ج

با خبر کرد نسیمی همه ی دنیا را

متلاطم شده دیدند دل دریا را

گل سرخی که می از قطره ی شبنم می زد

مست می کرد ز بوی نفسش صحرا را

چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین

شور می داد ز حال خوش خود بالا را

چشم هایی به روی چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسی برد دل لیلا را

بین آغوش برادر چقدر آرام است

چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید

عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را

زینت خانه ی مهتاب به دنیا آمد

زینب حضرت ارباب به دنیا آمد

چهره اش منعکس از طلعت روی زهراست

عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست

حضرت زینب کبری خودش اقیانوسیست

گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست

اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست

از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست

مادری کرد برای سه امامش زینب

پس ولایت به پرستاری او پا برجاست

سوره ی مریم قرآن نمی از تفسیرش

وسعت روح بزرگش چقدر نا پیداست

بهترین خوبترین خواهر دنیا آمد

حضرت فاطمه ی دیگرآمد

مولودی شور ولادت حضرت زینب

درخت معرفت داده ثمر حیدر، ثمر زهرا

در ایجاد جهان دارد اثر حیدر، اثر زهرا

دلیل آفرینش هست اگر حیدر، اگر زهرا

ندا آمد در این خانه : خبر حیدر! خبر زهرا!

