثمر امّ ابیهاست
آینه حضرت زهراست
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن
این گهر بحر عقول است
پاره پیکر رسول است
کوثر زهرای بتول است
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن

 

←عکس نوشته ولادت حضرت معصومه→
 
ولادتش نور به چشم‌‏ها می‌‏پاشد و سرور به دل‏‌ها
و رایحه بهشتی‏‌اش مشام دل را با عطر خوش حضور می‏‌نوازد
ولادت حضرت معصومه مبارک

 

✿✿✿✿✿✿
 
یا حضرت معصومه (س)
به ضریح کرامتت دخیل می‌‏بندیم
تا در روز تولد تو با دست‏‌های پاکت تطهیر شویم

 

←عکس نوشته ولادت حضرت معصومه→
 
میلاد نور دیده رضا
کعبه دل‌‏ها
حضرت معصومه علیهاالسلام
مبارک باد

 

←عکس نوشته ولادت حضرت معصومه→
 
ولادت حضرت معصومه و روز دختر بر دختران پاک‌نهاد سرزمینم مبارک

 

✿✿✿✿✿✿
 
خاك بهشت بهر قدمگاه تو كم است
آغوش نجمه بود سرای رسیدنت
قلب برادرت ز تب شوق آب شد
در التهاب ثانیه های رسیدنت
در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن
گلخنده امام رضا را نگاه کن
از آن زمان كه خواهر سلطان ما شدی
بانو، شما ملیكه ایران ما شدی
از آسمان وجود تو بر ما نزول كرد
تا كوثر دوباره قرآن ما شدی
منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت
وقتی كه آمدی تو و مهمان ما شدی
میلاد حضرت معصومه (س) مبارک

 

←عکس نوشته تولد حضرت معصومه→
 
این سیب سرخ سیب بهشت پیمبر است
این دختر یگانه موسی بن جعفر است
ولادت حضرت فاطمه معصومه دختر دردانه امام موسی کاظم بر شیعیان مبارک باد

 

✿✿✿✿✿✿
 
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
ولادت مهمان عزیز شهر قم مبارک

 

←عکس نوشته میلاد حضرت معصومه→
 
اعجاز این ضریح که همواره بی‌حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
ولادت حضرت معصومه مبارک

 

✿✿✿✿✿✿
 
ولادت پر از نور و سعادت حضرت معصومه (س) مبارک

 

✿✿✿✿✿✿
 
موسی به برش گلشن
شد دیده‌ او روشن
یاسی‌ تو به گلخانه
یا حضرت معصومه
ای گوهر دردانه
یا حضرت معصومه
ای روح کریمانه
یا حضرت معصومه
نجمه شده روحانی
از آن رخ عرفانی
گویند به کاشانه
یا حضرت معصومه
چشمان رضا خندان
قلبش چو دُری غلطان
از دیدن جانانه
یا حضرت معصومه
ای چشمه‌ی پاکی‌ها
ای مضجع خوبی‌ها
آبادی ویرانه
یا حضرت معصومه
حوا شده مسرورت
مریم کمی از نورت
ای روح مسیحانه
یا حضرت معصومه
بانو نظری بنما
امشب تو بر این نجوا
از عاشق دیوانه
یا حضرت معصومه

 

دلم هوای تو کرده هوای تو بانو
تمام ایل و تبارم فدای تو بانو
منم که ریزه خور درگه شما هستم
همیشه شامل من شد عطای تو بانو
دوباره مثل گذشته رسیده سائل تو
ببین که خالیه دست گدای تو بانو
خداکند که مرا از خودت جدا مکنی
که بوده روی سر من لوای تو بانو
به یک اشاره یتان خاک هم طلا بشود
و این که کاری ندارد برای تو بانو
شما کجا و منه کم کجا که میگویند
در آسمان همه ی مدح و ثنای تو بانو
بیا و بر منِ بیچاره پس دعایی کن
که مستجاب میشود هر دعای تو بانو
زبانزد است کریمیـــــه خانِــــدان شما
ز خاطـــــرم نرود نام جـــــاودان شما
 
 
شعر تبریک ولادت حضرت معصومه «س»
 
نفس به سینه ام این بار پر تلاطم شد
رواق در نظرم ناگهان تجسم شد
خبر رسید که از ره کریمه آمده است
دلم هوای حرم کرد و راهی قم شد
به محض این که رسیدم به خطه ي خورشید
تمام چهره ي من غرق در تبسم شد
و هردو دست ادب رابه سینه بنهادم
درود دادم و این سینه وقف خانم شد
ولحظه لحظه به روی لب همه ی زوار
نوای فاطمــه یا فاطمـــــه ترنم شد
میان صحن و سرایش اُبُهَّتی دارد
که ذکر راز و نیاز و دعای من گم شد
بهشت حضرت معصومه را ببین که چقدر
شبیه بارگـــــه آفِتـــاب هشتـــم شد
خوش آمدی به جهان اي بهار قلب رضا
تولـــــدت مبارک قـــــرار قلب رضا
 
 
شعر تبریک ولادت حضرت معصومه «س»
 
بضعه ي خیرالنسا آمد خيرمقدم
گل یاس مرتضی آمد خيرمقدم
خواهر امام رضا آمد خيرمقدم
اي کریمه جون فداتم
کن عنایت که گداتم
خاک پای زائراتم
سیدتی حضرت معصومه…
 
جلوه ي روی تو خورشید هدایت
دختر و عمه و خواهر ولایت
اي صفای جان و دل جانم فدایت
اي وجودت ترجمانِ
کوثر و قدر و تبارک
جشن میلادت مبارک
سیدتی حضرت معصومه…

 

 
دوست دارم به لطف و رحمت خدایی
با دعای شما و سوز و بکایی
بشیم از مرقد تو کرببلایی
نام تو نور مسلّم
اي کریمه ي دو عالَم
بده روزیِ محرّم
سیدتی حضرت معصومه…
 
 
شعر ولادت حضرت معصومه «س»
 
کوثر زهرا اي دختر زهرا…
کریمه اومده دنیا/چراغونی شده دلها
عیدی میدن به محبین/با شادی حیدرو زهرا
مبارکه،جشن میلاد گل یاس گلستن پیمبر
مبارکه،جشن میلاد تجلی خدا خورشید محشر
خنده شده،جلوه گر بر صورت زهرایی ِ موسی بن جعفر
برکت ِ ایران خوش آمدی بانو/خواهر پادشاه خوش آمدی بانو
کوثر زهرا اي دختر زهرا…

 

 
دل شده مُحرم ِ عشق ِ/دلبر حضرت کاظم
ملائکه به طواف ِ/دختر حضرت کاظم
محبتش به خدا سرمایه ي دو عالم و دار و ندارم
پر می زنم رو به سوی درگه لطفش با قلب بی قرارم
بر روی لب ذکر یا مولاتی یا معصومه یا معصومه دارم
مظهر قرآن خوش آمدی بانو/خواهر پادشاه خوش آمدی بانو
کوثر زهرا اي دختر زهرا
 
 
 
