سلام برتو ای گل سرسبد آقاجانم امام موسی ابن جعفر ع سلام برتو ای شکوفه بامدادان وسلام برعطر پاک دل هشتمین سلطان عشق ع

در خواب شنیدم که مقیمت شده ام
من خادم این صحن کریمت شده ام،
از شوری آب حرمت بود که من
یک عمر نمک گیر حریمت شده ام...!

سالروز تولدت بانوی گلها ... مبارکباد وعرض تبریک به مولایم هفتمین وهشتمین سلاطین عشق

مدیریت : پوررجب

لحظه ها لحظه هاي رويايي
چشمها چشمه هاي دريايي

ابرهاي بهار مي بارد
قلب هاي پُر خروش و شيدايي

آسمان محو تابش خورشيد
چه طلوعي چه صبح زيبايي

دفتر باد لابه لاي چمن
گرم نقاشي و گُل آرايي

و تو اي قبله ي دلِ مريم
روي دستِ مسيح مي آيي

منّت خويش بر سرم بگذار
روي چشمم بيا قدم بگذار

از دلِ خانواده ي ياسين
آمدي اي كريمه ترين

جاي تو آسمان و عرش خداست
لطف كردي آمدي به زمين

پيش ِ پايت عجب شلوغ شده
سائلان صف كشيده اند ببين

همه ي باغها براي شما
هرچه خواهي بيا و ميوه بچين

من دعا ميكنم تو را به خدا
دست بالا ببر بگو آمين

كاش گَردَم فداي معصومه
جان دهم زير پاي معصومه

مِهر رويِ تو محور خورشيد
نام تو نقش دفتر خورشيد

در افق هاي روشن فردا
سايه ي توست بر سر خورشيد

دختر نجمه ، اي مليكه ي نور
بانويِ ماه ، خواهر خورشيد

هركه خواهد ببيندت گيرد
آينه در برابر خورشيد

قبر تو قبر مادر سادات
كعبه ي ديده ي تر ِ خورشيد

عقل ها مانده اند حيرانت
پدرت گفته جان به قربانت

هرچه داريم از خدا داريم
نعمتِ عشق از شما داريم

تا تو هستي شفيعه ي محشر
غم نداريم چون تو را داريم

در تمام جهان بگردي نيست
مثل اين كشوري كه ما داريم

ما به لطف صفاي مقدمتان
دو حرم مثل كربلا داريم

اين طرف قم كه خاكِ تربت توست
آن طرف مشهدالرضا داريم

تو و آقا كه جانِ ايرانيد
از ازل صاحبانِ ايرانيد

چشم دلم به سمت حرم باز می شود
با یک سلام صبح من آغاز می شود

پر می کشد دلم به هوای طواف تو
وقتی که لحظه لحظه ي پرواز می شود

قفل دلم شکسته کنار در حرم
از مرقدت دری به جنان باز می شود

فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه
اینجا دل شکسته سبب ساز می شود

کو چشم روشني که ببيند در اين حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز مي شود

اعجاز توست اينکه دلم يا کريم توست
قلب تپنده ي حرم قم، حريم توست

اينجا بهشت دختر موسي بن جعفر است
از نفحه ي شهود و تجلي معطر است

برپا شده است مکتب قرآن و اهل بيت
دارالعلومِ مريم آل پيمبر است

اينجا کليد علم و فقاهت ارادت است
خاک در حريم تو علامه پرور است

چشم اميد عالِم و عاشق به سوي توست
اينجا چقدر چشمه ي جوشان کوثر است

تنها پناهگاه دلم صحن آينه ست
وقتي دلم از آه زمانه مکدر است

هر شب کنار مرقد تو يک مدينه دل
دنبال قبر مخفي زهراي اطهر است

صحن تو غرق بوي گل ياس مي شود
اينجا حضور فاطمه احساس مي شود

با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمه
اينجا دميده کوکب اقبال فاطمه

بي اختيار پاي ضريحت رسيده است
هر زائري که آمده دنبال فاطمه

دارد تمام مرقد تو بوي آسمان
اينجاست سايه سار پر و بال فاطمه

فرمود آشيانه ي‌ امن الهي است
صحن و سراي تو، حرم آل فاطمه

خورشيد آل فاطمه از راه مي رسد
هر سال ما اگر که شود سال فاطمه

اي عمه ي امام زمان! کاش در حرم
يک صبح جمعه لايق ديدار مي شدم

خاتون ملک ارض و سما إشفعي لنا
محبوبه ي حبيب خدا إشفعي لنا

آرامش و قرار دل ثامن الحجج
اي زينب امام رضا إشفعي لنا

عصمت دخيل بسته به پرهاي چادرت
اي آفتاب حُجب و حيا إشفعي لنا

در هر سحر به سوي ضريح اجابتت
مي آورم دو دست دعا إشفعي لنا

روي سياه و بار گناهان ما کجا
لطف و کرامت تو کجا إشفعي لنا

مهر و ولايتت شده حبل المتين ما
در صبحگاه روز جزا إشفعي لنا

يوم الحساب تو همه اميد شيعه اي
تنها نه شيعه اهل جهان را شفيعه اي

با حبّ تو کسی که دلش را محک زده
طعنه به پارسایی حور و ملک زده

سرشار از زلالی نور یقین شود
در مرقد منور تو قلب شک‌زده

از چشمه های فیض تو سیراب می شود
هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده

تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست
بر گنبد تو دست توسل فلک زده

توي جنت ، محشره
شبِ عيده ، نوكره
عشقِ موسي بن جعفره
معصومه بي بي معصومه....

