شد زادگه هر دو مدینه اما
معصومه به قم رضا به مشهد گل کرد

خواهم زخدا رخصت، تا دست دهد فرصت،
گویم ز کرم مدحت، یا حضرت معصومه

دستان خدا دستت، عالم همه پابستت
بوسیده پدر دستت، یا حضرت معصومه

دریای وفا هستی، ناموس خدا هستی
امید و رجا هستی، یا حضرت معصومه

تو دختر دریایی، سرسبزی صحرایی
امید دو دنیایی، یا حضرت معصومه

عصمت چو بود تاجت، عالم همه محتاجت
امیدی و هم حاجت، یا حضرت معصومه

تو عصمت طاهایی، برتر ز ملک‌هایی
چون زینب زهرایی، یا حضرت معصومه

هر چند خطا کارم،من حب شما دارم
وا کن گره از کارم یا حضرت معصومه

زوار تو مهمانت جان‌ها همه قربانت
مداح تو یزدانت یا حضرت معصومه

گر بی سر و پا هستم، زوار شما هستم
مشمول دعا هستند یا حضرت معصومه

ای دور ز هر عصیان، ای پاک‌ترین نسوان
نجوای همه یاران یا حضرت معصومه

در نزد خدا بی بی، چشمم به شما بی بی
اشفعی لنا بی بی یا حضرت معصومه

هر شغلی دارید، آن را در کانادا و... ادامه دهید (اقامت دائم +ویزای کار)
تبلیغ
هر شغلی دارید، آن را در کانادا و... ادامه دهید (اقامت دائم +ویزای کار)
فرم را پر کن!
yn-ad
ای آینه رحمت وی شافعه امت
مداحیم و عبدت یا حضرت معصومه

“محمدحسن مداحی”


ازشب میلاد تو اینگونه حاصل می شود
ماه ،روز اول ذی القعده کامل می شود

بارها سر در میارد از شب میلاد تو
تا که جبرائیل ازخورشید غافل می شود

گوئیا شان نزولش می شود ایران ما
هرچه بر "موسی بن جعفر"سوره نازل می شود

پای او "شاه چراغ "و دستها "عبدالعظیم"
چشم ایران چون که مشهدگشت-قم ؛دل می شود

خاک مشهد نسخه ی ایرانی کرب وبلاست
حضرت معصومه زینب را معادل می شود

هرچه قابل تر در این مجموعه ناقابل تر است
هرچه ناقابل در این مجموعه قابل می شود

هرکسی از خویش داخل گشت خارج می شود
هرکسی از خویش خارج گشت داخل می شود

هرکسی درشهر عاقل گشت عاشق هم نشد
هرکسی درصحن عاشق گشت عاقل می شود

رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب
شاه باترفیع در صحن تو سائل می شود

درحریمت شعر گفتن کار خودرا می کند
"شاطر عباس قمی" هم گاه "دعبل "می شود

اشک وقتی واقعی شد در حرم هم سرگرفت
پس به جای مُهر پیشانی من گل می شود

هرکسی طرز ارادت را به تو توضیح داد
صاحب یک جلد توضیح المسائل می شود

گوشه ای از لطف پنهان تو که معلوم نیست
گوشه ای از لطف معلوم تو"فاضل"می شود

تاچهل شهرمجاور وسعت اکرام توست
پس من همسایه ات رانیز شامل می شود

مشکلات سختم آسان شد ولی کاری بکن
دل بریدن از تو دارد باز مشکل می شود

در خواب شنیدم که مقیمت شده ام
من خادم این صحن کریمت شده ام،
از شوری آب حرمت بود که من
یک عمر نمک گیر حریمت شده ام...!

زیارت حضرت معصومه در قم
خاتمه فصل یازدهم، مطلب دوّم زیارت امامزادگان عظام و شاهزادگان عالی مقام؛ اول: زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها
سيده جليله معظمه حضرت فاطمه بنت موسى بن جعفر عليهم السلام كه به حضرت معصومه سلام الله عليها شهرت دارد قبر شريفش در بلده طيبه قم معروف و مشهور است و داراى قبه عاليه و ضريح و صحنهاى متعدده و خدمه بسيار و موقوفات كثيره است و روشنى چشم اهل قم و معاذ و ملاذ عامه خلق است و در هر سال جماعت بسيار از بلاد بعيده شد رحال كنند و تعب سفر كشند به جهت درك فيوضات از زيارت آن معظمه و فضيلت و جلالت آن حضرت از اخبار بسيار ظاهر مى‏شود شيخ صدوق به سند حسن كالصحيح از سعد بن سعد روايت كرده كه از حضرت امام رضا عليه السلام سؤال نمود از فاطمه بنت موسى بن جعفر عليهم السلام فرمود كه هر كه او را زيارت كند از براى او است بهشت و به سند معتبر ديگر از فرزند آن حضرت امام محمد تقى عليه السلام منقول است كه هر كه عمه مرا در قم زيارت كند پس از براى او است بهشت علامه مجلسى رحمة الله عليه از بعض كتب زيارات نقل كرده كه على بن ابراهيم از پدرش از سعد اشعرى قمى از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود اى سعد نزد شما قبرى هست از ما سعد گفت گفتم فداى تو شوم قبر فاطمه دختر امام موسى عليهما السلام را مى‏فرمايى فرمود بلى مَنْ زَارَهَا عَارِفاً بِحَقِّهَا فَلَهُ الْجَنَّةُ هر كه او را زيارت كند و حق او را بشناسد از براى او است بهشت چون به نزد قبر آن حضرت برسى نزد سرش رو به قبله بايست‏.
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطَّاهِرَ الطُّهْرَ
سلام بر تو اى موسى بن جعفر اى روح قدسى پاك و مطهر

السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى‏
سلام بر تو اى على بن موسى الرضا صاحب مقام تسليم و رضا
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ‏
سلام بر تو اى دختر عزيز موسى بن جعفر سلام و رحمت و بركات خدا بر جان پاك تو باد
السَّلاَمُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِي الْجَنَّةِ
سلام بر تو باد خدا بين ما و شما خاندان عصمت دربهشت ابد رابطه و شناسايى برقرار دارد
السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ‏
سلام بر تو اى دختر عزيز موسى بن جعفر سلام و رحمت و بركات خدا بر جان پاك تو باد
السَّلاَمُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِي الْجَنَّةِ
سلام بر تو باد خدا بين ما و شما خاندان عصمت دربهشت ابد رابطه و شناسايى برقرار دارد

زندگینامه کامل حضرت امام جعفر صادق ( علیه السلام)
نام: جعفر بن محمد
كنيه: ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابوموسى.
القاب: صادق، فاضل، صابر، طاهر، قائم، كافل و منجى.
مشهورترين لقب آن حضرت «صادق» است. اين لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمايز از جعفر كذاب، كه در عصر امام زمان (ع) ادعاى امامت كرده بود، به آن حضرت داده شد.
منصب: معصوم هشتم و امام ششم شيعيان.
تاريخ ولادت: هفدهم ربيع‏الاول سال ۸۰ هجرى.
برخى مورخان، تاريخ تولد آن حضرت را اول رجب سال ۸۰ هجرى و برخى ديگر سال ۸۳ هجرى دانسته‏اند؛اما قول اول مشهور است و اين روز مطابق است با روز ولادت پيامبر اكرم (ص).
محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).
نسب پدرى : امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب (ع).
نام مادر: فاطمه، مكنّى به‏ام فَروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر.
ام فَروه، كه فرزندزاده جناب محمد بن ابى بكر بود، مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت. امام صادق (ع) درباره شأن او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود كه ايمان آورد و تقوا پيشه كرد و نيكوكارى نمود، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
اين زن از تربيت‏شدگان مكتب امام زين‏العابدين (ع) و امام محمد باقر (ع) است.
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام محمد باقر (ع) در هفتم ذى‏حجه سال‏۱۱۴ هجرى تا ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هجرى، به مدت ۳۴ سال.
تاريخ و سبب شهادت: ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هجرى، در سن ۶۵ سالگى، به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى به آن حضرت خورانيد.
برخى تاريخ شهادت آن حضرت را نيمه رجب سال ۱۴۸ هجرى دانسته‏اند.
محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدر و جدش و امام‏حسن مجتبى (ع) (در عربستان سعودى كنونى).
همسران: ۱. فاطمه بنت حسين. ۲. ام حميده (حميده مصفاة). و چند ام ولد ديگر.
فرزندان: ۱. امام موسى كاظم (ع). ۲. اسماعيل. ۳. عبدالله. ۴. محمد ديباج. ۵. اسحاق. ۶. على عريضى. ۷.عباس. ۸. ام فروه. ۹. فاطمه. ۱۰. اسماء.
اصحاب وياران : تعداد راويان و اصحاب امام صادق (ع) بيش از چهار هزار نفر است كه از محضر آن حضرت بهره‏مند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت(ع) پرداختند. در اين جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راويان آن حضرت اشاره مى‏گردد:


زندگینامه امام صادق (ع)
) امام صادق ( ع ۱-
۲- عصر امام صادق ( ع)
۳- جنبش علمی
)خلق و خوی حضرت صادق ( ع ۴-
امام صادق ( ع)
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری ( شیعه ) در روز ۱۷ ربیع الاول سال ۸۳هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش “ام فروه ” دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می باشد. کنیه آن حضرت : “ابو عبدالله ” و لقبش “صادق ” است . حضرت صادق تا سن ۱۲سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت ۱۹سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی کرد و با این ترتیب ۳۱سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید . بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار می باشد ، بهره مندی از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید . پس از درگذشت پدر بزرگوارش ۳۴سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت “مکتب جعفری ” را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی ( ص ) گردید . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی امیه ( هشام بن عبدالملک – ولید بن یزید – یزید بن ولید – ابراهیم بن ولید – مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در ۱۰سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد…
عصر امام صادق ( ع)
عصر امام صادق ( ع ) یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین ( ع ) رخ می داد ، که انقلاب “ابو سلمه ” در کوفه و “ابو مسلم ” در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود . عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنی امام ( ع ) ، موجب نابودی دین و پوسیدگی تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون می شد . اینجا بود که امام ( ع ) دشواری فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشوای ششم در گیر و دار چنین بحرانی می بایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بی دینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفای وقت جلوگیری کند . علاوه بر این ، با نقشه ای دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودی برهاند ، شیعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را می گذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . “جابر جعفی ” یکی از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می رفت . در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) می گوید : خودت را به دیوانگی بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد . جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز می باشد می گوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت … او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم . امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا … ، ( یعنی امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، یا روایت کرد ) . آری ، شیعه می رفت که نابود شود ، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید ، و به صورت اسلام بنی امیه ای یا بنی عباسی خودنمایی کند . در چنین شرایط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و … ) در رشته های گوناگون علوم بودند ، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند . هر یک از اینان از طرفی خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند ، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند . تأسیس چنین مکتب فکری و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی ، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد . لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه های حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند . امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابیی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسین ( ع ) به صورت قیام خونین انجام داد ، وی قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد .
جنبش علمی
اختلافات سیاسی بین امویان و عباسیان و تقسیم شدن اسلام به فرقه های مختلف و ظهور عقاید مادی و نفوذ فلسفه یونان در کشورهای اسلامی ، موجب پیدایش یک نهضت علمی گردید . نهضتی که پایه های آن بر حقایق مسلم استوار بود . چنین نهضتی لازم بود ، تا هم حقایق دینی را از میان خرافات و موهومات و احادیث جعلی بیرون کشد و هم در برابر زندیقها و مادیها با نیروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد . گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند “ابن ابی العوجاء” و “ابو شاکر دیصانی ” و حتی “ابن مقفع ” معروف است . به وجود آمدن چنین نهضت علمی در محیط آشفته و تاریک آن عصر ، کار هر کسی نبود ، فقط کسی شایسته این مقام بزرگ بود که مأموریت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتیبانی شود ، تا بتواند به نیروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غیب ارتباطدهد ، حقایق علمی را از دریای بیکران علم الهی به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقیقت قرار دهد . تنها وجود گرامی حضرت صادق ( ع ) می توانست چنین مقامی داشته باشد ، تنها امام صادق ( ع ) بود که با کناره گیری از سیاست و جنجالهای سیاسی از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانین و احادیث راستین دین مبین و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همت بر میان بست . زمان امام صادق ( ع ) در حقیقت عصر طلایی دانش و ترویج احکام و تربیت شاگردانی بود که هر یک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در “خودشناسی ” و “خداشناسی ” مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدایت مردم کوشیدند . در همین دوران درخشان – در برابر فلسفه یونان – کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش یافتند . همزمان با نهضت علمی و پیشرفت دانش بوسیله حضرت صادق ( ع ) در مدینه ، منصور خلیفه عباسی که از راه کینه و حسد ، به فکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نماید و از خوشه چینی از محضر امام ( ع ) بازدارد . بدین جهت منصور مدرسه ای در محله “کرخ ” بغداد تأسیس نمود . منصور در این مدرسه از وجود ابو حنیفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و یونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نیز مالک را – که رئیس فرقه مالکی است – بر مسند فقه نشاند ، ولی این مکتبها نتوانستند وظیفه ارشاد خود را چنانکه باید انجام دهند . امام صادق ( ع ) مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زیادی تربیت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی در جهان گردید . دانش گستری امام ( ع ) در رشته های مختلف فقه ، فلسفه و کلام ، علوم طبیعی و … آغاز شد . فقه جعفری همان فقه محمدی یا دستورهای دینی است که از سوی خدا به پیغمبر بزرگوارش از طریق قرآن و وحی رسیده است . بر خلاف سایر فرقه ها که بر مبنای عقیده و رأی و نظر خود مطالبی را کم یا زیاد می کردند ، فقه جعفری توضیح و بیان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنیفه رئیس فرقه حنفی درباره امام صادق ( ع ) گفت : من فقیه تر از جعفرالصادق کسی را ندیده ام و نمی شناسم . فتوای بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست – در روزگار ما – خود اعترافی است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب دیگر . و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق ( ع ) است . در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق ( ع ) همیشه با اصحاب و حتی کسانی که از دین و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است . نمونه ای از بیانات امام ( ع ) که در اثبات وجود خداوند حکیم است ، به یکی از شاگردان واصحاب خود به نام “مفضل بن عمر” فرمود که در کتابی به نام “توحید مفضل ” هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبیب هندی که موضوع کتاب “اهلیلجه ” است نیز نکات حکمت آموز بسیاری دارد که گوشه ای از دریای بیکران علم امام صادق ( ع ) است . برای شناسایی استاد معمولا دو راه داریم ، یکی شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربیت شدگان مکتبش . کلمات و آثار و احادیث زیادی از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است که ما حتی قطره ای از دریا را نمی توانیم به دست دهیم مگر “نمی از یمی ” . اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بوده اند ، یکی از آنها “جابر بن حیان ” است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسیله طرفداران بنی امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردی کرد . جابر یکی از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمی تألیفات زیادی دارد ، و در رساله های خود همه جا نقل می کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانی و الکل است . وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران “رنسانس اروپا” در حدود ۳۰۰رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلین و پاریس ضبط است . حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال ۱۴۸هجری مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد . عمر شریفش در این هنگام ۶۵سال بود . از جهت اینکه عمر بیشتری نصیب ایشان شده است به “شیخ الائمه ” موسوم است . حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت . پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم ( ع ) منتقل گردید . دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنیا رفته است . طایفه اسماعیلیه به امامت وی قائلند .
خلق و خوی حضرت صادق ( ع)
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایای اخلاقی سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود . با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام می داد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزی می کرد و می فرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تأمین می نمایم . ابن خلکان می نویسد : امام صادق ( ع ) یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وی صادق می گفتند که هر چه می گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک می گوید : با حضرت صادق ( ع ) سفری به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه می خواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر می کرد . به او گفتم : ای پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویی لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، می ترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک .

محمود ژولیده


گفتیم با خجالت دل بعد بوتراب
معصوم دیگری نشود بسته در طناب

دیدیم دست هرچه امام است بسته شد
شیعه چرا نمیرد از این شرم بی حساب

گفتیم زهر کین به امامی نمی دهند
دیدیم هر زمان جگر دیگری کباب

گفتیم احترام به سجّاده می کنند
دیدیم سجده را ششمین بار در عذاب

گفتیم شب، دگر مه نو سر برهنه نیست
دیدیم ماه، پای برهنه زند رکاب

گفتیم دیگر از سر عمامه نمی کشند
دیدیم بی عمامه، امامی شود عتاب

گفتیم بر سه ساله دگر زجر و غصّه نیست
دیدیم پیر مرد شد از زجر و غصّه آب

گفتیم خانه را دگر آتش نمی زنند
دیدیم خانه سوخت دوباره درآن مذاب

آن سیل آتشین که از آن کوچه شد شروع
تا کعبه تا نرفته بگیریدش از شتاب

تنها رسول اعظم اسلام، با غضب
نگذاشت تا دوباره سر از خون شود خضاب

از آن مسیر کوچه ی باریکتر ز مو
عکسی به سینه مانده خدایا بدون قاب

گفتیم شیعه حقّ ولی را ادا کند
شقرن ها که دعوتتان مانده بی جواب

گفتیم محض غیبتتان شیعه می شویم
دادیم امتحان بدی باز در غیاب

گفتیم دوره دوره ی غربت زدایی است
ماندیم و ماند غربت هر تربت خراب

سرداب و سامرا و بقیع تلّ خاک شد
انگار رفته امّت قالو بلی به خواب

دیدیم و هیچ دم نزدیم این چه شیعگی ست
دشمن هر آنچه خواست روا داشت در نقاب

وهّابیت کمر به صف شیعه بسته است
تا در صفوف شیعه کند طرح انشعاب

ما شیعیان صادق آل محمّدیم
سر خط گرفته ایم از آن مالک الرقاب

تا کی نشسته ایم و بگوییم : ای دریغ
قرآن ناطق است پس پرده ی حجاب

رهبر، سران امّت دین را پیام داد
شد در میان عالم اسلام، انقلاب

سستی به خویش راه نباید دهیم، هیچ
باید کنیم قافله را باز انتخاب

از نهضت عدالت و از معنویّت است
ای شیعیان، دعای فرج هست مستجاب

محمد فردوسی

ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم
بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم
بنویسید فدای پسر فاطمه ایم
گریه کن های عزای پسر فاطمه ایم

چشم ما چشمه ای اندازه ی دریا دارد
هر چه ما گریه کنیم از غم او جا دارد

پیرمردی که خدا در سخنش پیدا بود
زردی برگ گل یاسمنش پیدا بود
سنّ بالایش از آن خم شدنش پیدا بود
با وجودی که خزان در بدنش پیدا بود

نیمه شب بر سر سجّاده عبادت می کرد
مثل یک عاشق دلداده عبادت می کرد

ماجرایی که نباید بشود، امّا شد
باز هم واژه ی «حرمت شکنی» معنا شد
پای آتش به در خانه ی آقا وا شد
در آتش زده مثل جگر زهرا شد

ولی این بار در خانه دگر میخ نداشت
کار بر سینه ی پروانه دگر میخ نداشت

تا شکست آینه اش اشک زلالش افتاد
با تماشای چنین منظره بالش افتاد
تا که وحشت به دل اهل و عیالش افتاد
باز هم خاطره ای بد به خیالش افتاد

ناگهان سنگ دلی آمد و آقا را برد
بی عمامه پسر فاطمه را تنها برد

می دوید آه چه با تب نفسش بند آمد
پابرهنه پی مرکب نفسش بند آمد
وسط کوچه دل شب نفسش بند آمد

پیمان طالبی

پیر مردی که در همین کوچه
خانه اش جنب خانه ی ما بود
مکتبی مملو از محصل داشت
باز اما غریب و تنها بود
**
او که شبها میان این کوچه
مثل ابر بهار می بارید
بارها در کلاس هایش گفت
حرمت خانه را نگه دارید !
**
بارها گفته خانه محترم است
در _آن را به زور وانکنید
نام زهرا و نام فاطمه را
بی وضو ، لحظه ای صدا نکنید
**
مرد می گفت یار دین باشید
اگر از شیعیان خوب منید
او همیشه موکدا می گفت
که زن باردار را نزنید
**
یکی از شیعیان او می گفت
مرد یکروز داده هشداری
آرزو کردهست در این شهر
روی در ها نبود مسماری
**
پیرمرد آب را اگر می دید
سخن از حنجر و عطش میزد
کسی از گوشواره گر می گفت
با دو دستش به صورتش میزد
**
حرف او را کسی نمیفهمید
او زغمهای خود ولی می گفت
وقتی او را به زور می بردند
زیر لب او علی علی می گفت