مرام و منطق و راهت/معنی کاملی ازدین
صحن و سرای تو در قم/بهشت قلب محبین
فدای اون رأفت و اون جلوه هاي‌ نور رحکان و رحیمت
منم گدا تا قیامت بر عطا و رحمت دست کریمت
آرزومه که بشم از خادماو پیر غلامای حریمت
سائلت هستیم به ما دعایی کن/از کرم ما راکرببلایی کن
کوثر زهرا اي دختر زهرا…
 
 
اشعار ولادت حضرت معصومه «س»
 
همه ی ز جا برخیزید به پای او گل ریزید
لاله و ریحان آمد خواهر پادشاه آمد
 
مدینه از میلادش چو جنّت الاعلا شد
ز نور او نورانی تمامیِ دلها شد
 
مالِ او تفسیری ز صورت زهرا«س» شد
رحمت و غفران آمد خواهر پادشاه آمد
همه ی ز جا برخیزید …
 
شَعَف عیان از حُسن و صولتِ موسی الکاظم
خنده عیان بر ماهِ طَلعتِ موسیَ الکاظم
 
صله بگیر از دستِ حضرت موسی الکاظم
دلبر و جانان آمد خواهر پادشاه آمد …
 
ز ناز خود دردانه به دامن بابا شد
سرورِ قلب مادر روشنیِ دلها شد
 
ز لطف حق بر عالم آینه ي زهرا«س» شد
کوثر قرآن آمد خواهر پادشاه آمد
 
فلک بریزد امشب قمر به راه نجمه
اي رخ تو از اوّل نور نگاه نجمه
 
به ماه ذِلقعده شد میلادِ ماه نجمه
بَرکتِ ایران آمد خواهر پادشاه آمد
 
 
اشعار ولادت حضرت معصومه «س»
 
در هلال اول ذیقعده پیدا روی تو
حضرت کاظم بود محو رخ دلجوی تو
 
آل حیدر شادمان از این که دنیا آمدی
شد بهشتی بو مدینه با بهشتی بوی تو
 
زادروزت روز دختر باشد وهر دختری
افتخارش باشد اي بانو شود رهجوی تو
 
دامن مادر بود معراج تو یا فاطمه
واژه ي معصومه باشد شهرت نیکوی تو
 
فاطمه نامی وزهرا «س» اسوه ي رفتاریت
راه ورسم جده ات پیدا بود در خوی تو
 
بر رضا«ع»هستی چو زینب«س» بهر مولامان حسین«ع»
هر کجا باشد بود میل دل او سوی تو
 
اي کریمه،اي شفیعه،اي به عصمت جاودان
فخر شیعه این بود باشد گدای کوی تو
 
مرقد پاکت به قم شد قبله گاه عارفان
اي طبیبا جمله محتاجیم بر داروی تو
شاعر:اسماعیل تقوایی

 

شعر مربوط به ولادت حضرت معصومه «س»
 
امشب که از شبهای دیگر بیشتر مستم
از مغــرب خورشید تا وقت سحر مستم
 
سر تا قدم شوراَظلم و پا تابه سر مستم
از اوّل ذی القعده یک جور دگر مستم
 
بستــم دخیلی بر ضــریح بانوی شهرم
فریاد شادی میرسد از هر سوی شهرم
 
شکر خدا طوبای عصمت باز بر داده
نخـل امـام هفتــم عالــم ثمــر داده
 
آیات `اعطیناکَ” را جبریل سر داده
حق کوثری را باز بر خیرالبشر داده
 
امشب امیرالمؤمنین در عالم بالا
دائم تبسّم می‌کند بر حضرت زهرا
 
زهرا بیا آئــینه دارت را تماشــا کن
بار دگــر در عالم خلقت تجلّا کن
 
آیات کوثر را برای خلق معنا کن
دلهای ماتم دیده را از غم مُبّرا کن
 
معصومه یعنی فاطمه در قالبی دیگر
معصومه یعنی تار و پودِ دین پیغمبر
 
از عهد ذر او داشتــه شــأن ولایت را
حجب و حیا و عفّت و تقوا و عصمت را
 
ارث از امیرالمؤمنین بُرده ؛ فصاحت را
او حکمرانی می‌کند مُلکِ کرامت را
 
موسای اهل البیت بابا و امام او
گفتــــه ” ابوها بفــداها ” در مقام او
 
این شاه بانو ؛ خواهر شاه خراسان است
طوف مزارش چون رضا، حجّ فقیران است
 
دل در جوار اوست از جنّت گریزان است
قم با حضورِ حضرت او قلب ایران است
 
در شهر قم ؛ مشهد ؛ مدینه ؛ کربــلا دارد
در عرش هم خاتون ما صحن و سرا دارد
 
دیدیم تا در صحن او غوغای مردم را
در یاد آوردیم رقص دشت گندم را
 
وقتی گرفتیم از ملک حقّ تقــدّم را
لبریز کردیم از حضور عاشقان قم را
 
ما در کویر اَستیم و چون دریا شدیم این جا
بـــا هر زیارت زائر زهرا شدیم این جا
 
ما را گدای حضرت معصومه بنویسید
همسایه هاي‌ حضرت معصومه بنویسید
 
تحت لوای حضرت معصومه بنویسید
مست از ولای حضرت معصومه بنویسید
 
درد از دل ما داخل این صحن خارج شد
چون ضامن ما دختر باب الحوائج شد
 
این عشق از روز ازل تسخیرمان کرده ست
بیــن رواق آینه تکثـــیرمان کـــرده ست
 
پشت در صحنش،رضا زنجیرمان کرده ست
کم کم درِ این آستانه پیرمان کرده ست
 
بوسیدن سنگ مزار او چه می چسبد
یابن الحسن گفتن کنار او چه می چسبد
 
بانو به نورِ معرفت ما را هدایت کن
هر چند ما نالایقــیم امّا عنایت کن
 
روز جزا همسایه هایت را شفاعت کن
در محضر عدلِ خدا از ما حمایت کن
 
امشب اگر مانند بارانیم و می باریم
پابوسی پادشاه مشهد را طلب داریم
شاعر: محمد قاسمی

 

 
شعر تبریک ولادت حضرت معصومه «س»
 
عُمری غُبارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
تا در جوارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
 
هرچند بارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
در سایه سارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
 
اهلِ دیارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
اي آرزویِ پنجره فولاد آمدیم
 
اي قبله‌گاهِ طاقِ گوهرشاد آمدیم
بر خاک بوسه داده و بر باد آمدیم
 
بابُ‌الجَواد حاجتِ ما داد آمدیم
حالا کنارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
 
تا نور میدَمی به تمامِ چراغها
رَد می‌شویم مثل نسیم از رواقها
 
معراج می رویم به دوش بُراقها
فریاد می‌شویم از این اشتیاقها
 
دل بیقرارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
ما راکه عُمرِ نوح دَمی نیست پیشِ تو
 
ما گَشته‌ایم هیچ غَمی نیست پیشِ تو
شاه و گدا زیر و بَمی نیست پیشِ تو
 
یادِ بهشت جُرمِ کَمی نیست پیشِ تو
مَحوِ بهارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
 
روحُ الاَمین که حاجِبِ دولتسَرایِ توست
از خادمانِ کعبه‌يِ دارالشفایِ توست
 
تو کیستی که صحنِ رضا در هوایِ توست
ایوان طلا هواییِ گنبد طلایِ توست
 
شُکرَش دُچارِ حضرت معصومه‌ایم ما
با لطفِ مادرانه‌ات اِحیا شدیم شُکر
 
بِرکه نَه ؛ رود نَه ؛ دریا شدیم شُکر
مولا نگاه کرده و آقا شدیم شُکر
 
ذُریه‌هاي‌ حضرت زهرا شُدیم شُکر
ایل و تبارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
 
