اذان صبح به افق.مشهدالرضا ع
🌷الله اکبر🌷
🌷الله اکبر🌷
🌷الله اکبر🌷
🌷الله اکبر🌷
🌷اشاهدان لااله الاالله🌷
🌷اشاهدان لااله الاالله🌷
🌷اشاهدان محمدآرسول الله🌷
🌷اشهدان محمدآرسول الله🌷
🌷اشهدان علیاولی الله🌷
🌷اشهدان علیاولی الله🌷
🌷حی علی الصلاة🌷
🌷حی علی الصلاة🌷
🌷حی علی الفلاح🌷
🌷حی علی الفلاح🌷
🌷حی علی خیرالعمل🌷
🌷حی علی خیرالعمل🌷
🌷الله اکبر🌷
🌷الله اکبر🌷
🌷لااله الاالله🌷
🌷آلاله الاالله🌷
https://t.me/Dealtang
دلتنگ فرج یار
یا زهرا(س)
داد از این درد که اُفتاده به جانم ای داد
“من زمین خورده ترین مردِ جهانم ” ای داد
من جوانم تو جوان پیر شدی پیر شدم
زود میاُفتد از این غم ضربانم ای داد
نوزده سالگیات قسمت ما حیف نشد
چشم خوردیم من و تازه جوانم ای داد
من که لب دوختم اما جگرم را چه کنم
میشود تا دو سه خط روضه بخوانم : ای داد
همهی شهر به اُفتادنمان خندیدند
همه دیدند که پاشید تَوانم ای داد
هفت جای بدنت تا در مسجد بشکست
و نمیشد به تو خود را برسانم ای داد
همه گفتند علی بود و زنش را کُشتند
من جگر سوخته از زخمِ زبانم ای داد
درِ خیبر ، صفِ دشمن همه هیچ.. این غم را
نتوانم نتوانم نتوانم ای داد
حسن لطفی
عزیزدلم
نشسته غمت کنج روز و شبم
چقد خونه بی تو شده بی صفا
عزیزدلم! فاطمه(س)، رفتی و
علی(ع) مونده و گریه بیصدا
ندیدم از اونها به جز دردسر
همونها که جز حق ندیدن ازم
عزادار کردن من و یک شبه
تو و محسنم رو گرفتن ازم
نخواستی ازم چیزی و هیچوقت
به غیر از یه چیزی که شد قاتلم
نمیخواستی کاش تابوت ازم
به این کار راضی نمیشد دلم
همون شب که برگشتم از دفن تو
کشیدم با گریه تویِ کوچه آه
دیگه خونه ای که شده شعله ور
نیازی نداره به پرچم-سیاه
تو رفتی شبونه، به جز داغِ تو
فقط از یه چیزی شدم اذیت
نبستم «درِ» خونه مون و ولی
نیومد کسی واسه تسلیت
غم ِ بچه ها رو کشیدم به دوش
ولیکن یه چیزی عذابِ منه
حسن(ع) خیلی بیتابه! تو گریه هاش
با دستاش تویِ صورتش میزنه
گرفتم تو آغوشم اما چجور؟!
بگیرم ازش اضطراب و تب و…
چقدر آرزو داشتی و نشد-
بمونی عروسش کنی زینب(س) و…
دلش سوخته! مونده تو خاطرِش
که مابینِ دیوار و «در» سوختی
با دست ورم کرده واسه حسین(ع)
روزِ آخری پیرهن دوختی!
