نهمین امام شیعیان حضرت امام محمد تقی (ع) معروف به جوادالائمه (ع)، در ۱۰ رجب سال ۱۹۵ هجری قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشود و در آخر ماه ذی القعده سال ۲۲۰ هجری قمری و در سن ۲۵ سالگی در بغداد به شهادت رسید.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَرَّ التَّقِیَّ الْإِمَامَ الْوَفِیَّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَجِیَّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَفِیرَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سِرَّ اللَّهِ [سِتْرَ اللَّهِ‏]
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ضِیَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَنَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا کَلِمَةَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَحْمَةَ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النُّورُ السَّاطِعُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَدْرُ الطَّالِعُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّیِّبُ مِنَ الطَّیِّبِینَ
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ مِنَ الْمُطَهَّرِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْآیَةُ الْعُظْمَى السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحُجَّةُ الْکُبْرَى
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُطَهَّرُ مِنَ الزَّلاتِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضِلاتِ [الْمُعْظِلاتِ‏]
السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلِیُّ عَنْ نَقْصِ الْأَوْصَافِ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الرَّضِیُّ عِنْدَ الْأَشْرَافِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ
أَشْهَدُ أَنَّکَ وَلِیُّ اللَّهِ وَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ وَ أَنَّکَ جَنْبُ اللَّهِ وَ خِیَرَةُ اللَّهِ وَ مُسْتَوْدَعُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عِلْمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ رُکْنُ الْإِیمَانِ وَ تَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ
وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنِ اتَّبَعَکَ عَلَى الْحَقِّ وَ الْهُدَى وَ أَنَّ مَنْ أَنْکَرَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْعَدَاوَةَ عَلَى الضَّلالَةِ وَ الرَّدَى
أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکَ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ السَّلامُ عَلَیْکَ مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ


یا اَبا جَعفَرٍ یا مُحَمَّدَبنَ عَلیٍّ اَیُّهَا التَّقِیُّ الجَوادُ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا
اِنا تَوَجَّهنا وَ استَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
*****
به گزارش گروه استان‌های باشگاه خبرنگاران جوان از شهرکرد؛ حضرت ابوجعفر محمد بن علی جوادالائمه (علیه السلام) نهمین امام شیعیان و فرزند عظیم الشأن شاه خراسان امام رضا (علیه السلام) می‌باشد.

آن حضرت در ۱۰ رجب المرجب و به روایتى در ۱۹ رمضان المبارک سال ۱۹۵ هجری قمری در مدینه منوره به دنیا آمد.

پدر بزرگوارشان حضرت امام علی ابن موسی الرضا (علیه آلاف تحیه و الثناء) و مادر گرامیشان بانویى پرهیزکار به نام سبیکه می‎باشد که امام رضا (ع) وى را خیزران نامید.

سبیکه از اهالى نوبه در سرزمین مصر و از خاندان قبطیه همسر رسول خدا (ص) بود.

امام نهم شیعیان (ع) مانند جده اش فاطمه زهرا (س)، زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلومیت داشت و نهایتاً در آخر ماه ذی‎القعده سال ۲۲۰ هجری قمری در سن ۲۵ سالگی به شهادت رسید، مرقد شریف آن حضرت (ع) در کاظمین در جوار مرقد مطهر جد بزرگوارشان حضرت امام موسی کاظم (ع) قرار دارد.

امام محمد تقی (ع) همچنین به باب الحوائج شهرت دارد.

جواد (بخشنده) و تقی (پرهیزگار) مشهورترین القاب آن حضرت (ع)، و رضی و متقی از دیگر القاب ایشان است.

امام جواد (ع) هنگام شهادت جانگداز پدر ارجمندش حضرت امام رضا (ع) در اواخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری، ۸ ساله بود که مقام امامت به ایشان انتقال یافت.

دوران ۱۷ ساله امامت حضرت جوادالائمه (ع) با حکومت مأمون و معتصم خلفای جنایتکار عباسی، همزمان بود.

یکی از همسران امام جواد (ع) ام الفضل دختر مأمون عباسی بود که از وی فرزندی نداشت.

زوجه دیگر آن حضرت (ع) هم سمانه مغربیه و مشهور به ام ولد بود.

حضرت جوادالائمه (ع) دارای ۴ فرزند پسر و ۴ دختر به اسامی حضرت ابوالحسن امام علی النقی الهادی (ع) امام دهم شیعیان، ابواحمد موسی مبرقع، ابواحمد حسین، ابوموسی عمران، فاطمه، خدیجه، ام کلثوم و حکیمه می‌باشد.

هنگامی که امام رضا (ع) در سال ۲۰۰ هجری قمرى، به دعوت و اجبار مأمون عباسى از مدینه به طوس (خراسان) رفت، فرزند خردسالش امام جواد (ع) که شش سال بیشتر نداشت و مانند دیگر افراد خانواده آن حضرت (ع) در مدینه ماند، جانشین ایشان در این شهر بود. حضرت ثامن الحجج (ع) در این سفر، هیچ یک از اعضای خانواده خود را به همراه نبرد و در آنجا تنها زندگی می‌کرد.

امام جواد (ع) تنها برای غسل و اقامه نماز بر پیکر نورانی پدر در طوس حضور یافت.

البته در برخی اسناد تاریخی هم آمده است که امام جواد (ع) علاوه بر این، در سال ۲۰۲ هجری قمری نیز برای دیدار پدر بزرگوار خود در زمانی که ولیعهد مأمون بودند، به طوس (مرو) رفت و سپس به مدینه بازگشت.

مأمون عباسی، سیاست و رفتار پدرش هارون‌الرشید برای کنترل امام موسی کاظم (ع)، که آن حضرت (ع) را به بغداد آورده و زندانی کرده بود، را با امام رضا (ع) در پیش گرفت، ولی با ظاهری آراسته و فریبکارانه می‌کوشید که نه تنها در ظاهر امر، مسأله زندان و مانند آن در کار نباشد، بلکه با برخورد دوستانه، چنین تبلیغ شود که او علاقه و محبت ویژه‌ای نیز به ایشان دارد.

مأمون در سال ۲۰۴ هجری قمری و بعد از شهادت حضرت ثامن الحجج (ع) به بغداد بازگشت، ولی این را میدانست که شیعیان پس از امام رضا (ع)، فرزند او را به امامت خواهند پذیرفت و در این صورت، همچنان تهدیدی برای وی بر جای خواهد ماند، بویژه که مأمون متهم بود امام رضا (ع) را به شهادت رسانده است؛ بنابراین پس از شهادت امام رضا (ع)، نوبت به فرزند عزیزش امام جواد (ع) رسید تا به نحوی کنترل شود. مأمون برای رسیدن این هدف، بلافاصله آن حضرت (ع) را از مدینه به بغداد فراخواند و ایشان در سال ۲۱۵ هجری قمرى وارد بغداد شد.

مأمون هنگامى که به مقام و کمالات معنوی وعلمى و فضایل اخلاقی و انسانى امام محمد تقى (ع) آگاهى پیدا کرد، به گرمى از ایشان استقبال کرد و آن حضرت (ع) را بر سایرین از عباسیان و علویان ترجیح و برترى داد و دختر خود ام‎الفضل را به عقد ازدواج آن حضرت (ع) درآورد.

خلیفه ملعون عباسی از این راه به راحتی می‌توانست هم امام (ع) را در کنترل خود داشته باشد و هم رفت و آمد و ارتباط و تماس‌های شیعیان را با آن حضرت (ع) زیر نظر بگیرد.

عباسیان و درباریان مأمون که از تصمیم وى برای ازدواج دخترش با امام جواد (ع) برآشفتند و او را از آینده این کار برحذر داشتند، زیرا ترس آن را داشتند که پس از مأمون، خلافت به خاندان علوی برگردد، چنانکه درباره ولایتعهدى پدرش امام رضا (ع) هم به سختی دچار همین نگرانی شده بودند.

گفته می‌شود آنان مخالفت خود را به گونه دیگری وانمود کردند و گفتند: دختر خود را به ازدواج کودکی درمی آورد که تفقه در دین خدا ندارد، حلال را از حرام تشخیص نمی‌دهد و واجب را از مستحب باز نمی‌شناسد.

مامون که به گفتار بى اساس آنان اعتقادى نداشت و از کمالات و فضایل معنوی و علمی امام جواد (ع) آگاه بود، در مقابل این برخورد و براى نشان دادن شایستگى آن حضرت (ع)، مجلس بحث و مناظره علمى برپا کرد و امام نهم شیعیان (ع) را به مناظره علمی با یحیی بن اکثم دانشمند دربار عباسی و فقیه بزرگ اهل سنت در آن عصر فراخواند که امام (ع) در این مجلس، به تمامی پرسش‌ها پاسخ گفت و مقام و موقعیت علمی و هوش و ذکاوت آن حضرت (ع) بر همگان آشکار و اثبات شد. پس از آن مأمون دختر خود را به همسری امام جواد (ع) درآورد.

امام جواد (ع) پس از آن و با وجود تکریم و احترام از سوی مأمون، تمایلى به زندگى اشرافى و معاشرت با خلیفه عباسی و درباریان نداشت و به دنبال فرصتى بود که از آن محیط خارج شود.

حضرت جوادالائمه (ع) پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و تا پایان خلافت مأمون در سال ۲۲۰ هجری قمری در آن شهر ماندگار شد.

همگان امام جواد (ع) را عالمی بزرگ می‎دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود.

احادیث ارزشمند بسیاری از آن امام همام (ع) در کتبی همچون عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب و بحارالانوار نقل شده است.


ام الفضل همسر امام جواد (ع) که در دربار خلافت پرورش یافته و از زندگى اشرافى برخوردار بود، تحمل زندگى زاهدانه و بى آلایش خاندان عصمت و طهارت (ع) را نداشت و از آغاز ورود به مدینه منوره، بناى ناسازگارى در پیش گرفت و برای بازگشت به بغداد اصرار می‌کرد.

حتی چند بار در نزد پدرش مأمون شکایت و گلایه کرد، اما مأمون به شکوائیه هاى دخترش اعتنا نداشت و وى را به زندگى مسالمت آمیز با امام جواد (ع) توصیه مى کرد.

مأمون برای امام محمد تقی (ع) احترام قائل بود و به این که دامادى وى را پذیرفته است، افتخار مى‎کرد.

پس از مرگ مأمون در ۱۷ رجب سال ۲۱۸ هجری قمرى، برادر ناتنی‎اش معتصم (لعنت الله علیه) به عنوان جانشین وی و هشتمین خلیفه عباسی، خلافت را در دست گرفت.

معتصم عباسی با این که در ظاهر براى امام جواد (ع) احترام قائل بود ولى در باطن نسبت به مقام و منزلت آن حضرت (ع) و شایستگى وى براى رهبرى مسلمین رشک مى برد و درصدد تحقیر و شهادت ایشان برآمد؛ لذا در اولین سال حکومت خود و براى کنترل و مراقبت بیشتر حضرت جوادالائمه (ع)، ایشان را به بغداد فراخوان و در حقیقت تبعید کرد و آن حضرت (ع) به ناچار به همراه همسر خود ام‎الفضل مدینه را ترک کرد و به بغداد رفت.