دلتنگ فرج یار

اشعار

اشك ملائك
زین ماتمی كه چشم ملایك ز خون، ترست
گویا عزای صادق آل پیمبرست
یا رب چه روی داده، كزین سوگ جانگداز
خلقی پریش خاطر و، دلها پر آذرست
مُلك و مَلك به ناله و افغان و اشك و آه
چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست
خون می رود ز فرط غم از چشم شیعیان
زیرا كه قلب عالم امكان مكدرست
منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین
اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست
او گرچه كشت خسرو دین را ولی به دهر
نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست
تن در نداد بر ستم و، این كلام نغز
بر پیروان حق و عدالت مقررست:
آزاد مرد، تن به زبونی نمی دهد
مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست
تنها نه اشكبار چشم صفا زین عزا بود
دلهای شیعیان همه از غم مكدرست

اشعار شهادت امام جعفر صادق , تسلیت شهادت امام جعفر

عزادار
دین از تو پدیدار شده حضرت صادق
شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق
از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند
انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق
دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است
از توست، گوهر بار شده حضرت صادق
تا یاد کنم ظلم پر از کینه‌ی منصور
آن جا بصرم تار شده حضرت صادق
یک لحظه نیاسود مطهر گلِ جسمت
چون دم به دم آزار شده حضرت صادق
آن شب که در راز نشستی بَرِ معبود
دشمن ز تو بیزار شده حضرت صادق
آمد که تو را زخم زند بین امارت
جدّت که تو را یار شده حضرت صادق
لیکن چه گریز از غم همدردی مادر
در کوچه گرفتار شده حضرت صادق
چون فاطمه بنشست به خاک غم و غربت
افتاده به دیوار شده حضرت صادق
آمد نظرش مادر خود گفت سؤالی
او را که مددکار شده حضرت صادق؟
فطرش چو شنیدش غم تو ای گلِ زهرا
عمریست عزادار شده حضرت صادق

منبع:aviny.com

+ نوشته شده در شنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 5:39 توسط Masoud | نظر بدهيد

اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام – رحمان نوازنی

ای بهار همیشه های خدا
ای که از آسمان شدی جاری
از چه این روزها شکسته شدی
بغض داری ولی نمی باری
**
لااقل صبر کن مسافر شب
گریه کن گریه در معابر شب
صبح صادق بجز تو کیست بگو
کیست جز تو امام بیداری
**
گاه گاهی که حرف هم داری
شهر در خواب می رود انگار
آه آقا چه می کشی با این
استخوانی که در گلو داری
**
تو بگو از کدام طایفه ای
که همیشه خدای عاطفه ای
لطف ها می کنی برای کسی
که برایت نمی کند کاری
**
پس کجایند نافله خوان ها
که دل نافله شبانه شکست
کی به درد تو می خورد آقا
نافله های سرد و تکراری
**
پس کجایند عالمان سحر
یک نفر از چهار هزار نفر
که شبانه امام را بردند
پا برهنه به خفت و خواری
**
کوچه ای در مدینه منتظر است
تا که روضه بخوانی از دیوار
تا تو هم مثل مادرت آنجا
حس کنی بین درب و دیواری
**
تا که کوچه به کوچه پخش شود
هم صدایی غربتت با او
تا بفهمند فاطمی هستی
مثل مادر به غم گرفتاری
**
تا که دست تو را نبندند و
هی به یاد علی نخندند و
نکشندت پیاده اینگونه
هی به قصد امام آزاری
**
تا به تو زهری از جفا ندهند
تا به پیش تو ناسزا ندهند
تا مگرشرمی از رسول کنند
نبرندت به بزم میخواری
**
شب شد و یک عبا و عمامه
باز هم بین کوچه افتاده
باز هم اهل خانه می ریزند
پشت پای تو گریه و زاری
**
می برند به قصر سرخ بلا
کوفه یا شام یا که کرببلا
بهتر است یک کمی با خود
تربت از قتلگاه برداری

+ نوشته شده در شنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت 5:37 توسط Masoud | نظر بدهيد

  1. الهی و ربی
  2. پای دل در پیشگاه یار لغزش می کند
  3. هرچه با ما می کند این نَفْسِ سرکش می کند
  4. زیرِ گوشِ من بزن..،شاید بیاید اشک من
  5. عاقبت این گریه ما را اهل بخشش می کند
  6. اوّلِ ماه آمدم،رَدَّم نکن ای با مَرام
  7. سفره‌داریِ تو را عالم ستایش می کند
  8. ای به قربانِ کریمی که گدا را پَس نَزَد...
  9. رَبِّ ما با عبد خاطی نیز سازش می کند
  10. جان سلطان خراسان، آبرویم را نریز...
  11. این گناه‌آلوده دارد از تو خواهش می کند!
  12. هر زمان دلگیر بودم،گفته ام:یا فاطمه
  13. کودکِ آزُرده را مادر نوازش می کند
  14. بد خُمارم..،چاره ی من چیست؟! انگور
  15. نجف” مستِ حیدر دور این میخانه گردش می کند لذت قنبر افطارهاست..،خرمایِ
  16. علی”
  17. نوکری را رزق او دارای ارزش می کند
  18. حُبِّ حیدر شرطِ اصلیِ قبول بندگیست
  19. روزِ حشر او را خدا معیار سنجش می کند
  20. چاره ی بی تابیِ ما صحن شاه کربلاست
  21. آتشِ دل در حریمِ او فروکش می کند
  22. روزه‌دارِ تشنه‌لب! فَبْکِ عَلَی العَطشان حـسیـن
  23. گریه را دارد خدا بر او سفارش می کند
  24. آنقَدَر زیر سُم‌ِ مرکب تنش پاشیده شد
  25. بوریا با گریه گفت:این جسم ریزش می کند!
  26. بردیا محمدی

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 5:34 توسط Masoud | نظر بدهيد

همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز

شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز

دهه آخر ماه اول راه سحر است

بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز

عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه

سر این سفره‌ی تو حال و هوا مانده هنوز

کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم

یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز

گوئیا سفره‌ی او دست نخورده مانده است

او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز

گریه ام صرف تهی بودن اشکم نیست

دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز

وای بر من که ببینم همه فرصت‌ها رفت

باز در نامه‌ی من جرم و خطا مانده هنوز

یک نفر بار زمین مانده‌ی ما را ببرد

کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز

هر قدر این فتنه گری رنگ عوض کرد، ولی
دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز

تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است

رفت امروز، ولی روز جزا مانده هنوز

هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی

همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز

ازخودماست که برماست{علی}

یا علی گفتنمان کم شده است

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 18:48 توسط Masoud | نظر بدهيد

عید فطر آمد که ساقی عاشقان را جام داد
عاشقان تشنه را از جام وحدت کام داد

بعد چندی لب فروبستن زِآب و شرب، دوست
سفره‌ای گسترد از احسان و بار عام داد

تا هلال ماه شوال از افق شد آشکار
ساقی از راه وفا، کام دل ناکام داد

خلعتی از تار و پود نور بر اندام جان
حضرت جانان ز لطف بیکران انعام داد

جانب میخانه بشتابید‌ای میخوارگان
کاین زمان پیر مغان، اصحاب را پیغام داد

حیف، رفت آن ماه و صد شکر آمد این عید سعید
دست ساقی باز می‌بوسم که ما را جام داد

لب فرو بستید از نوشیدنی گر چند گاه
از خم وحدت شما را باده‌ی گلفام داد

دست افشان، پایکوبان جانب ساقی روید.
چون که عیدی باده‌ی جانبخش آن خوشنام داد

روزه داران را ز. راه مرحمت در صبح عید
ایزد جان آفرین پاداش آن ایام داد

«خوش عمل»، چون عید فطر آمد ز لطف خویشتن
حضرت حق طبع ما را قدرت الهام داد

محمدرضازاده

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 18:47 توسط Masoud | نظر بدهيد

گذشت ماه صیام و رسید عید صیام

کنیـد یکسـره بهـر نمـاز عید، قیام

اگرچـه رفت مـه روزه و مـه تسبیح

مبارک اسـت به اهل صیام، عید قیام

شراب کوثـر و باغ بهشت و جلوۀ یار

به روزه‌ دار حلال و به روزه‌ خوار حرام

بـرات عفـو بگیریـد از خـدای کریم

که گشته عفو عمومی به دوستان اعلام

هزار حیف! دریغا! چـه زود پایان یافت

مهی که دست الهی به مـا خوراند طعام

سلام بـاد به ماهی که بود ماه سلام

سلام باد به ماهـی که بود ماه سلام

سلام بـاد به ماهـی که بـود لیلۀ قدر

سلام بـاد به ماهـی که بـود ماه تمام

سلام باد به ماهی که از نسیم خوشش

رسید بوی خداوند، دم‌به‌دم به مشام

به وسعت همـه عالـم برای مهمانان

گشـوده بـود خداونـد، سفــرۀ اطعـام

ثواب روزه خودش بود؛ بهتر از این چیست؟

ز هـر کرامت و لطف و عنایت و اکرام

اگر چـه مـاه خـدا بـود ایـن مه پر فیض

بدان جلالت و قدر از علی گرفت طعام

سلام باد به ماهی که هر شبش دل مـا

به «افتتاح» و «ابوحمزه» می‌گرفت آرام

مهـی که بود لیالیش بهترین شب‌هـا

مهـی که بـود در ایـام، بهترین ایـام

مهی که هر شب و هر روز در بهشت وصال

خدای، ریخت شراب طهورتان در جام

مه ولایت سبط نبی، امام حسن

مه شهـادت مـولا علی، امـام همام

علی که ذات خـداوند بـود مـداحش

علی که بعـد پیمبـر امـام بـود امام

علی حقیقت قرآن، علی حقیقت دین

علی ولـی خـدا و وصـی خیـرالانام

علی معلـم آدم، علـی سفینـۀ نـوح

علی روان مسیح و علـی کلیم کلام

علی که مدح و ثنایش حقیقت توحید

علی که مهر و ولایش تمامی اسلام

علی فـروغ به جـان بشر دهد دائم

علی که رحمت موصوله ی خداست مدام

علی که ماه، سـلامش کند ز اوج سپهر

علی که مهر، به انگشت او سپرده زمام

نماز و روزه و حـج و زکات بـی او هیچ

کتـاب و دین و نبـوت از او گرفت قوام

نهاده بوسه شجاعت به دست و بازویش

عبــادت همــۀ اولیــاش در هـر گـام

چـه حاجتی چـه نیازش بر این خلافت بود

کسی که بود به کویش امین وحی، غلام

فقط نه این‌که به دام جهـان اسیر نشد

ببین به گـردن دنیـا نهـاد، مـولا دام

چقـدر دور حـرم راه میروی “میثم!”

