عید فطر آمد که ساقی عاشقان را جام داد
عاشقان تشنه را از جام وحدت کام داد

بعد چندی لب فروبستن زِآب و شرب، دوست
سفره‌ای گسترد از احسان و بار عام داد

تا هلال ماه شوال از افق شد آشکار
ساقی از راه وفا، کام دل ناکام داد

خلعتی از تار و پود نور بر اندام جان
حضرت جانان ز لطف بیکران انعام داد

جانب میخانه بشتابید‌ای میخوارگان
کاین زمان پیر مغان، اصحاب را پیغام داد

حیف، رفت آن ماه و صد شکر آمد این عید سعید
دست ساقی باز می‌بوسم که ما را جام داد

لب فرو بستید از نوشیدنی گر چند گاه
از خم وحدت شما را باده‌ی گلفام داد

دست افشان، پایکوبان جانب ساقی روید.
چون که عیدی باده‌ی جانبخش آن خوشنام داد

روزه داران را ز. راه مرحمت در صبح عید
ایزد جان آفرین پاداش آن ایام داد

«خوش عمل»، چون عید فطر آمد ز لطف خویشتن
حضرت حق طبع ما را قدرت الهام داد

محمدرضازاده

گذشت ماه صیام و رسید عید صیام

کنیـد یکسـره بهـر نمـاز عید، قیام

اگرچـه رفت مـه روزه و مـه تسبیح

مبارک اسـت به اهل صیام، عید قیام

شراب کوثـر و باغ بهشت و جلوۀ یار

به روزه‌ دار حلال و به روزه‌ خوار حرام

بـرات عفـو بگیریـد از خـدای کریم

که گشته عفو عمومی به دوستان اعلام

هزار حیف! دریغا! چـه زود پایان یافت

مهی که دست الهی به مـا خوراند طعام

سلام بـاد به ماهی که بود ماه سلام

سلام باد به ماهـی که بود ماه سلام

سلام بـاد به ماهـی که بـود لیلۀ قدر

سلام بـاد به ماهـی که بـود ماه تمام

سلام باد به ماهی که از نسیم خوشش

رسید بوی خداوند، دم‌به‌دم به مشام

به وسعت همـه عالـم برای مهمانان

گشـوده بـود خداونـد، سفــرۀ اطعـام

ثواب روزه خودش بود؛ بهتر از این چیست؟

ز هـر کرامت و لطف و عنایت و اکرام

اگر چـه مـاه خـدا بـود ایـن مه پر فیض

بدان جلالت و قدر از علی گرفت طعام

سلام باد به ماهی که هر شبش دل مـا

به «افتتاح» و «ابوحمزه» می‌گرفت آرام

مهـی که بود لیالیش بهترین شب‌هـا

مهـی که بـود در ایـام، بهترین ایـام

مهی که هر شب و هر روز در بهشت وصال

خدای، ریخت شراب طهورتان در جام

مه ولایت سبط نبی، امام حسن

مه شهـادت مـولا علی، امـام همام

علی که ذات خـداوند بـود مـداحش

علی که بعـد پیمبـر امـام بـود امام

علی حقیقت قرآن، علی حقیقت دین

علی ولـی خـدا و وصـی خیـرالانام

علی معلـم آدم، علـی سفینـۀ نـوح

علی روان مسیح و علـی کلیم کلام

علی که مدح و ثنایش حقیقت توحید

علی که مهر و ولایش تمامی اسلام

علی فـروغ به جـان بشر دهد دائم

علی که رحمت موصوله ی خداست مدام

علی که ماه، سـلامش کند ز اوج سپهر

علی که مهر، به انگشت او سپرده زمام

نماز و روزه و حـج و زکات بـی او هیچ

کتـاب و دین و نبـوت از او گرفت قوام

نهاده بوسه شجاعت به دست و بازویش

عبــادت همــۀ اولیــاش در هـر گـام

چـه حاجتی چـه نیازش بر این خلافت بود

کسی که بود به کویش امین وحی، غلام

فقط نه این‌که به دام جهـان اسیر نشد

ببین به گـردن دنیـا نهـاد، مـولا دام

چقـدر دور حـرم راه میروی “میثم!”