امام نهم شیعیان هنگامی که عازم بغداد شد، فرزند گرامی خود امام على النقى (ع) را در مدینه جانشین خود کرد.

حضرت امام جواد (ع) در طول عمر با برکت و کوتاه مدت خویش، دوبار (در سال‌های ۲۱۵ و ۲۲۰ هجری قمری) به بغداد مسافرت کرد که هر دو بار، مصادف با ماه محرم بود.

معتصم به خاطر کینه و دشمنی که نسبت به اهل بیت (ع) و شیعیان آنان داشت، به بهانه هایى، محدودیت‎هاى جدیدی براى آنان و بویژه امام جواد (ع) قائل مى‎شد.

حضرت باب الحوائج امام محمد تقى (ع) در این سفر، چند ماه بیشتر در بغداد زندگى نکرد و سرانجام در آخر ذى القعده همان سال (۲۲۰ هجری قمری) و به وسیله زهرى که همسرش ام الفضل به تحریک برادرش جعفر بن مأمون و به دستور عمویش معتصم عباسى به آن حضرت (ع) خورانید، مسموم گردید و پس از چندى و در حالی که تنها ۲۵ سال از عمر شریفش میگذشت، به شهادت رسید.

پیکر پاک و نورانی امام جواد (ع) در مقابر قریش بغداد، در کنار مرقد مطهر و شریف جد بزرگوارش حضرت باب الحوائج امام موسى بن جعفر الکاظم (ع) که هم اکنون معروف به کاظمین، و ملجاء و پناهگاه عاشقان و شیعیان و ارادتمندان است، مدفون گردید.


امام جواد (ع) در میان ۱۲ امام معصوم (ع) از نظر سنى، زودتر از دیگران به مقام امامت نایل گردید و از نظر سال‎هاى عمر، سن پایین‎تری نسبت به دیگر ائمه بزرگوار (ع) داشت.
*****
الّلهُمَّ ارْزُقْنا زِيارَتَهُ وَ شَفاعَتَهُ وَ اجعَلنَا مِن خَیرِ شِیعَتِهِ وَ مُحِبِّیهِ

عبدالله بن حسین بن علی مشهور به علی‌اصغر، فرزند شیرخوار امام حسین (ع) است که در واقعه کربلا به شهادت رسید. او عبدالله رضیع نیز خوانده می‌شود. در کتاب‌های تاریخی قاتل او را حرملة بن کاهل اسدی نوشته‌اند. در بین مردم مشهور است که او شش‌ماهه بوده و با تیر سه شعبه شهید شد؛ اما در منابع تاریخی چیزی در این‌باره نیامده است. شیعیان به عنوان باب الحوائج به او متوسل می‌شوند. در دهه محرم معمولا شب و روز هفتم به سوگواری علی اصغر اختصاص دارد. مراسم همایش شیرخوارگان حسینی نیز هر ساله در اولین جمعه ماه محرم در بزرگداشت او برگزار می‌گردد. در ادامه مطلب اسمونی با زندگینامه علی اصغر آشنا می شویم.

شناسنامه حضرت علی اصغر علیه السلام

مادرش رُباب دختر اِمْرَءُ الْقَیْس و خواهرش سکینه می ‏باشد. عبداللّه‏ در مدینه متولد شد.

در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: «السلام علی عبدالله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمی الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فی السماء، المذبوح بالسهم فی حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الأسدی». و در یکی از زیارتنامه‏ های عاشورا آمده است:«و علی ولدک علی الأصغر الذی فجعت به» از این کودک، با عنوانهای شیرخواره، شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و...یاد می ‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می ‏شود.

باب الحوائج بزرگترین سند مظلومیت

«علی اصغر، یعنی درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت ...چشم تاریخ، هیچ وزنه ‏ای را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینی ندیده است.» علی اصغر را«باب الحوائج» می ‏دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.

زندگینامه حضرت علی اصغر (ع)

چگونگی شهادت علی اصغر

علی اصغر یکی از فرزندان امام حسین «ع» است که شیر خوار بود و از تشنگی، روز عاشورا بی تاب شده بود امام، خطاب به دشمن فرمود: از یاران و فرزندانم، کسی جز این کودک نمانده است. نمی ‏بینید که چگونه از تشنگی بی تاب است؟ در«نفس المهموم» آمده است که فرمود:«ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل» در حال گفتگو بود که تیری از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم علی اصغر را درید. امام

متن شعر ولادت امام جوادالائمه
رستخیز کلمات است، قلم می خواهم
دل من می رود از دست، قلم می خواهم
جوهرم مست شده؛ مست، قلم می خواهم
ساقی از میکده ی عرش شراب آورده
از لغت نامه ی حق، واژه ی ناب آورده
خوش ترین حال اگر حال پریشانی ماست
بهترین باده اگر باده ی روحانی ماست
بخدا زیر سر یار خراسانی ماست
شیعه بوده است از آن روز ازل مست رضا
ذکر او تا به ابد چیست، أناالمست رضا


امشب این شاه خراسان سر دیگر دارد
آمده تا که از این خمر ثمر بردارد
هر که در نسل خودش با برکت تر دارد
شرف الشمس تر از ماه خدا، بسم الله
پسری مثل جواد بن رضا، بسم الله
هیچ کس مثل رضا شاه کرم پرور نیست
کودکی خوبتر از ابن رضا دیگر نیست
دشمنش لال شود، کوثر ما ابتر نیست
قمری کرده به دست قمری جلوه گری
چه مبارک پدری و چه مبارک پسری
آه ای شب زدگان، ماه رضا ماه همه است
پسر شاه، بوالله شهنشاه همه است
او که با سن کم خود ولی الله همه است
بین گنجینه ی زهرا نهمین دُر شده و
درک او بیشتر از حد تصور شده و
دوست از وسعت این جود و سخا مبهوت است
دشمن از سحر کلامش بخدا مبهوت است
از کرامات جواد بن رضا مبهوت است
او اشاره بکند معجزه ها خواهد کرد
ماهی بحر در افلاک شنا خواهد کرد
آمده تا که جهان پر شود از جود فقط
قطره در جوف صدف دُر شود از جود فقط
عالمی غرق تفکر شود از جود فقط
نه فقط بر من و ما جود و کرم دارد او
به امامان، بخدا جود و کرم دارد او
قدسیان، روبرویش بال و پر انداخته اند
شیرها، پیش نگاهش جگر انداخته اند
علماء، پای علومش سپر انداخته اند
علم و حلم و کرم و جود اساساً با اوست
آنچه خوبان همه دارند، تماماً با اوست
شعرا، واژه کم آمد، بنویسید جواد
جبرییل آمده باید بنویسید جواد
بعد از این جای محمد، بنویسید جواد
او علی، حضرت زهرا و حسین و حسن است
پسر شاه خراسان همه ی پنج تن است
دشمنانش، بخدا پست تر از خاشاکند
دوستانش همگی محترمند و پاکند
زائران حرم او، همه ی افلاکند
عاشقان حرمش اهل نجاتند همه
انبیاء، دور و برش در صلواتند همه
با دو مولود، دلم معتکف قنداقه است
چشم دل، دیده دو دُر در صدف قنداقه است
بوسه باران پدرها، هدف قنداقه است
=

یکی از نسل رضا مثل علی اکبر شد
یکی از نسل حسین است و علی اصغر شد
علی اصغر، ولی از عشق پدر شد اکبر
عمر شش ماهه ی او نوح ترینِ محشر
سپر دین خداوند شده با حنجر
از سه شعبه شده هر چند کباب این کودک
سربلندی حسین است و رباب این کودک
شاعر : امیر عظیمی