بانو ! گرچه پیش تو خِشتِ مُحَقَریم
از خِشتهایِ خانه‌يِ موسی بنِ جعفَریم
 
عُمریست از کنارِ شما لُقمه می بریم
از صحنِ جامع آمده‌ایم و کبوتریم
 
سُجده گذارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
ما را نشان گرفت اگر چه مَلالِ غَم
 
هر‌چند پُر شده همه ی‌جا قیل و قالِ غَم
ما را گِره زدند به پَرهایِ بالِ غَم
 
ما را گِره زدند ولی بی خیالِ غَم
تا خاکسارِ حضرتِ معصومه ایم ما
 
تا سر سپرده‌ي عَلَم زینبیه‌ایم
سر می‌دهیم و مَردِ غَمِ زینبیه‌ایم
 
ما از غبارِ ارجمندِ زینبیه‌ایم
ما کُشته مُرده‌يِ حرمِ زینبیه‌ایم
چون ذوالفقارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
شاعر : حسن لطفی

 

اشعار ولادت حضرت معصومه «س»
 
تجلی نور تو،فروغ تِمثال الله
یا حضرت معصومه،کریمه ي آل الله
آمدی اي نور داور،بضعه ي موسی بن جعفر
جان فدایت اي مطهر،بضعه ي موسی بن جعفر
یا فاطمه اِشفعي لی في الجنّة
 
گواهِ خوشحالی ها،دیده ي گریان باشد
عیدی ما در دستِ،حضرت پادشاه باشد
سوره هاي‌ قدر و نور و،آیه هاي‌ کوثری تو
بر مشامِ آل طاها عطر یاس مادری تو
یا فاطمه اِشفعي لی في الجنّة
 
غنی شده هر سائل،با کرم زیبایت
راهِ بهشتِ جاوید،از حرم زیبایت
کن دعا که تا قیامت سائل کوی تو باشم
در مِنای دلنوازی مُحرمِ روی تو باشم
یا فاطمه اِشفعي لی في الجنّة

 

سرود میلاد حضرت معصومه «س»
خوشبو شد مه ذی قعده در آغاز با عطری
که ازیک گل زگلزار ولایت بر مشام آمد
مدینه مفتخر گردید بر میلاد مسعودی
چو از دامان نجمه دختری والا مقام آمد
دل موسای کاظم شاد ولبهایش پر از خنده
که بر اهل ولا دردانه اي زهرا «س»مرام آمد
درخشان تر شده ماه وستاره مهر جان افروز
زسوی جمله ي افلاکیان بر او درود آمد
علی موسی الرضا«ع»سرخوش ازین میلاد گردیده
برادر را نکو خواهر رفیق و همکلام آمد
زمادر مجتبایی ،وز پدر باشد حسینی او
مثال فاطمه اوصاف نیکش در نظام آمد
نهاده نام وی را فاطمه مولای ما کاظم«ع»
کریمه درکرم معصومه در عصمت،بنام آمد
شفیعه باشد وهرکو زیارت کرد این بانو
به عقبی بی گمان خوش عاقبت،جنت مقام آمد
 
 
مولودی ولادت حضرت معصومه «س»
 
امشب از آسمـان، مه انـور رسیده است
آئینـــه اي ز نـور پیمبــــر رسیده است
این جلوه و جلال کدامیـن ستـاره است
کزآسمــان به جلـوۀ دیگـر رسیده است
کـم کـم طلـوع صبـح وفـا دیـدنی بود
گوئی شب فـراق بـه آخــر رسیده است
از مشـرق مـدینــه پی عـرض احتـرام
مهـر فلک بـه دامـن پـرُ زر رسیده است
وقتی طنیـن بـال مـلائـک بلنــد شـد
آمـد خبـرکـه جلـــوۀ داور رسیده است
یک گل به نام حضرت معصومـه از خـدا
امشب بـرای مـوسی جعفر رسیده است
هفت آسمـان نظـاره گـر او بـود کـه او
با شوکت و جـلالت و بـا فـَر رسیده است
آئینـه دار زُهــرۀ زهــرا رسیــد و بـاز
گفتنــد نـور زُهــرۀ ازهــر رسیده است
این است بـانـوئی که مقــام رفیـع او
تا طاق عـرش خـالق اکبــر رسیده است
این است گوهری که ز دریای علم و دین
بـر ســاحل حقیـقتِ بــاور رسیده است
این است ان کریمه که از جـود و مکرمت
فیضش به ناتوان و تـوانگـر رسیده است
این است ان شفیعه که از قـدر و منزلت
آوازه اش به عـرصۀ محشر رسیده است
کـم گفتـه ام اگـر کـه بگــویم برای او
هم چون مقـام ساره و هاجر رسیده است
هـرچه رسیده است بر ان حضرت از خدا
از قـدر روزگــار فــزون تـر رسیده است
از داستـــان غُـربـت درد آشنـــای او
خوناب سینــه بـر مـژۀ تـر رسیده است
کی نـا امیـد می‌رود از درگهش بــرون
هرکس که با امیـد به این در رسیده است
بـر زائـربهشتی کــویش نــدا دهنــد
لب تشنه اي به چشمۀ کوثر رسیده است
بـا التفــات اوست«وفــائی»اگــر تـو را
از کـــردگــار رزق مقــدّر رسیده است

امام صادق «ع» فرمودند:پسران نعمت اند و دختران خوبی. خداوند از نعمت ها سوال می کند و به خوبی ها پاداش می دهد.
ولادت حضرت معصومه«س» و روز دختر بر دختران سرزمینم مبارک
 

 

توي جنت ، محشره
شبِ عيده ، نوكره
عشقِ موسي بن جعفره
معصومه بي بي معصومه....
 
صد هزار حاتمِ طايي و اومدن و عيدي ميخوان
تا كه گهواره رو هِي تكون ميده شاهِ خراسان
 عشقِ بي بي
تـمـومِ ايمــــــــــانه
خواهـره سلطـــــانه
مليكه ي مهربون كشورِ ايرانه
معصومه بي بي معصومه....
 