به طوف خانـۀ مـولا علـی ببند احرام

شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار

و چقدر سخت است که این عزیزترین عید را

بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانیم …

اللهم عجل لولیک الفرج

عید فطر مبارک

هزاران آفرین بر جانت‌ای ماه
روان عاشقان قربانت‌ای ماه

مبارک باد ماه عشق بازان
که بنشینند در ایوانت‌ای ماه

مبارک باد عید روزه داران
نکویان جهان مهمانت‌ای ماه

مبارک باد شهر الله اعظم
همایون طالع رخشانت‌ای ماه

همه مهمان سلطان وجودیم
خوشا بر سفره‌ی احسانت‌ای ماه

نزول دفتر عشق و صعودش
شب قدر است در دورانت‌ای ماه

به شادروان عزت روزه داران
عیان بینند قدر و شانت‌ای ماه

نصیب روزه داران دیدن یار
در ایوان عظیم الشانت‌ای ماه

دو شادی روزه داران را فرستند
ز. لطف حضرت سبحانت‌ای ماه

یکی هنگام افطار اندر این دار
دگر در جنت رضوانت‌ای ماه

مبارک باد عشق روزه داران
که گفت: (الصوم لی) در شأنت‌ای ماه

دل از روزه شود آیینه‌ی دوست
در او پیدا رخ جانانت‌ای ماه

سلام سید سجاد و عباد
نثار طلعت رخشانت‌ای ماه

شعر ژولیده نیشابوری برای حضرت علی (ع)
سکان زمین و آسمان است علی
سلطان همه جهانيان است علي
گلواژه ي منشق از علي اعلاست
سر چشمه ي فيض بي كران است علي
آوازه ي او ز هفت اقليم رسد
مشهور به هفت آسمان است علي
سر سلسله خليل عبادالرحمن
آن بنده ي سر به آستان است علي
برتر ز علي رب جلي خلق نكرد
آقاي همه بهشتيان است علي
از بعد نبي بر همه ي مخلوقات
از جانب دوست ارمغان است علي
اول وصي پيمبر اعظم اوست
بر دين رسول روح و جان است علي
شاگرد محمد امين است ولي
استاد همه پيمبران است علي
دستور تمام انبيا در دستش
حق را شب معراج لسان است علي
هستند امامان مبين رهرو او
يعني كه امير كاروان است علي
همتاي امير عشق تنها زهرا ست
با دخت رسول همزبان است علي
بر هر نبي و ولي ولي الله است
مولاي جميع انس و جان است علي
در نور محبتش پر از جاذبه است
محبوب قلوب شيعيان است علي
بر غيب و شهود حاكم و سلطان است
آگاه ز راز كهكشان است علي
جنت يكي از صنايع دستانش
صنعتگر آفريدگان است علي
ايمان و نماز و اصل اسلام علي است
توحيد و معاد عارفان است علي
مفتاح علوم ايزدي در نزدش
ديباچه ي علم لا مكان است علي
اين است گواه لا مكان بودن او
يك شب به چهل مكان عيان است علي
مولا و امام متقين كيست علي است
حقا كه امير مومنان است علي
سلمان كه سبو از مي منّا نوشيد
او ظرف و در آن قطره چكان است علي
ميثم سر دار از علي مي گويد
با لله مي وصل عاشقان است علي
قنبر كه غلامي علي منصب اوست
او سالك و پير راهدان است علي
در مركز وحي كاتب وحي علي است
بر حامل وحي تر جمان است علي
گنجينه ي مخفي معارف مولاست
آئينه ذات مستعان است علي
تفسير مبين فطره الله علي است
عشقش به دل پير و جوان است علي
آيات مبين مديحه اوصافش
هر سوره و آيه آرمان است علي
قرآن بدون او به قرآن جعلي است
تا ناطق و منطق و بيان است علي
دانيد كه سرّ اسم اعظم در چيست
اكسير به رمز كن مكان است علي
در اولُ الاولين عيان كيست علي است
در آخر الآخرين نهان است علي
احسان قديم و حكم فرماي ازل
مسجود همه فرشتگان است علي
موساي قلندر از علي نيل گشود
بر كشتي نوح پشتوان است علي
عيسا نه به خويش مرده را زنده كند
تجديد حيات مردگان است علي
ميزان و قسيم نار و جنت حيدر
آري به صراط ميزبان است علي
عنوان علي به چهره ها منقوش است
نامش به رخ مواليان است علي
با اين همه مظهر العجائب بشر است !
يا اينكه خداوند جهان است علي
افتاده بيا كه دستگير تو علي است
بر بازوي نا توان توان است علي
بر سائل خود زكات بخشد به ركوع
با قاتل خويش مهربان است علي
نيروي ولايتش محك بر همگان
بر جمع خلايق امتحان است علي
در روز نبرد تك سوار عرب است
در عرصه صبر قهرمان است علي
خيبر شكن و صف شكن و بت شكن است
هنگام مصاف پهلوان است علي
هر ضربه كه مي زند به شيطان رجيم
تضمين بهشت جاودان است علي
لشگر عددي نبود در حرب علي
تشنه به قتال كافران است علي
در معركه چشم فتنه را كور كند
شمشير به فرق دشمنان است علي
با خنده مظلوم علي خشنود است
ويران گر ظلم پيشه گان است علي
با اشك يتيم ديده اش باراني
با قوْتِ فقير شادمان است علي
قانع به نمك و قرص ناني باشد
با اينكه نعيم آب و نان است علي
آن زاهد شب كه شير روزش خوانند
سالار همه دلاوران است علي
آري سه طلاقه كرد دنيايي را
الحق كه امام زاهدان است علي
هر ذائقه با ولاي او شيرين است
عطر گل و طعم زعفران است علي
او را نشناخت جز خدا و احمد
از بس كه لطيف و دلستان است علي
آن مير مهيمني كه ما را در حشر
از دوزخيان نگاهبان است علي
روزي كه كسي به داد امت نرسد
آنكس كه به فكر دوستان است علي
امضاي شفاعت است با مهر علي
در حشر جواز مومنان است علي
آرامش شيعيان عا لم مهدي است
آرامش صاحب الزمان است علي
از عدل علي كه مي توان گفت سخن
جايي كه شهيد هر زمان است علي
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 14:33 توسط عاشق اهل بیت | 2 نظر