به طوف خانـۀ مـولا علـی ببند احرام

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 18:46 توسط Masoud | نظر بدهيد

و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را

بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم …

اللهم عجل لولیک الفرج

عید فطر مبارک

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 18:45 توسط Masoud | نظر بدهيد

هزاران آفرین بر جانت‌ای ماه
روان عاشقان قربانت‌ای ماه

مبارک باد ماه عشق بازان
که بنشینند در ایوانت‌ای ماه

مبارک باد عید روزه داران
نکویان جهان مهمانت‌ای ماه

مبارک باد شهر الله اعظم
همایون طالع رخشانت‌ای ماه

همه مهمان سلطان وجودیم
خوشا بر سفره‌ی احسانت‌ای ماه

نزول دفتر عشق و صعودش
شب قدر است در دورانت‌ای ماه

به شادروان عزت روزه داران
عیان بینند قدر و شانت‌ای ماه

نصیب روزه داران دیدن یار
در ایوان عظیم الشانت‌ای ماه

دو شادی روزه داران را فرستند
ز. لطف حضرت سبحانت‌ای ماه

یکی هنگام افطار اندر این دار
دگر در جنت رضوانت‌ای ماه

مبارک باد عشق روزه داران
که گفت: (الصوم لی) در شأنت‌ای ماه

دل از روزه شود آیینه‌ی دوست
در او پیدا رخ جانانت‌ای ماه

سلام سید سجاد و عباد
نثار طلعت رخشانت‌ای ماه

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 18:44 توسط Masoud | نظر بدهيد

شعر ژولیده نیشابوری برای حضرت علی (ع)
سکان زمین و آسمان است علی
سلطان همه جهانيان است علي
گلواژه ي منشق از علي اعلاست
سر چشمه ي فيض بي كران است علي
آوازه ي او ز هفت اقليم رسد
مشهور به هفت آسمان است علي
سر سلسله خليل عبادالرحمن
آن بنده ي سر به آستان است علي
برتر ز علي رب جلي خلق نكرد
آقاي همه بهشتيان است علي
از بعد نبي بر همه ي مخلوقات
از جانب دوست ارمغان است علي
اول وصي پيمبر اعظم اوست
بر دين رسول روح و جان است علي
شاگرد محمد امين است ولي
استاد همه پيمبران است علي
دستور تمام انبيا در دستش
حق را شب معراج لسان است علي
هستند امامان مبين رهرو او
يعني كه امير كاروان است علي
همتاي امير عشق تنها زهرا ست
با دخت رسول همزبان است علي
بر هر نبي و ولي ولي الله است
مولاي جميع انس و جان است علي
در نور محبتش پر از جاذبه است
محبوب قلوب شيعيان است علي
بر غيب و شهود حاكم و سلطان است
آگاه ز راز كهكشان است علي
جنت يكي از صنايع دستانش
صنعتگر آفريدگان است علي
ايمان و نماز و اصل اسلام علي است
توحيد و معاد عارفان است علي
مفتاح علوم ايزدي در نزدش
ديباچه ي علم لا مكان است علي
اين است گواه لا مكان بودن او
يك شب به چهل مكان عيان است علي
مولا و امام متقين كيست علي است
حقا كه امير مومنان است علي
سلمان كه سبو از مي منّا نوشيد
او ظرف و در آن قطره چكان است علي
ميثم سر دار از علي مي گويد
با لله مي وصل عاشقان است علي
قنبر كه غلامي علي منصب اوست
او سالك و پير راهدان است علي
در مركز وحي كاتب وحي علي است
بر حامل وحي تر جمان است علي
گنجينه ي مخفي معارف مولاست
آئينه ذات مستعان است علي
تفسير مبين فطره الله علي است
عشقش به دل پير و جوان است علي
آيات مبين مديحه اوصافش
هر سوره و آيه آرمان است علي
قرآن بدون او به قرآن جعلي است
تا ناطق و منطق و بيان است علي
دانيد كه سرّ اسم اعظم در چيست
اكسير به رمز كن مكان است علي
در اولُ الاولين عيان كيست علي است
در آخر الآخرين نهان است علي
احسان قديم و حكم فرماي ازل
مسجود همه فرشتگان است علي
موساي قلندر از علي نيل گشود
بر كشتي نوح پشتوان است علي
عيسا نه به خويش مرده را زنده كند
تجديد حيات مردگان است علي
ميزان و قسيم نار و جنت حيدر
آري به صراط ميزبان است علي
عنوان علي به چهره ها منقوش است
نامش به رخ مواليان است علي
با اين همه مظهر العجائب بشر است !
يا اينكه خداوند جهان است علي
افتاده بيا كه دستگير تو علي است
بر بازوي نا توان توان است علي
بر سائل خود زكات بخشد به ركوع
با قاتل خويش مهربان است علي
نيروي ولايتش محك بر همگان
بر جمع خلايق امتحان است علي
در روز نبرد تك سوار عرب است
در عرصه صبر قهرمان است علي
خيبر شكن و صف شكن و بت شكن است
هنگام مصاف پهلوان است علي
هر ضربه كه مي زند به شيطان رجيم
تضمين بهشت جاودان است علي
لشگر عددي نبود در حرب علي
تشنه به قتال كافران است علي
در معركه چشم فتنه را كور كند
شمشير به فرق دشمنان است علي
با خنده مظلوم علي خشنود است
ويران گر ظلم پيشه گان است علي
با اشك يتيم ديده اش باراني
با قوْتِ فقير شادمان است علي
قانع به نمك و قرص ناني باشد
با اينكه نعيم آب و نان است علي
آن زاهد شب كه شير روزش خوانند
سالار همه دلاوران است علي
آري سه طلاقه كرد دنيايي را
الحق كه امام زاهدان است علي
هر ذائقه با ولاي او شيرين است
عطر گل و طعم زعفران است علي
او را نشناخت جز خدا و احمد
از بس كه لطيف و دلستان است علي
آن مير مهيمني كه ما را در حشر
از دوزخيان نگاهبان است علي
روزي كه كسي به داد امت نرسد
آنكس كه به فكر دوستان است علي
امضاي شفاعت است با مهر علي
در حشر جواز مومنان است علي
آرامش شيعيان عا لم مهدي است
آرامش صاحب الزمان است علي
از عدل علي كه مي توان گفت سخن
جايي كه شهيد هر زمان است علي
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 14:33 توسط عاشق اهل بیت | 2 نظر

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 17:5 توسط Masoud | نظر بدهيد

مرثیۀ اشک علی {ع}
پلکهای نیمه بازش آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود

چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش
زخم فرقش,ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آیینه بود

آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر,به یاد میخ در افتاده است

در نگاه زینب دل خسته زخمش آشناست
زخم فرقش شکل زخم پهلوی خیرلنساست

زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند

معنی فـُـزتُ وَ رَبِّ الکـَعبه ی او روشنست
حیدر مظلوم سی سال ست,فکر رفتنست

کوفه شبها آشنا با اشک فانوسش شده
ماجرای کوچه سی سالست, کابوسش شده

اضطراب زینب او را بُرده در هُول و ولا
زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا

گریه های مرتضی دنیای رمزوراز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود

دانه های اشک او می گفت باصد شوروشین
کربلا عباسِ من!جانِ تو و جانِ حسین
وحید قاسمی

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:39 توسط Masoud | نظر بدهيد

قرآن ناطق
قرآن ناطق حیدر و تفسیر، زینب

ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب

حالا که گفتی می روم شد پیر، زینب

مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب

از کاسه های شیر خیلی نا امیدم

از نسخه های کوفیان خیری ندیدم

با چاه کردی درد دل با دخترت نه

زانو بغل کردم کنار بسترت نه

صدها گلایه کردی از زخم سرت نه

گفتی ز هر بابی سخن از همسرت نه

ای لیله القدرت شب گیسوی زهرا

پهلو به پهلو میشوی پهلوی زهرا

خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟

از بعد کوچه دیدمت کم کم شکستی

با ضربه ی آن سیلی محکم شکستی

وقتی که دیدی فاطمه شد خم شکستی

یک شب نشد یاد در و مادر نیفتی

درسجده هایت نیمه شب با سر نیفتی

قرآن به سر میگیرم اما بیقرارم

سنگ مزارت میشود سنگ مزارم

داری وصیت میکنی تحت فشارم

با کوفیان در آمده بعد تو کارم

دلشوره ی این کوچه سازیها مرا کشت

دلشوره ی این سنگ بازیها مرا کشت

هرشب گرفتارم گرفتار حسینم

بابا سفارش کن که پاکار حسینم

من خواهرم یعنی که غمخوار حسینم

اصلا” چه گفتی با علمدار حسینم؟

دیدم که چشمانی پر از افسوس داری

سخت است میدانم غم ناموس داری

ما رامیان کوچه ها سر می دوانند

دنبال سرهای به نیزه میکشانند

پیش زن و مرد غریبه می نشانند

خرما و نان خشک بر ما میرسانند

وای از غم بازار ، از الوات کوفه

از زیوری که میشود سوغات کوفه

وقتی که دیدم روی نی تاج سرم را

وقتی که می بینم کنارم مادرم را

وقتی که نیلی کرده دشمن پیکرم را

باید چگونه پس بگیرم معجرم را؟

وقتی نه یک چادر، نه یک رو بند دارم

یک آستین پاره می آید به کارم


https://t.me/DaltangFarjyar

رضا دین پرور

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:38 توسط Masoud | نظر بدهيد

شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا

باز هم خانه و یک بستر خون آلوده
زنده شد خاطره‌ مادر خون آلوده
شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا
تا ببندی سر این حیدر خون آلوده
این سروصورت خونین شده هم ارثی شد
بعد از آن کوچه و نیلوفر خون آلوده
ریشۀ هرچه بلا آن در و دیوار شده
سینۀ مادر و میخ در خون آلوده
مثل پهلو سر پاشیده زهم خوب نشد
چه کند زینب و این پیکر خون آلوده
دور زینب همه هستند همه مَحرم ها
وای از کرببلا و پر خون آلوده
با لبانی که ترک خورده به گودال آمد
بوسه زد با قد خم حنجر خون آلوده
درسرازیری تل روبروی شمر رسید
چشمش افتاد به موی سرخون آلوده
خوب شد خورد به تاریکی شب غارت ها
جمع شد قافله ای دختر خون آلوده
می فروشند در این کوفه سر بازارش
گوشوار و سپر و معجر خون آلوده
قاسم نعمتی