مرضیه عاطفی
بانو بهشت گوشه پنهان چشم توست
دریا همیشه تشنه باران چشم توست
با تو بهار ماندنی است و فرشته وار
تسبیح گوی خالق سبحان چشم توست
وقتی نسیم صحن تو بر صورتم نشست
دیدم تمام عشق غزل خوان چشم توست
پایین پای درس تو عمری نشسته است
مریم همان که جزو مریدان چشم توست
ای جانماز هرشبه ات بال جبرییل
قبله تمام مایل ایمان چشم توست
توحید از کلام شما آب میخورد
ایران ما هنوز مسلمان چشم توست
اقرار میکنم که قلم لال میشود
هر جا که صحبت از تو و ایمان چشم توست
حضرت دریای کرامت
گفتم درخور نامت بنویسم
اندازۀ وسعم ز مقامت بنویسم
ای محشرامروز،چه تشبیه بیارم؟
ازقد تو فردای قیامت بنویسم
من قطره ام ازعهدۀ من برنمیاید
از حضرت دریای کرامت بنویسیم
لطف تومرا پشت درخانه ات آورد
تا اینکه علیکم به سلامت بنویسم
شان تو نگنجید واز این قاب درآمد
دیدم که غزلم ، مثنوی از آب درآمد
من ایل وتبارم سراین سفره نشستند
جمع کس وکارم سراین سفره نشستند
درباغ نگاه تو، منم کال رسیدم
پر سوخته بودم به پرو بال رسیدم
همرنگ نگاه تو، شده دامن دریا
آیینه زده ریسه به پیراهن دریا
اول نوۀ دختری خلق عظیمی
توجلوۀ پیغمبری خلق عظیمی
مدیون توهستند همه مردم عالم
نان عمل توست سر سفرۀ آدم
مضمون سخاوت زتوالهام گرفته
ازصندوق قرض الحسنت وام گرفته
حرف کرم تو همه جا ورد زبان است
چیزی که عیان است
چه حاجت به بیان است
یا زهرای محمد
باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت
منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو
کی شود این فاصله پایان رسد
عِطر وجودت به دل و جان رسد
باز پُر از شور و هوای توأم
دست به دامانِ خدای توأم
آه! خدایا گٌل ما غایب است
عالَمِ ما عالَمِ بی صاحب است
در دلِ ما هست روان این دعا
وقت ظهوراست توآقابیا
هر که ولای علوی طالب است
امرِ اطاعت ز ولی واجب است
باز دلم محوِ تماشا شده
غنچه ی لبخند شکوفا شده
رایحه ی عِطرِ ولایت دمید
مهر علی در دلِ یاران وزید
گشت عیان وعده ی روزِ الست
نورِ ولایت به دلِ ما نشست
کاش تجلی بکنی ماهِ عشق
تا ز تو روشن بشود راهِ عشق!
هستی محرابی
دوباره کوثر رحمت به جوش می آید
صدای بخشش خانم به گوش می آید
دوباره آیه انفاق می زند لبخند
به دست سائل خود داده است گردن بند
نگاه سائل خورشید مات و حیران شد
هوای شوق وزید و مدینه باران شد
در آسمان خجالت به پای ماه افتاد
به سمت مسجد خورشید باز راه افتاد
سلام حضرت خورشید؛ روزعید شده
شب سیاه من امروز روسپید شده
دل زمینی من در تلاطم افتاده
ببین که عرش چه در دست فرش خود داده
دوباره ابر به چشمان آفتاب نشست
هآیه و تفسیر شرحِ صدر من، بی من نرو
بهترین تقدیر شام قدر من، بی من نرو
عمر شبهای بلندم! کم شدی پای علی
شاخهء طوبای خانه! خم شدی پای علی
آن کسانی که فقط از مصطفی دم می زدند
بعد آتش کردن هیزم، لگد هم می زدند
شبنمِ صبح تو زیر هالهء نیلوفری است
روسری مشکی تو خونی و خاکستری است
من هزاران بار بغض غربتم را سد شدم
از کنار در که افتاد احتیاطاً رد شدم
اینهمه داغ مرا با چه مهارش می کنی
سرخی دیوار خونی را چکارش می کنی
خانه ام فصل بهاری داشت پائیزش رسید
میخ، وقت حمله بر تو با نوک تیزش رسید
بر زمین خوردی و اشک ساکنان عرش ریخت
بسترت را جمع کردی لاله روی فرش ریخت
سنگر بی سرپناهی های حیدر کوچه شد
چادر خاکی تو کهف علی در کوچه شد
باز هم مشکل ن کن گرفتارم نکن