مرثیۀ اشک علی {ع}
پلکهای نیمه بازش آیه های درد بود
آخرین ساعات عمر حیدر شبگرد بود

چادر خاکی زهرا بالش زیر سرش
عکس دربی سوخته در قاب چشمان ترش
زخم فرقش,ترجمان عمق زخم سینه بود
کوفه هم مثل مدینه دشمن آیینه بود

آتش آه حزینش بر جگر افتاده است
این دم آخر,به یاد میخ در افتاده است

در نگاه زینب دل خسته زخمش آشناست
زخم فرقش شکل زخم پهلوی خیرلنساست

زخم های کهنه بر رفتن مجابش کرده اند
نا امیدانه طبیبان هم جوابش کرده اند

معنی فـُـزتُ وَ رَبِّ الکـَعبه ی او روشنست
حیدر مظلوم سی سال ست,فکر رفتنست

کوفه شبها آشنا با اشک فانوسش شده
ماجرای کوچه سی سالست, کابوسش شده

اضطراب زینب او را بُرده در هُول و ولا
زیر لب با گریه می گوید که وای از کربلا

گریه های مرتضی دنیای رمزوراز بود
معجر زینب برایش روضه های باز بود

دانه های اشک او می گفت باصد شوروشین
کربلا عباسِ من!جانِ تو و جانِ حسین
وحید قاسمی