جلیله می رسد دیگر/ جمیله می رسد دیگر

جهالت خوار خواهد شد/ عقیله می رسد دیگر

فروغ چشم پیغمبر بر این خانه شده نازل

حدیث قدسی دیگر بر این خانه شده نازل

دوباره سوره کوثر بر این خانه شده نازل

محمد، باز یک دختر بر این خانه شده نازل

به دامن گل بریز امشب/ گل خنده رسان بر لب

زمین را نورباران کن/ که آمد حضرت زینب

درخت بردبار روبروی بادها زینب

فهیمه، عالمه، معصومه و روح دعا زینب

نبوت مسلک و عبد ولایت آشنا زینب

بود ذکر همه کروبیان امروز یازینب

به طاق آسمان ماه او/ مسیر و شاخص راه او

یدالله، فوق ایدیهم/ یدالله یدالله او

که هست او؟ خواهر طوفان، که هست او دختر کولاک

مفسر زاده و تفسیر وحی خواجه ی لولاک

طنین خطبه اش تیری به قلب دشمن سفاک

جمالش در حجاب از دیدگان کور هر ناپاک

ندانم چیست این بانو/ ندانم کیست این بانو

حسین و مجتبا و فاطمه- یا – حیدر ثانیست این بانو

سلام ای مادر غم ها، درود ای عمه ی سادات

ثنایت می کنم هر آینه ای فاطمه مرآت

ببین دل ها چگونه باز افتاده به زیر پات

که گفته دست نامحرم به تو نزدیک شد، هیهات

تو ایوب بلا، زینب/ تویی ام البکاء، زینب

امان از شام و از کوفه/ امان از کربلا زینب

سری بر نیزه ها شد قاری قرآن تو عمه

تنی صد پاره در گودال شد حیران تو عمه

حرم غارت شده، جان اسیران، جان تو عمه

سر عباس روی نیزه شد گریان تو عمه

اسیری ماجرا دارد/ غم و درد و بلا دارد

۰۰۰ و دخت فاطمه بودن/ عبور از کوچه ها دارد

اشک شوقه میباره نم نم

از چشای حیدر و زهرا

همه جمعن حتی ملائک

اومده چون زینب کبری

شب عشق و جنون / برای ما امشبه

آخه تولده خواهر ارباب بی بی جان زینبه

زینبی کوثریم تا ابد حیدریم

شب عشق و جنون / برای ما امشبه

آخه تولده خواهر ارباب بی بی جان زینبه

چه قدر شادن همه امشب

اومد عشق دلای بیتاب

هیچ جا آروم نمیشه زینب

به جز روی دستای ارباب

مادر میخونه براش / آرامش قلب من

دورش میگردن داداش حسین و داداش بزرگش حسن

زینبی کوثریم تا ابد حیدریم

شب عشق و جنون / برای ما امشبه

آخه تولده خواهر ارباب بی بی جان زینبه

آسمان را ستاره باران کن

آمده آسمانی از خورشید

باز هم لطف حق تجلی یافت

آمده آیه‌هایی از توحید

می‌توان نذر این قدم‌هایش

دسته گل‌های یاس را پاشید

می‌شود خاک درگهش باشیم

می‌توان خاک پاش را بوسید

می‌توان جلوه‌های زهرا را

در صفات خدایی او دید

می‌توان عطر جنت حق را

از قنوت نماز او بوئید

می‌‎توان وصف صبر او را هم

روی کاغذ شبیه کوه کشید

تا در این خانه خانمی شده بود

چشم همسایه، سایه اش که ندید

او علمدار عصر عاشوراست

نرگس آسمانی زهراست

آسمان آسمان نگاهش نور

آمده آسمانی از رحمت

آمده اسوه رشادت‌ها

اسوه پاک دامنی، عفت

مظهر روشنایی و نور و

با حیا و حجاب و با عزت

از کلامش چه می‌توان گفتن

چقَدَر با نفوذ و با قدرت

بسته دل بر حسین و بر حسن و

علوی خوی و فاطمی شوکت

در مدال الهی ثقلین

نام او هم ردیف با عترت

کم ندارد که دیگر او چیزی

از مقام الهی عصمت

گفته همچون حسین او، هیهات

که دهد تن به خواری و ذلت

اوست رمز دعا برای فرج

رمز پایان دهنده غیبت

درومده ماه شبای فاطمه

داده خدا یه فاطمه به فاطمه

ملائکه میخونن و با هم میگن

می‌میره برای فاطمه

داره حیدر می‌خونه لالایی برای دخترش

داره اشکاش می‌ریزه دونه دونه روی دامنش

چه آرومه تا که اومد بالاسرش

عشقه این همه زیبایی

دل و مستی و شب شیدایی

برای دختر هلاکه بابا

همه دخترها می‌شن بابایی

صدای گریه پیچیده توی خونه

پیش هیچ کسی آروم نمی‌گیره

می‌گه ارباب که بدین خواهرمو آخه بی حسین نمی‌تونه

صدا خنده‌اش دوباره رسیده توو همه آسمونا

برا عشقش لیلی سر میذاره توو بیابونا

عاشقیشون توو عالم افتاده سر زبونا

امشب شب حاجاته شب میلاد عمه‌ی ساداته

گدایی این خونه کار من

کرامت از کمترین کاراته

درومده ماه شبای فاطمه

داده خدا یه فاطمه به فاطمه

ملائکه میخونن و با هم میگن

می‌میره برای فاطمه

امشب شب حاجاته شب میلاد عمه‌ی ساداته

کاش دوباره برم اون صحن و سرا

بشینم روبه روی گنبد طلا

خواهش دلم رو بی‌ریا بگم

دوباره می‌خوام یه کربلا

از عمو جان بگیرم برات سفر کربلامو

توی ذهنم بیارم همه دعاها و حاجتامو

بریزم دور یکجا همه‌ی غم‌ها و غصه‌هامو

اومد خواهر ثارالله خدای عشق دلای آگاه

به اذن حیدر بگو بسم‌ الله

بریم تا صحن ابا عبدالله

بیت نبوت گلشن، چشم ولایت روشن

لاله ز دامن ریزید، یکسره دامن دامن

بنی الزهرا مبارک باد (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

کوثر قرآن زهرا کوثر دیگر زاده

بر اسدالله امشب فاطمه دختر زاده

رسول‌الله تماشا کن (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

مصحف زهرا رویش، چشم برادر سویش

ختم رسالت کرده چون گل جنت بویش

دُر عصمت، یم عفت (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

هیبت حیدر دارد، حُسن پیمبر دارد

عصمت مادر دارد، عشق برادر دارد

یا ثارالله، انصار الله (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

از نفس جان بخشش، روح مسیحا ریزد

از مه رویش دائم، جلوه زهرا خیزد

سبحان‌الله، سبحان‌الله (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

در کف ساقی چشمش جام بلا می‌بیند

در بغل ثارالله کرب و بلا می‌بیند

بلا دیده، پسندیده (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

ج

با خبر کرد نسیمی همه ی دنیا را

متلاطم شده دیدند دل دریا را

گل سرخی که می از قطره ی شبنم می زد

مست می کرد ز بوی نفسش صحرا را

چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین

شور می داد ز حال خوش خود بالا را

چشم هایی به روی چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسی برد دل لیلا را

بین آغوش برادر چقدر آرام است

چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید

عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را

زینت خانه ی مهتاب به دنیا آمد

زینب حضرت ارباب به دنیا آمد

چهره اش منعکس از طلعت روی زهراست

عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست

حضرت زینب کبری خودش اقیانوسیست

گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست

اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست

از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست

مادری کرد برای سه امامش زینب

پس ولایت به پرستاری او پا برجاست

سوره ی مریم قرآن نمی از تفسیرش

وسعت روح بزرگش چقدر نا پیداست

بهترین خوبترین خواهر دنیا آمد

حضرت فاطمه ی دیگرآمد

مولودی شور ولادت حضرت زینب

درخت معرفت داده ثمر حیدر، ثمر زهرا

در ایجاد جهان دارد اثر حیدر، اثر زهرا

دلیل آفرینش هست اگر حیدر، اگر زهرا

ندا آمد در این خانه : خبر حیدر! خبر زهرا!