صد هزار حاتمِ طايي و اومدن و عيدي ميخوان
تا كه گهواره رو هِي تكون ميده شاهِ خراسان
عشقِ بي بي
تـمـومِ ايمــــــــــانه
خواهـره سلطـــــانه
مليكه ي مهربون كشورِ ايرانه
معصومه بي بي معصومه....

دستِ خالي مو ببين
به گدا عيدي بدين
بي بي امسالم اربعين
بي بي جان....
چه تلاطميه بين زائرا اين شبا توي قُم
ميدي عيدي براتِ يه كرب و بلا رو به مردم
ريزه خوارِه اش
هزار تا سلمـــــانه
خداي احســــــانه
خدا ميدونه سر تا پا زينبِ سلطانه
معصومه بي بي معصومه....
عباس میرخلف زاده


امشب از آسمـان، مه انـور رسیده است
آئینـــه اي ز نـور پیمبــــر رسیده است
این جلوه و جلال کدامیـن ستـاره است
کزآسمــان به جلـوۀ دیگـر رسیده است
کـم کـم طلـوع صبـح وفـا دیـدنی بود
گوئی شب فـراق بـه آخــر رسیده است
از مشـرق مـدینــه پی عـرض احتـرام
مهـر فلک بـه دامـن پـرُ زر رسیده است
وقتی طنیـن بـال مـلائـک بلنــد شـد
آمـد خبـرکـه جلـــوۀ داور رسیده است
یک گل به نام حضرت معصومـه از خـدا
امشب بـرای مـوسی جعفر رسیده است
هفت آسمـان نظـاره گـر او بـود کـه او
با شوکت و جـلالت و بـا فـَر رسیده است
آئینـه دار زُهــرۀ زهــرا رسیــد و بـاز
گفتنــد نـور زُهــرۀ ازهــر رسیده است
این است بـانـوئی که مقــام رفیـع او
تا طاق عـرش خـالق اکبــر رسیده است
این است گوهری که ز دریای علم و دین
بـر ســاحل حقیـقتِ بــاور رسیده است
این است ان کریمه که از جـود و مکرمت
فیضش به ناتوان و تـوانگـر رسیده است
این است ان شفیعه که از قـدر و منزلت
آوازه اش به عـرصۀ محشر رسیده است
کـم گفتـه ام اگـر کـه بگــویم برای او
هم چون مقـام ساره و هاجر رسیده است
هـرچه رسیده است بر ان حضرت از خدا
از قـدر روزگــار فــزون تـر رسیده است
از داستـــان غُـربـت درد آشنـــای او
خوناب سینــه بـر مـژۀ تـر رسیده است
کی نـا امیـد می‌رود از درگهش بــرون
هرکس که با امیـد به این در رسیده است
بـر زائـربهشتی کــویش نــدا دهنــد
لب تشنه اي به چشمۀ کوثر رسیده است
بـا التفــات اوست«وفــائی»اگــر تـو را
از کـــردگــار رزق مقــدّر رسیده است

عُمری غُبارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
تا در جوارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

هرچند بارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
در سایه سارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

اهلِ دیارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
اي آرزویِ پنجره فولاد آمدیم

اي قبله‌گاهِ طاقِ گوهرشاد آمدیم
بر خاک بوسه داده و بر باد آمدیم

بابُ‌الجَواد حاجتِ ما داد آمدیم
حالا کنارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

تا نور میدَمی به تمامِ چراغها
رَد می‌شویم مثل نسیم از رواقها

معراج می رویم به دوش بُراقها
فریاد می‌شویم از این اشتیاقها

دل بیقرارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
ما راکه عُمرِ نوح دَمی نیست پیشِ تو

ما گَشته‌ایم هیچ غَمی نیست پیشِ تو
شاه و گدا زیر و بَمی نیست پیشِ تو

یادِ بهشت جُرمِ کَمی نیست پیشِ تو
مَحوِ بهارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

روحُ الاَمین که حاجِبِ دولتسَرایِ توست
از خادمانِ کعبه‌يِ دارالشفایِ توست

تو کیستی که صحنِ رضا در هوایِ توست
ایوان طلا هواییِ گنبد طلایِ توست

شُکرَش دُچارِ حضرت معصومه‌ایم ما
با لطفِ مادرانه‌ات اِحیا شدیم شُکر

بِرکه نَه ؛ رود نَه ؛ دریا شدیم شُکر
مولا نگاه کرده و آقا شدیم شُکر

ذُریه‌هاي‌ حضرت زهرا شُدیم شُکر
ایل و تبارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

بانو ! گرچه پیش تو خِشتِ مُحَقَریم
از خِشتهایِ خانه‌يِ موسی بنِ جعفَریم

عُمریست از کنارِ شما لُقمه می بریم
از صحنِ جامع آمده‌ایم و کبوتریم

سُجده گذارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
ما را نشان گرفت اگر چه مَلالِ غَم