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:36 توسط Masoud | نظر بدهيد

شکارچی:
بسم الکریم... "مَن هوَ إحسانُه قَدیم"
ما را نگار، کرد به میخانه اش مقیم
بوی لباس خونی ارباب می رسد
صوت حزین مادر سادات.... بگذریم
من آمدم که با همه ی روسیاهی ام...
...راهم دهید با همه ی پرگناهی ام
اصلا خودت بگو که چه خاکی بسر کنم؟!
یک روز اگر برانی و من را نخواهی ام
اشکم چکید و سنگ دلم را لطیف کرد
نام حسین شغل مرا هم شریف کرد
غفلت زده به ماه عزا آمدم ولی...
... زهرا رسید و کار مرا هم ردیف کرد
از سوی فاطمه که به سائل نظر شود
چشمش میان روضه ی ارباب تر شود
عاشق اگر گرسنه بخوابد عجیب نیست
هیهات بی حسین شب ما سحر شود
ازخاک قتلگاه برایم بیاورید
در روضه اشک و آه برایم بیاورید
پرچم بیاورید، کتیبه بیاورید
پیراهن سیاه برایم بیاورید
من ماتِ ماتم تو بمانم مرا بس است
در راه محکم تو بمانم مرا بس است
ثروت، مقام، شهرت دنیا نخواستم
در زیر پرچم تو بمانم مرا بس است
فریاد و بحث ماست فقط مکتب حسین
استاد درس ماست فقط زینب حسین
با لعن بر یزید فقط آب می خوریم
لب تشنه می شویم به یاد لب حسین
آقا اگر نبود شفیقی نداشتیم
سوی خدای خویش طریقی نداشتیم
"نعم الامیر" ما شده "نعم الرفیق" ما
آقا اگر نبود رفیقی نداشتیم
بی نام یار، نار گلستان نمی شود
بی کربلا بهشت که رضوان نمی شود
صد بار گفته ایم که ذکری برای ما
مثل حسین موجب غفران نمی شود

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:34 توسط Masoud | نظر بدهيد

شب قدر اسـت و قدر آن بدانیم
نماز و جوشن و قرآن بخوانیم

بـه درگاه خدا غفران و توبه
بـه شرطی کـه سر پیمان بمانیم
برای پاکی نفس و سعادت
همیشه بهر خود شیطان برانیم
شب تقدیر و ثبت سرنوشت اسـت
دعا بر مومن وانسان بخوانیم
برای صیقل روح و روان‌ها
بـه دل دریائی ازایمان رسانیم
برای اوّلین ستمدیده عالم
بسی خون دل ازچشمان چکانیم
هزاران نفرین و نفرین بسیار
بـه قاتلهای مولامان رسانیم
دراین شبها تـو مهدی «عج» را صدا کن
چو یوسف غایب اسـت حیران چنانیم
دعای اوّل و آخر ظهور اسـت
کـه بیش از این دراین هجران نمانیم
مسافر را بگو ایمان قوی دار
کـه تاوصلی بـه این دامان امانیم

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:33 توسط Masoud | نظر بدهيد

ذکرحیدر

کل عالم ذکر یا حیدر گرفت
راه و رسم عاشقی از سر گرفت
تا که ذکرش را به لب آورده ام
دل به سمت گنبد او پر گرفت
هر کسی رفته به ایوان نجف
حاجتش را با دو چشم تر گرفت
هربزرگی شد مقیم شهر او
روز اول مطلب آخر گرفت
پای درس نوکری کردن فقط
مشق شب راباید از قنبر گرفت
آنکه محرم در حریم خانه شد
مثل قنبر منصب نوکر گرفت
واژه حق با علی معنا شده
غیرراهش زمره کافر گرفت
یاد آن دائم تداعی میشود
کافر از دست علی کوثر گرفت
فرق او گشته دو تا اما بدان
جان حیدر را غمی دیگر گرفت
آه از این کینه و بغض و حسد
هستی او را به پشت در گرفت
امشب اما پیش یارش میرود
میرود اما دل دختر گرفت
جواد قدوسی

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:27 توسط Masoud | نظر بدهيد

چـه شب هایي کـه پرپر شد چـه روزانی کـه شب کردم
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم

برات مـن شبی آمد کـه در آیینه لرزیدم
شب قدرم همان شب شد کـه در زلف تـو تب کردم

شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم

تمام مـن همین دل بود دل را خون دل دادم
تمام مـن همین جان بود جان را جان بـه لب کردم

دعایی بودو تحسینی، درودی بودو آمینی
اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم

تـو بودی هر چـه اوتادم اگر از پیر دل کندم
تـو بودی هر چـه اسبابم اگر ترک سبب کردم

نظر برداشتن از خویش بودو خویش او بودن
اگر چیزی بـه چشم از علم انساب و نسب کردم

الهی عشق درمن چلچراغی تازه روشن کن
ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم

ای کـه از صورت خونین تـو غم ریخته اسـت
با تماشای تـو یک باره دلم ریخته اسـت

چـه بـه روز سر تـو آمده آخر بابا
سرت از ضربه شمشیر بـه هم ریخته اسـت

دخترت کاش بمیرد کـه نبیند هرگز
خون فرق تـو قدم پشت قدم ریخته اسـت

مادرم آمده بالای سرت با زحمت
اشک بر زخم تـو با قامت خم ریخته اسـت

کربلا زنده شده در نظرم میبینم
ترس دشمن کـه پس از صاحب علم ریخته اسـت

تا کـه غارت کند خیمه ی مارا یکسر
قبل آتش زدنِ آن بـه حرم ریخته اسـت

فرق خونین تـو را کاش نمی‌دیدم مـن
یادِ آن خون کـه از دست قلم ریخته اسـت

خود رابه خواب مي زني ای بنده تا بـه كي !؟
هي توبه پشت ِ توبه، سرافكنده تا بـه كی !؟

دنيا وفا نكرده ، وفا هم نمي كند
با زرق و برقش از غم دل، كم نمي كند

از حوض ِ نور،كي بـه رخت آب مي زني !؟
كي دست رد بـه سينه ی اين خواب مي زني !؟

ای بنده جزء براي خدا بنده گي نكن
!کج می روي،لجاجت و یک دنده گی نکن

بنده در اوج ِ فاجعه زانو نمیزند
غير از خداي ِ خود بـه كسي رو نمي زند

عقلت مگر بـه شايد و بايد نمي رسد !؟
بارِ كجت بـه منزل و مقصد نمي رسد

تيشه نزن بـه ريشه ی خود بنده ی خدا
بیراهه می روي، نشو شرمنده ی خدا

جاي غم ِ بهشت، غم ِ پول مي خوري !؟
بيچاره ای كه مثل پدر گول مي خوري

بيهوده هي براي دلت كيسه دوختي
باغ بهشت رابه جو ِ ري فروختي !؟

ای ورشکسته،بیش ترازاین ضرر نده
لحظه بـه لحظه عمر خودت را هدر نده

شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ گريه كن
آيا زمان توبه ی تـو نيست!؟ گریه کن

شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ توبه كن
غيراز تـو و خدا كه كسي نيست!توبه کن

شبهاي قدر ناله بزن بي معطلي
دستم بـه دامنت، مددي مرتضي علي

شبهاي قدر اشك تـو را كوثري كند
زهرا براي شيعه ی خود مادري كند

جا مانده ای ز قافله، هيهات، گریه کن
امشب براي عمه ی سادات گريه كن

شايد خدا بحال ِ خرابت نظاره كرد
پرونده ی سياه تـو را پاره پاره كرد

مانند سوزِ صبح ِ مه آلود مي رسد
وقتي نمانده اسـت، اجل زود مي رسد

باید بری ! بـه فكرِ حساب و كتاب باش
فكر فشارِ قبر و سئوال وجواب باش

شبهاي قبر، تيره تر از كرده هـای توست
مهتاب روشنش سفر كربلاي توست

بي نور عشق، قبر تـو دلگير مي شود
امشب بگير تذكره را ، دير مي شود

ای تشنه لب ، ز دست سبو آب را بگير
امشب بـه گريه دامن ارباب را بگير

شب قدر اسـت امشب مست مستم‌ ای خدا با تـو
شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تـو

دراین خلوت تـو مـن یا مـن تـو، انصاف از تـو می خواهم
تـو با مـن مست یا مـن مست هستم ای خدا با تـو

خواه از مـن كه هرگز راه عقل و عافیت پویم
كه مـن دیوانه از روز الستم ای خدا با تـو

دویدم سال‌‌ها اما بـه دور افتادم از كویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تـو

سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تـو

تـو هر جا جلوه كردی مـن تـو را دیدم پرستیدم
بـه هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تـو

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:26 توسط Masoud | نظر بدهيد

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان
مسجد، خموش و شهر پر از اشک بی‌صداست
ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟
ای نخل‌ها که سر به گریبان کشیده‌اید
امشب شب غریبی و تنهایی شماست
دل‌ها تمام، خیمه آتش گرفته‌اند
صحرای کوفه شام غریبان کربلاست
امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است
اما دل شکسته او در خرابه‌هاست
سجاده بی‌امام و زمین‌ لاله‌گون ز خون
مسجد غریب مانده و محراب، بی‌دعاست
باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر
امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست
تو از برای خلق جهان سوختی علی!
اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست
ای چاه کوفه اشک علی را چه می‌کنی
دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟
باید به گریه گفت: علی حامی بشر
باید به خون نوشت: علی کشته خداست

هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر
«میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست
استاد سازگار

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:24 توسط Masoud | نظر بدهيد

شب 23 رمضان
شب وتاریکی صحرا،کنارمزاربابا
یتیماش عزاگرفتند،یادمادریادبابا
یکی قرآن یکی خرما،یکی هم گلاب میاره
زینبم روخاک قبرش چندتاشاخه گل میزاره
بابا منزلت مبارک،توبه آرزوت رسیدی
مگوبابا ،تنگه برای،نگاهی که مهربونه
نکته هنوزبابا جون ،قامت مادرکمونه
کنارمزاربابا،همه خوندن روضه یاس
یه گوشه داره میلرزه،شونه حضرت عباس
یعنی تعبیرمیشه روزی،توبیداری روُیای من
یعنی میزاره زهرا،قدمش رو،رو چشم من

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:21 توسط Masoud | نظر بدهيد

امام حسین (ع)
مست و مدهوش شش گوشم
گوشه اي غرق چاووشم
حرمت انقدر زيباست
كه بهشت شد فراموشم
دوست دارم سينه شيدا شه
دراي قلب من وا شه
دوست دارم كفن قبرم
يه تيكه بوريا باشه
تربت خوردم مست مست مستم من
مست مست مست تو سالار زينب

من و از اصل و از ريشه
مي شناسن با تو هميشه
منو ردم نكن ارباب
آخه واسه تو بد ميشه
تويي ما فوق جبرائيل
به فداي تو اسماعيل
به خدا پاي عباست
جونش مي ده عزرائيل
تربت خوردم مست مست مستم من
مست مست مست تو سالار زينب