جلیله می رسد دیگر/ جمیله می رسد دیگر

جهالت خوار خواهد شد/ عقیله می رسد دیگر

فروغ چشم پیغمبر بر این خانه شده نازل

حدیث قدسی دیگر بر این خانه شده نازل

دوباره سوره کوثر بر این خانه شده نازل

محمد، باز یک دختر بر این خانه شده نازل

به دامن گل بریز امشب/ گل خنده رسان بر لب

زمین را نورباران کن/ که آمد حضرت زینب

درخت بردبار روبروی بادها زینب

فهیمه، عالمه، معصومه و روح دعا زینب

نبوت مسلک و عبد ولایت آشنا زینب

بود ذکر همه کروبیان امروز یازینب

به طاق آسمان ماه او/ مسیر و شاخص راه او

یدالله، فوق ایدیهم/ یدالله یدالله او

که هست او؟ خواهر طوفان، که هست او دختر کولاک

مفسر زاده و تفسیر وحی خواجه ی لولاک

طنین خطبه اش تیری به قلب دشمن سفاک

جمالش در حجاب از دیدگان کور هر ناپاک

ندانم چیست این بانو/ ندانم کیست این بانو

حسین و مجتبا و فاطمه- یا – حیدر ثانیست این بانو

سلام ای مادر غم ها، درود ای عمه ی سادات

ثنایت می کنم هر آینه ای فاطمه مرآت

ببین دل ها چگونه باز افتاده به زیر پات

که گفته دست نامحرم به تو نزدیک شد، هیهات

تو ایوب بلا، زینب/ تویی ام البکاء، زینب

امان از شام و از کوفه/ امان از کربلا زینب

سری بر نیزه ها شد قاری قرآن تو عمه

تنی صد پاره در گودال شد حیران تو عمه

حرم غارت شده، جان اسیران، جان تو عمه

سر عباس روی نیزه شد گریان تو عمه

اسیری ماجرا دارد/ غم و درد و بلا دارد

۰۰۰ و دخت فاطمه بودن/ عبور از کوچه ها دارد

اشک شوقه میباره نم نم

از چشای حیدر و زهرا

همه جمعن حتی ملائک

اومده چون زینب کبری

شب عشق و جنون / برای ما امشبه

آخه تولده خواهر ارباب بی بی جان زینبه

زینبی کوثریم تا ابد حیدریم

شب عشق و جنون / برای ما امشبه

آخه تولده خواهر ارباب بی بی جان زینبه

چه قدر شادن همه امشب

اومد عشق دلای بیتاب

هیچ جا آروم نمیشه زینب

به جز روی دستای ارباب

مادر میخونه براش / آرامش قلب من

دورش میگردن داداش حسین و داداش بزرگش حسن

زینبی کوثریم تا ابد حیدریم

شب عشق و جنون / برای ما امشبه

آخه تولده خواهر ارباب بی بی جان زینبه

آسمان را ستاره باران کن

آمده آسمانی از خورشید

باز هم لطف حق تجلی یافت

آمده آیه‌هایی از توحید

می‌توان نذر این قدم‌هایش

دسته گل‌های یاس را پاشید

می‌شود خاک درگهش باشیم

می‌توان خاک پاش را بوسید

می‌توان جلوه‌های زهرا را

در صفات خدایی او دید

می‌توان عطر جنت حق را

از قنوت نماز او بوئید

می‌‎توان وصف صبر او را هم

روی کاغذ شبیه کوه کشید

تا در این خانه خانمی شده بود

چشم همسایه، سایه اش که ندید

او علمدار عصر عاشوراست

نرگس آسمانی زهراست

آسمان آسمان نگاهش نور

آمده آسمانی از رحمت

آمده اسوه رشادت‌ها

اسوه پاک دامنی، عفت

مظهر روشنایی و نور و

با حیا و حجاب و با عزت

از کلامش چه می‌توان گفتن

چقَدَر با نفوذ و با قدرت

بسته دل بر حسین و بر حسن و

علوی خوی و فاطمی شوکت

در مدال الهی ثقلین

نام او هم ردیف با عترت

کم ندارد که دیگر او چیزی

از مقام الهی عصمت

گفته همچون حسین او، هیهات

که دهد تن به خواری و ذلت

اوست رمز دعا برای فرج

رمز پایان دهنده غیبت

درومده ماه شبای فاطمه

داده خدا یه فاطمه به فاطمه

ملائکه میخونن و با هم میگن

می‌میره برای فاطمه

داره حیدر می‌خونه لالایی برای دخترش

داره اشکاش می‌ریزه دونه دونه روی دامنش

چه آرومه تا که اومد بالاسرش

عشقه این همه زیبایی

دل و مستی و شب شیدایی

برای دختر هلاکه بابا

همه دخترها می‌شن بابایی

صدای گریه پیچیده توی خونه

پیش هیچ کسی آروم نمی‌گیره

می‌گه ارباب که بدین خواهرمو آخه بی حسین نمی‌تونه

صدا خنده‌اش دوباره رسیده توو همه آسمونا

برا عشقش لیلی سر میذاره توو بیابونا

عاشقیشون توو عالم افتاده سر زبونا

امشب شب حاجاته شب میلاد عمه‌ی ساداته

گدایی این خونه کار من

کرامت از کمترین کاراته

درومده ماه شبای فاطمه

داده خدا یه فاطمه به فاطمه

ملائکه میخونن و با هم میگن

می‌میره برای فاطمه

امشب شب حاجاته شب میلاد عمه‌ی ساداته

کاش دوباره برم اون صحن و سرا

بشینم روبه روی گنبد طلا

خواهش دلم رو بی‌ریا بگم

دوباره می‌خوام یه کربلا

از عمو جان بگیرم برات سفر کربلامو

توی ذهنم بیارم همه دعاها و حاجتامو

بریزم دور یکجا همه‌ی غم‌ها و غصه‌هامو

اومد خواهر ثارالله خدای عشق دلای آگاه

به اذن حیدر بگو بسم‌ الله

بریم تا صحن ابا عبدالله

بیت نبوت گلشن، چشم ولایت روشن

لاله ز دامن ریزید، یکسره دامن دامن

بنی الزهرا مبارک باد (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

کوثر قرآن زهرا کوثر دیگر زاده

بر اسدالله امشب فاطمه دختر زاده

رسول‌الله تماشا کن (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

مصحف زهرا رویش، چشم برادر سویش

ختم رسالت کرده چون گل جنت بویش

دُر عصمت، یم عفت (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

هیبت حیدر دارد، حُسن پیمبر دارد

عصمت مادر دارد، عشق برادر دارد

یا ثارالله، انصار الله (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

از نفس جان بخشش، روح مسیحا ریزد

از مه رویش دائم، جلوه زهرا خیزد

سبحان‌الله، سبحان‌الله (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

در کف ساقی چشمش جام بلا می‌بیند

در بغل ثارالله کرب و بلا می‌بیند

بلا دیده، پسندیده (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

ج

با خبر کرد نسیمی همه ی دنیا را

متلاطم شده دیدند دل دریا را

گل سرخی که می از قطره ی شبنم می زد

مست می کرد ز بوی نفسش صحرا را

چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین

شور می داد ز حال خوش خود بالا را

چشم هایی به روی چشم دگر وا شد و بعد

دل مجنون کسی برد دل لیلا را

بین آغوش برادر چقدر آرام است

چقدر ناز ربودست دل بابا را

گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید

عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را

زینت خانه ی مهتاب به دنیا آمد

زینب حضرت ارباب به دنیا آمد

چهره اش منعکس از طلعت روی زهراست

عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست

حضرت زینب کبری خودش اقیانوسیست

گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست

اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست

از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست

مادری کرد برای سه امامش زینب

پس ولایت به پرستاری او پا برجاست

سوره ی مریم قرآن نمی از تفسیرش

وسعت روح بزرگش چقدر نا پیداست

بهترین خوبترین خواهر دنیا آمد

حضرت فاطمه ی دیگرآمد

مولودی شور ولادت حضرت زینب

درخت معرفت داده ثمر حیدر، ثمر زهرا

در ایجاد جهان دارد اثر حیدر، اثر زهرا

دلیل آفرینش هست اگر حیدر، اگر زهرا

ندا آمد در این خانه : خبر حیدر! خبر زهرا!