دستِ خالي مو ببين
به گدا عيدي بدين
بي بي امسالم اربعين
بي بي جان....
چه تلاطميه بين زائرا اين شبا توي قُم
ميدي عيدي براتِ يه كرب و بلا رو به مردم
ريزه خوارِه اش
هزار تا سلمـــــانه
خداي احســــــانه
خدا ميدونه سر تا پا زينبِ سلطانه
معصومه بي بي معصومه....
عباس میرخلف زاده
 

 

بضعه ي خیرالنسا آمد خيرمقدم
گل یاس مرتضی آمد خيرمقدم
خواهر امام رضا آمد خيرمقدم
اي کریمه جون فداتم
کن عنایت که گداتم
خاک پای زائراتم
سیدتی حضرت معصومه…
 
جلوه ي روی تو خورشید هدایت
دختر و عمه و خواهر ولایت
اي صفای جان و دل جانم فدایت
اي وجودت ترجمانِ
کوثر و قدر و تبارک
جشن میلادت مبارک
سیدتی حضرت معصومه…

 

دوست دارم به لطف و رحمت خدایی
با دعای شما و سوز و بکایی
بشیم از مرقد تو کرببلایی
نام تو نور مسلّم
اي کریمه ي دو عالَم
بده روزیِ محرّم
سیدتی حضرت معصومه…
 
 
شعر ولادت حضرت معصومه «س»
 
کوثر زهرا اي دختر زهرا…
کریمه اومده دنیا/چراغونی شده دلها
عیدی میدن به محبین/با شادی حیدرو زهرا
مبارکه،جشن میلاد گل یاس گلستن پیمبر
مبارکه،جشن میلاد تجلی خدا خورشید محشر
خنده شده،جلوه گر بر صورت زهرایی ِ موسی بن جعفر
برکت ِ ایران خوش آمدی بانو/خواهر پادشاه خوش آمدی بانو
کوثر زهرا اي دختر زهرا…

 

 
دل شده مُحرم ِ عشق ِ/دلبر حضرت کاظم
ملائکه به طواف ِ/دختر حضرت کاظم
محبتش به خدا سرمایه ي دو عالم و دار و ندارم
پر می زنم رو به سوی درگه لطفش با قلب بی قرارم
بر روی لب ذکر یا مولاتی یا معصومه یا معصومه دارم
مظهر قرآن خوش آمدی بانو/خواهر پادشاه خوش آمدی بانو
کوثر زهرا اي دختر زهرا
 
 
 
مرام و منطق و راهت/معنی کاملی ازدین
صحن و سرای تو در قم/بهشت قلب محبین
فدای اون رأفت و اون جلوه هاي‌ نور رحکان و رحیمت
منم گدا تا قیامت بر عطا و رحمت دست کریمت
آرزومه که بشم از خادماو پیر غلامای حریمت
سائلت هستیم به ما دعایی کن/از کرم ما راکرببلایی کن
کوثر زهرا اي دختر زهرا…


حضرت معصومه عليها السلام در اول سال 173 هجري قمري در مدينه چشم به جهان گشود.

پدرش امام هفتم شيعيان حضرت موسي بن جعفر عليه السلام و مادرش حضرت نجمه بود كه به علت پاكي و طهارت نفس به او طاهره مي گفتند. حضرت معصومه در 28 سالگي و در روز دوازدهم ربيع الثاني سال 201 هجري قمري در قم به شهادت رسيد كه امروز بارگاه ملكوتي و مرقد مطهرش همچون خورشيدي در قلب شهرستان قم مي درخشد و همواره فيض بخش و نورافشان دلها و جانهاي تشنه معارف حقاني است.

 آن حضرت در واقع بتول دوم و جلوه اي از وجود حضرت زهرا سلام الله عليها بود.در طهارت نفس امتيازي خاص و بسيار والاداشت كه امام هشتم برادر تني آن حضرت او را (كه نامش فاطمه بود)معصومه خواند.فرمود: «من زار المعصومة بقم كمن زارني»؛ كسي كه حضرت معصومه عليها سلام را در قم زيارت كند مانند آن است كه مرا زيارت كرده است.

مقام علم و عرفان او در مرحله اي است كه در فرازي از زيارتنامه غير معروف او چنين مي خوانيم: «السلام عليك يا فاطمه بنت موسي بن جعفر و حجته و امينه»؛ سلام بر تو اي فاطمه دختر موسي بن جعفر و حجت و امين از جانب موسي بن جعفر. و باز مي خوانيم: «السلام عليك ايتها الطاهرة الحميدة البرة الرشيدة التقية الرضية المرضية»؛ سلام بر تو اي بانو پسنديده نيك سرشت، اي بانوي رشد يافته، پاك طينت، پاك روش، شايسته و پسنديده. بدين لحاظ و مقامات عالي معنوي آن بانوست كه حضرت رضا عليه السلام در فرازي از زيارتنامه معروفش به ما آموخته كه در كنار مرقدش خطاب به او بگوييم:«يا فاطمه اشفعي لي في الجنة فان لك عندالله شانا من الشان».

(اي فاطمه! در بهشت از من شفاعت كن چرا كه تو در پيشگاه خداوند داراي مقامي بس ارجمند و والا هستي).امام صادق عليه السلام سالها قبل از ولادت حضرت معصومه عليها سلام در توصيف قم سخن گفته و آن مكان را حرم خاندان رسالت خوانده بود. آنگاه فرمود :به زودي بانويي از فرزندانم به سوي آن كوچ كند كه نامش فاطمه دختر موسي بن جعفر است و با شفاعت او همه شيعيانم وارد بهشت مي شوند.

خاندان عصمت پيامبر در انتظار آن بودند كه اين دختر ممتاز چشم به اين جهان بگشايد تا قلب و روي آنان را به ديدار خود روشن و منور گرداند. آغاز ماه ذيقعده براي حضرت رضا عليه السلام و دودمان نبوت و آل علي عليه السلام پيام آور شادي مخصوص و پايان بخش انتظاري عميق و شور آفرين بود زيرا حضرت نجمه فرزندي جز حضرت رضا عليه السلام نداشت و مدتها پس از حضرت رضا نيز داراي فرزندي نشده بود.

از آنجا كه سال ولادت حضرت رضا عليه السلام يعني سال 148 هجري قمري و سال ولادت حضرت معصومه عليها سلام سال 173 و بين اين دو ولادت بيست و پنج سال فاصله بود و از طرفي امام صادق عليه السلام ولادت چنان دختري را مژده داده بود، از اين رو خاندان پيامبر بيصبرانه در انتظار طلوع خورشيد وجود حضرت معصومه عليها سلام بودند.

هنگامي كه وي چشم به جهان گشود براستي كه آنروز براي اهل بيت عصمت بخصوص امام هشتم و حضرت نجمه سلام الله عليه روز شادي و سرور وصف ناپذير و از ايام الله بود زيرا اختري از آسمان ولايت و امامت طلوع كرده بود كه قلبها را جلا و شفا مي داد و چشمها را روشن مي كرد و به كانون مقدس اهل بيت عليهم السلام گرمي و صفا مي بخشيد.

اين سوال كه پيامبر اسلام با آنكه چند فرزند دختر داشت چرا حضرت زهرا را بيشتر دوست مي داشت و به او بيشتر اعتبار مي داد. سوالي است كه درباره حضرت معصومه عليها سلام نيز صادق است كه چرا حضرت موسي بن جعفر عليه السلام با داشتن دختران بسيار به حضرت معصومه عليها سلام توجه مي كرد و در ميان آنها اين دختر به آن همه مقامات نايل شد. پاسخش اين است که در آيات قرآن و گفتار پيامبر و امامان به طور مكرر معيار, داشتن علم، تقوا و جهاد و ساير ارزشهاي والاي انساني است
براستي كه حضرت معصومه عليها سلام همچون جده اش حضرت زهرا سلام الله عليه در معيارهاي ارزشي اسلام يكه تاز عرصه ها و در علم و كمالات و قداست گوي سبقت را از ديگران ربوده بود. وي تافته اي ملكوتي و جدا بافته و ساختار وجودي او از ديگران ممتاز بود.همان گونه كه پيامبر (ص) در شان حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود:‌ «فداها ابوها»؛ پدرش به فدايش باد، حضرت موسي بن جعفر عليه السلام نيز در شان حضرت معصومه عليها سلام فرمود: «فداها ابوها»حضرت معصومه عليها سلام همنام حضرت فاطمه زهراست دراين نام رازها نهفته است. يكي از رازها اين بود كه در علم و عمل از رقباي خود پيشي گرفته و ديگر اين كه از ورود شيعيان به آتش دوزخ جلوگيري مي نمايد.