قرآن ناطق
قرآن ناطق حیدر و تفسیر، زینب

ام المصایب شد به هر تقدیر، زینب

حالا که گفتی می روم شد پیر، زینب

مثل تو شد از دست مردم سیر، زینب

از کاسه های شیر خیلی نا امیدم

از نسخه های کوفیان خیری ندیدم

با چاه کردی درد دل با دخترت نه

زانو بغل کردم کنار بسترت نه

صدها گلایه کردی از زخم سرت نه

گفتی ز هر بابی سخن از همسرت نه

ای لیله القدرت شب گیسوی زهرا

پهلو به پهلو میشوی پهلوی زهرا

خیبر شکن! حالا چرا در هم شکستی؟

از بعد کوچه دیدمت کم کم شکستی

با ضربه ی آن سیلی محکم شکستی

وقتی که دیدی فاطمه شد خم شکستی

یک شب نشد یاد در و مادر نیفتی

درسجده هایت نیمه شب با سر نیفتی

قرآن به سر میگیرم اما بیقرارم

سنگ مزارت میشود سنگ مزارم

داری وصیت میکنی تحت فشارم

با کوفیان در آمده بعد تو کارم

دلشوره ی این کوچه سازیها مرا کشت

دلشوره ی این سنگ بازیها مرا کشت

هرشب گرفتارم گرفتار حسینم

بابا سفارش کن که پاکار حسینم

من خواهرم یعنی که غمخوار حسینم

اصلا” چه گفتی با علمدار حسینم؟

دیدم که چشمانی پر از افسوس داری

سخت است میدانم غم ناموس داری

ما رامیان کوچه ها سر می دوانند

دنبال سرهای به نیزه میکشانند

پیش زن و مرد غریبه می نشانند

خرما و نان خشک بر ما میرسانند

وای از غم بازار ، از الوات کوفه

از زیوری که میشود سوغات کوفه

وقتی که دیدم روی نی تاج سرم را

وقتی که می بینم کنارم مادرم را

وقتی که نیلی کرده دشمن پیکرم را

باید چگونه پس بگیرم معجرم را؟

وقتی نه یک چادر، نه یک رو بند دارم

یک آستین پاره می آید به کارم


https://t.me/DaltangFarjyar

رضا دین پرور

شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا

باز هم خانه و یک بستر خون آلوده
زنده شد خاطره‌ مادر خون آلوده
شیر مرد اُحد افتاده کجایی زهرا
تا ببندی سر این حیدر خون آلوده
این سروصورت خونین شده هم ارثی شد
بعد از آن کوچه و نیلوفر خون آلوده
ریشۀ هرچه بلا آن در و دیوار شده
سینۀ مادر و میخ در خون آلوده
مثل پهلو سر پاشیده زهم خوب نشد
چه کند زینب و این پیکر خون آلوده
دور زینب همه هستند همه مَحرم ها
وای از کرببلا و پر خون آلوده
با لبانی که ترک خورده به گودال آمد
بوسه زد با قد خم حنجر خون آلوده
درسرازیری تل روبروی شمر رسید
چشمش افتاد به موی سرخون آلوده
خوب شد خورد به تاریکی شب غارت ها
جمع شد قافله ای دختر خون آلوده
می فروشند در این کوفه سر بازارش
گوشوار و سپر و معجر خون آلوده
قاسم نعمتی

شکارچی:
بسم الکریم... "مَن هوَ إحسانُه قَدیم"
ما را نگار، کرد به میخانه اش مقیم
بوی لباس خونی ارباب می رسد
صوت حزین مادر سادات.... بگذریم
من آمدم که با همه ی روسیاهی ام...
...راهم دهید با همه ی پرگناهی ام
اصلا خودت بگو که چه خاکی بسر کنم؟!
یک روز اگر برانی و من را نخواهی ام
اشکم چکید و سنگ دلم را لطیف کرد
نام حسین شغل مرا هم شریف کرد
غفلت زده به ماه عزا آمدم ولی...
... زهرا رسید و کار مرا هم ردیف کرد
از سوی فاطمه که به سائل نظر شود
چشمش میان روضه ی ارباب تر شود
عاشق اگر گرسنه بخوابد عجیب نیست
هیهات بی حسین شب ما سحر شود
ازخاک قتلگاه برایم بیاورید
در روضه اشک و آه برایم بیاورید
پرچم بیاورید، کتیبه بیاورید
پیراهن سیاه برایم بیاورید
من ماتِ ماتم تو بمانم مرا بس است
در راه محکم تو بمانم مرا بس است
ثروت، مقام، شهرت دنیا نخواستم
در زیر پرچم تو بمانم مرا بس است
فریاد و بحث ماست فقط مکتب حسین
استاد درس ماست فقط زینب حسین
با لعن بر یزید فقط آب می خوریم
لب تشنه می شویم به یاد لب حسین
آقا اگر نبود شفیقی نداشتیم
سوی خدای خویش طریقی نداشتیم
"نعم الامیر" ما شده "نعم الرفیق" ما
آقا اگر نبود رفیقی نداشتیم
بی نام یار، نار گلستان نمی شود
بی کربلا بهشت که رضوان نمی شود
صد بار گفته ایم که ذکری برای ما
مثل حسین موجب غفران نمی شود