ملائك از فراسو ها
محرم با هياهو ها
سمت صحن تو مي كوچند
همچو كوچ پرستوها
مسيح خونه زهرا
حيدر و حمزه اي سقا
تا كه عكست تو آب افتاد
جزر و مد كردي در دريا
تربت خوردم مست مست مستم من
مست مست مست تو سالار زينب

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:4 توسط Masoud | نظر بدهيد

شب 21رمضان
دیشب فلک دیدی چه خاکی برسرم کرد
یکباردیگررخت ماتم برتنم کرد
دیشب که اشهدگفتنت ذکرلبت بود
امن یجیب وردلبان زینبت بود
دیشب ملاءک هم،گریبان می دریدند
فُزت ورب الکعبه ات رامی شنیدند
بردوش من بگذاربارمحنتت را
هرشب سراغ چاه رفتی گریه کردی
یا بین کوچه راه رفتی گریه کردی
میدانم ازهجران مادرسیرگشتی
اما مگراز زندگانی سیرگشتی؟
فکری بحال کوفۀ دلگیرکردی؟
فکری بحال کاسه های شیرکردی؟
بابا مرومأنوس غمها میشوم من
سنگ صبوربرادرها میشوم من
رحمی کن آخربریتیمان پریشان
جان حسن قدری تحمل کن،پدرجان
بادخترخودکمترازاین،سربه سرکن
بابا بیا ازرفتنت ،صرف نظرکن
بااین وصیتها،نده دیگرعذابم
جان حسین دیگرمکن خانه خرابم
ام المصائب هستم وام ابکائم
توهم شبیه مادرم گفتی برایم
باشد ،هستم هوادارحسینت
باشد ،هستم تکیه گاه نورعینت
هستم شریک دردوداغ وسوزوآهش
دیگرنگوازخاطرات همسرخود
ازخصلت وبقچه نگوبادخترخود
بس کن پدرجان چون دگرطاقت ندارم
حرف ازکفن گفتی ودلشوره گرفتم
گفتی حسین کربلا :ای دادوبیداد
گفتی حسین پوریا:ای دادوبیداد
بابا:حسین من کفن دارد؛ندارد
حتی کفن نه؛پیرهن دارد؛ندارد
الهی به ثامن الحجج
الهم عجل لولیک الفرج

+ نوشته شده در شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 16:0 توسط Masoud | نظر بدهيد

سیر اِلی الله

موریم که داریم سلیمان نجف را
دادند به ما کنج شبستان نجف را
من رعیت سلطان خراسانم و دارم
عمری به سرم منّت سلطان نجف را
افتاده بهشت از نظرش وقت سحرگاه
هر کس گذری داشت خیابان نجف را
عمریست نمک گیر علی هستم و دارم
در سفره افطاری خود نان نجف را
تا سجده کنی هرشب و هر روز به حیدر
معمار چنین ساخته ایوان نجف را
پرونده من را بده در دست یدالله
بعدش بنگر چهره خندان نجف را
باید که خدا از لب سرچشمه کوثر…
سیراب کند تشنه باران نجف را
والله وَ باالله وَ تاالله که داریم…
در سیر اِلی الله ، بیابان نجف را
دامان علی جای حسن،جای حسین است
پس گوش کن از عرش حسن جان نجف را
دستم نرسیده است به انگشتر مولا
دادند به من وصله دامان نجف را
با شوق زیاد و عجله آمده زهرا
تا باز کند روزه مهمان نجف را
باید بروم کرببلا گوشه گودال
آنجا که گرفتند همه جان نجف را
پیش تن عریان حسین گفت بنیّ
این کیست بهم ریخته ارکان نجف را
اینقدر نزن چنگ به مویی که سفید است
اینقدر نکش زلف پریشان نجف را
کو مکه کجا رفته مدینه که ببیند
کوفه به روی نی زده قرآن نجف را
رضا دین پرور

+ نوشته شده در پنجشنبه نهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 22:52 توسط Masoud | نظر بدهيد

دست به دامان توام یاحسین


یوسف زهرازشما پُرشدم
تا که اسیرتوشدم حُر شدم
ازدل دشمن به سویت پَرزدم
آمده ام تاکه قبولم کنی
خاک ره آل رسولم کنی
حرُ پشیمان توام یاحسین
دست به دامان توام یاحسین
یک نگه افکن همه هستم بگیر
ای پسرفاطمه دستم بگیر
روز نخستین به تو دل باختم
دردل من بودی نشناختم
دست نیاز من ودامان تو
کوه گناه من وغفران تو
نالۀ العفو بُود بَرلبم
تا صف محشرخجل از زینبم
روی علی اکبرتودیدنی است
دست علمدارتوبوسیدنی است
مهرتوکل آبروی من است
هستی من خون گلوی من است
چه میشود کشتۀ راهت شوم ؟
خاک قدم سپاهت شوم؟
حُرریاحی به درت آمده
فطرس بی وبال پَرت آمده
بال من ازتیغۀ شمشیرهاست
سینۀ تنگم سپرتیرهاست
مقتل خون، اوج کمال من است
تیرمحبت پروبال من است
بال ، بده فطرس دیگر شوم
طوطی گهوارۀ اصغر شوم
سازگار

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 3:10 توسط Masoud | نظر بدهيد

دلتنگ فرج یار

گل نرجس

باز هم عرض ادب ذکر الفبای قلم
می‌دود شور محبت به سراپای قلم
ای خوشا حس من و وسعت رویای قلم
می‌نشیند غزلی تازه به لب‌های قلم
که جهان تشنه‌ی حق بود خوش‌آمد مهدی
نور حق شمس فلق بود خوش آمد مهدی
شاخه‌ی سبز ولایت به ثمر آمده است
به تماشای رُخَش قرص قمر آمده است
دوره‌ی زمزمه‌ی خوف به‌سر آمده است
چهره‌ی مهدوی از پرده به‌در آمده است
می‌تراود به فلک بوی گل از مجلس نور
صلوات آمد و شد نذر گل نرگس نور
عرش را یکسره آذین به صفا بست خدا
پر جبریل امین کرد جنون را زیبا
همه شادند که روشن ز جمالش همه‌جا
حسنِ عسکری آقای جهان شد بابا
بنویسید زمین باز تجلا دارد
کودک دست حسن جلوه‌ی طاها دارد
آمد آن گل که گلستان به جمالش مبهوت
آمد آن حق که دو دنیا ز جلالش مبهوت
آمد آن نور که ایمان به کمالش مبهوت
آمد آن عشق که چشم از خط و خالش مبهوت
مهدی فاطمه موعود خدا نور نجات
به جمالش به جلالش به کمالش صلوات
سامرا چشم تو روشن که پر از نور شدی
مهو نورانیت چشمه‌ی منظور شدی
غرق لبخند و سرور و غزل و شور شدی
به مبارک سحری عاشق و مسرور شدی
سامرا آمدن عید مبارک بادت
مهدی آمد که شود باز شب میلادت
بیرق شیعه بلند است که باران بارید
قطره قطره شرف از وسعت ایمان بارید
ابر بر خاطره‌ی دشت پریشان بارید
اشک بر جان هراسان بیابان بارید
اهل بیت آینه‌بندان و غزل‌خوان که ز نور
پسر نرجس و فرزند حسن کرد ظهور
ای سلام احدیت به تو یا مهدی جان
همه‌ی شوق نبوت به تو یا مهدی جان
رونق شعر ولایت به تو یا مهدی جان
شادی و مهر و محبت به تو یا مهدی جان
منتظر بود بشر تا هدف ابراز شود
دری از روضه‌ی جنت به رخش باز شود
ای خوش آن لطف که از جانب ایزد باشد
مست گرداند و بی‌وقفه و ممتد باشد
مهرورزی کند و سخت زبانزد باشد
مثل زهرا و علی مثل محمد باشد
جلوه کرد آن گل نرگس که جلایی دارد
پای تا سر به خدا رنگ خدایی دارد
شکر بی‌حد که خدا فاصله‌ها را برداشت
عرش را زمزمه‌ی غیبت کبرا برداشت
خاک را رایحه‌ی یوسف زهرا برداشت
آخرین میوه شد از باغ تجلا برداشت
دلبر و آیت و آیینه‌ی معبود آمد
حجت حضرت حق مهدی موعود آمد
عاشقان خوشه‌ی انگور به تاک افتاده
هر که سرمست نشد، سخت هلاک افتاده
چون در آیینه هوای رخ پاک افتاده
از نگاه تر ما اشک به خاک افتاده
دست‌ها غرق قنوت و به دعا محتاج است
به صفای سحر کرببلا محتاج است
سر سجاده شکستیم که تا کی غیبت
از همه خلق گسستیم که تا کی غیبت
با دل خسته نشستیم که تا کی غیبت
عهد خون با مژه بستیم که تا کی غیبت
مژده دادند که از راه، کسی می‌آید
عاقبت منجی فریادرسی می‌آید
می‌رسد حجت اثناعشر ان شا الله
ولی عصر و امام بشر ان شا الله
آخرین مرهم زخم جگر ان شا الله
رسد اندوه و غم دل به‌سر ان شا الله
ختم گردد به تولای وجودش برکات
با نثار با صلوات و صلوات و صلوات
مصطفی کارگر

+ نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 9:28 توسط Masoud | نظر بدهيد