 همچنين از نظر كمالات علمي و عملي بي نظير است ديگر اين كه گرچه مرقد مطهرش آشكار است و همانند مرقد مطهر حضرت زهرا سلام الله عليها مخفي نيست ولي مطابق مكاشفه اي كه براي بعضي از اولياي خدا روى داده امام باقر يا امام صادق عليهم السلام فرمودند: «كسي كه مرقد حضرت معصومه عليها سلام را زيارت كند به همان مقصودي نايل خواهد شد كه از زيارت قبر حضرت زهرا سلام الله عليها نايل مي شود. از ديگر مشابهت هاي حضرت معصومه عليها سلام به حضرت زهرا فداكاري ايشان در راه اثبات ولايت بود زيرا حضرت معصومه عليها سلام نيز آن چنان تلاش كرد که جان خود را فدا نمود و به شهادت رسيد.

يعني حضرت معصومه عليها سلام نيز با كارواني از حجاز به سوي خراسان براي ديدار چهره عظيم ولايتمداران عصر يعني برادرش حضرت رضا عليه السلام حركت كرده تا يار و ياور او باشد ولي در مسير هنگامي كه به سرزمين ساوه رسيد دشمنان خاندان نبوت در يك جنگ نابرابر بستگان و برادرش را به شهادت رساندند و با ريختن زهر در غذايش او را مسموم ساختند كه بيمار شد و به قم آمد و پس از شانزده روز سكونت در قم به شهادت رسيد.

همان گونه كه حضرت زهرا سلام الله عليها با استدلالهاي متين و استوار، حقانيت ولايت حضرت علي عليه السلام را تبيين مي كرد، حضرت معصومه عليها سلام نيز چنين بود. رواياتي كه از آن حضرت نقل شده غالباً درباره امامت و ولايت علي عليه السلام است كه با اثبات ولايت او ولايت امـامـان معصوم نيز ثابت مي شود.

براي نمونه حضرت معصومه با چند واسطه از حضرت زهرا نقل مي كنند كه فرمود: پيامبر در شب معراج به بهشت رفت و بر روي پرده اي در قصر بهشت ديد كه چنين نوشته شده: «لااله الا الله محمدا رسوله علي ولي القوم»؛ معبودي جز خداي يكتا و بي همتا نيست محمد رسول خدا و علي ولي و رهبر مردم است. و بر روي پرده درگاه قصر ديگري نوشته شده است: «شيعت علي هم الفائزون»؛ شيعيان علي رستگارند. نيز با چند واسطه از رسول خدا (ص) نقل مي كند كه فرمود:‌ «الا من مات علي حب آل محمد مات شهيدا»: آگاه باشيد! كسي كه با حب آل محمد از دنيا برود شهيد از دنيا رفته است.

يكي از روايات او كه با چند واسطه به حضرت زهرا سلام الله عليها مي رسد اين است كه:‌حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: آيا سخن رسول خدا را فراموش كرده ايد كه در روز عيد غدير خم فرمود: هر كس من مولا و رهبر اويم علي هم مولا و رهبر او است و نيز به علي فرمود:‌ نسبت تو به من همانند نسبت هارون برادر موسي به موسي (ع) است.به اين ترتيب مي بينيم حضرت معصومه عليها سلام عالمه محدثه آل طه بود و قدم به جاي پاي حضرت زهرا سلام الله عليها گذاشت و همچون او در عرصه جهاد و تلاش براي اثبات حق كوشيد تا جايي كه جانش را فداي ولايت نمود و شهد شهادت نوشيد.

شخصيت هاي بزرگ دين ارج و منزلت بسيار والايي براي حضرت معصومه عليها سلام قائل بودند و هستند و او را با حضرت زهرا سلام الله عليها مقايسه مي كنند:
 

 

 

 

 

محمد فردوسی
 
ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم
بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم
بنویسید فدای پسر فاطمه ایم
گریه کن های عزای پسر فاطمه ایم
 
چشم ما چشمه ای اندازه ی دریا دارد
هر چه ما گریه کنیم از غم او جا دارد
 
پیرمردی که خدا در سخنش پیدا بود 
زردی برگ گل یاسمنش پیدا بود
سنّ بالایش از آن خم شدنش پیدا بود
با وجودی که خزان در بدنش پیدا بود 
 
نیمه شب بر سر سجّاده عبادت می کرد
مثل یک عاشق دلداده عبادت می کرد
 
ماجرایی که نباید بشود، امّا شد
باز هم واژه ی «حرمت شکنی» معنا شد
پای آتش به در خانه ی آقا وا شد
در آتش زده مثل جگر زهرا شد 
 
ولی این بار در خانه دگر میخ نداشت
کار بر سینه ی پروانه دگر میخ نداشت
 
تا شکست آینه اش اشک زلالش افتاد
با تماشای چنین منظره بالش افتاد
تا که وحشت به دل اهل و عیالش افتاد 
باز هم خاطره ای بد به خیالش افتاد
 
ناگهان سنگ دلی آمد و آقا را برد
بی عمامه پسر فاطمه را تنها برد
 
می دوید آه چه با تب نفسش بند آمد
پابرهنه پی مرکب نفسش بند آمد
وسط کوچه دل شب نفسش بند آمد
نه که یک بار مرتّب نفسش بند آمد
 
با چنین سرعتی افتادن آقا قطعی است
با زمین خوردن او گریه ی زهرا قطعی است
 
آهِ بی فاصله اش مرثیه خوانی می کرد
اشکِ پر از گله اش مرثیه خوانی می کرد
اثر سلسله اش مرثیه خوانی می کرد
پای پر آبله اش مرثیه خوانی می کرد 
 
دختری را که یتیم است پیاپی نزنید
زخم هایش چه وخیم است! پیاپی نزنید
 
عمّه ام در سر بازار … نگویم بهتر
عدّه ای هرزه و بیکار … نگویم بهتر
با دف و هلهله و تار … نگویم بهتر
ناگهان چشم علمدار  … نگویم بهتر
 
تا که او را جلوی نیزه ی سقّا بردند
ناله زد آه عمو روسری ام را بردند

 