جلیله می رسد دیگر/ جمیله می رسد دیگر

جهالت خوار خواهد شد/ عقیله می رسد دیگر

فروغ چشم پیغمبر بر این خانه شده نازل

حدیث قدسی دیگر بر این خانه شده نازل

دوباره سوره کوثر بر این خانه شده نازل

محمد، باز یک دختر بر این خانه شده نازل

به دامن گل بریز امشب/ گل خنده رسان بر لب

زمین را نورباران کن/ که آمد حضرت زینب

درخت بردبار روبروی بادها زینب

فهیمه، عالمه، معصومه و روح دعا زینب

نبوت مسلک و عبد ولایت آشنا زینب

بود ذکر همه کروبیان امروز یازینب

به طاق آسمان ماه او/ مسیر و شاخص راه او

یدالله، فوق ایدیهم/ یدالله یدالله او

که هست او؟ خواهر طوفان، که هست او دختر کولاک

مفسر زاده و تفسیر وحی خواجه ی لولاک

طنین خطبه اش تیری به قلب دشمن سفاک

جمالش در حجاب از دیدگان کور هر ناپاک

ندانم چیست این بانو/ ندانم کیست این بانو

حسین و مجتبا و فاطمه- یا – حیدر ثانیست این بانو

سلام ای مادر غم ها، درود ای عمه ی سادات

ثنایت می کنم هر آینه ای فاطمه مرآت

ببین دل ها چگونه باز افتاده به زیر پات

که گفته دست نامحرم به تو نزدیک شد، هیهات

تو ایوب بلا، زینب/ تویی ام البکاء، زینب

امان از شام و از کوفه/ امان از کربلا زینب

سری بر نیزه ها شد قاری قرآن تو عمه

تنی صد پاره در گودال شد حیران تو عمه

حرم غارت شده، جان اسیران، جان تو عمه

سر عباس روی نیزه شد گریان تو عمه

اسیری ماجرا دارد/ غم و درد و بلا دارد

۰۰۰ و دخت فاطمه بودن/ عبور از کوچه ها دارد

اشک شوقه میباره نم نم

از چشای حیدر و زهرا

همه جمعن حتی ملائک

اومده چون زینب کبری

شب عشق و جنون / برای ما امشبه

آخه تولده خواهر ارباب بی بی جان زینبه

زینبی کوثریم تا ابد حیدریم

شب عشق و جنون / برای ما امشبه

آخه تولده خواهر ارباب بی بی جان زینبه

چه قدر شادن همه امشب

اومد عشق دلای بیتاب

هیچ جا آروم نمیشه زینب

به جز روی دستای ارباب

مادر میخونه براش / آرامش قلب من

دورش میگردن داداش حسین و داداش بزرگش حسن

زینبی کوثریم تا ابد حیدریم

شب عشق و جنون / برای ما امشبه

آخه تولده خواهر ارباب بی بی جان زینبه

آسمان را ستاره باران کن

آمده آسمانی از خورشید

باز هم لطف حق تجلی یافت

آمده آیه‌هایی از توحید

می‌توان نذر این قدم‌هایش

دسته گل‌های یاس را پاشید

می‌شود خاک درگهش باشیم

می‌توان خاک پاش را بوسید

می‌توان جلوه‌های زهرا را

در صفات خدایی او دید

می‌توان عطر جنت حق را

از قنوت نماز او بوئید

می‌‎توان وصف صبر او را هم

روی کاغذ شبیه کوه کشید

تا در این خانه خانمی شده بود

چشم همسایه، سایه اش که ندید

او علمدار عصر عاشوراست

نرگس آسمانی زهراست

آسمان آسمان نگاهش نور

آمده آسمانی از رحمت

آمده اسوه رشادت‌ها

اسوه پاک دامنی، عفت

مظهر روشنایی و نور و

با حیا و حجاب و با عزت

از کلامش چه می‌توان گفتن

چقَدَر با نفوذ و با قدرت

بسته دل بر حسین و بر حسن و

علوی خوی و فاطمی شوکت

در مدال الهی ثقلین

نام او هم ردیف با عترت

کم ندارد که دیگر او چیزی

از مقام الهی عصمت

گفته همچون حسین او، هیهات

که دهد تن به خواری و ذلت

اوست رمز دعا برای فرج

رمز پایان دهنده غیبت

درومده ماه شبای فاطمه

داده خدا یه فاطمه به فاطمه

ملائکه میخونن و با هم میگن

می‌میره برای فاطمه

داره حیدر می‌خونه لالایی برای دخترش

داره اشکاش می‌ریزه دونه دونه روی دامنش

چه آرومه تا که اومد بالاسرش

عشقه این همه زیبایی

دل و مستی و شب شیدایی

برای دختر هلاکه بابا

همه دخترها می‌شن بابایی

صدای گریه پیچیده توی خونه

پیش هیچ کسی آروم نمی‌گیره

می‌گه ارباب که بدین خواهرمو آخه بی حسین نمی‌تونه

صدا خنده‌اش دوباره رسیده توو همه آسمونا

برا عشقش لیلی سر میذاره توو بیابونا

عاشقیشون توو عالم افتاده سر زبونا

امشب شب حاجاته شب میلاد عمه‌ی ساداته

گدایی این خونه کار من

کرامت از کمترین کاراته

درومده ماه شبای فاطمه

داده خدا یه فاطمه به فاطمه

ملائکه میخونن و با هم میگن

می‌میره برای فاطمه

امشب شب حاجاته شب میلاد عمه‌ی ساداته

کاش دوباره برم اون صحن و سرا

بشینم روبه روی گنبد طلا

خواهش دلم رو بی‌ریا بگم

دوباره می‌خوام یه کربلا

از عمو جان بگیرم برات سفر کربلامو

توی ذهنم بیارم همه دعاها و حاجتامو

بریزم دور یکجا همه‌ی غم‌ها و غصه‌هامو

اومد خواهر ثارالله خدای عشق دلای آگاه

به اذن حیدر بگو بسم‌ الله

بریم تا صحن ابا عبدالله

بیت نبوت گلشن، چشم ولایت روشن

لاله ز دامن ریزید، یکسره دامن دامن

بنی الزهرا مبارک باد (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

کوثر قرآن زهرا کوثر دیگر زاده

بر اسدالله امشب فاطمه دختر زاده

رسول‌الله تماشا کن (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

مصحف زهرا رویش، چشم برادر سویش

ختم رسالت کرده چون گل جنت بویش

دُر عصمت، یم عفت (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

هیبت حیدر دارد، حُسن پیمبر دارد

عصمت مادر دارد، عشق برادر دارد

یا ثارالله، انصار الله (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

از نفس جان بخشش، روح مسیحا ریزد

از مه رویش دائم، جلوه زهرا خیزد

سبحان‌الله، سبحان‌الله (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

در کف ساقی چشمش جام بلا می‌بیند

در بغل ثارالله کرب و بلا می‌بیند

بلا دیده، پسندیده (۲)

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

زینب کبرا آمد زینت بابا آمد

باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت

یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت

متولد شده بود آینه حجب و حیا

دختری که دم او هیبت مولایی داشت

بسکه از آمدنش چشم علی روشن شد

باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت

مانده بودم چه بگویم به خدا این نوزاد

دختری بود که صد آینه آقایی داشت

عشق باباست به دختر همه اش کار دل است

بی سبب نیست که بابا تب بالایی داشت

یاسمن منتظر آمدن دلبر بود

علت این بود اگر دیده دریایی داشت

یک نفر گفت حسین آمد و او غوغا کرد

ناگهان دیده نورانی خود را وا کرد

آمده آینه حضرت زهرا بشود

آمده زینت جان و دل بابا بشود

دختر فاطمه و ام ابیهای علیست

پس عجب نیست که او زینب کبری بشود

نام زینب که می آید به خدا جا دارد

کوه دریا شود و موج زنان پا بشود

می تواند همه دم با نظر فاطمی اش

هرکسی را که نظرکرد مسیحا بشود

شب میلاد قرار دل ارباب حسین

نامه ام را برسانید که امضا بشود

اینچنین دختری از فاطمه باید هم که

آبروی نسب آدم و حوا بشود

شوری افتاده به هر دل که بیانش سخت است

هرکسی نوکر زینب بشود خوشبخت است

او که نور پدر حضرت زهرا را داشت

خلق و خوی پسر حضرت زهرا را داشت

متولد شد و شیرینی این دنیا شد

آنکه نامش شِکر حضرت زهرا را داشت

به دل حیدر کرار جلایی بخشید

آنکه نامش اثر حضرت زهرا را داشت

از بزرگی نگاهش همگی فهمیدند

اینکه زینب جگر حضرت زهرا را داشت

مرتضی مست خدا شد که گلش را بویید

دید عطر سحر حضرت زهرا را داشت

از گدا پروری و خانمی اش شد معلوم

اینکه دستش هنر حضرت زهرا را داشت

بی سبب نیست که زهرا می کوثر می خواست

از خدای خودش این مرتبه دختر می خواست

دختر شیرخدا آینۀ شیر خداست

دختر فاطمه والله که دریای حیاست

بعد زهرا به خدا در ادب و علم و حجاب

پرچم زینب کبراست که خیلی بالاست

زینب آن بانوی با عزت و والایی که

یکی از پابه رکابان حریمش سقاست

جگری نیست کسی را که کشد معجر او

چونکه او بنت علی شیر زن کرببلاست

آنقدر مثل پدر مست خداوند شده

که شهادت همه جا در نظر او زیباست

وای اگر قصد کند خطبه بخواند زینب

زود ثابت بکند دشمن زینب رسواست

از لب خطبه او در و گهر می ریزد

تیغ بردارد اگر یکسره سر می ریزد

دست او بسته شد و حوصله او سر رفت

لب گشود و همه گفتند علی منبر رفت

گفت لاحول ولا قوه الا بالله

همه گفتند که مولا به سوی خیبر رفت

همه گفتند که او تیغ دمش حیدری است

ذهن ها سوی سخن پروری حیدر رفت

ذوالفقاری که به لب داشت در آمد ز غلاف

خطبه آغاز شد و آبروی لشگر رفت

آنقدر گفت که افتاد یزید از تختش

آنقدر گفت که اشک همه آنجا سر رفت

ناگهان در وسط گریه و اشک مردم

مردی از جای پرید و طرف یک سر رفت

چشم زینب به سر سوخته یار افتاد

فکر آن روز که رفته سر بازار افتاد

شاعر : مهدی نظری

با نام بلند او نوشتیم
از زلفِ کمند او نوشتیم

تلخیم ولی شکر فروشیم
تا ز پند گفتارنشین او نوشتیم

از اَشهدُ اَنَّ عشق مولا
یعنی به پسند او نوشتیم

آزاد شدیم از دو دنیا
خود را که به بند او نوشتیم
– –
ما را به لب نجف نوشتند
ما را رطب نجف نوشتند