هر‌چند پُر شده همه ی‌جا قیل و قالِ غَم
ما را گِره زدند به پَرهایِ بالِ غَم

ما را گِره زدند ولی بی خیالِ غَم
تا خاکسارِ حضرتِ معصومه ایم ما

تا سر سپرده‌ي عَلَم زینبیه‌ایم
سر می‌دهیم و مَردِ غَمِ زینبیه‌ایم

ما از غبارِ ارجمندِ زینبیه‌ایم
ما کُشته مُرده‌يِ حرمِ زینبیه‌ایم
چون ذوالفقارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
شاعر : حسن لطفی

کوثر زهرا اي دختر زهرا…
کریمه اومده دنیا/چراغونی شده دلها
عیدی میدن به محبین/با شادی حیدرو زهرا
مبارکه،جشن میلاد گل یاس گلستن پیمبر
مبارکه،جشن میلاد تجلی خدا خورشید محشر
خنده شده،جلوه گر بر صورت زهرایی ِ موسی بن جعفر
برکت ِ ایران خوش آمدی بانو/خواهر پادشاه خوش آمدی بانو
کوثر زهرا اي دختر زهرا…


دل شده مُحرم ِ عشق ِ/دلبر حضرت کاظم
ملائکه به طواف ِ/دختر حضرت کاظم
محبتش به خدا سرمایه ي دو عالم و دار و ندارم
پر می زنم رو به سوی درگه لطفش با قلب بی قرارم
بر روی لب ذکر یا مولاتی یا معصومه یا معصومه دارم
مظهر قرآن خوش آمدی بانو/خواهر پادشاه خوش آمدی بانو
کوثر زهرا اي دختر زهرا



مرام و منطق و راهت/معنی کاملی ازدین
صحن و سرای تو در قم/بهشت قلب محبین
فدای اون رأفت و اون جلوه هاي‌ نور رحکان و رحیمت
منم گدا تا قیامت بر عطا و رحمت دست کریمت
آرزومه که بشم از خادماو پیر غلامای حریمت
سائلت هستیم به ما دعایی کن/از کرم ما راکرببلایی کن
کوثر زهرا اي دختر زهرا…

خبر رسید که از ره کریمه آمده است
دلم هوای حرم کرد و راهی قم شد
به محض این که رسیدم به خطه ي خورشید
تمام چهره ي من غرق در تبسم شد
و هردو دست ادب رابه سینه بنهادم
درود دادم و این سینه وقف خانم شد
ولحظه لحظه به روی لب همه ی زوار
نوای فاطمــه یا فاطمـــــه ترنم شد
میان صحن و سرایش اُبُهَّتی دارد
که ذکر راز و نیاز و دعای من گم شد
بهشت حضرت معصومه را ببین که چقدر
شبیه بارگـــــه آفِتـــاب هشتـــم شد
خوش آمدی به جهان اي بهار قلب رضا
تولـــــدت مبارک قـــــرار قلب رضا


ولادت
نور دل امام موسی کاظم (ع)
دختر بی‌همتا
مظهر خوبی‌ها
خواهر امام رضا (ع)
حضرت معصومه (س)
خجسته باد

✿✿✿✿✿✿

کریمه آل محمّد
حضرت معصومه خوش آمد
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن
این دختر یاسین و طاهاست
این ثمر امّ ابیهاست
آینه حضرت زهراست
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن
این گهر بحر عقول است
پاره پیکر رسول است
کوثر زهرای بتول است
بیت ولایت آمده گلشن
امام هفتم چشم تو روشن

←عکس نوشته ولادت حضرت معصومه→

ولادتش نور به چشم‌‏ها می‌‏پاشد و سرور به دل‏‌ها
و رایحه بهشتی‏‌اش مشام دل را با عطر خوش حضور می‏‌نوازد
ولادت حضرت معصومه مبارک

✿✿✿✿✿✿

یا حضرت معصومه (س)
به ضریح کرامتت دخیل می‌‏بندیم
تا در روز تولد تو با دست‏‌های پاکت تطهیر شویم

←عکس نوشته ولادت حضرت معصومه→

میلاد نور دیده رضا
کعبه دل‌‏ها
حضرت معصومه علیهاالسلام
مبارک باد

←عکس نوشته ولادت حضرت معصومه→

ولادت حضرت معصومه و روز دختر بر دختران پاک‌نهاد سرزمینم مبارک

✿✿✿✿✿✿

خاك بهشت بهر قدمگاه تو كم است
آغوش نجمه بود سرای رسیدنت
قلب برادرت ز تب شوق آب شد
در التهاب ثانیه های رسیدنت
در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن
گلخنده امام رضا را نگاه کن
از آن زمان كه خواهر سلطان ما شدی
بانو، شما ملیكه ایران ما شدی
از آسمان وجود تو بر ما نزول كرد
تا كوثر دوباره قرآن ما شدی
منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت
وقتی كه آمدی تو و مهمان ما شدی
میلاد حضرت معصومه (س) مبارک

←عکس نوشته تولد حضرت معصومه→

این سیب سرخ سیب بهشت پیمبر است
این دختر یگانه موسی بن جعفر است
ولادت حضرت فاطمه معصومه دختر دردانه امام موسی کاظم بر شیعیان مبارک باد

✿✿✿✿✿✿

عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
ولادت مهمان عزیز شهر قم مبارک

←عکس نوشته میلاد حضرت معصومه→

اعجاز این ضریح که همواره بی‌حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
ولادت حضرت معصومه مبارک