مهدی رحیمی
 
نسیم سمت دمشق و عراق افتاده
به دست اوخبری داغ ِداغ افتاده
 
که جعفربن محمد به فکر ترویج ِ
اصول شیعه برای وفاق افتاده
 
چنان به بحث نشسته که بین مکتب ها
به غیر شیعه تماما فراق افتاده
 
به یک روایت قال النبی او حتی
سگ دوانقی از واق واق افتاده
 
هزار نخبه چنان جابربن حیان هم
به خاک پای تو با اشتیاق افتاده
 
ولی مدینه ی بعداز سقیفه در راه است
دری دومرتبه در احتراق افتاده
 
میان کوی بنی هاشم از دری دیگر
دوباره میخ به فکرطلاق افتاده
 
به بی پناهی گنجشک های شهرقسم
به یک درخت… نه…آتش به باغ افتاده
 
“رواق منظرچشم ِ”تو شد که زهرایی
در آستانه ی در…در رواق افتاده
 
شنیده اند اگر کوچه را پسرهایش
برای این پسرش اتفاق افتاده
 
برای آتشی آماده کرده اند آن را
شبیه جسم تو هرجا اجاق افتاده
 
مسیر زهر دراین سینه خوب معلوم است
به پنبه زار تن تو چراغ افتاده
 
بقیع گشت سرانجام کربلای شما
که مدتی ست بدون سراغ افتاده
 
به جای اینکه به روی دوپا بلند شود
بدون سردر و دیوار و طاق افتاده
 
بمیرم…آه…که حتی میان زوّارش
فضای دلهره و اختناق افتاده
 
شب شهادت تو این هم از غریبی توست
که سوی تو گذر یک کلاغ افتاده

 

محمود ژولیده
 
 
گفتیم با خجالت دل بعد بوتراب
معصوم دیگری نشود بسته در طناب
 
دیدیم دست هرچه امام است بسته شد
شیعه چرا نمیرد از این شرم بی حساب
 
گفتیم زهر کین به امامی نمی دهند
دیدیم هر زمان جگر دیگری کباب
 
گفتیم احترام به سجّاده می کنند
دیدیم سجده را ششمین بار در عذاب
 
گفتیم شب، دگر مه نو سر برهنه نیست
دیدیم ماه، پای برهنه زند رکاب
 
گفتیم دیگر از سر عمامه نمی کشند
دیدیم بی عمامه، امامی شود عتاب
 
گفتیم بر سه ساله دگر زجر و غصّه نیست
دیدیم پیر مرد شد از زجر و غصّه آب
 
گفتیم خانه را دگر آتش نمی زنند
دیدیم خانه سوخت دوباره درآن مذاب
 
آن سیل آتشین که از آن کوچه شد شروع
تا کعبه تا نرفته بگیریدش از شتاب
 
تنها رسول اعظم اسلام، با غضب
نگذاشت تا دوباره سر از خون شود خضاب
 
از آن مسیر کوچه ی باریکتر ز مو
عکسی به سینه مانده خدایا بدون قاب
 
گفتیم شیعه حقّ ولی را ادا کند
شقرن ها که دعوتتان مانده بی جواب
 
گفتیم محض غیبتتان شیعه می شویم
دادیم امتحان بدی باز در غیاب
 
گفتیم دوره دوره ی غربت زدایی است
ماندیم و ماند غربت هر تربت خراب
 
سرداب و سامرا و بقیع تلّ خاک شد
انگار رفته امّت قالو بلی به خواب
 
دیدیم و هیچ دم نزدیم این چه شیعگی ست
دشمن هر آنچه خواست روا داشت در نقاب
 
وهّابیت کمر به صف شیعه بسته است
تا در صفوف شیعه کند طرح انشعاب
 
ما شیعیان صادق آل محمّدیم
سر خط گرفته ایم از آن مالک الرقاب
 
تا کی نشسته ایم و بگوییم : ای دریغ
قرآن ناطق است پس پرده ی حجاب
 
رهبر، سران امّت دین را پیام داد
شد در میان عالم اسلام، انقلاب
 
سستی به خویش راه نباید دهیم، هیچ
باید  کنیم قافله را باز انتخاب
 
از نهضت عدالت و از معنویّت است
ای شیعیان، دعای فرج هست مستجاب

 

 

محمد ناصری
 
اگر چه اصل و نسب از تبار اُلفت داشت
به بی وفائی این روزگار عادت داشت
 
دوباره سینه ی دریائی اش پر از غوغاست
که بین آن همه شاگرد باز هم تنهاست
 
شب و سکوت و مناجات دل نوازش بود
فضای شهر پر از عطر جانمازش بود
 
ز سوز اشک، تن پیرمرد می لرزید
وَ پا به پای تنش خاک سرد می لرزید
 
نشانه ها همه آیات شام آخر بود
که این همه به لبش ذکر وای مادر بود
 
سر نماز و دعا بود دوره اش کردند
چقدر مردم این قوم پست و نامردند
 
چقدر ساده شکستند خلوت او را
وَ زیر پای نهادند حرمت او را
 
طناب و این همه آدم دگر برای چیست؟
برای بردن یک پیرمرد لازم نیست
 
دوباره داغ مدینه خدا به خیر کند
امام و دشمن و کینه خدا به خیر کند
 
برو فرشته بیاور عبای آقا را
دوباره جفت نما کفش های آقا را
 
کسی نمی دهد این جا بها به موی سپید
که باز کار امامی به قتلگاه کشید
 
امام پیر پیاده نفس نفس می زد
زمین که خورد اجازه نداشت برخیزد
 
به روی خاک کشیدند جسم مولا را
دوباره تازه نمودند داغ زهرا را
 
شبانه رفت و غریبانه تا خدا پر زد
از این قفس وَ از این شهر بی صفا پر زد
 
دوباره باز عزا بین عرش بر پا شد
امام پیر هم از بی حرم ترین ها شد

 

پیمان طالبی
 
پیر مردی که در همین کوچه 
خانه اش جنب خانه ی ما بود
مکتبی مملو از محصل داشت
باز اما غریب و تنها بود
**
او که شبها میان این  کوچه 
مثل ابر بهار می بارید
بارها در کلاس هایش گفت
حرمت خانه را نگه دارید !
**
بارها گفته خانه محترم است
در _آن را به زور وانکنید
نام زهرا و نام فاطمه را 
بی وضو ، لحظه ای صدا نکنید 
**
مرد می گفت یار دین باشید
اگر از شیعیان خوب منید 
او همیشه موکدا می گفت
که زن باردار را نزنید
**
یکی از شیعیان او می گفت
مرد یکروز داده هشداری
آرزو کردهست در این شهر
روی در ها نبود مسماری
**
پیرمرد آب را اگر می دید
سخن از حنجر و عطش میزد
کسی از گوشواره گر می گفت
با دو دستش به صورتش میزد
**
حرف او را کسی نمیفهمید
او زغمهای خود ولی می گفت
وقتی او را به زور می بردند
زیر لب او علی علی می گفت

 

اشك ملائك
زین ماتمی كه چشم ملایك ز خون، ترست
گویا عزای صادق آل پیمبرست
یا رب چه روی داده، كزین سوگ جانگداز
خلقی پریش خاطر و، دلها پر آذرست
مُلك و مَلك به ناله و افغان و اشك و آه
چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست
خون می رود ز فرط غم از چشم شیعیان
زیرا كه قلب عالم امكان مكدرست
منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین
اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست
او گرچه كشت خسرو دین را ولی به دهر
نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست
تن در نداد بر ستم و، این كلام نغز
بر پیروان حق و عدالت مقررست:
آزاد مرد، تن به زبونی نمی دهد
مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست
تنها نه اشكبار چشم صفا زین عزا بود
دلهای شیعیان همه از غم مكدرست
 