اشعارمیلاد امام جواد(ع) – رضا تاجیک

آمدي تا که عشق ما بشوي
ثمر کار انبيا بشوي

در زمان قنوتهاي دلم
پاسخ ذکر ربّنا بشوي

آمدي تا به عرصه ي بخشش
در صف بندگي خدا بشوي

کربلا مشهد است و آمده اي
تا علي اکبر رضا بشوي

نقل کردند اين حکايت تو
برکت بارد از ولادت تو

آمدي استعاره ها گم شد
اي نهادم گزاره ها گم شد

داستانهاي حاتم طايي
وسط برگه پاره ها گم شد

با حضورت قدي علم کردي
زير پايت مناره ها گم شد

جلوه اي کرده اي به نيمه ي شب
ماه بين ستاره ها گم شد

آمدي مثل سوره ي کوثر
سندم آيه ي هوالابتر

درک عشق تو درک اسرار است
روي تو روي نور الانوار است

دست رد روي سينه اي نزدي
حرف من نيست ،عين آمار است

گر مرا پيش تو عقيقه کنند
باز هم چشم تو طلبکار است

بارها حاجت مرا دادي
اين براي هزارمين بار است

باز هم چون هميشه پر دردم
عشقتان را فقط طلب کردم

بين آيات، والضحي عشق است
نهمين رؤيت خدا عشق است

دل بيمار و حضرت آقا
مردن و بودن و شفا ؛ عشق است

بين اين قبله هاي بي همتا
کاظمين، مشهدالرضا عشق است

از براي زيارت سلطان
در باب الجواد را عشق است

چيست خورشيد ؟ انعکاس شما
چيست قرآن؟ اقتباس شما

شاعر اين حضورتان شده ام
قالي زير پايتان شده ام

نذر تو کرده آن قدر مادر
تا زماني که من جوان شده ام

جشن امسالتان چه رويايي است
چون که هم سن و سالتان شده ام

چون که در کودکي شدي رهبر
مؤمن صاحب الزمان شده ام

اي که هستي جواد مادر زاد
جشن ميلاد تو مبارک باد

رضا تاجیک

ماخشكساليم و شما باران مايي
درياي لطف و فضل بي پايان مايي

وقتي كه اسم فاطمه روي لب ماست
بوي تو مي آيد، يقين مهمان مايي

شاگرد درس تو كرامت پيشه گان اند
استاد درس مكتب عرفان مايي

هركس كه باشد منكرت پست است اما
من مطمئنم اينكه تو، قرآن مايي

آنكس كه با تو رفت بيراهه نرفته
دركشتي فيض خدا، سكان مايي

ازلطف و احسان شما، ازعلم و جودت
بي پرده مي گويم شما ايمان مايي

تو در دل خوبان عالم جاي داري
زيرا كه نور ديده سلطان مايي

چشم و چراغ هشتمين ماه خدايي
يعني كه فرزندعلي موسي الرضايي

آنقدركه چشمان زيباي تو ناز است
مانند سجاده به طاق عرش باز است

وقتي كه اسم تو مي آيدآسمان هم...
...با ذكرنامت غرق در سوز و گداز است

يك دوقدم بردار كه عالم ببيند
خاك زمين ازگامهايت دلنواز است

روزقيامت مي شود فهميد اين را :
هركس كه قدري با تو باشد سرفراز است

ماراهم از حال دعايت جرعه اي ده
آقا امامت كن بيا وقت نماز است

مرغ سحر ديشب تمام ذكرش اين بود
نام جواد از روز اول چاره ساز است

وقتي كه تو روبه خدا غرق دعايي
انگار كه حيدر كنار جانماز است

مارا بخر تا كه براي تو بمانيم
روزيمان كن تا گداي تو بمانيم

در هر نگاه تو صفارا مي توان ديد
قطعا علي موسي الرضا را مي توان ديد

درنيمه شبهاي خدايي تو آقا
هرشب سرشك ربّنا را مي توان ديد

آقا بجان نوكرانت كفر اين نيست
درچشمهاي تو خدا را مي توان ديد

دست گدا وقتي كه سوي تو دراز است
لطف امام مجتبي را مي توان ديد

هرشب كنار سفره ات خضر و كليم اند
چون حضرت خيرالنسا را مي توان ديد

عالم فقير دستهايت هست زيرا
درخانه تو انبيارا مي توان ديد

از آسمان كاظمين ازروي گنبد
گلدسته هاي كربلا را مي توان ديد

از صحن تو تا كربلا يك راه دارد
يك جاده اي كه نام ثارالله دارد

مهدی نظری

حاتم از یک تارِ مویت خلق شد ، ابنُ الرّضا
کلِّ عالم ز آبرویت خلق شد ، ابنُ الرّضا
صد بهشت از عطر و بویت خلق شد ابنُ الرّضا
ماه ، از اکسیرِ رویت خلق شد ابنُ الرّضا
سائلِ کوی توأم ، آقا… “تَصَدَّقْ” بر گدا
تابِ گیسوی توأم ، آقا… “تَصَدَّقْ” بر گدا
قلبِ ما بابُ المجانین و کرامت از شما
راهِ تو بابُ المُراد و استقامت از گدا
شاهْ راهِ سائلان ، بابُ الجوادِ بنُ الرّضا
اسمِ اعظم ، نامِ تو باشد به درگاهِ خدا
ای علیِّ اکبرِ دوّم ، عزیزِ فاطمه
بَه چه شیرین ، بردنِ نامَت کنارِ علقمه
علقمه ، بابُ الحوائج ، نامِ تو غوغا کند
«یا جواد» و «یا جواد» ، عباس هم امضا کند
بعدِ یک کرب و بلا ، شوری به دل برپا کند
آخرش هم کاظمینِ تو گره را وا کند
میروم یک روز از کرب و بلا تا کاظمین
با شعارِ «یا جواد» و «یا لَثاراتَ الحسین»
دستِ خالی آمدم ، ای سفره دارِ محترم
از گدایانِ توأم ، ای سایه ات روی سَرَم
ای فدای چشم هایت هم پدر هم مادرم
حاجتم این است: یک شب ، پا برهنه ، در حَرَم
در حَرَم ، آرام ، یک گوشه ، من و ذکرِ «رضا»
روضه میخوانم برای غربتِ خونِ خدا
روضه ی مادر ، علی ، با دستِ بسته ، کوچه ها
یادی از قبرِ حسن ، در حسرتِ ایوانْ طلا
جان فدای قلبِ بی تابِ تو و بابای تو
غرق در داغِ علی و فاطمه ، دنیای تو
عرضِ خود را اینچنین میبندم و رَد میشوم
از غلامانِ توأم ، هر چند هم بد میشوم
از دعاهای شما ، راهیِ “مشهد” میشوم
میروم مشهد ، همانجا وقفِ مرقد میشوم
ای جوادِ بنُ الرّضا ، بابُ الجوادت محشر است
رفتن از بابُ الجواد ، از هر دَری شیرین تر است
✦✦✦
هر چند زیبا دیده ام ، باز این دلم شیدا نشد
جز با خیال روی تو ، کنج دلم غوغا نشد
ای بحر جود و بخششو ، دلدادگی و دلبری
کو قطره ی سرگشته ای ، کز لطف تو دریا نشد
روح تعالی هستی و ، ما را به بالا می کشی
در محضرت کو ذره ای، کز یمن تو والا نشد
از بس کرم داری تو ای ، روح کرم اوج سخا
هر سائلی سویت شده ، محتاج در دنیا نشد
صدها هزاران حاتم ، طایی به دنبال تواند
از بس کرامت داری و ، با تو کسی همتا نشد
با هر نگاه دلکشت ، عقده گشایی می کنی
در درگه ات آیا کسی ، عقده ز جانش وا نشد ؟
در کاظمین تو کسی ، آیا زیارت آمده
کز جود بی پایان تو ، در عشق بی پروا نشد
✦✦✦
ای کسی که هر گره با دست تو وا می شود
دردهای بی دوا با تو مداوا می شود
راه بیرون آمدن از سختی و غم یاد توست
در شدائد، رحمت و لطف تو پیدا می شود
این گرفتاری زبان شکر من را هم گرفت
زشتی این روزها، با شکر زیبا می شود
ترس تنگی نفس یا ترس از تنگی قبر
ترس دارد بنده از وقتی که تنها می شود
التماست می کنم فورا گناهم را ببخش
گر نبخشی قامتم زیر گنه تا می شود
زحمت من را فقط مادر تقبل می کند
بچه بد، دست بر دامان زهرا می شود
هر مریضی را به درگاه رضا می آورند
خوش بحال ما که خوشحال است و بابا می شود
آمدم باب الجواد و می روم باب الحسین
با علی اصغر نمی دانی چه غوغا می شود
جای خواب شیرخواره نرم باشد بهتر است
زیر پا ارباب افتاده است و بلوا می شود
می کشد خنجر ولی اصلا نمی برد سرش
پیش چشم خواهرش از سینه اش پا می شود
پیش چشم مادرخود از قفا افتاده و
نعل های تازه ای پایین و بالا می شود
رضا دین پرور

شب عید است و پر در آوردم
ز غزل خانه سر در آوردم
تا به عشقش ترانه بنویسم
دو سه تا لوح و دفتر آوردم
شب میلاد پور شمس شموس
غزلی تازه و تر آوردم
مددی یا محمدبن علی
مددی یابن حیدر آوردم
کمترینم ولی به رسم ادب
مدحیه‌های بهتر آوردم
چه کنم بی بضاعتم دیگر
پای عشقش فقط سر آوردم
تا که روی مرا زمین نزند
به میان نام مادر اوردم
قلمم محو شور وشینی شد
غزلم باز کاظمینی شد
✦✦✦
سر ما و قدوم یار نُهُم
دل ما و تب نگار نهم
بارالها سری به سجده ی شکر
میگذارم برای بار نهم
می رسد حضرت ولی الله
میرسد صاحب اختیار نهم
روی بال فرشته می‌آید
وارث تیغ ذوالفقار نهم
علوی‌ها به گوش ، می‌اید
یل بی باک تک سوار نهم
جد و اباد من گدای درش..
من شدم نیز خاکسار نهم
✦✦✦
بچه آهویی از قضا شادم
که ز اول به دامش افتادم
نه فقط دلبر امام رضاست
بلکه تاج سر امام رضاست
به لالائی عمه وابسته است
خوشی خواهر امام رضاست
روی بال فرشته‌ها نه نه
زیر بال و پر امام رضاست
کوری چشم ابتران حسود
سوره ی کوثر امام رضاست
خاطرش را پدر چه میخواهد
روز وشب محضر امام رضاست
ز طفولیتش عزادار
روضه ی مادر امام رضاست
گوشه ی حجره کربلایش بود
او علی اکبر امام رضاست
گل بی برگ میشود آخر
او جوان مرگ میشود آخر
علیرضا خاکساری

دعبلم کن تا برای تو غزلخوانی کنم
با غزل‌های تو اظهار مسلمانی کنم
من که نیت کرده ام آقای من رخصت بده
سر در باب الجوادت را چراغانی کنم
من و حصن حصین همسایه
من و حبل متین همسایه
سالیانی دل مرا برده
پسر نازنین همسایه
وَجهُهُ طلعة الرشیده بود
أنظروا غرة الحمیده بود
روزگاری امام خواهد شد
طفل نوباوه نه پدیده بود
من مریدم شما همیشه مراد
کرمت را نمی برم از یاد
میسرایم در این شب میلاد
قُل أَعوذُ بِرَبِّ جود و جواد
بچه‌هایم تصدق سرتان
مددی کن به حق مادرتان
حرف دل را اگر غزل کردم
واژه‌ها را دوباره حل کردم
و به یک مثنوی بدل کردم
یاد احلی من العسل کردم
جام لبریز از شراب افتاد
نامت آمد دهانم آب افتاد
رعد و برقی شبیه طوفانی
نکند تو علی دورانی؟
نور چشم مه خراسانی
تو ولیعهد شاه ایرانی
صاحب مسند امام رضا
پسر ارشد امام رضا
تو امامی و ما همه ماموم
ز کرامت نکن مرا محروم
از نگاه تو میشود معلوم
آینه دار چهارده معصوم
شاه جود و عنایت و بذلی
وارث غیرت ابوالفضلی
یوسف از زائرین چشمانت
حاتم طائی از گدایانت
پور عمران فقیر احسانت
زکریا غلام طفلانت
ولی الله زاده ای آقا
رحمت فوق العاده ای آقا
در دو عالم ولی محترمی
حجت الله و صاحب علمی
دست و دل بازی و چه با کرمی
عقل کل تمامی اُمَمی
ابن اکثم که مات و حیران شد
با وجود شما مسلمان شد
وای از این اعتقاد بی دین‌ها
وای از این التماس ننگین‌ها
لعنت حق به قوم بدبین‌ها
کوری چشم نسل شاهین‌ها
در دو عالم منم غلام تقی
جان عالم فدای نام تقی
نای نوحه گرم بده حالا
سایه ای بر سرم بده حالا
مستحقم پرم بده حالا
بی قرارم حرم بده حالا
عزت عالمین میخواهم
سفر کاظمین میخواهم
مینویسم ز دور یا نزدیک
که تو هستی به ماسوا نزدیک
در لغت نی به نینوا نزدیک
کاظمینت به کربلا نزدیک
با شما تا خدا که خواهم رفت
سوی کرببلا که خواهم رفت
علیرضا خاکساری