✿✿✿✿✿✿

ولادت پر از نور و سعادت حضرت معصومه (س) مبارک

✿✿✿✿✿✿

موسی به برش گلشن
شد دیده‌ او روشن
یاسی‌ تو به گلخانه
یا حضرت معصومه
ای گوهر دردانه
یا حضرت معصومه
ای روح کریمانه
یا حضرت معصومه
نجمه شده روحانی
از آن رخ عرفانی
گویند به کاشانه
یا حضرت معصومه
چشمان رضا خندان
قلبش چو دُری غلطان
از دیدن جانانه
یا حضرت معصومه
ای چشمه‌ی پاکی‌ها
ای مضجع خوبی‌ها
آبادی ویرانه
یا حضرت معصومه
حوا شده مسرورت
مریم کمی از نورت
ای روح مسیحانه
یا حضرت معصومه
بانو نظری بنما
امشب تو بر این نجوا
از عاشق دیوانه
یا حضرت معصومه

ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم
بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم
⬛سالروز شهاوت ششمین امام شیعیان حضرت امام جعفرصادق برشما دلتنگان فرج یار تسلیت باد. ⬛ مدیریت

محمود ژولیده


گفتیم با خجالت دل بعد بوتراب
معصوم دیگری نشود بسته در طناب

دیدیم دست هرچه امام است بسته شد
شیعه چرا نمیرد از این شرم بی حساب

گفتیم زهر کین به امامی نمی دهند
دیدیم هر زمان جگر دیگری کباب

گفتیم احترام به سجّاده می کنند
دیدیم سجده را ششمین بار در عذاب

گفتیم شب، دگر مه نو سر برهنه نیست
دیدیم ماه، پای برهنه زند رکاب

گفتیم دیگر از سر عمامه نمی کشند
دیدیم بی عمامه، امامی شود عتاب

گفتیم بر سه ساله دگر زجر و غصّه نیست
دیدیم پیر مرد شد از زجر و غصّه آب

گفتیم خانه را دگر آتش نمی زنند
دیدیم خانه سوخت دوباره درآن مذاب

آن سیل آتشین که از آن کوچه شد شروع
تا کعبه تا نرفته بگیریدش از شتاب

تنها رسول اعظم اسلام، با غضب
نگذاشت تا دوباره سر از خون شود خضاب

از آن مسیر کوچه ی باریکتر ز مو
عکسی به سینه مانده خدایا بدون قاب

گفتیم شیعه حقّ ولی را ادا کند
شقرن ها که دعوتتان مانده بی جواب

گفتیم محض غیبتتان شیعه می شویم
دادیم امتحان بدی باز در غیاب

گفتیم دوره دوره ی غربت زدایی است
ماندیم و ماند غربت هر تربت خراب

سرداب و سامرا و بقیع تلّ خاک شد
انگار رفته امّت قالو بلی به خواب

دیدیم و هیچ دم نزدیم این چه شیعگی ست
دشمن هر آنچه خواست روا داشت در نقاب

وهّابیت کمر به صف شیعه بسته است
تا در صفوف شیعه کند طرح انشعاب

ما شیعیان صادق آل محمّدیم
سر خط گرفته ایم از آن مالک الرقاب

تا کی نشسته ایم و بگوییم : ای دریغ
قرآن ناطق است پس پرده ی حجاب

رهبر، سران امّت دین را پیام داد
شد در میان عالم اسلام، انقلاب

سستی به خویش راه نباید دهیم، هیچ
باید کنیم قافله را باز انتخاب

از نهضت عدالت و از معنویّت است
ای شیعیان، دعای فرج هست مستجاب

پیمان طالبی

پیر مردی که در همین کوچه
خانه اش جنب خانه ی ما بود
مکتبی مملو از محصل داشت
باز اما غریب و تنها بود
**
او که شبها میان این کوچه
مثل ابر بهار می بارید
بارها در کلاس هایش گفت
حرمت خانه را نگه دارید !
**
بارها گفته خانه محترم است
در _آن را به زور وانکنید
نام زهرا و نام فاطمه را
بی وضو ، لحظه ای صدا نکنید
**
مرد می گفت یار دین باشید
اگر از شیعیان خوب منید
او همیشه موکدا می گفت
که زن باردار را نزنید
**
یکی از شیعیان او می گفت
مرد یکروز داده هشداری
آرزو کردهست در این شهر
روی در ها نبود مسماری
**
پیرمرد آب را اگر می دید
سخن از حنجر و عطش میزد
کسی از گوشواره گر می گفت
با دو دستش به صورتش میزد
**
حرف او را کسی نمیفهمید
او زغمهای خود ولی می گفت
وقتی او را به زور می بردند
زیر لب او علی علی می گفت


آن قدر بي‌صدا و خموش از ترانه‌اي

حِس مي‌كنم شكسته و بي‌آشيانه‌اي

آقا شنيده‌ام پِيِ مركب دويده‌اي

پاي برهنه،نيمه‌ي شب،چي كشيده‌اي؟

با پنجه زهر بر جگرت چنگ مي‌زند

با لكّه‌هاي خون به لبت رنگ مي‌زند

گيسو سفيد ، قدّ كمان ، بين بستري

آقا چه قدر پير شدي...شكل مادري

اشك فراق در نگهت موج مي‌زند

دلواپس يتيميِ موسي بن جعفري

چشم بقيع منتظر مقدمت شده

تو آخرين امانت شهر پيمبري

حالا به ياد خاطره‌ي دست بسته‌ات

گريان براي غربت زهرا و حيدري

آتش گرفت خانه‌ات امّا كسي نشد

در بين شعله كُشته‌ي ديواري و دري

دشمن براي قتل تو شمشير مي‌كشيد

قلب نبي ز غصه‌ي تو تير مي‌كشيد

پيغمبر خدا به كجا بود...كربلا...