عزادار
دین از تو پدیدار شده حضرت صادق
شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق
از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند
انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق
دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است
از توست، گوهر بار شده حضرت صادق
تا یاد کنم ظلم پر از کینه‌ی منصور
آن جا بصرم تار شده حضرت صادق
یک لحظه نیاسود مطهر گلِ جسمت
چون دم به دم آزار شده حضرت صادق
آن شب که در راز نشستی بَرِ معبود
دشمن ز تو بیزار شده حضرت صادق
آمد که تو را زخم زند بین امارت
جدّت که تو را یار شده حضرت صادق
لیکن چه گریز از غم همدردی مادر
در کوچه گرفتار شده حضرت صادق
چون فاطمه بنشست به خاک غم و غربت
افتاده به دیوار شده حضرت صادق
آمد نظرش مادر خود گفت سؤالی
او را که مددکار شده حضرت صادق؟
فطرش چو شنیدش غم تو ای گلِ زهرا
عمریست عزادار شده حضرت صادق
منبع:aviny.com

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام  – رحمان نوازنی
 
ای بهار همیشه های خدا
ای که از آسمان شدی جاری
از چه این روزها شکسته شدی
بغض داری ولی نمی باری
**
لااقل صبر کن مسافر شب
گریه کن گریه در معابر شب
صبح صادق بجز تو کیست بگو
کیست جز تو امام بیداری
**
گاه گاهی که حرف هم داری
شهر در خواب می رود انگار
آه آقا چه می کشی با این
استخوانی که در گلو داری
**
تو بگو از کدام طایفه ای
که همیشه خدای عاطفه ای 
لطف ها می کنی برای کسی
که برایت نمی کند کاری
**
پس کجایند نافله خوان ها
 که دل نافله شبانه شکست 
کی به درد  تو می خورد آقا
 نافله های سرد و تکراری 
**
پس کجایند عالمان سحر
 یک نفر از چهار هزار نفر
که شبانه امام را بردند
پا برهنه به خفت و خواری
**
کوچه ای در مدینه منتظر است
تا که روضه بخوانی از دیوار
تا تو هم مثل مادرت آنجا
حس کنی بین درب و دیواری
**
تا که کوچه به کوچه پخش شود
هم صدایی غربتت با او 
تا بفهمند فاطمی هستی
مثل مادر به غم گرفتاری
**
تا که دست تو را نبندند و
 هی به یاد علی نخندند و
نکشندت پیاده اینگونه
 هی به قصد امام آزاری
**
تا به تو زهری از جفا ندهند
تا به پیش تو ناسزا ندهند 
تا مگرشرمی از رسول کنند
 نبرندت به بزم میخواری
**
شب شد و یک عبا و عمامه
باز هم بین کوچه افتاده 
باز هم اهل خانه می ریزند
پشت پای تو گریه و زاری
**
می برند به قصر سرخ بلا
کوفه یا شام یا که کرببلا 
بهتر است یک کمی با خود
تربت از قتلگاه برداری

 

 

نسیم سمت دمشق و عراق افتاده

به دست اوخبری داغ ِداغ افتاده

که جعفربن محمد به فکر ترویج ِ

اصول شیعه برای وفاق افتاده

چنان به بحث نشسته که بین مکتب ها

به غیر شیعه تماما فراق افتاده

به یک روایت قال النبی او حتی

سگ دوانقی از واق واق افتاده

هزار نخبه چنان جابربن حیان هم

به خاک پای تو با اشتیاق افتاده

ولی مدینه ی بعداز سقیفه در راه است

دری دومرتبه در احتراق افتاده

میان کوی بنی هاشم از دری دیگر

دوباره میخ به فکرطلاق افتاده

به بی پناهی گنجشک های شهرقسم

به یک درخت... نه...آتش به باغ افتاده

"رواق منظرچشم ِ"تو شد که زهرایی

در آستانه ی در...در رواق افتاده

شنیده اند اگر کوچه را پسرهایش

برای این پسرش اتفاق افتاده

برای آتشی آماده کرده اند آن را

شبیه جسم تو هرجا اجاق افتاده

مسیر زهر دراین سینه خوب معلوم است

به پنبه زار تن تو چراغ افتاده

بقیع گشت سرانجام کربلای شما

که مدتی ست بدون سراغ افتاده

به جای اینکه به روی دوپا بلند شود

بدون سردر و دیوار و طاق افتاده

بمیرم...آه...که حتی میان زوّارش

فضای دلهره و اختناق افتاده

شب شهادت تو این هم از غریبی توست

که سوی تو گذر یک کلاغ افتاده

شاعر:مهدی رحیمی

مسیر پای برهنه

مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد

میان راه ، تن تو بی اختیار بیفتد

تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند

که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد

دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست

اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد

توقع اثری غیر آبله نتوان داشت

مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد

چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و ...

چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد

اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت

ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد

هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست

که آفتاب ، محال است در حصار بیفتد

علی اکبر لطیفیان

کاش میشد بگذارند مُهیا گردد
شبِ او صبح به محرابِ مصلا گردد

شبِ او صبح نشد , نیمه شب او را بردند
تا که با زخمِ زبان آن شبش احیا گردد


شعله بر خانه‌اش انداخت حرامی تا زود
درِ این خانه به یک ضربه‌یِ پا وا گردد

درِ آتش زده کم بود بیاُفتد رویَش
باز کم بود که میخی به تَنی جا گردد

پیشِ طفلان پِیِ مَرکب پدر پیری رفت
تا که این کوچه پُر از ناله‌ی بابا گردد

دو قدم راه نرفته به زمین می‌اُفتاد
که پُر از زخمِ تنِ خسته‌ی مولا گردد

فرصتی هیچ ندادند و کشیدند تنش
قبل از آنی که نفس تازه کُنَد پا گردد

گرچه می‌خورد زمین گرچه کشیدند به خاک
روضه‌ای خواند غمش باز مُداوا گردد

روضه‌ی غربتِ پیری که به زانو آمد
به امیدی که گُلِ گُمشده پیدا گردد

پیرمردی به سرِ نعشِ جوانش آمد
شاهدِ کَم شدنش وقت تَقَلا گردد

اِرباً اِربا بدنی دید به دستش فهمید
هرچه کردند نشد تیغِ دگر جا گردد

دشنه و تیغ و تبر دست به دستِ هم داد
بدنی باز شود مثل معما گردد

دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد
دست و پا زد پسری تا کمری تا گردد

دست انداخت به دورِ بدنش ریخت زمین
دست انداخت دهانش نَفَسش وا گردد

چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود
کاش میشد نظرش قسمتِ بابا گردد