نوعروس خانهء من زود عزادارم نکن
مثل بازوی تو درد از چند حالت می کشم
از قنوت دست لرزانت خجالت می کشم
صبر کردن بر بلایا امتحان حیدر است
اصلاً از این حرف ها هرچه نگویم بهتر است
رضا دین پرور
🌷اطلاعیه. اطلاعیه🌷
🌷عرض سلام به شما عزیزان 🌷
🌷چون اینجانب پوررجب مدت 10ساله که با اعمه(امامان پیامبران ارتباط دارم پس میتوان گفت این خبر بطور صددرصد صحیح میباشد🌷
🌷واما خبر اینست طبق فرمایش حضرت زهرا سلام الله علیهاسالروزشهادت را ایشان را همان روایت 75روز پس از شهادت رسول الله درست و صحیح میباشد.بنابراین توصیه میشود به تمام نویسندگان تقویم وکسانی که مناسبتها رابرای مردم تشریح میکنند و تنظیم مینمایند وباعث توجیه شدن همگان میشوند، این مهم را دقت کنند: و به اطلاع عموم برسانند ،وزین پس این سالروزرا به یک روایت بنویسند. از شما زحمت کشان کمال تشکر را داریم خداوند قوت دهد ،و همچنین خود حضرت فاطمه صدیقه بی بی جان حضرت زهرا از شما خوبان تشکر کردند و اینجانب نقل کننده وحامل میباشم .ومن الله توفیق🌷
🌷مدیریت وبلاگ وگرچه دلتنگ فرج یار
🌷پوررجب🌷
https://t.me/Dealtang
با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می کنی
ماهبانو!نان ظلمت را تو آجر می کنی
“عقلِ”بی احساس را با”عشق”دمخور می کنی
دامن سجّاده را با یاس ها پُر می کنی
آسمان دلداده ی راز و نیازت می شود
بال جبریل امین چادرنمازت می شود
تو درآغوش خدیجه مثل حور افتاده ای
مادر پیغمبری گرچه پیمبرزاده ای
قبل خلقِ کهکشان ها امتحان پس داده ای
از همان اوّل برای آخِرت آماده ای
روز محشر تک تک ما را صدا خواهی نمود
دانه دانه شیعیانت را جدا خواهی نمود
ای که با لطفت بیابان غرق باران می شود
خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می شود
پای تسبیحات تو سلمان،مسلمان می شود
کوثر تو آبروی کُلِ قرآن می شود
روح ایمانی تجلی خدایی مادرم
لَیْلَهِ الْقَدْرِ تمام انبیایی مادرم
مادر آئینهها ای مادر اهل کسا
بانی آرامشِ پیغمبر اهل کسا
آفتابِ روی بام حیدر اهل کسا
چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا
آینه دار امیر المومنینِ پنج تن
ریشه های چادرت حبل المتین پنج تن
یا کریم بام احمد جلد بام فاطمه است
بَضْعَهُ مِنِّ محمد در مقام فاطمه است
ذکر پیغمبر شب معراج “نام” فاطمه است
آیه های روشن قرآن کلام فاطمه است
آیه ی تطهیر هم با او مطهر می شود
کائنات از نور ایمانش منور می شود
ای که افلاک است خانُم،مُستجیر نانِ تو
می شود آزاد،هرکس شد اسیر نان تو
کاش بنویسی مرا جیره بگیرِ نانِ تو
بی نیاز از هر دو دنیا شد فقیر نان تو
چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است
دست”دستاس” تو را هفت آسمان بوسیده است
تو گُل نیلوفر هِجده بهار حیدری
تو چراغ روشن شبهای تار حیدری
تو قرار چشم های بی قرار حیدری
در دل تلخی و شیرینی کنار حیدری
حرز مولا در میان کارزارش نام توست
ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست
آفتاب عشق را تا بی کران تابانده ای
در دل غم ها علی را باز هم خندانده ای
کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده ای
“پیش نابینا،میان حِصنِ چادر مانده ای”
آه!گفتم چادرت…،داغ دل ما تازه شد
بارش غم در هوای سینه بی اندازه شد
راه را تا بست..،یاسی رنگ نیلوفر گرفت
چشمزخم دشمنِ آل عبا آخر گرفت
دست سنگینی به زیر گونه ی مادر گرفت