آنجا كه خون ز فاجعه تصوير مي‌كشيد

وقتي سر حسين به نيزه بلند شد

كلّ سپاه نعره‌ي تكبير مي‌كشيد

علي صالحي

اشک غربت به چشم های فلک

رخت ماتم به قامت دنیا

بوی شهر مدینه پیچیده

بین هر کوچه از بهشت خدا

**

بوی غربت همیشه می آید

از سر قبر بی چراغ کسی

دل تنگ مدینه میسوزد

از تب شعله های داغ کسی

**

جان عالم فدای قبری که

غیر خورشید سایه بانش نیست

نه ضریحی نه سقف آینه ای

بر سرش غیر آسمانش نیست

**

دل من باز روضه میخواند

روضه ی غربت شقایق را

روضه ی حرمت و شکستن آن

روضه ی گریه های صادق را

**

روضه ای را که باز میخواهند

پر پروانه را بسوزانند

اصلا انگار عادت آنهاست

نیمه شب خانه را بسوزانند

**

ای امام غریب من آن شب

دشمنت داشت خنده سر میداد

با طنابی که بست دست تو را

تا کشیدند عمامه ات افتاد

**

نه عبایی به روی دوشت بود

پا برهنه ز خانه ات بردند

ای محاسن سفید شهر رسول

خون دل اهل خانه ات خوردند

**

بین آن کوچه ای که باریک است

چه غم گریه آوری داری

از زمین خوردن تو فهمیدم

بی کسی ارث مادری داری

**

ارث آن مادری که در کوچه

صورتش در هجوم سیلی بود

بعد از آن ضربه سخت وا میشد

پلک هایی که شد سیاه و کبود

**

ولی آقا خیالتان راحت

بین آن کوچه ظلم باطل شد

معجر مادر زمین خورده

بین صورت و دست حائل شد

**

گرچه بردند وحشیانه تو را

تازیانه نخورد همسر تو

خانه ات را اگرچه سوزاندند

زخم خاری ندید دختر تو

**

گرچه بردند وحشیانه تو را

خواهرت بین شهر دیده نشد

از عقب بی هوا به پنجه ی باد

موی طفلت دگر کشیده نشد

========================

ای بهار همیشه های خدا

ای که از آسمان شدی جاری

از چه این روزها شکسته شدی

بغض داری ولی نمی باری

**

لا اقل صبر کن مسافر شب

گریه کن گریه در معابر شب

صبح صادق به جز تو کیست بگو

کیست جز تو امام بیداری

**

گاه گاهی که حرف هم داری

شهر در خواب میرود انگار

آه آقا چه میکشی با این

استخوانی که در گلو داری

**

تو بگو از کدام طائفه ای

که همیشه خدای عاطفه ای

لطف ها میکنی برای کسی

که برایت نمیکند کاری

**

پس کجایند عالمان سحر

یک نفر از چهار هزار نفر

که شبانه امام را بردند

پا برهنه به خفت و خواری

**

پس کجایند نافله خوان ها

که دل قافله به درد آمد

کی به درد میخورد پس کِی

این نمازی که هست تکراری

**

کوچه ای در مدینه منتظر است

تا که روضه بخوانی از دیوار

تا تو هم مثل مادرت آنجا

حس کنی بین درب و دیواری

**

تا که کوچه به کوچه پخش شود

هم صدائی غربتت با او

تا بفهمند فاطمی هستی

مثل مادر به غم گرفتاری

**

تا که دست تو را بندند و

هی به یاد علی بخندند و

نکشندت پیاده اینگونه

هی به قصد امام آزاری

نج اين روضه مرا سوزانده

كه لعيني دل تو لرزانده

خانه اي را كه ملك در آن است

دشمنت با شرري سوزانده

آن چنان سخت هجوم آوردند

كه دهان همگي وا مانده

بسكه بي رحم تو را مي بردند

كفشهايت دم در جا مانده

به جفا كاري و حرمت شكني

دشمنت كينه به دل مي رانده

بخدا سخت تر از اين غم نيست

كه عدو چشم تو را گريانده

بارالها تو نيار آن روزي

كه شود حجت حق درمانده

دل من هم به تسلاي غمت

پشت ديوار بقيع جامانده

سروده كمال مومني


اشعار شهادت امام صادق(ع)
باز از دعای مادر نام آشنای ما
امشب بساط روضه به پا شد برای ما
خون گریه می کنند تمام ستاره ها
همراه چشم های زمین ، پا به پای ما
از بوی دود و آتش کوچه مشخّص است
بوی مدینه می دهد این گریه های ما
یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز
خون کرده اند بر جگر مقتدای ما
با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند
تا که نمک زنند به زخم عزای ما
یک پیرمرد پای پیاده ! چه روضه ای !
خاکی به سر کنید از این ماجرای ما
شیخ الائمه و سر عریان عجیب نیست ؟
این ها شده است غصّه ی بی انتهای ما