چند عضو از بدنِ اکبرش آنجا کَم بود
خواهرش بود ولی حلقه‌یِ نامحرم بود
حسن لطفیکاش میشد بگذارند مُهیا گردد
شبِ او صبح به محرابِ مصلا گردد
شبِ او صبح نشد , نیمه شب او را بردند
تا که با زخمِ زبان آن شبش احیا گردد
شعله بر خانه‌اش انداخت حرامی تا زود
درِ این خانه به یک ضربه‌یِ پا وا گردد
درِ آتش زده کم بود بیاُفتد رویَش
باز کم بود که میخی به تَنی جا گردد
پیشِ طفلان پِیِ مَرکب پدر پیری رفت
تا که این کوچه پُر از ناله‌ی بابا گردد
دو قدم راه نرفته به زمین می‌اُفتاد
که پُر از زخمِ تنِ خسته‌ی مولا گردد
فرصتی هیچ ندادند و کشیدند تنش
قبل از آنی که نفس تازه کُنَد پا گردد
گرچه می‌خورد زمین گرچه کشیدند به خاک
روضه‌ای خواند غمش باز مُداوا گردد
روضه‌ی غربتِ پیری که به زانو آمد
به امیدی که گُلِ گُمشده پیدا گردد
پیرمردی به سرِ نعشِ جوانش آمد
شاهدِ کَم شدنش وقت تَقَلا گردد
اِرباً اِربا بدنی دید به دستش فهمید
هرچه کردند نشد تیغِ دگر جا گردد
دشنه و تیغ و تبر دست به دستِ هم داد
بدنی باز شود مثل معما گردد
دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد
دست و پا زد پسری تا کمری تا گردد
دست انداخت به دورِ بدنش ریخت زمین
دست انداخت دهانش نَفَسش وا گردد
چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود
کاش میشد نظرش قسمتِ بابا گردد
چند عضو از بدنِ اکبرش آنجا کَم بود
خواهرش بود ولی حلقه‌یِ نامحرم بود
حسن لطفی
کاش میشد بگذارند مُهیا گردد
شبِ او صبح به محرابِ مصلا گردد
شبِ او صبح نشد , نیمه شب او را بردند
تا که با زخمِ زبان آن شبش احیا گردد
شعله بر خانه‌اش انداخت حرامی تا زود
درِ این خانه به یک ضربه‌یِ پا وا گردد
درِ آتش زده کم بود بیاُفتد رویَش
باز کم بود که میخی به تَنی جا گردد
پیشِ طفلان پِیِ مَرکب پدر پیری رفت
تا که این کوچه پُر از ناله‌ی بابا گردد
دو قدم راه نرفته به زمین می‌اُفتاد
که پُر از زخمِ تنِ خسته‌ی مولا گردد
فرصتی هیچ ندادند و کشیدند تنش
قبل از آنی که نفس تازه کُنَد پا گردد
گرچه می‌خورد زمین گرچه کشیدند به خاک
روضه‌ای خواند غمش باز مُداوا گردد
روضه‌ی غربتِ پیری که به زانو آمد
به امیدی که گُلِ گُمشده پیدا گردد
پیرمردی به سرِ نعشِ جوانش آمد
شاهدِ کَم شدنش وقت تَقَلا گردد
اِرباً اِربا بدنی دید به دستش فهمید
هرچه کردند نشد تیغِ دگر جا گردد
دشنه و تیغ و تبر دست به دستِ هم داد
بدنی باز شود مثل معما گردد
دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد
دست و پا زد پسری تا کمری تا گردد
دست انداخت به دورِ بدنش ریخت زمین
دست انداخت دهانش نَفَسش وا گردد
چشم را نیزه گرفته است اگر چشمی بود
کاش میشد نظرش قسمتِ بابا گردد
چند عضو از بدنِ اکبرش آنجا کَم بود
خواهرش بود ولی حلقه‌یِ نامحرم بود
حسن لطفی


 

صادق آلِ فاطمه، منم که خون جگر شدم
میانِ کوچه‌های غم، غریب و در به در شدم
خدا ببین عدو مرا به هر دمی صدا کند
دلِ غمینِ و خسته‌ام به غصه‌ مبتلا کند
کشد به آتش جفا گهی حریم خانه‌‌ام
تو خود بدانی ای خدا غریبِ این زمانه‌ام
به بزم عیش و نوش خود مرا شبانه برده‌اند
نماز من شکسته‌اند، با تازیانه برده‌اند
حالا که زهرِ مجلسِ حرامیان چشیده‌ام
ببین که خون روان شده ز گوشه‌های دیده‌ام
ببین به راه خانه‌ام نشسته‌ام چو مادرم
به مرگ خود رضا شدم، شکسته‌ام چو مادرم
شراره‌های زهرِ کین عطش به پیکرم نشاند
به یاد جد اطهرم مرا به کربلا کشاند
خدا ببین که چون حسین به سینه بر زمین شدم
ولی خوشم در این جهان که شیعه سازِ دین شدم

 

تو غیر جود نکردی ، ولی جفا کردند

چقدر خون به دلت قوم بی حیا کردند

تو مثل فاطمه در حقشان دعا کردی

شبیه فاطمه حق تو را ادا کردند

کشند آتش و انگار کارشان این است

درست با تو شبیه سقیفه تا کردند

تو را بدون عبا دست بسته می بردند

میان راه ندانم چه با شما کردند

چه بی ملاحظه بودند آن سیه دلها

مگر رعایت قد خم تورا کردند؟

نصیب تو شده جامی ز زهر،آقا جان

چگونه درد غریبی ت را دوا کردند

قرار بود تو هم شاه بی حرم باشی

تو را گریز غزل سمت مجتبی کردند

میثم میرزایی

بارها سینه سوزان مرا سوزاندند

وقت و بی وقت دل و جان مرا سوزاندند

هر شب و نیمه شب آزار دلم میدادند

در خفا قلب پریشان مرا سوزاندند

سر سجاده اهانت به نمازم کردند

بر لبم آیه قرآن مرا سوزاندند

پا برهنه برُبودند مرا از حرمم

حرمت پیری و عنوان مرا سوزاندند

ناسزا پیش دو چشمم که به مادر گفتند

به خدا عزت جانان مرا سوزاندند

من به دنبال سر اَستَرشان ذکر به لب

سوز ذکر لب عطشان مرا سوزاندند

از غم مادر خود بی سر و سامان شده ام

که به کوچه سر و سامان مرا سوزاندند

گرچه دیدند که بر کرب و بلا میگریم

باز هم دیده گریان مرا سوزاندند

به خدا بر جگرم زهر جفا مرحم بود

گرچه از کینه دل و جان مرا سوزاندند

محمود ژولیده


آن قدر بي‌صدا و خموش از ترانه‌اي

حِس مي‌كنم شكسته و بي‌آشيانه‌اي

آقا شنيده‌ام پِيِ مركب دويده‌اي

پاي برهنه،نيمه‌ي شب،چي كشيده‌اي؟

با پنجه زهر بر جگرت چنگ مي‌زند

با لكّه‌هاي خون به لبت رنگ مي‌زند

گيسو سفيد ، قدّ كمان ، بين بستري

آقا چه قدر پير شدي...شكل مادري

اشك فراق در نگهت موج مي‌زند

دلواپس يتيميِ موسي بن جعفري

چشم بقيع منتظر مقدمت شده

تو آخرين امانت شهر پيمبري

حالا به ياد خاطره‌ي دست بسته‌ات

گريان براي غربت زهرا و حيدري

آتش گرفت خانه‌ات امّا كسي نشد

در بين شعله كُشته‌ي ديواري و دري

دشمن براي قتل تو شمشير مي‌كشيد

قلب نبي ز غصه‌ي تو تير مي‌كشيد

پيغمبر خدا به كجا بود...كربلا...

آنجا كه خون ز فاجعه تصوير مي‌كشيد

وقتي سر حسين به نيزه بلند شد

كلّ سپاه نعره‌ي تكبير مي‌كشيد

علي صالحي