شب قدر اسـت و قدر آن بدانیم
نماز و جوشن و قرآن بخوانیم

بـه درگاه خدا غفران و توبه
بـه شرطی کـه سر پیمان بمانیم
برای پاکی نفس و سعادت
همیشه بهر خود شیطان برانیم
شب تقدیر و ثبت سرنوشت اسـت
دعا بر مومن وانسان بخوانیم
برای صیقل روح و روان‌ها
بـه دل دریائی ازایمان رسانیم
برای اوّلین ستمدیده عالم
بسی خون دل ازچشمان چکانیم
هزاران نفرین و نفرین بسیار
بـه قاتلهای مولامان رسانیم
دراین شبها تـو مهدی «عج» را صدا کن
چو یوسف غایب اسـت حیران چنانیم
دعای اوّل و آخر ظهور اسـت
کـه بیش از این دراین هجران نمانیم
مسافر را بگو ایمان قوی دار
کـه تاوصلی بـه این دامان امانیم

ذکرحیدر

کل عالم ذکر یا حیدر گرفت
راه و رسم عاشقی از سر گرفت
تا که ذکرش را به لب آورده ام
دل به سمت گنبد او پر گرفت
هر کسی رفته به ایوان نجف
حاجتش را با دو چشم تر گرفت
هربزرگی شد مقیم شهر او
روز اول مطلب آخر گرفت
پای درس نوکری کردن فقط
مشق شب راباید از قنبر گرفت
آنکه محرم در حریم خانه شد
مثل قنبر منصب نوکر گرفت
واژه حق با علی معنا شده
غیرراهش زمره کافر گرفت
یاد آن دائم تداعی میشود
کافر از دست علی کوثر گرفت
فرق او گشته دو تا اما بدان
جان حیدر را غمی دیگر گرفت
آه از این کینه و بغض و حسد
هستی او را به پشت در گرفت
امشب اما پیش یارش میرود
میرود اما دل دختر گرفت
جواد قدوسی

چـه شب هایي کـه پرپر شد چـه روزانی کـه شب کردم
نه عبرت را فراخواندم نه غفلت را ادب کردم

برات مـن شبی آمد کـه در آیینه لرزیدم
شب قدرم همان شب شد کـه در زلف تـو تب کردم

شب تنهایی دل بود، چرخیدم، غزل گفتم
شب افتادن جان بود رقصیدم، طرب کردم

تمام مـن همین دل بود دل را خون دل دادم
تمام مـن همین جان بود جان را جان بـه لب کردم

دعایی بودو تحسینی، درودی بودو آمینی
اگر دستی بر آوردم، اگر چیزی طلب کردم

تـو بودی هر چـه اوتادم اگر از پیر دل کندم
تـو بودی هر چـه اسبابم اگر ترک سبب کردم

نظر برداشتن از خویش بودو خویش او بودن
اگر چیزی بـه چشم از علم انساب و نسب کردم

الهی عشق درمن چلچراغی تازه روشن کن
ببخشا گر خطا رفتم، ببخشا گر غضب کردم

ای کـه از صورت خونین تـو غم ریخته اسـت
با تماشای تـو یک باره دلم ریخته اسـت

چـه بـه روز سر تـو آمده آخر بابا
سرت از ضربه شمشیر بـه هم ریخته اسـت

دخترت کاش بمیرد کـه نبیند هرگز
خون فرق تـو قدم پشت قدم ریخته اسـت

مادرم آمده بالای سرت با زحمت
اشک بر زخم تـو با قامت خم ریخته اسـت

کربلا زنده شده در نظرم میبینم
ترس دشمن کـه پس از صاحب علم ریخته اسـت

تا کـه غارت کند خیمه ی مارا یکسر
قبل آتش زدنِ آن بـه حرم ریخته اسـت

فرق خونین تـو را کاش نمی‌دیدم مـن
یادِ آن خون کـه از دست قلم ریخته اسـت

خود رابه خواب مي زني ای بنده تا بـه كي !؟
هي توبه پشت ِ توبه، سرافكنده تا بـه كی !؟