چون نور ذوالجلال به دل جلوه گر شود
تیغ ستم به نور کجا کارگر شود
وقتی فیاسیوف خذینی نگفته است
شمشیرها به جسم امامی مگر شود؟
اشعار شهادت امام صادق(ع)
چون نور ذوالجلال به دل جلوه گر شود
تیغ ستم به نور کجا کارگر شود
وقتی فیاسیوف خذینی نگفته است
شمشیرها به جسم امامی مگر شود؟
وقتی خدا نخواست تو را کشته بنگرد
حتی عبا و پیرهنت هم سپر شود
امر خدا نبود سرت را جدا کنند
می خواست تیغ دشمن تو بی خطر شود
شمشیر و سر، برهنه به هم طعنه می زنند
اما رسول مانع شمشیر وسر شود
هرچه امیر کفر غضب بیشتر کند
ابهت ولی خدا بیشتر شود
ای واجب الاطاعه به مظلومی تمام
می رفت جان تو که به تیغ شرر شود
هر بار قصد جان تو را کرد دشمنت
می دید مصطفی غضبش بیشتر شود
جدت نمی گذاشتتو را لطمه ای رسد
می خواست سوز کرببلا بیشتر شود
اینجاست که مسیر شهدت شود عوض
مسموم زهر کینه امامی دگر شود
شکر خدا اسیر نشد اهل بیت تو
ورنه دوباره روضه معجر خبر شود
می خواست فکر داغ دل فاطمه کند
زهری فقط بیایدو زخم جگر شود
این زخم ها به سینه زهرا قدیمی است
اینجاست وقت روضه دیوار و در شود
(( آتش به آشیانه مرغی نمی زنند))

باز این چه فتنه ای است حرم شعله ور شود؟

این رهزنان به خانه چرا در نمی زنند

جبرییل هم اجازه اش ازراه در شود

این مردم مدینه مگر باز مرده اند؟!

دست امام خسته چرا بسته تر شود ؟

غافل اگر ز راه ولی خدا شویم

سلطان جور قافله را راهبر شود

در فتنه ها سلاح محبین بصیرت است

فتنه اگر زحد گذرد درد سر شود

باید شجاع بود و ز ارزش دفاع کرد

شاید که شام تیره ی شیعه سحر شود

دست دعا به سوی خدا چون برد ولی

پس لرزه های فتنه گران بی اثر شود

وقتی که عاشقانه ز دین دم نمی زنیم

باید هنوز مهدی ما دربدر شود

(محمود ژولیده)

از كار غربتت گره‌اي وا نمي‌كند

اين شهر ، با دل تو مدارا نمي‌كند

اين شهر ، زخم بي‌كسي‌ات را...عزيز من

جز با دواي زهر مداوا نمي‌كند

اين شهر ، در ميان خودش جز همين بقيع

يك جاي امن بهر تو پيدا نمي‌كند

اينجا اگر كسي به سوي خانه‌ات رود

در را به غير ضرب لگد وا نمي‌كند

اين شهر ، شهرِ شعله و هيزم به دستهاست

با آل فاطمه به جز اين تا نمي‌كند

ابن ِربيع ِ پست چه آورده بر سرت؟

شرم و حيا ز سِنّ تو گويا نمي‌كند

بالاي اسب در پيِ خود مي‌كشاندت

رحمي به قامتِ خَمَت امّا نمي‌كند

تا مي‌خوري زمين به تو لبخند مي‌زند

اصلاً رعايت رَمَقت را نمي‌كند

زخم زبانش از لب شمشير بدتر است

يك ذرّه احترام به زهرا نمي‌كند

علي صالحي

از ازل دَرد به پيمانه مردان كردند

دل عاشق شده را كلبه احزان كردند

هركسي را كه به عالم سر حشمت خواهي ست

لطف كردند و شبي خادم سلطان كردند

سفره اي وسعت صدق تو گشودند به دهر

انبيا را سر احسان تو مهمان كردند

همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را

با وجودي كه همه فضل تو كتمان كردند

در تو ديدند ملائك صفت خالق را

علت اين است اگر، سجده به انسان كردند

بر سر سفره دونان نبرم منت نان

من همانم كه به من لطف فراوان كردند

هشتمين آينه وجه خدائي ، صد حيف

شش جهت ظلم به تو حضرت جانان كردند

دل شب بود كه گنجينه دين را بردند

عده اي كفـر صفت ، سرقت ايمان كردند

پا برهنه عقب اسب دواندند تو را

آسمان را پس ازاين حادثه گريان كردند

همه روضه همين است كه آقاي مرا

مدتي گوشه اسطبل به زندان كردند

گرنبودي ، اثر از روضه ارباب نبود

خلق با حنجر تو ذكر حسين جان كردند

یاسر حوتی

ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم
بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم
⬛سالروز شهاوت ششمین امام شیعیان حضرت امام جعفرصادق برشما دلتنگان فرج یار تسلیت باد. ⬛ مدیر
یت