امشب شب عید است همه گل بفشانید
غلامرضا سازگار
امشب شب عید است همه گل بفشانید
خود را به در بیت ولایت برسانید
از دست رضا عیدی خود را بستانید
این بیت بخوانید بخوانید بخوانید
انـوار الهی بـه فضا باد مبارک
میلاد جواد‌ بن رضا باد مبارک
خورشید در آغوش سحر باد مبارک
در دست رضا قرص قمر باد مبارک
دیدار پسر بهر پدر باد مبارک
ای بحر شرف بر تو گهر باد مبارک
الحق که خداوند محمّد به علی داد
بر خلق، ولی داد، ولی داد، ولی داد
عید است و گشودند ز رحمت در دیگر
بر آل علی داده خدا گوهر دیگر
بر پا شده از شوق و شعف محشر دیگر
میلاد پیمبر شده یا حیدر دیگر؟
این عبد خدا سید و مولای عباد است
والله جواد است جواد است جواد است
در بزمِ وجود آمده جود از کرم او
عیسی شده عیسای مسیحا ز دم او
دل‌های خدایی همه بیت‌الحرم او
اوصاف همه خلق جهان است کم او
ای جان همه عالم و آدم به فدایش
زیبد که ببینیم و بخوانیم رضایش
حرزی که بد از مادر او چون دُر مکنون
بخشید ز لطف و کرم خویش به مأمون
مأمون شد از این جود و جوانمردی ممنون
اوصاف کمالش ز حساب آمده بیرون
پیداست چو خورشید صفت‌های خدایش
مـا را نرســد تـا کـه بگـوییم ثنـایش
والله قسم فوق مقام است مقامش
پیغامبران یکسره خوانند امامش
آرام دل و جان کلیم است کلامش
از هشت پسر، وز سه پسر باد سلامش
این ضامن خلق این پسر ضامن آهوست
این مظهر حق صـدرنشین حرم هوست
ای اهل کرم را عطش چشمۀ جودت
سرتا به قدم آیۀ تطهیر وجودت
بالید به خود سجده به هنگام سجودت
از ما صلوات و ز خداوند درودت
ما سائـل و آقایـی و لطف و کرم از توست
دل را نگشودیم به غیر، این حرم از توست
ای علم تو چون علم خدا نامتناهی
در موسم طفلیت به توفیق الهی
دادی خبر از جو و هوا و یم و ماهی
دشمن به کمالات تو داده است گواهی
وقت سخنت آمـده دانـش به تلاطم
دریا شده در قطره‌ای از علم شما گم
در ملک خدا مطلع‌الانوار شمایید
دست کرم خالق دادار شمایید
روشنگر چشم و دل بیدار شمایید
ما دایره و نقطۀ پرگار شمایید
والله قسـم مهـر شمـا آب حیـات است
هر کس به شما دست دهد اهل نجات است
بی‌مهر شما نخل عمل را ثمری نیست
بی‌سوز شما سینۀ ما را شرری نیست
جز کوی شما در همه عالم خبری نیست
جز باب عنایات شما هیچ دری نیست
ما مهـر شمـا را بـه دو عالــم نفروشیم
یک چشم زدن هم ز شما چشم نپوشیم
پیداست در آیینۀ تو روی محمّد
ریحانۀ ریحانه و بوی تو محمّد
خلق تو و خلق و تو خوی تو محمّد
پیداست در آیینۀ روی تو محمّد
در چشم رضا روی تو آیینۀ احمد
لبخند زد و نام تو بگذاشت محمّد
من قطره که افتاده به دامان یم توست
هر سو که نهم روی دلم در حرم توست
در حشر همه دار و ندارم کرم توست
هر بیت مرا نفخه‌ای از فیض دم توست
بی‌مهر تو «میثم» دهنش باز نگردد
هرگـز بـه زبانش سخن آغاز نگردد

عيد ميلاد جواد الائمه (ع)
شاعر : محمد على مردانى

گل آمد و زد خيمه به گلزار ببينيد
شد ماه رخ يار پديدار ببينيد
گسترد به دامان چمن فرش زمرّد
فراش صبا در قدم يار ببينيد
از نفخه باد سحر و عطر رياحين
صحراست مگر کلبه عطار ببينيد
خورشيد و مه و مشتري و زهره و بهرام
ماتند ز نور رخ دلدار ببينيد
اين رشته جان در کف و آن تاج مرصع
بر يوسف عشقند گرفتار ببينيد
قمرى به نواخوانى و بلبل به تغزل
در پنجه عشق اند گرفتار ببينيد
سبزى خط عارض گلنار کليم است
يا سرزده گل از شجر نار ببينيد
خورشيد بر آورده سر از مشرق اميد
يا آمده گل بر سر بازار ببينيد
عيد نو و عيد ظفر و عيد جواد است
اى خلوتيان حرم يار ببينيد
بر دامن ريحانه ى ريحانه ى طاهر
ريحانه اى از عترت اطهار ببينيد
رخسار جواد النقب چون گل خورشيد
طالع شده از خيمه زرتار ببينيد
ميثم صفت از دار فنا چشم ببنديد
تا طلعت حق را به سردار ببينيد
مُهر نهم از دايره ي مهر الهي
رخشان شده اى صاحب انصار ببييند
بر سفره ايجاد ز نعمات خداوند
آن مائده را چون گل بي خار ببينيد
تا چند اسير زر و تزوير و غروريد
در لوح قضا گر شده يک بار ببينيد
گر از شرر آه ستمديده نترسيد
پس عاقبت کار ستمکار ببينيد
در دايره امن خداوند بپاييد
جود و کرم و بخشش و غفار ببينيد
مردانى شيدا شده بيمار محبت
او را به غم عشق گرفتار ببينيد
چو مردمک ديده به چشم نگرانش
جاى قدم يار وفادار ببينيد
يک دم مژه بر هم نزند بو که نشنيد
بر ديده اش آن يار دل آزار ببينيد

مرحمت خداى
شاعر : غلام رضا قدسى

در ولادت حضرت جواد علیه السلام
مرآت ولایت 5 – غلامرضا سازگار
امشب به شبستان ولایت قمر آمد

خورشید جمالات خدا جلوه‌گر آمد

طوبـای تمنـای رضـا را ثمـر آمد

در بیت رضا بـاز رضای دگـر آمد

میـلاد جـواد‌بـن جـوادبـن جـواد است

این باب مراد است مراد است مراد است

****

خیزید که امشب شب شادی و سرور است

خیزیـد کـه میــلاد تجلیگــه نــور است

هر لحظه هزاران شب شوق و شب شور است

از پـا ننشینیـد شـب صبـح ظهــور است

رخسـار خداونـد، عیان آمده امشب

یا باز، محمّد به جهان آمده امشب؟

این موهبت و لطف خداداد، مبارک

بر آل محمّـد شـب میـلاد، مبارک

این عید بود بر همه اعیاد، مبارک

میـلاد جـوادبـن‌رضا بـاد، مبارک

جود و کرم و لطف حق آغاز شد امشب

قرآن به روی دست رضا باز شد امشب

****

سـر تـا بـه قدم آینـۀ حسن خدایی

کارش ز همه خلق جهان عقده‌گشایی

جان همگـان در قـدمش باد فدایی

جود آمـده بـر درگـه او بهـر گدایی

در وسعـت ملـک ازلـی نـور ببینید

ای چشم بد از ماه رخش دور! ببینید

****

ای ماه رجب بوسه بزن بر سر و رویش

ای مهر ببـر سجده به خاک سر کویش

ای لیلۀ قـدر این تـو و این طرۀ مویش

ای خلـق خـدا روی بیـارید بـه سویش

این باب کرم، باب دعا، باب مراد است

والله جواد است جواد است جواد است

****

ای چشم رضا محـو تماشای جمالت

جبریل، پرش سوخته در سیر کمالت

خورشید بـرد سجده به ایوان جلالت

میراث محمّد شرف و خُلق و خصالت

بالیده رضا لحظه‌به‌لحظه به وجودت

مشهورتر از کـل امامان شده جودت

****

داده است خداوند به فضل تو گواهی

در کودکی‌ات سینـه پـر از علـم الهی

دادی خبـر از ابـر و هوا و یم و ماهی

مأمون که نبودش به درون غیر سیاهی

گویی که شراری شد و یکباره برافروخت

در آتش بغض و حسد و کینۀ خود سوخت

****

در سن طفولیتت ای عالِم عالَم

علم ازل و علـم ابد بود مجسم

زانو زده در محضر تو زادۀ اکثم

نه زادۀ اکثم که تمام علما هم

تـا زنگ ز آینـۀ دل‌هـا همه شوید

قرآن به زبان تو سخن گفته و گوید

****

من سائل لطف و کرمت بودم و هستم

هرجا که روم در حرمت بودم و هستم

یک قطرۀ کوچک ز یمت بوده و هستم

موری سـر خاک قدمت بودم و هستم

با آن که گناهم را دانستی و دانی

آنی ز دل خویش نراندی و نرانی

هرچنـد کـه دائم خجلم از گل رویت

سوگند بـه رویت نـروم از سـر کویت

امـروز دگـر گشتـم ریـگ تـه جویت

ای لطف و کرم عادت و احسان همه خویت

تنها نه ز رأفت به روی دوست بخندی

بر دشمن خـود هم در این خانه نبندی

****

من شاخۀ خـاری به گلستان شمایم

هرجا بنشینم بـه سـر خوان شمایم

یک عمر نمک‌گیـر نمکدان شمایم

از لطف شمـا نیـز ثنـاخوان شمایم

ای چشم تـو چشم کـرم و لطف الهی

باشد که به «میثم» کنی از لطف نگاهی

ای وجودت جود را معنا جواد
ای مرید لطف تو دست مراد
نورِ مهرت دائما در ازدیاد
خانه ات شد قبلهٔ خیرُ العباد
هر چه خوبی هست بِه از آن کنی
سائلت را سیر نه اعیان کنی
نیست چون تو بنده و بنده نواز
سایه ات خورشید نه خورشید ساز
سفره دارِ عالمی ، عالم نیاز
سیزده معصوم هستی در طراز
بر سریرِ عشق فرمان می دهی
داده حق دندان تو هم نان می دهی
ای چو جد اطهرت شمس هدی
درد ما هستیم ای دستت دوا
حرز تو سکان امن هر بلا
کرده نامت کارِ لاحول و ولا
گر کمی از لطفتان معنا شود
قطره از یمن همان دریا شود
گر گه ما مستیم از پیمانه ات
کفر ایمان شد اگر ازدانه ات
دست مافوقی است در کاشانه ات
چون رضا گردیده خانِ خانه ات
کاسه و دست دل و باب المراد
یا تقی و یا محمد یا جواد
آنکه تا کویت خیالش رفته است
داده ای بال و وبالش رفته است
هرکه در راه تو مالش رفته است
از حریمت رزق سالش رفته است
آنقدر کرده رضایت بر تو ناز
پرچمت بر طوس شد در اهتزار
حامد آقایی

نوح شش ماهه السلام علیک
جان خورشید، عالی الدرجات
بر طلوع محمدی وارت
صدوده تا سلام و شش صلوات

راه صد ساله را فقط یک شب
میشود رفت با نگاه شما
از همه ملتمس ترم اقا
باب حاجات التماس دعا

وارث خون سیدالشهدا!
یا رضیع الحسین ادرکنی
روزی ام را بده، گرفتارم
رازق عالمین ادرکنی

مثل بابای بی همانندت
شهره ای در عطا و نیکویی
از همین بخشش و کرامت توست
سائلان میکنند پر رویی

جشن میلاد توست خوشحالم
شادی از سینه ام سرازیر است
ما به عشقت اسیر و بابایت
پای برق نگاه تو گیر است

هرکه پیش خدا مقرب شد
رو به گهوارهء تو آورده
سایهء رحمت حسینی تو
صد چو فطرس فرشته پرورده

گرچه در حسرت زیارت تو
پشت در صد فرشته آوارست
یک نفر هم ندارد اذن دخول
تا رقیه(س) کنار گهوارست

یک عطای کمت مسیحا ساخت
پس همین اندک تو را عشق است
بین مشکل گشا ترین ها هم
پنجهء کوچک تو را عشق است

پنجهء کوچکی که میگویند
بینوا را ظهیر خواهد کرد
پدرم گفته که محبت تو
عاقبت را به خیر خواهد کرد