دنيا وفا نكرده ، وفا هم نمي كند
با زرق و برقش از غم دل، كم نمي كند

از حوض ِ نور،كي بـه رخت آب مي زني !؟
كي دست رد بـه سينه ی اين خواب مي زني !؟

ای بنده جزء براي خدا بنده گي نكن
!کج می روي،لجاجت و یک دنده گی نکن

بنده در اوج ِ فاجعه زانو نمیزند
غير از خداي ِ خود بـه كسي رو نمي زند

عقلت مگر بـه شايد و بايد نمي رسد !؟
بارِ كجت بـه منزل و مقصد نمي رسد

تيشه نزن بـه ريشه ی خود بنده ی خدا
بیراهه می روي، نشو شرمنده ی خدا

جاي غم ِ بهشت، غم ِ پول مي خوري !؟
بيچاره ای كه مثل پدر گول مي خوري

بيهوده هي براي دلت كيسه دوختي
باغ بهشت رابه جو ِ ري فروختي !؟

ای ورشکسته،بیش ترازاین ضرر نده
لحظه بـه لحظه عمر خودت را هدر نده

شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ گريه كن
آيا زمان توبه ی تـو نيست!؟ گریه کن

شبهاي قدر فرصت خوبيست؛ توبه كن
غيراز تـو و خدا كه كسي نيست!توبه کن

شبهاي قدر ناله بزن بي معطلي
دستم بـه دامنت، مددي مرتضي علي

شبهاي قدر اشك تـو را كوثري كند
زهرا براي شيعه ی خود مادري كند

جا مانده ای ز قافله، هيهات، گریه کن
امشب براي عمه ی سادات گريه كن

شايد خدا بحال ِ خرابت نظاره كرد
پرونده ی سياه تـو را پاره پاره كرد

مانند سوزِ صبح ِ مه آلود مي رسد
وقتي نمانده اسـت، اجل زود مي رسد

باید بری ! بـه فكرِ حساب و كتاب باش
فكر فشارِ قبر و سئوال وجواب باش

شبهاي قبر، تيره تر از كرده هـای توست
مهتاب روشنش سفر كربلاي توست

بي نور عشق، قبر تـو دلگير مي شود
امشب بگير تذكره را ، دير مي شود

ای تشنه لب ، ز دست سبو آب را بگير
امشب بـه گريه دامن ارباب را بگير

شب قدر اسـت امشب مست مستم‌ ای خدا با تـو
شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تـو

دراین خلوت تـو مـن یا مـن تـو، انصاف از تـو می خواهم
تـو با مـن مست یا مـن مست هستم ای خدا با تـو

خواه از مـن كه هرگز راه عقل و عافیت پویم
كه مـن دیوانه از روز الستم ای خدا با تـو

دویدم سال‌‌ها اما بـه دور افتادم از كویت
چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تـو

سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم
ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تـو

تـو هر جا جلوه كردی مـن تـو را دیدم پرستیدم
بـه هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تـو

اشعار شب بیست و یکم ماه رمضان
مسجد، خموش و شهر پر از اشک بی‌صداست
ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟
ای نخل‌ها که سر به گریبان کشیده‌اید
امشب شب غریبی و تنهایی شماست
دل‌ها تمام، خیمه آتش گرفته‌اند
صحرای کوفه شام غریبان کربلاست
امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است
اما دل شکسته او در خرابه‌هاست
سجاده بی‌امام و زمین‌ لاله‌گون ز خون
مسجد غریب مانده و محراب، بی‌دعاست
باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر
امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست
تو از برای خلق جهان سوختی علی!
اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست
ای چاه کوفه اشک علی را چه می‌کنی
دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟
باید به گریه گفت: علی حامی بشر
باید به خون نوشت: علی کشته خداست

هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر
«میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست
استاد سازگار

شب 23 رمضان
شب وتاریکی صحرا،کنارمزاربابا
یتیماش عزاگرفتند،یادمادریادبابا
یکی قرآن یکی خرما،یکی هم گلاب میاره
زینبم روخاک قبرش چندتاشاخه گل میزاره
بابا منزلت مبارک،توبه آرزوت رسیدی
مگوبابا ،تنگه برای،نگاهی که مهربونه
نکته هنوزبابا جون ،قامت مادرکمونه
کنارمزاربابا،همه خوندن روضه یاس
یه گوشه داره میلرزه،شونه حضرت عباس
یعنی تعبیرمیشه روزی،توبیداری روُیای من
یعنی میزاره زهرا،قدمش رو،رو چشم من

