شعر مدح حضرت زینب (س)

دیده آزاد مردان اشک بار زینب است

کوه صبرو استقامت بی قرار زینب است

در اسارت خلق را آزادگی آموخته
چون خدا در این اسیری پاسدار زینب است

باید از دخت علی کار علی را خواستن
لاجرم با خصم دین پیکار کار زینب است

مادرش آموزگار مکتب شرم وحیاست
فارق التحصیل دانشگاه مادر زینب است

آنکه با ایراد نطقی کاخ استبداد را
کرد ویران بر سر قوم ستمگر زینب است

آنکه داغ شش برادر را بدل هموار کرد
تابماند جاودان دین پیمبر زینب است

تازیانه خوردن و از دین حق کردن دفاع
فاطمه در این روش آموزگار زینب است

گر مدال فاطمه از میخ در بر سینه بود
خون پیشانی مدال افتخار زینب است

قلبها، جانها نفسها نطق‌ها، اندیشه‌ها
جملگی بایک نگه در اختیار زینب است

هست از در‌های جنت یک درش باب الحسین
فاش می‌گویم کلید قفل آن در زینب است

~*~*~*~*~*~*~*~*~*~

زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت

زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگر چه حرا نداشت

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت

زینب اگر نبود حسینی نمی‌شدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت

زینب هر آن چه گفت تماماً حسین بود
اصلاً به غیر نام حسین اعتنا نداشت

زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

جایی پریده است که پیدا نمی‌شود
حتی عروج این همه بالا نمی‌شود

دیدند صبح آمده اما در آسمان
خورشید شهر فاطمه پیدا نمی‌شود

یا ایها الرسول چرا آفتاب صبح
در آسمان شهر تماشا نمی‌شود

فرمود: زینب آینه روی دخترم
آن که مقام بی حدش املا نمی‌شود

چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش
امروز آفتاب هویدا نمی‌شود

حقش نبود کعبه نیلوفرش کنند
حقش نبود سر زده بی معجرش کنند

لب‌هاش تشنه بود ولی رود نیل بود
بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود

زینب، فرشته، آینه، حوریه، عاطفه
از جنس خانواده ای از این قبیل بود

گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود
شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود

کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد
از دست خانمی که تماماً اصیل بود

ویرانه کرد کاخ بلند یزید را
زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود

علی اکبر لطیفیان