خاک کوچه رنگ سُرخ لاله ای پرپر گرفت
خاک عالم بر سر من..،معجرش خاکی شده
پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده
آه!آئینه چرا سنگی محک می زد تو را؟
بشکند دستی که در کوچه کتک می زد تو را
نا نجیب از حرص حیدر داشت چک می زد تو را
دومی با نیّت باغ فدک می زد تو را
چشم تو تار است..،راه خانه را گم کرده ای
گوشوارَت را میان کوچه ها گم کرده ای
بردیا محمدی
باورش سخت است یک زن را چهل نامرد مرد
بر در خانه به جرم با علی بودن زدند
باورش سخت است اما عاشقان باور کنید
ناجوانمردنه زهرا را در آن برزن زدند
مرتضی می دید زهرا را به کوچه عده ای
با غلاف و تازیانه تا دم مردن زدند
برگ های صفحه تاریخ هم شرمنده اند
که در اینجا تازیانه بر تن یک زن زدند
باغ وحی از آتش نمرودیان آتش گرفت
باغبان می دید که آتش بر آن خرمن زدن
یاس باغ مصطفی تاب فشار در نداشت
بر تنش اما نشان با میخی از آهن زدند
فاطمه در پشت در امداد از فضه گرفت
وای من بر پهلوی بانوی آبستن زدند
مجید رجبی
حسن شدم که پُر از ماتم فدک باشم
حسن شدم که خودم شاهد کتک باشم
میان راهروی خانه دود مانده هنوز
تمام پیکر زهرا کبود مانده هنوز
چه سوختم! که نزد بعد سوختن حرفی
نزد ز لکّه ی خون، روی پیرهن حرفی
حریف روضه میخ و لگد نخواهم شد
ز هرچه کوچه تنگ است رد نخواهم شد
عصای دست شکسته شدم، شکسته شدم
ز روی قاتل مادر چقدر خسته شدم
همینکه با غضب خود جلو می آمد زد
نشد درست ببینم، کشیده را بد زد
تمام شهر مدینه روی سرم پیچید
عقب که رفت، دو تا پای مادرم پیچید
رکاب صبر علی بودم و نگین خوردم
زمین که خورد، زمین خوردم و زمین خوردم
همینکه پاشدم ازجا دوباره افتادم
کنار خون روی گوشواره افتادم
نشد که قدرت خود را به او نشان بدهم
غبار چادر او را نشد تکان بدهم
شکستگی جبینم شدید شد آنجا
سه چار موی سیاهم سفید شد آنجا
بخند جعده! از اینکه به من جسارت شد
بخند جعده! حسن از مدینه راحت شد
اگرچه تیر به تابوت من رسیده حسین
هنوز غربت من را کسی ندیده حسین
مرا مقابل چشم همه لگد نزدند
به خنجری که سرم را نمی بُرد نزدند
مسیر لشکریان خشکی لبم نشده
کسی مزاحم خلخال زینبم نشده
به روی نیزه سرم زیر آفتاب نرفت
میان تشت زر و مجلس شراب نرفت
رضا دین پرور
"مناجات با امام زمان عج در فاطمیه
سید علی اصغرپور یکشنبه ۲۰ آبان ۱۴۰۳۰۸۲۷
چرا ای ماهِ زیبا رویِ بی همتا ، نمی آیی؟
چرا ای یوسف گم گشته زهرا ، نمی آیی؟
بیا از پشت ابرِ غیبت ای خورشیدِ حق بیرون
بگو با من تو ای پنهان ترین پیدا ، نمی آیی؟
دوباره فاطمیه آمد ای آقا ، بیا برگرد
طناب افتاده دور گردنِ مولا ، نمی آیی؟
عزا برپا نمودیم و به در چشمانمان خشکید
مگر در مجلس انسیه الحورا ، نمی آیی؟
بیا از چادر مادر ، غبار کوچه را بردار
ببین بر روی چادر مانده رد پا ، نمی آیی؟
یونس وصالی"
https://t.me/Dealtang
عرض سلام وادب ،همانطور که از عنوان وبلاگ پیداست صحن وبلاگ مربوط به متن وشعرو گهگاه تصاویرمیباشدکه اشعارومتنها مربوط به صاحب وبلاگ حضرت اباصالح المهدی {عج}است . درایام مناسبتهای عزا ومولودی تغییرکرده ومناسب با همان ایام متن وشعرارسال میگردد،امیددرآن دارم موردقبول حضرت دوست وامام عصر{عج}وتمامی اءمه{ع}وشمادلتنگان فرج یار قراربگیرد.مرابانظریات وپیشنهادات وانتقادهای سازنده تان راهنمایی بنمایید. ومن الله توفیق خاک پای دلتنگان فرج : مسعودپوررجب