گرچه لطف تو بی نیازم کرد
گرچه خرجی بگیر درگاهم
متوسل که میشوم در دل
هرچه هست از رباب میخواهم

آن ربابی که یک فضیلت او
متن اوراق صد کتاب شده
بعد از آن که شدست مادر تو
تازه انگار که رباب شده

آن ربابی که کوه حجب و حیاست
بی خود از خود شد و تبسم کرد
تا که خندید، از شعف مولا
ناگهان دست و پای خود گم کرد

با خودش فکر میکند در دل
سید شیرخواره ها آمد
با چه حالی به زینبش میگفت:
مهر طومار کربلا آمد

نشسته‌ام بنویسم گدا نمی‌خواهی؟
میان خانه‌ی خود بینوا نمی‌خواهی؟
نشسته‌ام بنویسم کریم یعنی تو
کریم‌زاده تو حاجت روا نمی خواهی
شنیده‌ام که عطایت زبانزد همه است
نیازمند برای عطا نمی‌خواهی
به خاک تیره اگر بنگری طلا گردد
تو علم و معجزه و کیمیا نمی‌خواهی
قسم به روی شما خوب می‌شوم آقا
فقط بیا و نگو که مرا نمی‌خواهی
منم اسیر نگاه پر از عطوفت تو
من از نگاه تو خواندم شما نمی‌خواهی…
… که من جدا شوم از تو؛ وَ خوب دانستم
که می‌کنی ز محبّان خود هواخواهی
هرآنکه بسته به چشمت دخیل سیّدنا
نشسته روی پر جبرئیل سیّدنا
من آمدم که بگویم به تو سپاسم را
و جمع می‌کنم این بار من حواسم را
که تا دگر نبرم یأبنَ فاطمه هرگز
به غیر کوی شما دست التماسم را
برای آنکه بیایم به محضرت آقا
روا بُود که مرتّب کنم لباسم را
برای جلب نظر از شما بسوی خودم
من استفاده کنم عطر ناب یاسم را
میان آیِنه‌کاری چنان شدم تکثیر
هزار مرتبه دیدم من انعکاسم را
به غیر نان شما که نخورده ام هرگز
ببین زبان و دهان نمک‌شناسم را
میان دغدغه ها عطر عاشقی آید
فرو نشاند در این دل غم و هراسم را
دلم کنار شما خانه در فلک دارد
جواد فاطمه نامت عجب نمک دارد
برای ذات خداوند امتدادی تو
دوباره نور خدا را به سینه دادی تو
زمینِ مُرده‌ی مردم دوباره احیا شد
از آن زمان که بر این خاک پا نهادی تو
تجلّی نبی و حیدر و حسین هستی
که با تهاجم هر فتنه در جهادی تو
تو از مریضی هر شیعه غصّه می‌خوردی
ز شادمانی دلهای شیعه شادی تو
تمام جود خدا را اگر کنم تفسیر
رسم دوباره به نامت ز بس جوادی تو
نثار روی تو خواندم وَ أن یَکادم را
به عالمی ندهم ذکر یا جوادم را
به پیش نام شما پا شدم خدا را شکر
دوباره مست تولّا شدم خدا را شکر
من از ولایت ‌تو آبرو گرفتم پس
کنار نام تو آقا شدم خدا را شکر
از آن قدیم که مهر تو در دلم افتاد
مقیم عالم بالا شدم خدا را شکر
تو در نهایت اکرام و من تُهیدستم
مقابل تو تمنّا شدم خدا را شکر
هزار مرتبه مُردم ز دیدن رویت
هزار مرتبه احیا شدم خدا را شکر
تو در کرانه‌ی یا ربّنای من هستی
من از دعای تو دریا شدم خدا را شکر
من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا
مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شکر
هزار غبطه به پای نگات می‌ریزم
تمام همر خودم را به پات می‌ریزم
من از نگاه مدامت دوام می‌گیرم
ولایت از سخنان امام می‌گیرم
به خاک میکده من سر فرود آوردم
فقط ز دست کریم تو جام می‌گیرم
من آنقَدَر به شما می دهم سلام آقا
که آخر از تو عَلَیکَ السّلام می‌گیرم
اگرچه بال و پرم زخمی از زمانه شده
من از دوای شما التیام میگیرم
کبوترم که شدم جلد گنبد زرّین
فقط پر از سر این برج و بام می‌گیرم
به سنگ‌فرش حریم تو می‌کشم دستم
تبرُّکاً در بیت الحرام می‌گیرم
تو رتبه ای بده تا خاک پایتان باشم
چه خوب پیش شما من مقام می‌گیرم
غلام هیچکسی جز شما نخواهم شد
گدای کس به جز إبن الرّضا نخواهم شد
تو آمدی که شوی قبله‌گاه مردم ما
تو آمدی شده دلشاد امام هشتم ما
تو آمدی که رود غم ز سینه ها دیگر
و تا همیشه بماند به لب تبسّم ما
تو آمدی که به مردم نشان دهی حق را
فقط صفا بنویسی بر این تلاطم ما
من و دلم به تو سوگند عاشقت هستیم
محبّت تو بُود باعث تفاهم ما
تو آمدی که شوی با گدات همسفره
که نان جو بخوری جای نان گندم ما
کنار حضرت معصومه یادتان کردم
چه وقت بهر زیارت تو می‌روی قمِ ما؟
دلم دوباره به یادت به شور و شین آمد
به سر هوای پریدن به کاظمین آمد
امیر هر دو سرا یا جواد ادرکنی
نظر نما به گدا یا جواد ادرکنی
به حقّ مادرتان فاطمه قسم آقا
بخر مرا ز وفا یا جواد ادرکنی
خدای جودی و جود خدای منّانی
به سائلت کن عطا‌ یا جواد ادرکنی
طواف کوی تو برتر بُود ز بیت‌الله
قسم به سعی و صفا‌‌ یا جواد ادرکنی
رود به سوی بهشت خدا هر آنکس که
تو را نموده صدا یا جواد ادرکنی
فقط ز راه ولای تو یا ولیَّ الله
روم بسوی خدا یا جواد ادرکنی
نشسته‌ام که بگیرم برات رفتن خود
به شهر کرب و بلا یا جواد ادرکنی
تویی تو زاده‌ی شمسُ الشّموس یا مولا
علیّ اکبر سلطان طوس یا مولا
نشسته مرد غریبی کنار گهواره
کنار گریه‌ی بی اختیار گهواره
رضا نشسته بخواند نوای لالایی
برای کودک زیبا عُذار گهواره
چقدر شب به سحر درد و دل کند با این
گلی که شد همه باغ و بهار گهواره
چقدر طعنه شنیده ز دیر آمدنت
چقدر سخت گذشت انتظار گهواره
دوباره صحبت گهواره و نوای لالایی
دوباره مرثیه‌ی شیرخوار گهواره
میان هُرم عطش مادری صدا می‌زد
بخواب کودک دل بیقرار گهواره
امان ز اشک رباب و غم علی اصغر
چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره
نشد که لب بزند کودکش به آب ای وای
نشد که قد بکشد کودک رباب ای وای

گرفته اند ز روی تو انشعاب زیاد
که ماه بودن تو داشت بازتاب زیاد
اگر به سن اباالفضل می رسیدی تو
یقین به سینه نمی زد دگر رباب زیاد
همین که شیر به او می دهی بس است رباب
مده به کودک خود بعد شیر، آب زیاد
برای خاطر شش ماهِ بعد سر ظهر
ببر علیِ خودت را به آفتاب زیاد
بگیر سخت تر آماده ی نبردش کن
مده علی خودت را به سینه تاب زیاد
خلاصه این که به شش ماه دل بِکَن از او
خلاصه این که نکن روی او حساب زیاد

شب عاشقانگی است و من شده ام گدای تو یاعلی
به امید آن که صدای من برسد به اهل سما علی
چه کنم اگر که در آن میان نرسد صدا به صدا علی؟
تو که‌ای که نام بلند تو به خدا رسانده مرا علی؟
به خدا که با تو رسیده ام به زلال ذات خدا علی
تو که‌ای که فراتری از مکان و چنین گذشته‌ای از زمان؟
تو که‌ای که از تقید تن، زده پل به مرکز بی کران؟
تو همان که در تو به حیرتم، تو همان که إنس و فرشتگان
تو همان که درک اهل جهان شده در صفات تو ناتوان
تو همان که قبله‌ی اهل دل، تو همان که قبله نما علی
نه عجب که درّ نجف شود قطرات اشک زلال تو
ظلمات بود و تو آمدی، «کَشَفَ الدّجی» به جمال تو
تو محمدی و به این سبب «بَلَغَ العُلی» به کمال تو
حسنی و حسین و فاطمه، «حَسُنَت جمیع خصال» تو
صلوات بر تو و آل تو، همه وقت، در همه جا علی
تو چگونه آمده‌ای بگو که نه حاضری و نه غایبی؟!
چه بگویم از جلوات تو، تو که جلوه گاه عجایبی …
تو ابوتراب و ابوالیمی و طلوع کل مطالبی
پدر مکرّم زینبی و شریک هرچه مصائبی
برسان مرا به جوار خود، پس از آن به کرب‌و‌بلا علی
به خدا قسم که بدون تو همه جا همیشه مشوّشم
به بهشت بی تو نمی‌روم که بدون تو پُر آتشم
نخورم می از خُم دیگران که خمار کوثر بی غشم
به کدام شیوه بیان کنم که چه می کشم که چه می‌کشم؟!
نفسی اگر نظر نکنی به گدای بی سر و پا علی
چه خوش است در تصور من که تو «نون» بین «لـنـا» شوی
چه خوش است ای شه لافتی که شکوه نقطه با شوی
تو رسیده ای به وصال حق که امیر هر دو سرا شوی
همه ترس من بود از همین که خدا نکرده خدا شوی
شده ذکر هر شب قدر من «بِکَ یاعلی بِکَ یا علی»
نه فرشته‌ای و نه آدمی، تو فقط تجلّی ایزدی
تو نگین حلقه‌ی انبیا و شکوه حضرت سرمدی
چه در آسمان و چه در زمین تو سرآمدی، تو زبانزدی
تو عزیز خانه‌ی فاطمه، تو عزیز جان محمدی
و تویی که وقت مباهله شده شرح «أنفسنا» علی
که علیست «یَحکُمُ ما یُرید»، علیست «یُثبِت ما یشاء»
که علیست کُنه سوره «روم» و علیست معنی «هَل أتی»
که علیست «مُنتَهِیُ الهِمَم»، که علیست سایه‌ی ماسوا
که علیست سعی به سوی حق و علیست مروه‌ی با صفا
نشود قبول حج کسی به خدا بدون ولا علی
به خدا به اذن خدا فقط ابدی شدی، ازلی شدی
و به کام مردم میکده می ناب لم یزلی شدی
ملکوت نابِ غزل شد و تو در آن عجب غزلی شدی
خبری رسید و در آن خبر تو فقط امیر و علی شدی
لِتُرابِ مَقدَمِکَ الفِدا دل و جان عاشق ما علی
بنشین دوباره رجز بخوان که زمان کف زدن آمده
در قلعه‌ای که تو کنده ای ز هراس در سخن آمده
بروید از سر راه او که امیر بت شکن آمده
چه بد است عاقبت کسی که به جنگ تن به تن آمده
به سپاهیان و یلان بگو بدهند آب طلا علی
شده اند در مقابل تو همه شیرِ بی سر و یال و دُم
همه گفته اند و شنیده ام که شدند «مُعتَرِفٌ بِکُم»
نگران آن همه «مرحبم» که فرار کرده و گشته گم
دل بی قرار و هوایی‌ام شده رهسپار غدیر خُم
به چهارده خُم می قسم احدی نرسیده تا علی
اسداللها، اذن اللها، به شب بلند عبادتت
به کدام رتبه رسیده ای که خداست شاهد رتبتت
به نجف رسیده مسافری که رسد به فیض زیارتت
به عنایتت به کرامتت به محبتت به شفاعتت
تو بگو به غیر حریم تو به کجا رود به کجا علی؟
همه شب نشسته خیال تو سر راه من، سر راه من
چه شود اگر که نگاه تو برسد شبی به نگاه من
به دو چشم غرق خیانتم، به دو چشم غرق گناه من
و تو ای سپیده نظر کنی به من و به روی سیاه من
چه غم از عذاب خدا اگر که تویی شفیع جزا علی
ثقلین مدح دو چشم تو شده روشنایی دفترم
که علیست ذکر مداومم، صلوات قند مکرّرم
به جهان مرید ابوذرم، مدیون مالک أشترم
نروم به زیر بیرق کس که غلام خادم قنبرم
همه عمر بنده‌ی حیدرم به حقیقت «إنّما» علی
احمد علوی

دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر
دوباره نغمه یِ داود می رسد امشب
دوباره زَمزَمه یِ رود می رسد امشب
دوباره از جگرِ کوه چشمه می جوشد
زِ کوچه هایِ مدینه کِرِشمه می جوشد
عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را
زِ شوق حضرت موسیٰ دویده راهی را
مسیح آمده تا خانه ی مسیحایَش
کلیم سُجده کند بر قدومِ لیلایَش
خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کُنَد پیرِ مِی فروشان را
دوباره نوبتِ جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد
شب است و خانه ی زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است
از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علیِ سوم ِعالی جناب آمده است
اگر چه طفل ولی نه،پیرِ هر مست است
قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است
رسیده آینه دارِ امام عاشورا
رسیده حُسنِ خِتامِ قیامِ عاشورا
اگرچه غُنچه ی پیچیده در قُمات است این
به لعلِ کوچکِ خود چشمه یِ حیات است این
دو طاق حُسن دو اَبرو دو تیغ آورده
برای بوسه یِ بابا عقیق آورده
برایِ حضرتِ ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر
فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدارِ کوچکِ باباست
گشود گیسوی او را جهان پُر از دِل کرد
کتابِ کربُبلا را حسین کامل کرد
به رویِ دوشِ عمو همچو آبشار علیست
رسیده است بگوید که ذوالفقارِ علیست
تبسمی زد و تا کبریا به وَجد آمد
از آن دو چشمِ خدایی خدا به وَجد آمد
عجب شبی است که روی علیست مهتابَش
رُباب گرمِ نگاهش رقیه بی تابش
هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت
شبی که اکبرِ لیلا به او اذان می گفت
فرشته بال به طاقِ دو اَبرویَش می زد
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویَش می زد
به پیشِ دیده یِ زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه زِ لبهایِ او هزاران بار
نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانه ی ارباب کربلایی شد
دلش حسینیه بود و سَیَنجَلی می گفت
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت
بهانه کرد دلش داغ آبها را باز
به چشمهای علی دید کربلا را باز
اگر چه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به رویِ دست عزیزش توان ندارد حیف
کنارِ خیمه رباب است و چشم در راه است
تمام هستی مادر شبیه یک آه است
به روی دست پدر بود و بال و پر می زد
لبان تاوَلی اش شعله بر جگر می زد
به زخمهای لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقتِ نِی سواری بود
حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد
برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد
صدایِ خنده و شور و سُرور و هِلهِله بود
بلند تر زِ همه خنده های حرمله بود
مسیرِ تیرِ سه شعبه به حَنجرش اُفتاد
به روی دست پدر وایِ من سَرَش اُفتاد
بخون کشید رُخَش را تمام گیسو را
که دوخت تیرِ سه شعبه گلو و بازو را

چشمه ی عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانی خلق جهان را نفس کوثر کرد
هر چه جوشید علی بود ؛ علی بود و خدا
نمک سفره ی این طائفه را حیدر کرد
جاری از دامن این چشمه فقط چشمه شده
چشمه هایی که زمین را ز فلک برتر کرد
و خدا هر چه که جوشید از آن خیر کثیر
صورت و سیرت او را علی دیگر کرد
عالمی تشنه ی این طایفه ی چشمه شدند
کاش میشد ز غبار رهشان لب تر کرد
باز هم هر دو جهان نیز گرفتار شده
دومین چشمه از آن چشمه پسردار شده
پسری که رخ او جلوه ی مولا دارد
پسری که نمک حضرت زهرا دارد
چوب گهواره چنان دست گرفته است ببین
به کفش باز عصا حضرت موسی دارد
به تماشای قدش زنده شود گورستان
این که در مهد قدی محشر کبری دارد
به غبار قدم پیر غلامش سوگند
نفس نوکر او بوی مسیحا دارد
آنچنان آینه ی حیدر کرار شده
کعبه بردارد اگر باز ترک جا دارد
نام تو شد علی و یاد پدر بود حسین
نام تو نام پدر بود ؛ پسر بود حسین
خنده ی روی لبت زندگی مادر شد
لای لایی شبت هر نفس خواهر شد
هر که پرسید که دختر شده یا این که پسر
همه گفتند که شیری چو یل خیبر شد
سیبِ سرخی و پدر هر چه تو را وصف نمود
نیمه ای حیدر و یک نیمه ی تو کوثر شد
همه از هیبت عباسی تو می گویند
باز فرزند علی صاحب یک لشگر شد
زینت دوش اباالفضل رقیه است اگر
تن تو زینت آغوش علی اکبر شد
تو فقط گریه نکن هر چه که شد باز بخند
در غم را به دل مادر غمدیده ببند
چه قدر رخت برای تو خریدم پسرم
چه قدر نقشه برای تو کشیدم پسرم
رخت میلاد تو را تا به شب دامادی
چه قدر پارچه پای تو بریدم پسرم
لای لایی ششم خواب تو را می گیرد
اینقدر خفتن با ناز ندیدم پسرم
کاش می شد که کمی زود زبان باز کنی
چه قدر کاش از این سینه شنیدم پسرم
نذر کردم که علمدار پدر باشی تو
علم و مشک برای تو خریدم پسرم
آن همه نقشه کشید و همگی رفت به باد
تا گذار پدرت بر گذر غم افتاد
هرچه کردند نشد قطره ی آبی برسد
قطره آبی به لب خشک و کبابی برسد
هرچه کردند نشد گریه تو بند شود
کاش می شد که به چشمان تو خوابی برسد
پدرت برد که تا منت دشمن بکشد
خواست تا یک نفر از شر به ثوابی برسد
آنچنان دست پرش کرد عدو , هیچ کسی
اینچنین حدس نمی زد که جوابی برسد
خون او را به فلک داد مبادا مردم
به سر لشگر نامرد عذابی برسد
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب ترکرد
بانی مجلس ما را علی اصغر کرد
موسی علیمرادی

تا دولب با مدح طفل این حرم وا می شود
آسمان با احترامش تا کمر … تا می شود
کودک این خانواده عالم آرا می شود
منجیِّ روز حساب هیاتیها می شود
قفل قلبم با کلید ذکر او وا می شود
یا علی اصغر دوای درد دنیا می شود
یا علی اصغر دوای دردهای لاعلاج
ذکر شیعه در بلا و روزهای احتیاج
سرنوشتی کربلایی بهترین راه و سِراج
کار دل با نام او در عرش می یابد رواج
حرف عاشورا که شد معنا ندارد صرفِ باج
شیرخواره حیدری بر دست بابا می شود
فاتح قلب حسین ابن علی خون خداست
این پسر سرداری از فرماندهان کربلاست
برق چشم او بلای لشکر کفر و ریاست
شک ندارم در صدای گریه اش صوتی رساست
گریه نه…. اینها رَجزهای علیِّ نینواست
اشکهایش ذوالفقار دلبر ما می شود
ذوالفقار عصر عاشورا علیِّ ابن الحسین
جشن تو راهیست تا کرب و بلا و کاظمین
از نجف آید نــــوای فاتح بدر و حنین
سامرا می گوید از قنداقه ات با شور و شین
شهپــــر قنداقه یِ تو قوّت پیر خمین
بغض آقا در میان روضه ات وا می شود
روضه خوان شیرخواره اشک مشک آب بود
مشک خشکی که امید مادری بی تاب بود
ساقی اش بی دست بود و دستگیری ناب بود
چشم امــِّید رباب و کودک بی خواب بود
لحظه های بی کسیِّ زینب و ارباب بود
علقمه گفتیم و دلها تنگ آقا می شود
چشم امِّید رباب و فاطمه دیدار توست
روضه تا اینجا رسیده بعد از اینَش کارتوست
یــــــا اباصالح بیا که آسمانها زار ِ توست
نغمه ی لبهای مظلومین فقط تکرار توست
خال رویــت هاشمیُّ و عالمی بیمار توست
عدل مولا روز موعود تو معنا می شود

تا خدا فیض تو را قسمت دنیا کرده
لطف دستان تو را باب مداوا کرده
نفس حضرت عیسای مسیحا دم را
در دم کالبد کوچک تو جا کرده
هر کجا حرف شفا هست در این آبادی
پر قنداقه ی تو کار خودش را کرده
ظرف شش ماه ، تو چه با برکت دل بردی
ویژگیی که فقط عمر تو پیدا کرده
روی دستان رباب آیۀ تو نازل شد
علیِ اکبر ، اگر روزی لیلا کرده
اشک درباره ی تو ، عرش نشینم کرده
این همان کرب و بلاییست که امضا کرده
پر پرواز تو آنقدر تو را بالا برد
مادرت را به سرت غرق تماشا کرده
مادرت غرق معماست که جرم تو چه بود ؟
تیر در پاسخ یک معصیت ناکرده !!!