امام حسین (ع)
مست و مدهوش شش گوشم
گوشه اي غرق چاووشم
حرمت انقدر زيباست
كه بهشت شد فراموشم
دوست دارم سينه شيدا شه
دراي قلب من وا شه
دوست دارم كفن قبرم
يه تيكه بوريا باشه
تربت خوردم مست مست مستم من
مست مست مست تو سالار زينب

من و از اصل و از ريشه
مي شناسن با تو هميشه
منو ردم نكن ارباب
آخه واسه تو بد ميشه
تويي ما فوق جبرائيل
به فداي تو اسماعيل
به خدا پاي عباست
جونش مي ده عزرائيل
تربت خوردم مست مست مستم من
مست مست مست تو سالار زينب

ملائك از فراسو ها
محرم با هياهو ها
سمت صحن تو مي كوچند
همچو كوچ پرستوها
مسيح خونه زهرا
حيدر و حمزه اي سقا
تا كه عكست تو آب افتاد
جزر و مد كردي در دريا
تربت خوردم مست مست مستم من
مست مست مست تو سالار زينب

شب 21رمضان
دیشب فلک دیدی چه خاکی برسرم کرد
یکباردیگررخت ماتم برتنم کرد
دیشب که اشهدگفتنت ذکرلبت بود
امن یجیب وردلبان زینبت بود
دیشب ملاءک هم،گریبان می دریدند
فُزت ورب الکعبه ات رامی شنیدند
بردوش من بگذاربارمحنتت را
هرشب سراغ چاه رفتی گریه کردی
یا بین کوچه راه رفتی گریه کردی
میدانم ازهجران مادرسیرگشتی
اما مگراز زندگانی سیرگشتی؟
فکری بحال کوفۀ دلگیرکردی؟
فکری بحال کاسه های شیرکردی؟
بابا مرومأنوس غمها میشوم من
سنگ صبوربرادرها میشوم من
رحمی کن آخربریتیمان پریشان
جان حسن قدری تحمل کن،پدرجان
بادخترخودکمترازاین،سربه سرکن
بابا بیا ازرفتنت ،صرف نظرکن
بااین وصیتها،نده دیگرعذابم
جان حسین دیگرمکن خانه خرابم
ام المصائب هستم وام ابکائم
توهم شبیه مادرم گفتی برایم
باشد ،هستم هوادارحسینت
باشد ،هستم تکیه گاه نورعینت
هستم شریک دردوداغ وسوزوآهش
دیگرنگوازخاطرات همسرخود
ازخصلت وبقچه نگوبادخترخود
بس کن پدرجان چون دگرطاقت ندارم
حرف ازکفن گفتی ودلشوره گرفتم
گفتی حسین کربلا :ای دادوبیداد
گفتی حسین پوریا:ای دادوبیداد
بابا:حسین من کفن دارد؛ندارد
حتی کفن نه؛پیرهن دارد؛ندارد
الهی به ثامن الحجج
الهم عجل لولیک الفرج

سیر اِلی الله

موریم که داریم سلیمان نجف را
دادند به ما کنج شبستان نجف را
من رعیت سلطان خراسانم و دارم
عمری به سرم منّت سلطان نجف را
افتاده بهشت از نظرش وقت سحرگاه
هر کس گذری داشت خیابان نجف را
عمریست نمک گیر علی هستم و دارم
در سفره افطاری خود نان نجف را
تا سجده کنی هرشب و هر روز به حیدر
معمار چنین ساخته ایوان نجف را
پرونده من را بده در دست یدالله
بعدش بنگر چهره خندان نجف را
باید که خدا از لب سرچشمه کوثر…
سیراب کند تشنه باران نجف را
والله وَ باالله وَ تاالله که داریم…
در سیر اِلی الله ، بیابان نجف را
دامان علی جای حسن،جای حسین است
پس گوش کن از عرش حسن جان نجف را
دستم نرسیده است به انگشتر مولا
دادند به من وصله دامان نجف را
با شوق زیاد و عجله آمده زهرا
تا باز کند روزه مهمان نجف را
باید بروم کرببلا گوشه گودال
آنجا که گرفتند همه جان نجف را
پیش تن عریان حسین گفت بنیّ
این کیست بهم ریخته ارکان نجف را
اینقدر نزن چنگ به مویی که سفید است
اینقدر نکش زلف پریشان نجف را
کو مکه کجا رفته مدینه که ببیند
کوفه به روی نی زده قرآن نجف را
رضا دین پرور