قمار عشق

قمار عشق
شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد
مسلمان می‌شود هرکس که اسلامش علی باشد
خدا می‌خواست پیغمبر که پیغامش علی باشد
ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد
خدا آورد در شعبان علیِ آخرینش را
خدا را شُکر می‌بینیم امیرالمومنینش رادلی دیگر نمی‌ماند که گیسویی کمند آمد
بهشت اُفتاد در پایش که بالایی بلند آمد
دهان ماکه وا مانده زبانِ ما که بند آمد
دلیری دلپسند آمد امیرِ بی گزند آمدحسینش را ندیدیم و خدا آورد عینش را
خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را
خدا آورده آری مرتضای مرتضا‌ها را
همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضا‌ها را
پس از سوالقضا رو کرده او حُسن القضاها را
که پُر کرده است بوی حُسنِ یوسف‌ها فضاها راعَلم بر دوش می‌آید به عالم گام می‌کوبد
کنارِ مرقد زینب عَلَم در شام می‌کوبد
اگر این بال بگذارد هوای سوختن دارم
قمار عشق یعنی که خیال باختن دارم
“مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویَش را چو جانِ خویشتن دارم”
دعایِ عهد می‌خوانم ببینم جانِ زهرا را
ببینم تیغِ جوهردارِ خون‌خواهانِ زهرا را
دوباره می‌دهد رزمش به میدان اعتبارش را
همان وقتی که می‌گیرد به دستش ذوالفقارش را
علی حَظ می‌کند وقتی ببیند تار و مارش را
نیابد کافرش سر را نبیند الفرارش راچه میدانی که این سویش عَلم دست علمدار است
چه رزمی می‌شود وقتی علی اکبر جلودار است
نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را
صدامان می‌کند حتما برای رجعتش ما را
هوایی می‌کند روزی هوای صحبتش ما را
خطیب کعبه می‌خواند برای بیعتش ما رازمانش می‌رسد نورش به این مُرداب می‌ریزد
زمانش می‌رسد زهرا به پشتش آب می‌ریزد
“مرا چشمیست خون افشان زِ دست آن کمان ابرو”
جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو
چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو
زمین بی عشق می‌خُشکد ببار ای آسمان ابروهوایِ ابری ما را بیا خورشید باران کن
بیا ما را کنارِ خود شبی شش گوشه مهمان کن
دل مجنون بجز با دیدنِ لیلا نمی‌سازد
بجز تو هیچ کس با ما رعیتها نمی‌سازد
مزار مادرت را غیر تو آقا نمی‌سازد
و جز آب و هوای کربلا با ما نمی‌سازدشود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه…
بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه
نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها
“که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها”

نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایلها
“متی ما تلقَ من تهوی دعِ الدُّنیا و اهمِلها”الهی هب لنا عیداً که ما باشیم منظورش
“سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش”
حسن لطفی

+ نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 9:18 توسط Masoud | نظر بدهيد

عبد آلوده

عبد آلوده


غفلت از راه تو بی یار شدن هم دارد
غرق در درهم و دینار شدن هم دارد
خواب شهوانی ما عار شدن هم دارد
“غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد”
هر که از غیر خبر داد محلش ندهند
هر که از عشق شد آزاد محلش ندهند
نزند بنده چو فریاد محلش ندهند
“هر که از چشم بیافتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد”
درد اینجاست که هر صبح نمی بینیمت
غم عظماست که هر صبح نمی بینیمت
سینه غوغاست که هر صبح نمی بینیمت
“عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد”
ما ز هجران تو در اوج غریبی هستیم
ما گرفتار بلایای عجیبی هستیم
در به در, بی سر و سامان نهیبی هستیم
“همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد”
دینمان گم شده ای یار دلت با ما نیست؟
نشده موعد دیدار؟ دلت با ما نیست؟
نوه ی حیدر کرار دلت با ما نیست؟
“ای طبیب همه انگار دلت باما نیست
بدشدن حس دل آزار شدن هم دارد”
اشک ها در اثر هجر شما جمع شده
خون دل در دل مردان خدا جمع شده
سوز و تاثیر ز الحان دعا جمع شده
“آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلمبار شدن هم دارد”
همه ی ندبه کنان سائل این درگاهند
از عطش سوخته افتاده میان راهند
منتظر در صف دیدار رخت ای شاهند
“از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد”
خسته ایم از غم هجران و جدایی آقا
ذکر ما صبح وشب این است کجایی آقا
کی رسد بر سر ما دست شفایی آقا
“نکند منتظر مردن مایی آقا
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد”
ما فقیریم فقیر غم دنیا هستیم
در جوانی همه گیر غم دنیا هستیم
بی سبب نیست شهیر غم دنیا هستیم
“ما اسیریم, اسیر غم دنیا هستیم
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد”
*تضمینی بر غزل استاد لطیفیان
مجتبی قاسمی

+ نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 9:12 توسط Masoud | نظر بدهيد

سرود ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

مرآت ولایت 5 – غلامرضا سازگار
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
تو شمع جمـع عالمی ماه زهرایی
تو طور و محکماتی و نور و طاهایی
تو منجــی جهانـی و یـاور مایی
تو نـور حـی سرمـدی یا اباصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
تو جان جان عالمی جان به قربانت
پدر شکفته چون گل از صوت قرآنت
بوسه زده بـر دهـن و لب خندانت
آینـــۀ محمّـــدی یــا ابـاصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
ای صلوات کبریـا بـر گـل رویت
ای همـۀ بهشتیـان سائـل کویت
دست خدا، دست خدا دست و بازویت
یا سیـدی یا سیـدی یا ابـاصـالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
تویـی معـز الاولیـا یا ولی‌الله
تویـی امیـد انبیـا یـا ولی‌الله
به جـان فاطمـه بیـا یـا ولله
چرا نهان ز ما شدی یا اباصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
سلام ما سلام ما به قیام تو
دورد ما درود ما به صیام تو
حقیقت وحی خدا در پیام تو
امید آل احمـدی یا اباصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
جای تو خالی و جهان غرق نور تو
تو غایبی و عـالمی در حضـور تو
عبادت خالص ما شوق و شور تو
مؤیـد و مؤیــدی یــا ابـاصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح

سرود ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مرآت ولایت 5 – غلامرضا سازگار
عید نجـات بشر آمد
حجّت ثانی عشر آمد
مهدی موعود!
حجت معبود!
عید میلادت مبارک
****
کرده جهان بوی خدا حس
از نفست ای گـل نـرگس
مسیح عالـم!
قبلــۀ آدم!
عید میلادت مبارک
****
بر لب تـو ذکر خداوند
بر لب زهرا گل لبخند
یوسف زهرا!
امید دل‌ها!
عید میلادت مبارک
تو آرزوی شهـدایی
منقتم خون خدایی
امید احمـد!
روح محمّد!
عید میلادت مبارک
****
ای مــه دلربــای بابا
قرآن بخوان برای بابا
امـام قـرآن!
تمـام قـرآن
عید میلادت مبارک
****
حیدر و احمد به تو نازند
آل محمّـد بـه تـو نازند
تو جان جانی
جــان جهانی
عید میلادت مبارک
****
کعبـه بـود در انتظارت
حسین گشته بی‌قرارت
چشم سپاهت
بود به راهت
عید میلادت مبارک

+ نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 9:7 توسط Masoud | نظر بدهيد

پیش از شروع خلقت

پیش از شروع خلقت


پیش از شروع خلقت, قبل از وجود آدم
وقتی نبود حوا, وقتی نبود آدم
تاریک بود و خاموش, حق مانده بود با حق
در هیچ محض, تنها, در آن سکوت مطلق
ناگاه از آن سیاهی, زد شعله ای شراره
روشن شد عرش اعلی, با چارده ستاره
از بین انجمن سبز, می شد یکی پیمبر
یک نور فاطمه شد, یک نور نیز حیدر
یک نور شد حسین و , یک نور مجتبی شد
از مابقی انوار , خلق امامها شد
جمع ائمه بودند, خندید حق و آنگاه
اینگونه شد مقدر, باشی بقیه الله
یک گل که عطر و بویش, از عرش می شود حس
یک شاخۀ گل یاس, اما به رنگ نرگس
چشمت کشیده می شد, با رنگ دلربایی
دست تو را خدا ساخت, بهره گره گشایی
مثل هزار و یک شب, هر تار گیسویت شد
تو آمدی و قبله, محراب ابرویت شد
پیشانی بلندت, خورشید فاطمی بود
پایان طرح رویت, یک خال هاشمی بود
دل برد از خدا هم, خال سیاهت آقا
مبهوت کرد ما را, برق نگاهت آقا
در پیش روی ماهت, ابری کشیده می شد
تو پشت ابر و تنها, نور تو دیده میشد
آن روز نامتان را, نعم الامیر کردند
در پیچ و تاب زلفت, ما را اسیر کردند
بعد از تولد تو هنگام خلقت ماست
دَم دادی و تن ما, از خاک تیره برخاست
مازاد خاک پایت, این قد و قامتم شد
دستان ماهر تو, معمار خلقتم شد
تو پادشاه آغاز, من تا ابد گدایت
تو حضرت سلیمان من مور زیر پایت
دیر آمدیم و گقتند, رفتی میان صحرا
بیچاره من … کجایی آقای آسمان ها؟
عمری در انتظارم, با دست های خالی
یکبار هم نگاهی مولا به این حوالی
من بی لیاقت اما, تو با لیاقتم کن
من غرق استغاثه, آقا اجابتم کن
تو از تبار باران, من اوج تشنه کامی
تو آخر رفاقت, من اوج بی مرامی
تا کی به تن کنیم این, پیراهن ریا را؟
در فکر تو نبودیم, آقا ببخش ما را
وقتی که تو نباشی, چه نوشی و چه عیشی
برگرد بی قرارم, ای دلبر قریشی
باز این دل هوایی, گم کرد دست و پا را
“دل می رود ز دستم, صاحب دلا خدا را”
محمد رسولی

+ نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 9:3 توسط Masoud | نظر بدهيد

باز قدسی نفسان زمزمه‌پرداز شدند
به سوی سامره آماده پرواز شدند
چهره‌ها با گل لبخند همه باز شدند
بلبلان چمن حُسن در آواز شدند
نور شادی به زمین و به فلک موج زند
از فلک تا به زمین فوج ملک موج زند
باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است
پیک شادی به سلام و به درود آمده است
چه وجودی است که اکنون به وجود آمده است
این خبر چیست که جبریل فرود آمده است
محشری گشت به پا گر که قیامت کردند
همه در ‌هاله‌ای از نور اقامت کردند
نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب
که از او گشته جهان غرق تجلا امشب
همه عالم شده چون وادی سینا امشب
مات از این نور بود دیده موسی امشب
عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است؟
همه گفتند که مهدی است هویدا شده است
بر همه خلق جهان خیر کثیر آمده است
سوره نور خداوند قدیر آمده است
به محمد به علی باز نظیر آمده است
هاشمیون همه را ماه منیر آمده است
او بود جنت ما، کعبه ما، مقصد ما
خال رخساره او شد حجرالاسود ما
هستی از یمن قدومش ز غم آزاد بود
خرم از جلوه او گلشن ایجاد بود
این همان وعده موعود و خداداد بود
هر که شد منتظر مقدم او شاد بود
آری ای اهل ولا موسم دیدار شده
آیت «نصر من الله» پدیدار شده
غرق آیات مبین است رخ رخشانش
شب‌نشینان سماوات همه حیرانش
عرشیان مات ز قدر و شرف و ایمانش
کرده در عرش خداوند سه شب مهمانش
در سماوات کنون فصل گل و هم‌عهدی‌ست
میزبان خالق و مهمان عزیزش مهدی‌ست
خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم
همچو گل‌ها ز نسیم سحری زنده شویم
پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم
نکند روز وصالش همه شرمنده شویم
دل او را همه با پیروی‌اش گرم کنیم
همه در محضر اوئیم از او شرم کنیم
همه گویند «وفائی» گل توحید کجاست
مروه پرسید کجا کعبه بپرسید کجاست
آن دل انگیزترین مایه امید کجاست
آفتاب دل زهرا گل خورشید کجاست
کاش ما را ز وفا ره به حضورش بدهند
عیدی ما همه را حکم ظهورش بدهند

+ نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 8:51 توسط Masoud | نظر بدهيد

آماده میشوم

آماده می شوم
آماده می شوم غزلی را بنا کنم
در شور عشق, قافیه ای دست و پا کنم
باز از شرابِ دوست شدم مست و بی قرار
باید که پیر میکده ها را صدا کنم
میخانه ای برای دلم جور کرده ام
تا رازِ سرخوشیِّ خودم بَر مَلا کنم
رازی که گفتنش همه را مست می کند
وقتش شده بگویم و خود را رها کنم
پس اهل میکده! همه سر تا به پای, گوش
تا خوب حقِّ مطلب خود را ادا کنم
از راه آمده قمرِ آخرالزَّمان
یعنی امام عصر, همان حیدرالزَّمان
از راه آمده ست رسانَد پیام عشق
از راه آمده ست که باشد امام عشق
یاایهاالعزیزِ دو دنیای من, سلام
گفتم سلام و اوست علیک السلام عشق
وقتش رسیده سوی کلامم خودت شوی
چون حرف با شما شده حُسن ختام عشق
هرکس که پای بزم شما بود, زنده ماند
ای عشق بادوام, تویی با دوام عشق
تا زنده ام گدای سرِ سفره ی توﺃم
آری, امیرعشق تویی, من غلام عشق
اَلحَق که شاه هستی و ارباب زاده ای
تو یوسفی ترین پسر خانواده ای
صاف و زلال, آینه ی ناب آسمان
تابیده است در شب مهتاب آسمان
تابیده است حضرت ماه چهارده
بر صفحه ی دوازده قاب آسمان
این نور با ﺗﻸﻟﺆِ صاحب زمانی اش
آرامشی است بر دل بی تاب آسمان
جبریل با ترانه ی عشق محمّدی
گوید خوش آمدید به ارباب آسمان
امشب برای عرض ارادت به مَقدَمش
نیکو نوشته اند روی باب آسمان
حق, نقشه ی عدو صفتان را بر آب کرد
تا حضرت امام زمان انقلاب کرد
ای چشم من به راه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
آدینه در پناه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
ای واژه ی جمال خدا جلوه گر شود
در قاب روی ماه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
صبح ظهور تو فرج عاشقان توست
خورشید من پگاه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
این قلب تیره, روشن و شفّاف می شود
با گوشه ی نگاه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
از دوری تو ثانیه هایم تباه شد
من عبد روسیاه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
((دارد زمان آمدنت دیر می شود))
تقصیر ماست این همه ﺗﺄخیر می شود
ای آخرین بهانه ی دنیا ظهور کن
ای آشنای غربت فردا ظ
ه
ور کن
باید که چند روضه بخوانم برای تو
ای چشم تو خلاصه ی دریا ظهور کن
می خوانم از حوادثِ آن کوچه های تنگ
آقا قسم به پهلوی زهرا ظهور کن
آقا به جان دخترکی بی پناه که
افتاده بود زیرِ لگدها ظهور کن
آتش, خیام, سیلی و غارت, چه گویمت؟
آقا به داغِ زینب کبرا ظهور کن
قرآن به روی نیزه و تفسیرها به خاک
آقا بیا به حقِّ بدن های چاک چاک
حمید رمی

+ نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 6:28 توسط Masoud | نظر بدهيد

امشب خبر

امشب خبر
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است
زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است
امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری
با هیبت و شمایل طاها رسیده است
در او خلاصه گشته خِصال پیمبران
موسی رسیده است, مسیحا رسیده است
جبریل با هزار فرشته از آسمان
کرده نزول, بهر تماشا رسیده است
سر را بُرید یوسف کنعان به جای دست
وقتی شنید یوسف زهرا رسیده است
امشب دلم به مأذنه این گونه داد اَذان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
در پیش سَرو قامت تو, تا شدن خوش است
در فصل غیبت تو شکیبا شدن خوش است
دست کسی به دامن نرجس نمی رسد
وقتی صدف به گوهر یکتا شدن خوش است
روزی امیرزاده و روزی کنیز شد
حالا عروس حضرت زهرا شدن خوش است
ما ذرّه ایم و کار شما ذرّه پروری است
در زیر آفتاب تو پیدا شدن خوش است
وقتی شناسنامه ی ما مُنتسَب به توست
در سایه سار مهر تو معنا شدن خوش است
هر کس شنید نام شما را قیام کرد
در راه بندگیّ تو آقا شدن خوش است
در شرح وصف تو چه برآید از این زبان؟!
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای که کرم سجیّه و لطف است عادتت
بالاتر است از همه عالم سیادتت
حالا هزار و یکصد و هفتاد و هفت سال
بگذشته ای عزیز خدا از ولادتت
پنهان شدی اگر چه تو در پشت ابرها
هر دم رسیده است به دل ها عنایتت
هر صبح وعده ی من و تو در دعای عهد
هر عصر جمعه زمزمه های زیارتت
آقا سلام ما به رکوع و سجود تو
آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت
کِی می رسد ندای أنا المَهدی ات به گوش؟
بالاتر از تمام عَلَم هاست رایتت
کانون عدل و داد شود با تو این جهان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
بار فراق یوسف زهرا کشیدنی ست
گر وصل او به جان بخَرم من, خریدنی ست
ای آن که طعنه میزنی ـ آقای تو کجاست؟ـ
روز ظهور منجی عالم رسیدنی ست
آن روز ذوالفقار علی دست او بود
یعنی که رنگ از رُخ کافر پریدنی ست
یا فارس الحجاز!, من از مشهد الرّضا
بیتی بیاورم ز شفق, که شنیدنی ست(۱)
(سوگند می خورم گل باغ تو چیدنی ست
چشم سیاه و خیمه ی سبز تو دیدنی است)
ای آخرین امام من, ألغوث ألاَمان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
وقتی که نیستی تو, خزان است روزگار
وقتی که می رسی, همه جا می شود بهار
تقصیر ماست این که بیابان نشین شدی
محروم مانده ایم ز درک حضور یار
ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟!
وقتی که هست أفضل أعمال انتظار
وقتی که بیست مرتبه حج رفت, کسب کرد
إذن طواف خیمه ی تو, پور مهزیار
آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی!
دیگر نمانده است برای دلی قرار
این اشک ماست کز غم هجران شده روان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای هر غریبه ای همه جا آشنای تو
این بند را مدینه سرودم برای تو
این شهر بوی غربت خورشید می دهد
این کوچه هاست منتظر ردّ پای تو
رفتم به پشت پنجره های بقیع و بعد
خواندم به اشک چشم زیارت به جای تو
گویا هنوز مادر تو درد می کِشد
در بستر است چشم به راه دوای تو
وقتی کِشی ز قبر تن آن دو را برون
باشیم کاش ما همه زیر لَوای تو
ای شاد از ظهور تو بانوی بی نشان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای مظهر صفات خدا أیها العزیز!
بی تو چه عیدی و چه عزا؟!, أیها العزیز!
امسال نیز نیمه ی شعبان رسید و رفت
مجلس تمام گشت, بیا أیها العزیز!
تو خود کریم هستی و از نسل ذوالکِرام
پُر کن دو دست خالی ما أیها العزیز!
یک نَظرَةً رَحیمَة بر این قلب پر گناه
کافی ست با نگاه تو, یا أیها العزیز!
فرموده اند نیمه ی شعبان بگو: حسین
ما را ببر به کرب و بلا أیها العزیز!
یک روضه از اسارت زینب بیا بخوان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
علی اصغر انصاریان

+ نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 6:25 توسط Masoud | نظر بدهيد

مطالب قدیمی‌تر

عرض سلام وادب ،همانطور که از عنوان وبلاگ پیداست صحن وبلاگ مربوط به متن وشعرو گهگاه تصاویرمیباشدکه اشعارومتنها مربوط به صاحب وبلاگ حضرت اباصالح المهدی {عج}است . درایام مناسبتهای عزا ومولودی تغییرکرده ومناسب با همان ایام متن وشعرارسال میگردد،امیددرآن دارم موردقبول حضرت دوست وامام عصر{عج}وتمامی اءمه{ع}وشمادلتنگان فرج یار قراربگیرد.مرابانظریات وپیشنهادات وانتقادهای سازنده تان راهنمایی بنمایید. ومن الله توفیق خاک پای دلتنگان فرج : مسعودپوررجب

  • خانه
  • پروفایل مدیر وبلاگ
  • پست الکترونیک
  • آرشیو وبلاگ
  • عناوین نوشته ها

نوشته‌های پیشین

  • اردیبهشت ۱۴۰۳
  • فروردین ۱۴۰۳
  • اسفند ۱۴۰۲
  • بهمن ۱۴۰۲
  • دی ۱۴۰۲
  • آبان ۱۴۰۲
  • مهر ۱۴۰۲
  • شهریور ۱۴۰۲
  • مرداد ۱۴۰۲
  • تیر ۱۴۰۲
  • خرداد ۱۴۰۲
  • اردیبهشت ۱۴۰۲
  • فروردین ۱۴۰۲
  • اسفند ۱۴۰۱
  • بهمن ۱۴۰۱
  • دی ۱۴۰۱
  • آذر ۱۴۰۱
  • آبان ۱۴۰۱
  • مهر ۱۴۰۱
  • شهریور ۱۴۰۱
  • مرداد ۱۴۰۱
  • خرداد ۱۴۰۱
  • اردیبهشت ۱۴۰۱
  • فروردین ۱۴۰۱
  • اسفند ۱۴۰۰
  • بهمن ۱۴۰۰
  • دی ۱۴۰۰
  • آذر ۱۴۰۰
  • آبان ۱۴۰۰
  • مهر ۱۴۰۰
  • شهریور ۱۴۰۰
  • مرداد ۱۴۰۰
  • تیر ۱۴۰۰
  • خرداد ۱۴۰۰
  • اردیبهشت ۱۴۰۰
  • فروردین ۱۴۰۰
  • آرشيو

برچسب‌ها

  • picofile (1)
  • http (1)
  • www (1)
  • com (1)

نویسندگان

  • M.P
  • Masoud
  • مسعود

ty

BLOGFA.COM