ای تاکترین سبویِ مستی
ای پاکترین وضوی مستی

ما مرد شراب عشق هستیم
ای جانم از آبروی مستی

ساقی چه کنیم آتشینیم
مُردیم در آرزوی مستی

برخیز که تر کنیم امشب
از نامِ علی گلوی مستی
– –
با ناد علی بزن نوایی
بسم اله اگر حریف مایی

از کوثر عشق آب خوردیم
از جام علی شراب خوردیم

انگور ضریحِ نقره کوبیم
عمریست که نابِ ناب خوردیم

از شَعشعه‌یِ حضور گرمیم
تا پرتو آفتاب خوردیم

سوگند نمیرویم جایی
ما نان ابوتراب خوردیم
– –
دلداده‌ی بی اراده هستیم
یعنی که حلال‌زاده هستیم

بر روی جهاز ، ناگهان گفت
در حلقه‌ی جمع حاجیان گفت

فریاد علی علیش پیچید
بالاتر از اوج آسمان گفت

دیروز به دوش او علی بود
امروز علی علی بجان گفت

شد محضرِ فاطمه شرفیاب
جبریل…چنین نفس زنان گفت
– –
ای میر وزیری ات مبارک
امروز امیری ات مبارک

آورد اگر خدا علی را
تا گم نکنیم ما علی را

رو کرد برای آفرینش
یک جلوه‌ی مرتضی علی را

حق داشت نبی کسی نبیند
او دیده که را؟ که را؟ علی را

حک کردپیمبر ازهمان روز
بر خاتمِ خویش یا علی را
– –
تا کعبه‌ی مومنین نمی‌شد
این دین بزرگ دین نمی‌شد

ای وای اگر قدم بکوبد
با تیغِ دو دَم دو دَم بکوبد

او یک تنه صد سپاه را با
یک جذبه‌ی خود بهم بکوبد

زینب خود مرتضی است وقتی
فریاد سرِ ستم بکوبد

از حضرت حیدر است ارثش
عباس اگر علم بکوبد
– –
تا تیغ خود از غلاف برداشت
صد بار زمین شکاف برداشت

گیرم که خیال خام دارد
این خصم همیشه دام دارد

گیرم که همیشه کینه توز است
یا نقشه‌ی انتقام دارد

ما شیعه‌ی مرتضی شدیم و
این سیره چنین پیام دارد:

ما را چه غم از هزار دشمن
ایرانِ علی امام دارد
– –
ما فاتح قله‌ی جهانیم
ما لشکر صاحب الزمانیم

آیین علی همیشه جاریست
آئینه‌ای از شکوهِ باریست

آیین علیست رادمردی
دور از ستم و سیاه کاریست

آیین علیست دستگیری
آیین علی گذشت و یاریست

آیین علی علی بسازد
در راه حسین سربداریست

من را ببرید سرزمینش
باشد برسم به اربعینش

حسن لطفی

>>>این است زینب<<<

جان پُرزشرارۀ حسین است

دل زخمی وپارۀ حسین است

تابندگی ستارۀ صبح

ازنورستارۀ حسین است

ای شیعه ببال تا قیامت

جنت به اشارۀ حسین است

جذاب ترین زمان هیئت

یک لحظه نظارۀ حسین است

جان دادن شیعه مبتنی بر

دیداردوبارۀ حسین است

ای اهل جهان همه بدانید

زینب همه کارۀ حسین است

کربلا دارالنعیم زینب

کعبه خودتحت حریم زینب است

شیعیان چون برحسین دلباختند

درسماء هم زینبیه ساختند

چهرۀ حیدرچوحق آیینه زد

سنگ زینب را حسین برسینه زد

اوفقط لبخند برگل میزند

بیکران تا بیکران پُل میزند

زینب ازاستادهم بالازده

قابها راقاب یا زهرا زده

مُدعی کورشدی درراستی

قهرمان کوفه رانشناختی

اوبه تنگ انداخته حکام را

اوگشوده قفل شهرشام را

زینب وذلت خیال واهی است

اوسراپا بینش آگاهی است

شاخص شخصیت زینب حیاست

هرزنی رازینبی گفتن خطاست

مُدعی واشدی درراستی

قهرمان کوفه رانشناختی

گرامیرشام راذیب وزراست

پیش زینب ازمگس هم کمتراست

الهی به زینب کبری

الهم عجل لفرج ولیک

قوت تمام دلها

استادشجاعی

ای اختر فضائل و ای آسمان صبر
ای زینب ای به گلشن دین باغبان صبر

گر شد حسین تشنه جگر قهرمان عشق
نازم به همتت که توئی قهرمان صبر

گشتی تو سرفراز که در دشت کربلا
دادی چنانکه خواست خدا، امتحان صبر

در حیرتم که صبر تو را وصف چون کنم
کلک زبان بریده ندارد بیان صبر

توصیف صبر توست مگر آنچه حق نزول
فرموده در کتاب مقدس به شأن صبر

دوران زندگانی هر کس زمان اوست
دوران زندگیّ تو باشد زمان صبر

ای یادگار فاطمه تا روز رستخیز
عاجز به وصف صبر تو باشد زبان صبر

کردی تو صبر تا که ظفر یافتی به خصم
آری ظفر همیشه رود هم عنان صبر

«خسرو» به یاد صبر فراوانت اوفتد
در هر کجا که گفته شود داستان صبر

سیدمحمد خسرو نژاد

شعر علی شکاری ویژه ولادت حضرت زینب (س)

مرا اسیر دو لبخند زینبم کردند

هزار شکر که در بند زینبم کردند


عزیز خانه‌ی حق ماده شیر آورده

امیره ایی ز. برای امیر آورده


به روی دست علی آنچنان نمایان که

خدا دلیل دگر بر غدیر آورده


پیام وحی برای پیمبر خاتم

خبر زعالمه‌ای بی نظیر آورده


شب ولادت گریه است فاطمه امشب

که غم به قلب تو درد کثیر آورده


امیر زاده همیشه امیر می‌ماند

در این میانه که نام اسیر آورده


ولادت گل خیر النسا مبارکباد

طلوعش به نسل مرتضی مبارکباد


تویی که جلوه‌ی نامت مرا به بالا برد

مرا به سوی خداوند حی یکتا برد


کنار ساحل و جامانده بودم از کشتی

هوای تو ما را به سمت دریا برد


ببین چگونه اسیر نگار گردیدم

خودم جدا و دلم را جدا به یغما برد


به عقل پا زده مجنون یار گشتم تا

مرا به خاک نشینی شهر لیلا برد


سلام جانب او دادم و به جای جواب

چقدر ساده دلم را به سوی آقا برد


ستاره‌ی سحر شام کربلا بانو

نگاه می‌کنی و می‌کُشی مرا بانو


مقیم زلف تو حالی خراب میخواهد

چو شمع سوخته جانی مذاب میخواهد


تمام لشکر شب را به دست صبح بکُش

ببین که خانه ما آفتاب میخواهد


بلند می‌شود آری درفش دین خدا

رسول دیگری این انقلاب میخواهد


دلا زسینه می‌روی به شهر حسین

یقین بدار که این شهر باب میخواهد


برای آن که بماند وقار زینبی اش

شبیه زانوی سقا رکاب میخواهد


غروب علقمه اقتدار عباس است

عقیله خواهر محمل سوار عباس است


تمام نیزه نشینان تو را دعا کردند

میان دشت بلا تو در غمت رها کردند


دمی که بر رگ حلقوم عشق بوسه زدی

تو را به کعب نی کینه‌ها جدا کردند


به کوفه رفتی و بازار چشم نامحرم

تو را حقیر سرانگشتشان نما کردند


نگاه خسته‌ی یک ناقه سخت می‌گریید

تو را دمی که خارجیان خارجی صدا کردند


زدیده گریه‌ی باران نم نم آمده است

شب تولد تو یا محرم آمده است

زلف عفاف، رشته دامان زینب است
آیات صبر، پایه ایمان زینب است

ایثار و پاکدامنی و عزم و اقتدار
این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است