پسری آمده از طایفه ی دریاها…
پدرش سَرور و سالارِ همه باباها
پسری آمده از جنسِ حسین بنِ علی
میوه ی قلبِ همه فاطمه ها ، زهراها
دستِ عباس که دادند علی اصغر را…
خیره شد ، خیره به چشمِ پدرِ سقّاها
خانه ی حضرتِ ارباب چه نورانی شد
جبرئیل آمده با قاطبه ی* حَوراها
بُرد قنداقه ی او را به سَرِ عرشِ خدا
تا حقیقت بشود جمله ی این رویاها
نه فقط شافِعِ دنیا و قیامت باشد
که شفاعت گرِ عرش است ، در آن بالاها
پسرِ حضرتِ ارباب! خودت آقایی…
ریزه خورها ، سَرِ خانِ تو شدند آقاها
به چه جرمی تو نخوردی کمی از آب فرات؟
چه کسی شد سببِ بدعتِ این فتواها؟
شد عمو راهیِ دریا که تو آرام شَوی
فکرِ مادر شده جای اگر و امّاها…
آب آورد… ولی قسمتِ لب های تو نیست
سهمِ تو تیرِ سه شعبه است ، در این صحراها
خونِ تو ، رفت به عرش و بدنت ماند به خاک
روحِ تو سهمِ خدا ، جسمِ تو سهمِ ماها

پس رباب امروز با خود آفتاب آورده است
ماه را در روز روشن بی نقاب آورده است
هر کسی دارد گره اینجا دخیلی بسته است
حضرت باب الحوائج را رباب آورده است
عقل مست و هوش مست و ساقی میخانه مست
من نمیدانم مگر با خود شراب آورده است
نام علی هیبت علی قدرت علی شوکت علی
این عروس مرتضی یک بوتراب آورده است
یوسفی دیگر رسید از راه و همراه خودش
آسمان در آسمان تعبیر خواب آورده است
از حسین و منی احمد چنین فهمیده ام
او شده پیغمبر و با خود کتاب آورده است
غنچه ای کوچک ولی پر شد فلک از عطر او
در زمستان با خودش بوی گلاب آورده است
با علی اصغر پس از این من نجف دارم دوتا
روی شش گوشه ضریح،انگور ناب آورده است
محسن صرامی

باران
فاش می‌گویم که حیرانِ علی اصغرم
لحظه‌های عمر مهمانِ علی اصغرم
چون نفس در سینه‌ می‌پیچد،‌ نسیمِ عطرِ اوست
سرخوشم یارب غزل‌خوانِ علی اصغرم
اسمعیل عشق اویم، مسلخم هر مجلسش
کشته دیدار و قربانِ علی اصغرم
گر چه در دنیا به کامم هست شهد زندگی
این همه مدیونِ چشمانِ علی اصغرم
دیگران من را به نام خاک پایش خوانده‌ات
در پناه عشق و عنوانِ علی اصغرم
در شب میلاد او با نغمه‌های یا حسین
فکرِ آن لب‌های خندانِ علی اصغرم
گر که او خود تشنه‌ی کرب و بلای عاشقیست
تشنه‌ام عطشانِ بارانِ علی اصغرم
جادو
شیعه‌ها لحظه‌ی گل شکفتنه، دیگه غم سر اومده
آسمون و رنگِ شادی بزنید، علی اصغر اومده
صنما پیش رخش زانو زدند، همشون به شور و شین
روی لب‌های همه گل می‌کنه، گلِ ذکرِ یا حسین
شاه عالم داره این شقایق و، تو بغل بو می‌کنه
علی اصغرِ حسین با چشمِ خود، داره جادو می‌کنه
تو جهان قند و عسل، نقل و نبات، دیگه معنا نداره
عاشقِ علیِ اصغرِ حسین، غم و غوغا نداره
بیایید تا وقت سختِ جون دادن، عاشقِ اون بمونیم
بیایید توی کلاس درسِ عشق، درسِ اصغر بخونیم
ای خدا به سینه‌ی خسته‌ی ما، امشب و صفا دادی
آخرین فدایی کربلا رو، هدیه به مولا دادی
کاشکی می‌شد همین امشب تا سحر، از قفس رها باشیم
تو خواب و بیداری، پر بزنیم، همه کربلا باشیم
عیدی
زمانی که به این دنیا رسیدی
مرا در حلقه‌ی جانان کشیدی
به من عاشق شدن را هدیه کردی
زدی بر قلبِ من رنگِ سپیدی
به دل بستی درِ هر گونه خواهش
به دستم دادی از خود یک کلیدی
کلیدی بود حک گردیده رویش
علی اصغر تو رمزی بر امیدی
شب عید است و دل از تو بخواهد
عطا بنمایی از لطف خود عیدی
دمی بر نغمه‌های دل بده گوش
بجز کرب و بلا چیزی شنیدی؟
براتم را تو امضاء کن علی جان
بده این خسته را حال و نویدی

با عاشقان بگویید، عشقی دوباره آمد
ای اهل آسمان ها، یک تک ستاره آمد
فصل شکفتن است و، آغاز دل ربودن
در بین باغی از یاس، یاسی بهاره آمد
ایام بی قراری، دوران جان سپاری
هنگام غارت دل، با یک نظاره آمد
آیینه ای ز زهراست، این عشق فاطمیون
بار دگر حسین یا، حیدر دوباره آمد
بر عالمی امیر است، هر دل بر او اسیر است
در عشق بی نظیر است ، دل را شراره آمد
باب الحوائج است و ، سائل نمی کند رد
بهر گره گشودن ، با یک اشاره آمد
حاجت مگر ندارید ، رو سوی او بیایید
بهر تمام حاجات ، این شیر خواره آمد

آمد از راه علّیِ دگری مثلِ علی
گوهرِ نازتر از هر گُهَری مثلِ علی
نوری از حضرت ارباب نمایان شده است
به گُمانم که رسیده قمری مثلِ علی
نامش «اصغر» ولی انگار بزرگ ست به خلق
ها علیٌ بَشَرٌ چه بشری مثل ِ علی
آخرین عشق ِ حسین ست در این چرخ‌ وفلک
از لبش ریخته شهدِ شکری مثلِ علی
به یدک می کِشد او بابُ الحوائج شدنش
کیست این طفل؟که دارد هنری مثل ِ علی
پدرش سیّد و سالار ِ شهیدانِ غریب
وَ حسین داشته جانم پدری مثل ِ علی
چه مبارک‌ سحری آمده از نسلِ کَرَم
نَمک‌ آلِ عبا را پسری مثل ِ علی
می خرد نازِ پسرراپدری همچوعلی
این گلِ فاطمه دارد جگری مثل ِ علی
محسن راحت حق

انگارعالم باردیگرجان گرفته
شادی مجال غم ازاین وآن گرفته
ازابررحمت بازهم باران گرفته
سردارخوبی ها سر وسامان گرفته
امشب شب رؤیائی این عالمین است
کوچک ترین حیدر به دستان حسین است
چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد
طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد
نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد
آقا برای چندمین دفعه پدر شد
اجماع کلی بنی هاشم همین است
این طفل تمثال امیرالمؤمنین است
یک تکه الماس است بر دستان بابا
مانند یک رود است درآغوش دریا
آئینه می گردد به روی دست سقا
صف بسته قومی محضرش بهر تماشا
اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت
ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت
وقتش رسید آقا که نام او بگوید
با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید
این نکته باریکتر از مو بگوید
مستی کند با نام او یا هو بگوید
کوری چشم دشمنان حق منجلی شد
فرزند بچه شیر حق نامش علی شد
این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است
سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است
آقا و آقا زاده آقای عشق است
مهری به طومار و به عاشورای عشق است
هدیه به زهرا شیره جان رباب است
از نسل آب و تشنه لبهاش آب است
بند قماطش را زبالا آفریدند
مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند
محسن برای نسل زهرا آفریدند
هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند
ششماهه صد ساله کند طی مدارج
آری علی اصغر بود باب الحوائج
گهواره اش یک قبله سیّار باشد
کعبه به دورش حاجی هشیار باشد
سرباز راه حیدر کرار باشد
پس تیر معمولی برایش خار باشد
از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت
بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت
با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت
یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت
نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت
معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت
مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد
نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد
داغش به قاب سینه غم تصویر کرده
انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده
طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده
انگار نیزه در گلویش گیر کرده
آن سو به صورت مادری بیچاره می زد
این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد
طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد
براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد
برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد
با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد
تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد
در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد

امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین
شیرخوار اکبری را در بغل دارد حسین
هم چو گردون اختری با جلوه های سرمدی
هم چو دریا گوهری را در بغل دارد حسین
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور
زمزمی یا کوثری را در بغل دارد حسین
جان هر جانانه را بگرفته در دامن رباب
دلبر هر دلبری را در بغل دارد حسین
یاد مادر می کند زینب چو امشب بنگرد
خود حسین اصغری را در بغل دارد حسین
خود خدای عشقبازان، این سفیر کوچکش
ای عجب پیغمبری را در بغل دارد حسین
پیر کنعان گو ننازد بر جمال یوسفش
یوسف زیباتری را در بغل دارد حسین
گر که از گهواره شد آغاز اعجاز مسیح
نک مسیح دیگری را در بغل دارد حسین
هم رسالت، هم امامت از فروغش منجلی است
احمدی یا حیدری را در بغل دارد حسین
در رگ و شریان او جاری بود خون خدا
از فضایل مظهری را در بغل دارد حسین
عروه الوثقای عالم تاری از قنداقه اش
از شفاعت محشری را در بغل دارد حسین
تا شود گل های سرخ کربلا را عندلیب
مرغ قدسی پیکری را در بغل دارد حسین
این پسر مُهر شهادتنامه انصار اوست
خاتم معجزگری را در بغل دارد حسین
شاهد فردای عاشورا بود در دامنش
یا شفیع محشری را در بغل دارد حسین
عرصه گاه حق و باطل چون شود دشت بلا
بهر آنجا داوری را در بغل دارد حسین
موج خونش چون کند تضمین فتحی جاودان
طفل نه، سرلشکری را در بغل دارد حسین
با زبان بی زبانی راز گوی خلقت است
یاور نوآوری را در بغل دارد حسین
تشنه کامی جوشن و خون گلو شمشیر اوست
بوالعجائب یاوری را در بغل دارد حسین
آل عصمت هر یکی خود کارساز عالمند
کارساز دیگری را در بغل دارد حسین
ای «مؤید» هر چه خواهی نک از آن مولا بخواه
که امشب از جان بهتری را در بغل دارد حسین

همین بس است که دردانه ی پدر بودی
دوام نسل پدر بودی و پسر بودی

درخت نخل ولایت فقط تو را کم داشت
برای نخل ولا بهترین ثمر بود

اگر چه در پر قوی رضا بزرگ شدی
زبانزد همگان در دل و جگر بودی

خدا به نام شما زد جواد بودن را
ز هر که هست به مادر شبیه تر بودی

خدا نخواست فدایی مادرت بشوی
که حکمت است پس هر نبود و هر بودی

برای دین به جوانیت اکتفا کردی
تمام عمر کمت در دل خطر بودی

خدا مگر که بداند چه محشری می شد
به عمر نوح اگر منشاء اثر بودی

مسیر باد به امر تو شد جنوب-شمال
مدینه تا به خراسان که در سفر بودی

اگر چه تلخ تر از زهر بود دور و برت
به نام خویش به کام همه شکر بودی

به کوری همه ی چشمهای شور عرب
همین بس است که دردانه ی پدر بودی
شاعر: مظاهر كثيري نژاد

غنچه زد در گلزار ولایت
گلی از گلشن نور حسین
به یُمنِ میلاد ابن الرّضا
پر زده دلها سوی کاظمین
اینه نوای تموم عاشقا
بادا مبارک میلادت یا مولا
یا مولا یا مولا...