زندگینامه کامل حضرت امام جعفر صادق ( علیه السلام)
نام: جعفر بن محمد
كنيه: ابوعبدالله، ابواسماعيل و ابوموسى.
القاب: صادق، فاضل، صابر، طاهر، قائم، كافل و منجى.
مشهورترين لقب آن حضرت «صادق» است. اين لقب به خاطر صدق گفتار آن حضرت و تمايز از جعفر كذاب، كه در عصر امام زمان (ع) ادعاى امامت كرده بود، به آن حضرت داده شد.
منصب: معصوم هشتم و امام ششم شيعيان.
تاريخ ولادت: هفدهم ربيع‏الاول سال ۸۰ هجرى.
برخى مورخان، تاريخ تولد آن حضرت را اول رجب سال ۸۰ هجرى و برخى ديگر سال ۸۳ هجرى دانسته‏اند؛اما قول اول مشهور است و اين روز مطابق است با روز ولادت پيامبر اكرم (ص).
محل تولد: مدينه مشرفه، در سرزمين حجاز (عربستان سعودى كنونى).
نسب پدرى : امام محمد باقر بن على بن حسين بن على بن ابى‏طالب (ع).
نام مادر: فاطمه، مكنّى به‏ام فَروه بنت قاسم بن محمد بن ابى بكر.
ام فَروه، كه فرزندزاده جناب محمد بن ابى بكر بود، مقام والايى در بين زنان زمان خويش داشت. امام صادق (ع) درباره شأن او فرمود: مادرم از جمله زنانى بود كه ايمان آورد و تقوا پيشه كرد و نيكوكارى نمود، و خدا نيكوكاران را دوست دارد.
اين زن از تربيت‏شدگان مكتب امام زين‏العابدين (ع) و امام محمد باقر (ع) است.
مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، امام محمد باقر (ع) در هفتم ذى‏حجه سال‏۱۱۴ هجرى تا ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هجرى، به مدت ۳۴ سال.
تاريخ و سبب شهادت: ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هجرى، در سن ۶۵ سالگى، به وسيله زهرى كه منصور دوانيقى به آن حضرت خورانيد.
برخى تاريخ شهادت آن حضرت را نيمه رجب سال ۱۴۸ هجرى دانسته‏اند.
محل دفن: قبرستان بقيع، در مدينه مشرفه، در جوار قبر پدر و جدش و امام‏حسن مجتبى (ع) (در عربستان سعودى كنونى).
همسران: ۱. فاطمه بنت حسين. ۲. ام حميده (حميده مصفاة). و چند ام ولد ديگر.
فرزندان: ۱. امام موسى كاظم (ع). ۲. اسماعيل. ۳. عبدالله. ۴. محمد ديباج. ۵. اسحاق. ۶. على عريضى. ۷.عباس. ۸. ام فروه. ۹. فاطمه. ۱۰. اسماء.
اصحاب وياران : تعداد راويان و اصحاب امام صادق (ع) بيش از چهار هزار نفر است كه از محضر آن حضرت بهره‏مند شده و در جهان اسلام به انتشار علوم اهل بيت(ع) پرداختند. در اين جا به نام برخى از بزرگان اصحاب و راويان آن حضرت اشاره مى‏گردد:


زندگینامه امام صادق (ع)
) امام صادق ( ع ۱-
۲- عصر امام صادق ( ع)
۳- جنبش علمی
)خلق و خوی حضرت صادق ( ع ۴-
امام صادق ( ع)
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری ( شیعه ) در روز ۱۷ ربیع الاول سال ۸۳هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش “ام فروه ” دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر می باشد. کنیه آن حضرت : “ابو عبدالله ” و لقبش “صادق ” است . حضرت صادق تا سن ۱۲سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت ۱۹سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی کرد و با این ترتیب ۳۱سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید . بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار می باشد ، بهره مندی از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید . پس از درگذشت پدر بزرگوارش ۳۴سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت “مکتب جعفری ” را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی ( ص ) گردید . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی امیه ( هشام بن عبدالملک – ولید بن یزید – یزید بن ولید – ابراهیم بن ولید – مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در ۱۰سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد…
عصر امام صادق ( ع)
عصر امام صادق ( ع ) یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین ( ع ) رخ می داد ، که انقلاب “ابو سلمه ” در کوفه و “ابو مسلم ” در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود . عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنی امام ( ع ) ، موجب نابودی دین و پوسیدگی تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون می شد . اینجا بود که امام ( ع ) دشواری فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشوای ششم در گیر و دار چنین بحرانی می بایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بی دینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفای وقت جلوگیری کند . علاوه بر این ، با نقشه ای دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودی برهاند ، شیعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را می گذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . “جابر جعفی ” یکی از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می رفت . در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) می گوید : خودت را به دیوانگی بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد . جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز می باشد می گوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت … او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم . امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی محمد بن علی بکذا وکذا … ، ( یعنی امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، یا روایت کرد ) . آری ، شیعه می رفت که نابود شود ، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید ، و به صورت اسلام بنی امیه ای یا بنی عباسی خودنمایی کند . در چنین شرایط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و … ) در رشته های گوناگون علوم بودند ، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند . هر یک از اینان از طرفی خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند ، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند . تأسیس چنین مکتب فکری و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی ، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد . لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه های حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند . امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابیی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسین ( ع ) به صورت قیام خونین انجام داد ، وی قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد .
جنبش علمی
اختلافات سیاسی بین امویان و عباسیان و تقسیم شدن اسلام به فرقه های مختلف و ظهور عقاید مادی و نفوذ فلسفه یونان در کشورهای اسلامی ، موجب پیدایش یک نهضت علمی گردید . نهضتی که پایه های آن بر حقایق مسلم استوار بود . چنین نهضتی لازم بود ، تا هم حقایق دینی را از میان خرافات و موهومات و احادیث جعلی بیرون کشد و هم در برابر زندیقها و مادیها با نیروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد . گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند “ابن ابی العوجاء” و “ابو شاکر دیصانی ” و حتی “ابن مقفع ” معروف است . به وجود آمدن چنین نهضت علمی در محیط آشفته و تاریک آن عصر ، کار هر کسی نبود ، فقط کسی شایسته این مقام بزرگ بود که مأموریت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتیبانی شود ، تا بتواند به نیروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غیب ارتباطدهد ، حقایق علمی را از دریای بیکران علم الهی به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقیقت قرار دهد . تنها وجود گرامی حضرت صادق ( ع ) می توانست چنین مقامی داشته باشد ، تنها امام صادق ( ع ) بود که با کناره گیری از سیاست و جنجالهای سیاسی از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانین و احادیث راستین دین مبین و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همت بر میان بست . زمان امام صادق ( ع ) در حقیقت عصر طلایی دانش و ترویج احکام و تربیت شاگردانی بود که هر یک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در “خودشناسی ” و “خداشناسی ” مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدایت مردم کوشیدند . در همین دوران درخشان – در برابر فلسفه یونان – کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش یافتند . همزمان با نهضت علمی و پیشرفت دانش بوسیله حضرت صادق ( ع ) در مدینه ، منصور خلیفه عباسی که از راه کینه و حسد ، به فکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نماید و از خوشه چینی از محضر امام ( ع ) بازدارد . بدین جهت منصور مدرسه ای در محله “کرخ ” بغداد تأسیس نمود . منصور در این مدرسه از وجود ابو حنیفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و یونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نیز مالک را – که رئیس فرقه مالکی است – بر مسند فقه نشاند ، ولی این مکتبها نتوانستند وظیفه ارشاد خود را چنانکه باید انجام دهند . امام صادق ( ع ) مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زیادی تربیت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی در جهان گردید . دانش گستری امام ( ع ) در رشته های مختلف فقه ، فلسفه و کلام ، علوم طبیعی و … آغاز شد . فقه جعفری همان فقه محمدی یا دستورهای دینی است که از سوی خدا به پیغمبر بزرگوارش از طریق قرآن و وحی رسیده است . بر خلاف سایر فرقه ها که بر مبنای عقیده و رأی و نظر خود مطالبی را کم یا زیاد می کردند ، فقه جعفری توضیح و بیان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنیفه رئیس فرقه حنفی درباره امام صادق ( ع ) گفت : من فقیه تر از جعفرالصادق کسی را ندیده ام و نمی شناسم . فتوای بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست – در روزگار ما – خود اعترافی است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب دیگر . و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق ( ع ) است . در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق ( ع ) همیشه با اصحاب و حتی کسانی که از دین و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است . نمونه ای از بیانات امام ( ع ) که در اثبات وجود خداوند حکیم است ، به یکی از شاگردان واصحاب خود به نام “مفضل بن عمر” فرمود که در کتابی به نام “توحید مفضل ” هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبیب هندی که موضوع کتاب “اهلیلجه ” است نیز نکات حکمت آموز بسیاری دارد که گوشه ای از دریای بیکران علم امام صادق ( ع ) است . برای شناسایی استاد معمولا دو راه داریم ، یکی شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربیت شدگان مکتبش . کلمات و آثار و احادیث زیادی از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است که ما حتی قطره ای از دریا را نمی توانیم به دست دهیم مگر “نمی از یمی ” . اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بوده اند ، یکی از آنها “جابر بن حیان ” است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسیله طرفداران بنی امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردی کرد . جابر یکی از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمی تألیفات زیادی دارد ، و در رساله های خود همه جا نقل می کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانی و الکل است . وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران “رنسانس اروپا” در حدود ۳۰۰رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلین و پاریس ضبط است . حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال ۱۴۸هجری مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد . عمر شریفش در این هنگام ۶۵سال بود . از جهت اینکه عمر بیشتری نصیب ایشان شده است به “شیخ الائمه ” موسوم است . حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت . پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم ( ع ) منتقل گردید . دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنیا رفته است . طایفه اسماعیلیه به امامت وی قائلند .
خلق و خوی حضرت صادق ( ع)
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایای اخلاقی سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود . با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام می داد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزی می کرد و می فرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تأمین می نمایم . ابن خلکان می نویسد : امام صادق ( ع ) یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وی صادق می گفتند که هر چه می گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک می گوید : با حضرت صادق ( ع ) سفری به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه می خواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر می کرد . به او گفتم : ای پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویی لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، می ترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک .

ما گداییم گدای پسر فاطمه ایم
بوسه زن های عبای پسر فاطمه ایم
⬛سالروز شهاوت ششمین امام شیعیان حضرت امام جعفرصادق برشما دلتنگان فرج یار تسلیت باد. ⬛ مدیریت