حبل المتینِ قافله سالار عاشقان
تا روز حشر، موی پریشان زینب است

گل زخم‌های پیکر صد پاره حسین
آیات بی‌شماره قرآن زینب است

هر کس که پا نهد به عزا خانه حسین
بر او کرم کنید که مهمان زینب است

سرهای نوک نیزه همه دسته‌های گل
تن‌های پاره پاره، گلستان زینب است

آن نیزه‌ای که خصم به قلب حسین زد
زخمش هنوز بر دل سوزان زینب است

با یاد صبح یازدهم، صبح بی حسین
هر روز صبح، شام غریبان زینب است

وقتی که گفت با سپه کوفه «اُسکُتوا»
دیدند کائنات به فرمان زینب است

وقتی رقیه را به ره شام می‌زدند
دیدم حسین، دست به دامان زینب است

یاللعجب مگر که قیامت به پا شده
بر نیزه آفتاب درخشان زینب است

مه بر فراز چرخ چراغ خرابه‌ها
خورشید نوک نیزه ثناخوان زینب است

روز جزا بهانه ما از برای عفو
خون حسین و دیده گریان زینب است

تا آفتاب بذل کند نور خویش را
«میثم» همیشه بنده احسان زینب است

غلامرضا سازگار

***

مادرت آسمان خوبی ها

پدرت از اهالی بالا

ای که شاگرد اشک تو آدم

ای هوادار عشق تو حوّا

گوشه ای از نجابتت مریم

شمّه ای از عروج تو عیسی

متحیر ز صبر تو ایوب

متوسل به طور تو موسی

همه شاگرد مکتبت هستند

از مسیحی گرفته تا بودا

پرچم کربلا به شانه ی توست

ای علمدار عصر عاشورا

فتنه ها را تو بر ملا کردی

کربلا را تو کربلا کردی

روح مضمون ناب یعنی تو

رمز پاکی آب یعنی تو

وامدار تلألؤت خورشید

حضرت آفتاب یعنی تو

ملأت کل شی یا زینب

همه با این حساب یعنی تو

صاحب رایت القیام حسین

واژه ی انقلاب یعنی تو

منجی تنگنای آخرتی

پس حساب و کتاب یعنی تو

غیر محرم کسی ندیده تو را

جلوه ی در حجاب یعنی تو

جنس نوری عقیله ی عشقی

تو بزرگ قبیله ی عشقی

مستجاب دعای بارانی

رحمت لحظه های بارانی

گاه گاهی که چشم تو ابریست

رنگ حال و هوای بارانی

روی سجاده نم نم باران

نیمه شب ها صدای بارانی

آسمان با دل تو میگیرد

پس تو بی شک خدای بارانی

بی برادر چقدر میباری

خواهر نینوای بارانی

کربلا،کوفه،شام،کرب و بلا

همه جا پا به پای بارانی

خرّم و سبز در بهارانی

شیعیان نزول بارانی

هم به دنیا هم آخرت هستی

شأن آیات مغفرت هستی

ای که در اشک هم مساوی با

اجر هر دو برادرت هستی

تو شبیه خدیجه ای بانو

یعنی یار پیمبرت هستی

مادری میکنی برای حسین

خوب شد بعد مادرت هستی

چوب محمل گواه عاشقی است

پای معشوق با سرت هستی

ابر خون روی چهره ات یعنی

و اذا الشمس کورت هستی

خواهر بوی سیب بانو جان

یار شیب الخضیب بانو جان

آفتاب نگاه تو زیباست

آسمان پناه تو زیباست

چشمهایت ندیده جز خوبی

کربلا در نگاه تو زیباست

رخ خورشید مغربی شده است

بس که بر نیزه ماه تو زیباست

ناله های تو نوحه میخواند

روضه ی اشک و آه تو زیباست

کودکان پابرهنه دنبالت

چقدر این سپاه تو زیباست

تو و هشتاد و چهار کودک و زن

بی کس و خسته و جدا ز وطن

شاعر : حسین رستمی

عالم تمام عرصه جولان زینب است

صد جبرئیل گوش به فرمان زینب است

هرچه بلا به راه خدا میرسد نکوست

نص صریح آیه قرآن زینب است

از بس دعای زینب کبری گره گشاست

حتی حسین دست به دامان زینب است

آن ما رایت گفتن در اوج غصه ها

یک گوشه از حقیقت ایمان زینب است

طوفان گریه هاست کمی دیدن حسین

تنها دلیل چهره خندان زینب است

یک لحظه پا ز راه خدا پس نمی کشد

هر کس که عالمانه مسلمان زینب است

هر کس که در عزای حسینش شریک شد

فردا به لطف فاطمه مهمان زینب است

در ماجرای شام دلم قرص و محکم است

پرهای جبرئیل نگهبان زینب است

حتی برای روزی خود غصه هم نخور

روزی خلق دست غلامان زینب است

بی تاب و بی تبی مرا بیشتر کنید

روزی زینبی مرا بیشتر کنید

مستی اگر که شرط عبادات می شود

پس عشق یار افضل طاعات می شود

مستی اگر ز باده زینب شود پدید

میخانه نیز قبله حاجات میشود

یک روزه راه صد شبه طی میشود رفیق

ذکرش دلیل سیر مقامات می شود

در ذات لایزال خدا جلوه گر شود

هر ذره ای که جلوه این ذات می شود

اصلا بدیهی است که سلطان عالم است

هر کس غلام عمه سادات می شود

یک نسخه ی برابرِ اصلِ ز فاطمه است

آنجا که سخت گرم مناجات می شود

مبهوت مانده دهر از این صبر بی نظیر

نه، بلکه صبر هم به خدا مات می شود

آن حالتی که عاشق زینب گرفته است

شک هم نکن که افضل حالات می شود

یک دم اگر نگاه کند بر دل حقیر

دل صاحب تمام کرامات می شود

در باب فضل زینب اگر حرف کم زدیم

تنها برای عقل مراعات می شود

از لحظه ولادت خود با حسین بود

تا لحظه شهادت خود با حسین بود

مرغ دلم به کوی شما پرکشیده است

با سر به سوی مجلست امشب دویده است

در وادی شجاعت و مردانگی و صبر

مردانه چون تو شیرزنی کس ندیده است

مشغول فتح کوفه که بودی تمام شهر

از نای تو صدای علی را شنیده است

از جانب دمشق شما سالیان سال

بوی بهشت سمت دل ما وزیده است

سوگند میخورم که خدا این غلام را

تنها برای نوکریت آفریده است

عالم بدان که فخر من این است از ازل

زینب مرا برای غلامی خریده است

خانم بیا ببین که غلام سیاهتان

از هر چه غیر عشق شما دل بریده است

این افتخارم است که قلب حزین من

تنها برای زینب کبری طپیده است

عشقت به جان خریده ام ارزان نمی دهم

بی اذن تو به هیچ کسی جان نمی دهم

بخت دلم بدون نگاهت سپید نیست

هرگز کسی ز لطف شما نا امید نیست

بی فایده است شور بدون شعور، پس

احساسِ بی ولایت زینب مفید نیست

مدیون استقامت تو دین احمدی است

قرآنِ بی شکوه وجودت، مجید نیست

چون کوه استوار، دلِ من به راهتان

سرو است در برابر دشمن چو بید نیست

بی عشق تو جهادگرِ در مسیر حق

حتی اگر که کشته شود هم شهید نیست

صد مرده زنده کردن با ذکر یاعلی

از نوکران حضرت زینب بعید نیست

این ارث مادر است رسیده به زینبش

پس بی دلیل موی شما هم سپید نیست

بی بی اسیر غصه مادر شدی و پس

تا فاطمیه هست دگر عید، عید نیست

همواره در عزای شما گریه می کنم

نوروز پا به پای شما گریه می کنم

شاعر : حسین صیامی

شعر وحید قاسمی ویژه ولادت حضرت زینب (س)

پرورش یافته‌ی دامن زهرا هستی

دانش آموخته‌ی مکتب مولا هستی

مریم از محضرتان درس حیا آموزد.

چون که محجوب‌ترین دختر حوا هستی

جان گرفته شجر طیبه از آمدنت

فصل سرسبز تولّا و تبرّی هستی