خبر میلادت یبن الزهرا
نموده دلها را خوشحال و شاد
ما هم نشستیم از سرِ نیاز
سائلانه دمِ باب المراد
جانم به این خصائص مولایی
جانم به این رخساره ی زهرایی
یا مولا یا مولا...

یا جوادَ الائمه ادرکنی
عاشقان مولا را دعا کن
شبیه مدافعان حرم
ماهارو زائر کربلا کن
دارم هوای حرم کاظمین
روی لبم یا لَثاراتِ الحسین
یا مولا یا مولا..

شعر ولادت امام محمد تقی (ع)
همین بس است که دردانه ی پدر بودی
دوام نسل پدر بودی و پسر بودی

درخت نخل ولایت فقط تو را کم داشت
برای نخل ولا بهترین ثمر بود

اگر چه در پر قوی رضا بزرگ شدی
زبانزد همگان در دل و جگر بودی

خدا به نام شما زد جواد بودن را
ز هر که هست به مادر شبیه تر بودی

خدا نخواست فدایی مادرت بشوی
که حکمت است پس هر نبود و هر بودی

برای دین به جوانیت اکتفا کردی
تمام عمر کمت در دل خطر بودی

خدا مگر که بداند چه محشری می شد
به عمر نوح اگر منشاء اثر بودی

مسیر باد به امر تو شد جنوب-شمال
مدینه تا به خراسان که در سفر بودی

اگر چه تلخ تر از زهر بود دور و برت
به نام خویش به کام همه شکر بودی

به کوری همه ی چشمهای شور عرب
همین بس است که دردانه ی پدر بودی
شاعر: مظاهر كثيري نژاد

اشعار ولادت امام جواد (ع)

سر زد خورشید عشق از افق امامت
خوردش مهر تکمیل به خونه ی کرامت
از یمن میلادش دنیا شده قیامت

اومده یکی یک دونه/ لبای رضا خندونه
لالایی براش می خونه/ گل بابا گندم گونه
شبی که رضا دلشاده عالمی شده دلداده

عیدی امام هشتم هرچی که دلش میخواده
یاجواد الائمه مددی یابن سلطان
قطره قطره شهد عسله که می ریزه

از گوشه لبهای دردونه ی عزیزه
بانویی که مریم در خونش کنیزه
چقده شبیه زهراست/ نور دوتا چشم باباست

سائلا کشیدن صف چون/ بریز و بپاشی برپاست
چه متینه و آرومه مثل عمه جون معصومه
خلق و خوی حیدر داره از تیغ نگاش معلومه
یاجواد الائمه مددی یابن سلطان

شعر ولادت امام جواد،شعر ولادت امام محمد تقی

امشب بهشت ارزو را باز كردند
سرى زاسرار مگو را باز كردند

خم خانه توحيد را در برگشودند
از چهارده خم يك خم ديگر گشودند

مستان صافى دل كه قدسى نام دارند
كوثر به جاى مى درون جام دارند

درجام مى رخسار جانانه بينند
خورشيد را در حجره ريحانه بينند

در خانه شمس الضحى امشب قمر زاد
و ز چهارده خورشيد خورشيدى دگر زاد

طاها رخى از دوده ياسين بر آمد
نخلى كهن را ميوه شيرين بر آمد

امشب رضا، روح رضا در دست دارد
تصويرى از حسن خدا در دست دارد

يزدان رضا را ثانى موسى عطا كرد
بر پور موسى تالى عيسى عطا كرد

ماهى كه شرم از چهر دارد آفتابش
گويد رضا بر مهد نازش ذكر خوابش

گهواره او شهپر روح الامين است
گهواره جنباش امام هشتمين است

دارد رضا در پيش رو تمثال احمد
سوم على بر دامنش سوم محمد

ميلاد او اميد اسلام است و انسان
ميلاد او ميلاد اسلام است و قرآن

نظم زمان بعد از رضا در پنجه اوست
مشكل گشاى كارها سرپنجه اوست

از روى او نور ولايت مى درخشيد
در سايه اش مهر هدايت مى درخشيد

در كودكى بر مسند عصمت بر آمد
انسان كه از غار حرا پيغمبر آمد

يحيى بن اكثم مفتضح در بحث با او
جاى سخن بر كس نماند هست تا او

درياى جودش تشنه بر ساحل بجويد
درگاه احسانش كف سائل بجويد

وقتى بر آيد دست جود از استينش
گوهر فشاند در يسار و در يمينش

تنها نه او بر دوستان گوهر ببخشد
بر دشمن سر سخت خود هم زر ببخشد

خير كثير است و كرامت پيشه دارد
نخلى كه در ژرفاى كوثر ريشه دارد

اى آفرينش را چراغ رهنمايى
سر تا بپار رحمت جود ابن الرضايى

اى كوثر دوم كه مشهور است جودت
ظاهر تمام خير و خوبى از وجودت

در اين جهان و اينهمه لطف و كرامت
جودت قيامت مى كند روز قيامت

تفسير جودت را توان در هل اتى يافت
تصوير مهرت را درون سينه ها يافت

چشم امامت روشن از رخسارت ماهت
عرش خدا روشنتر از تو اميد است

اى آنكه نامت قفل غمها را كليد است
اين ملت ازاده را بر تو اميد است

لطفى كه در عيد تو كام دل بگيرند
لطفى كه تا در كوى تو منزل بگيرند

اميد احسان از شما دارد مويد
بر دامنت دست دعا دارد مويد

شعر ولادت امام جواد (ع)

قلب شیعه شد شیدا
غرق نوره باز دنیا
شیعه شاده چون که
حضرت رضا شد بابا
اومد زمان باده ، دلها چه بی اراده ، سمت باب المراده
آخه میلاد گل رضا حضرت جواده
مولا عزیز زهرا ابن الرضا

اومد آیه ی قرآن
غرق شوره باز ایران
اومده به دنیا نور
چشم و قلب سلطان
امشب شب امیده ، سر زد بازم سپیده ، نور ولا رسیده
خدا رو قلبم یه طرحی از کاظمین کشیده
مولا عزیز زهرا ابن الرضا

روشن از تو شد مهتاب
دلبر دل بی تاب
اومده به دنیا
سومین علی ارباب
آمد علی دیگر ، بهر رقیه دلبر ، رویش جمال حیدر
رقیه شاده آخه رسیده علی اصغر
مولا علی اصغرابن الحسین
شاعر:محمد زنجانی


رستخیز کلمات است، قلم می خواهم
دل من می رود از دست، قلم می خواهم

جوهرم مست شده؛ مست، قلم می خواهم
ساقی از میکده ی عرش شراب آورده

از لغت نامه ی حق، واژه ی ناب آورده
خوش ترین حال اگر حال پریشانی ماست

بهترین باده اگر باده ی روحانی ماست
بخدا زیر سر یار خراسانی ماست

شیعه بوده است از آن روز ازل مست رضا
ذکر او تا به ابد چیست، أناالمست رضا

امشب این شاه خراسان سر دیگر دارد
آمده تا که از این خمر ثمر بردارد

هر که در نسل خودش با برکت تر دارد
شرف الشمس تر از ماه خدا، بسم الله

پسری مثل جواد بن رضا، بسم الله
هیچ کس مثل رضا شاه کرم پرور نیست

کودکی خوبتر از ابن رضا دیگر نیست
دشمنش لال شود، کوثر ما ابتر نیست

قمری کرده به دست قمری جلوه گری
چه مبارک پدری و چه مبارک پسری

آه ای شب زدگان، ماه رضا ماه همه است
پسر شاه، بوالله شهنشاه همه است

او که با سن کم خود ولی الله همه است
بین گنجینه ی زهرا نهمین دُر شده و

درک او بیشتر از حد تصور شده و
دوست از وسعت این جود و سخا مبهوت است

دشمن از سحر کلامش بخدا مبهوت است
از کرامات جواد بن رضا مبهوت است

او اشاره بکند معجزه ها خواهد کرد
ماهی بحر در افلاک شنا خواهد کرد

آمده تا که جهان پر شود از جود فقط
قطره در جوف صدف دُر شود از جود فقط

عالمی غرق تفکر شود از جود فقط
نه فقط بر من و ما جود و کرم دارد او

به امامان، بخدا جود و کرم دارد او
قدسیان، روبرویش بال و پر انداخته اند

شیرها، پیش نگاهش جگر انداخته اند
علماء، پای علومش سپر انداخته اند

علم و حلم و کرم و جود اساساً با اوست
آنچه خوبان همه دارند، تماماً با اوست

شعرا، واژه کم آمد، بنویسید جواد
جبرییل آمده باید بنویسید جواد

بعد از این جای محمد، بنویسید جواد
او علی، حضرت زهرا و حسین و حسن است

پسر شاه خراسان همه ی پنج تن است
دشمنانش، بخدا پست تر از خاشاکند

دوستانش همگی محترمند و پاکند
زائران حرم او، همه ی افلاکند

عاشقان حرمش اهل نجاتند همه
انبیاء، دور و برش در صلواتند همه

با دو مولود، دلم معتکف قنداقه است
چشم دل، دیده دو دُر در صدف قنداقه است

بوسه باران پدرها، هدف قنداقه است
یکی از نسل رضا مثل علی اکبر شد

یکی از نسل حسین است و علی اصغر شد
علی اصغر، ولی از عشق پدر شد اکبر

عمر شش ماهه ی او نوح ترینِ محشر
سپر دین خداوند شده با حنجر

از سه شعبه شده هر چند کباب این کودک
سربلندی حسین است و رباب این کودک
شاعر : امیر عظیمی


رب صل علی محمد ، محمد و آل محمد
از تبار کوثر امشب نور دیگر جلوه گر شد
پاره ی جسم پیمبر ، ضامن آهو پدر شد
جهان گلشن شده زلبخند رضا
چه پر برکت شده ز فرزند رضا
رب صل ......
جواد ابن الرضا.......
از قدومش در جنان نهر رجب شیرو شکر شد
رو سپید از این قمر ، شیرین زنام این پسر شد
کتاب حسن او بهشت مردم است
که این نور دل امام هشتم است
رب صل......
جواد ابن الرضا....
هر سحر کوبم درت را، دست خالی،چون نسیمی
من گدای کاظمین و تو کریم ابن کریمی
دلم پر میزند سوی باب المراد
شب عید کریم شب جشن جواد
رب صل.......
جواد ابن الرضا.....
شاعر: میثم مومنی نژاد



خنده بر روی لب اهلِ ولا مبارکه
جشنِ میلاد جواد بنُ الرضا مبارکه
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...

دیده ی عشّاق ِ آل مصطفی گردیده تر
چونکه در ماهِ رجب ماهِ رضا شد جلوه گر
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...

ای محبین با نوای یا رضا و یا حسین
وعده ی دلدادگان هم کربلا هم کاظمین
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...

هر چه گویم از مقامات و کراماتش کم است
تاری از قُنداقه اش حبل المتین عالَم است
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...

سائل و محتاج لطف او همه دنیا بُوَد
رزق کلّ معتکف ها دست این آقا بُوَد
این خجسته جشن ِ میلاد
تهنیت باد تهنیت باد،ای عزیز مرتضی مولا جواد بنُ الرّضا...