خطبه ات، معجزه ات، منجی موسی صفتان

تو کلیمی که فقط بی ید بیضا هستی

بانگ کوبنده‌ی تان بر همگان ثابت کرد

با ابالفضل علمدار هم آوا هستی

طینت مرده‌ی شان زنده شد و فهمیدند

علوی زاده‌ای و مثل مسیحا هستی

دل دریایی تان در تب امواج غروب

معنی واقعی هیبت دریا هستی

واژه‌ها پیش مقامت همه تعظیم کنند

تو خداوند نمادین غزل‌ها هستی

روضه هامان همه با یاد شما ختم شود

از همه زاویه‌ها روشن و پیدا هستی

بعد هفتاد و دو زخمی که به جانت زده اند

باز در بحبوحه حادثه سرپا هستی

راز آن عصر غم انگیز چرا فاش نشد

تو مه آلودترین فرد معمّا هستی

شعر مدح حضرت زینب (س)

دیده آزاد مردان اشک بار زینب است

کوه صبرو استقامت بی قرار زینب است

در اسارت خلق را آزادگی آموخته
چون خدا در این اسیری پاسدار زینب است

باید از دخت علی کار علی را خواستن
لاجرم با خصم دین پیکار کار زینب است

مادرش آموزگار مکتب شرم وحیاست
فارق التحصیل دانشگاه مادر زینب است

آنکه با ایراد نطقی کاخ استبداد را
کرد ویران بر سر قوم ستمگر زینب است

آنکه داغ شش برادر را بدل هموار کرد
تابماند جاودان دین پیمبر زینب است

تازیانه خوردن و از دین حق کردن دفاع
فاطمه در این روش آموزگار زینب است

گر مدال فاطمه از میخ در بر سینه بود
خون پیشانی مدال افتخار زینب است

قلبها، جانها نفسها نطق‌ها، اندیشه‌ها
جملگی بایک نگه در اختیار زینب است

هست از در‌های جنت یک درش باب الحسین
فاش می‌گویم کلید قفل آن در زینب است

~*~*~*~*~*~*~*~*~*~

زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت

زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگر چه حرا نداشت

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت

زینب اگر نبود حسینی نمی‌شدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت

زینب هر آن چه گفت تماماً حسین بود
اصلاً به غیر نام حسین اعتنا نداشت

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

جایی پریده است که پیدا نمی‌شود
حتی عروج این همه بالا نمی‌شود

دیدند صبح آمده اما در آسمان
خورشید شهر فاطمه پیدا نمی‌شود

یا ایها الرسول چرا آفتاب صبح
در آسمان شهر تماشا نمی‌شود

فرمود: زینب آینه روی دخترم
آن که مقام بی حدش املا نمی‌شود

چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش
امروز آفتاب هویدا نمی‌شود

حقش نبود کعبه نیلوفرش کنند
حقش نبود سر زده بی معجرش کنند

لب‌هاش تشنه بود ولی رود نیل بود
بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود

زینب، فرشته، آینه، حوریه، عاطفه
از جنس خانواده ای از این قبیل بود

گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود
شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود

کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد
از دست خانمی که تماماً اصیل بود

ویرانه کرد کاخ بلند یزید را
زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود

علی اکبر لطیفیان

گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد
از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد

هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست
رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست

پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب

من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد
جبرئیلم همه بال و پرم می‌سوزد

من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو
من در این مرحله لالم چه بگویم از تو

چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است

چه بگویم که خداوند روایتگر توست
تار و پود همه افلاک نخ معجر توست

روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد
لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد

آمدی تا که فقط زینت مولا باشی
تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی

آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند

چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره «اعطینا» شد

عشق عالم به تو از بوسه مکرر می‌گفت
به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت:

بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود

سیدحمیدرضا برقعی

پائین تر از آنیم ز بالا بنویسیم
یا این که بخواهیم شما را بنویسیم
ما کوزه ی اندیشه یمان کمتر از آن است
تا این که بخواهیم ز دریا بنویسیم
آن قدر به ما وقت ملاقات ندادند
تا گوشه ی چشمی ز تماشا بنویسیم
ما را لُلُلُک لُکنت محض آففریدند
تا مدح تو با لهجه ی موسی بنویسیم
هر جا که حسین ابن علی حک شده باید
زیرش مددی زینب کبری بنویسیم
از وسعت نوری بنویسیم که تابید
ای نقطه ی تاریک حوالی تو خورشید
بسیار شنیدیم ولی کم ز تو گفتند
ناگفته زیاد است اگر هم ز تو گفتند
نُه ماه تو در کالبد فاطمه بودی
گاهِ متولد شدنت عالمه بودی
از چهره ات این گونه گرفتند نتیجه
هم مادر و هم دختر زهراست خدیجه
بر روی زمین از تو بگوییم چگونه
ای شیوه ی تفسیر تو در عرش نمونه
لب باز کنی هرچه نفس بند می آید
از حنجرت آیات خداوند می آید
پیوند صمیمانه ی دریا زده بر باد
آرامش آمیخته با لهجه فریاد
قول تو فصیح است بدان گونه که زهرا
این غرش شیر است همان گونه که مولا
دستی به در قلعه ی خیبر زد و از جا
لا حول و لا قوه ای وای مبادا.
ای کوفه به خاطر بسپار این عظمت را
در دست اگر تیغ دو صد مرد ندارد
بر پای اگر از تاختنش گرد ندارد
پیشانی او پارچه زرد ندارد
این دختر مولاست هم آورد ندارد
ای کوفه به خاطر بسپار این عظمت را
گاهی که به ناگاه گذر میکند از راه
با طرز وقاری که برش کوه شود، کاه
خورشید فرا روی وی و پشت سرش ماه
جز این نبود منزلت دختر یک شاه
ای کوفه به خاطر بسپار این عظمت را
ای کوفه چه زود این همه از یاد تو پر زد
این لکه ی ننگ از چه ز دامان تو سرزد
زینب که دمی راهی بازار نمی شد
از معجر او باد خبردار نمیشد
اکنون به چه جرم است وِ را کوچه به کوچه
دشنام، تماشا، سر بر نیزه، چه و چه
از گریه ی بر دختر حیدر بنویسیم
یک مرتبه خواهر دو برادر بنویسیم
شاعر:حسین رستمی

شعر وحید قاسمی ویژه ولادت حضرت زینب (س)

نسیم پرده‌ی گهواره را تکان می‌داد

برای عرض ارادت، خودی نشان می‌داد


ستاره‌های درخشان خوشه‌ی پروین

کنار پنجره مبهوت کودکی شیرین

شمیم قدسی او در مدینه پیچیده

بهار آمده، بلبل به غنچه خندیده


چکاوکان به در باغ ریسه می‌بندند

شکوفه‌ها همه دیوانه وار می‌خند ند


نشانه‌های ظهور مسیح ظاهر شد

مدینه مرکز ثقل خیال شاعر شد


نسیم گرد سر نو رسیده دف می‌زد

بنفشه داخل گلدان مدام کف می‌زد


صدای خواندن پروانه‌ها چه زیبا بود

تبسم لب شیر خدا چه زیبا بود


ز. نور طلعت رویش ستاره حیران شد

و ماه با عجله پشت ابر پنهان شد


ستاره گفت: به خورشید:- بی خبر ساده -

خدا به فاطمه خورشید دیگری داده


زمان سیطره وسلطه گشته طی خورشید

شکسته حرمت پوشالی تو‌ای خورشید


حریر جذبه‌ی چشمان او اهورایی ست

طلوع خنده‌ی زینب عجب تماشایی ست


بساط فخر فروشی ز. آسمان بر چین

بیا زمین به تماشای دخترک بنشین


بیا ببین که ندیدی کسی به این پاکی

شدند خادمه اش، حوریان افلاکی


نگاه حیرت خورشید تا بر او افتاد

اسیر بند جنون گشت و نعره‌ها سر داد


هوار می‌زدومی گفت:وه چه نوری داشت!

شبیه مادر خود چهره‌ی صبوری داشت


بدون شبه وشک از قبیله‌ی نور است

میان هاله‌ی انوار خویش مستور است


وقار و نور جبینش به مصطفی رفته.

ولی غرور نگاهش به مرتضی رفته


چه کودکیست! که خود اشهدین می‌گوید

و گاه خنده کنان یا حسین می‌گوید


چه کودکیست! که گوید ثنای رب جلی

دوچشم اوشده خیره به ذوالفقار علی

شعر علی اکبر لطیفیان ویژه ولادت حضرت زینب (س)

آن قدر عاشقیم که املا نمی‌شود

مستی ما که در قلمی جا نمی‌شود

زلف مرا به پنجره‌های ضریح عشق

طوری گره زدند، دگر وا نمی‌شود

باید که ناز داشت، کمی نیز غمزه داشت

هر دختر قبیله که لیلا نمی‌شود

آن کس که خاک پای مریدان میکده ست

محتاج معجزات مسیحا نمی‌شود

«تاک» مرا به عشق تو در خُم گذاشتند

حالا شراب می‌شود و یا نمی‌شود

ما مثل باده ایم شبی امتحان کنید

انگور زاده ایم شبی امتحان کنید


شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت

از حاجیان کعبه‌ی سبز شما نوشت

شکر خدا که دست قدر، دست سرنوشت

نام مرا شریف‌ترین خاک پا نوشت

صبح ازل به خاک تو پیشانی ام رسید

این سجده را فرشته به پای خدا نوشت

از ما سوال شد که اسیر تو می‌شویم؟

ما خواستیم و آیه‌ی «قالو بلی» نوشت

بالای سر در حرم کبریاییش

نام تو را به خط خودش با طلا نوشت

یعنی تمام جلوه‌ی آل عبا تویی

آیینه‌ی تمام نمای خدا تویی


اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت

موسی ادامه داشت، مسیحا ادامه داشت‌

ای بارش همیشه‌ی سجاده‌های نور

در امتداد چشم تو دریا ادامه داشت

بانو اگر به آینه‌ها سر نمی‌زدید

تاریکی همیشه‌ی دنیا ادامه داشت

در آسمان چهارم افلاک جا زدیم

آیات ردّ پای تو، اما ادامه داشت

تا زندگیت را به تماشا گذاشتی

آن عمر جاودانه‌ی زهرا ادامه داشت‌

ای آفتاب روشن شب‌های کربلا‌

ای زینب مدینه و زهرای کربلا

گفتیم آسمانی و دیدیم برتری

گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری

گفتیم دختر اسد الله غالبی

ایّام کوفه آمد و دیدیم حیدری

تو از زمان کودکیت تا بزرگیت

شیوا‌ترین مفسّر الله اکبری

تو از کدام طایفه هستی که مستقیم

فیض از حضور علم خداوند می‌بری

بر شانه‌های سبز تو بار رسالت است

تو اولین پیمبر بعد از پیمبری

خورشید روی تو شرف مشرقین شد

یک نیمه ات حسن شد و نیمت حسین شد‌

ای ماورای حد تصوّر کمال تو

بالاتر از پریدن جبریل بال تو

از مادری چنین، چنین دختری شود

هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو

غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده ایم

در انعکاس آینه‌های زلال تو

نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم

نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟

از گوشه‌های چشم تو ساحل درست شد

محض رضای پای تو محمل درست شد

تو زینبی و شیر زن بعد کربلا

تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا

زهرا، نبی، حسین و علی و حسن تویی

بانو تویی تو «پنج تن» بعد کربلا

گاهی که طعنه می‌شنوی صبر می‌کنی

یعنی تویی همان حسن بعد کربلا‌

ای گریه‌ی غریبی عریان بی کفن

حالا تویی و پیرهن بعد کربلا

قلبت تپید وسوره‌ی مریم شروع شد

غمگین‌ترین غروب محرّم شروع شد‌

ای سایه بلند اباالفضل بر سرت‌

ای بال جبرئیل گلستان معبرت

عباس هم رشیدی قد تو را ندید

از بس که سر بزیر بُود در برابرت

شب زنده دار شام غریبان کربلا

دل بسته بر نماز شب تو برادرت‌

ای خطبه‌ی صدای تو نهج البلاغه ات

وی محمل بدون جهاز تو منبرت

هجده سر بریده به دنبال چشم تو

هجده سر بریده نگهبان معجرت‌

این

قله نجابت شاهد است، جای تو

عطر حضور فاطمه دارد حیای تو