دست به دامان توام یاحسین


یوسف زهرازشما پُرشدم
تا که اسیرتوشدم حُر شدم
ازدل دشمن به سویت پَرزدم
آمده ام تاکه قبولم کنی
خاک ره آل رسولم کنی
حرُ پشیمان توام یاحسین
دست به دامان توام یاحسین
یک نگه افکن همه هستم بگیر
ای پسرفاطمه دستم بگیر
روز نخستین به تو دل باختم
دردل من بودی نشناختم
دست نیاز من ودامان تو
کوه گناه من وغفران تو
نالۀ العفو بُود بَرلبم
تا صف محشرخجل از زینبم
روی علی اکبرتودیدنی است
دست علمدارتوبوسیدنی است
مهرتوکل آبروی من است
هستی من خون گلوی من است
چه میشود کشتۀ راهت شوم ؟
خاک قدم سپاهت شوم؟
حُرریاحی به درت آمده
فطرس بی وبال پَرت آمده
بال من ازتیغۀ شمشیرهاست
سینۀ تنگم سپرتیرهاست
مقتل خون، اوج کمال من است
تیرمحبت پروبال من است
بال ، بده فطرس دیگر شوم
طوطی گهوارۀ اصغر شوم
سازگار

دلتنگ فرج یار

گل نرجس

باز هم عرض ادب ذکر الفبای قلم
می‌دود شور محبت به سراپای قلم
ای خوشا حس من و وسعت رویای قلم
می‌نشیند غزلی تازه به لب‌های قلم
که جهان تشنه‌ی حق بود خوش‌آمد مهدی
نور حق شمس فلق بود خوش آمد مهدی
شاخه‌ی سبز ولایت به ثمر آمده است
به تماشای رُخَش قرص قمر آمده است
دوره‌ی زمزمه‌ی خوف به‌سر آمده است
چهره‌ی مهدوی از پرده به‌در آمده است
می‌تراود به فلک بوی گل از مجلس نور
صلوات آمد و شد نذر گل نرگس نور
عرش را یکسره آذین به صفا بست خدا
پر جبریل امین کرد جنون را زیبا
همه شادند که روشن ز جمالش همه‌جا
حسنِ عسکری آقای جهان شد بابا
بنویسید زمین باز تجلا دارد
کودک دست حسن جلوه‌ی طاها دارد
آمد آن گل که گلستان به جمالش مبهوت
آمد آن حق که دو دنیا ز جلالش مبهوت
آمد آن نور که ایمان به کمالش مبهوت
آمد آن عشق که چشم از خط و خالش مبهوت
مهدی فاطمه موعود خدا نور نجات
به جمالش به جلالش به کمالش صلوات
سامرا چشم تو روشن که پر از نور شدی
مهو نورانیت چشمه‌ی منظور شدی
غرق لبخند و سرور و غزل و شور شدی
به مبارک سحری عاشق و مسرور شدی
سامرا آمدن عید مبارک بادت
مهدی آمد که شود باز شب میلادت
بیرق شیعه بلند است که باران بارید
قطره قطره شرف از وسعت ایمان بارید
ابر بر خاطره‌ی دشت پریشان بارید
اشک بر جان هراسان بیابان بارید
اهل بیت آینه‌بندان و غزل‌خوان که ز نور
پسر نرجس و فرزند حسن کرد ظهور
ای سلام احدیت به تو یا مهدی جان
همه‌ی شوق نبوت به تو یا مهدی جان
رونق شعر ولایت به تو یا مهدی جان
شادی و مهر و محبت به تو یا مهدی جان
منتظر بود بشر تا هدف ابراز شود
دری از روضه‌ی جنت به رخش باز شود
ای خوش آن لطف که از جانب ایزد باشد
مست گرداند و بی‌وقفه و ممتد باشد
مهرورزی کند و سخت زبانزد باشد
مثل زهرا و علی مثل محمد باشد
جلوه کرد آن گل نرگس که جلایی دارد
پای تا سر به خدا رنگ خدایی دارد
شکر بی‌حد که خدا فاصله‌ها را برداشت
عرش را زمزمه‌ی غیبت کبرا برداشت
خاک را رایحه‌ی یوسف زهرا برداشت
آخرین میوه شد از باغ تجلا برداشت
دلبر و آیت و آیینه‌ی معبود آمد
حجت حضرت حق مهدی موعود آمد
عاشقان خوشه‌ی انگور به تاک افتاده
هر که سرمست نشد، سخت هلاک افتاده
چون در آیینه هوای رخ پاک افتاده
از نگاه تر ما اشک به خاک افتاده
دست‌ها غرق قنوت و به دعا محتاج است
به صفای سحر کرببلا محتاج است
سر سجاده شکستیم که تا کی غیبت
از همه خلق گسستیم که تا کی غیبت
با دل خسته نشستیم که تا کی غیبت
عهد خون با مژه بستیم که تا کی غیبت
مژده دادند که از راه، کسی می‌آید
عاقبت منجی فریادرسی می‌آید
می‌رسد حجت اثناعشر ان شا الله
ولی عصر و امام بشر ان شا الله
آخرین مرهم زخم جگر ان شا الله
رسد اندوه و غم دل به‌سر ان شا الله
ختم گردد به تولای وجودش برکات
با نثار با صلوات و صلوات و صلوات
مصطفی کارگر

قمار عشق

قمار عشق
شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد
مسلمان می‌شود هرکس که اسلامش علی باشد
خدا می‌خواست پیغمبر که پیغامش علی باشد
ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد
خدا آورد در شعبان علیِ آخرینش را
خدا را شُکر می‌بینیم امیرالمومنینش رادلی دیگر نمی‌ماند که گیسویی کمند آمد
بهشت اُفتاد در پایش که بالایی بلند آمد
دهان ماکه وا مانده زبانِ ما که بند آمد
دلیری دلپسند آمد امیرِ بی گزند آمدحسینش را ندیدیم و خدا آورد عینش را
خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را
خدا آورده آری مرتضای مرتضا‌ها را
همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضا‌ها را
پس از سوالقضا رو کرده او حُسن القضاها را
که پُر کرده است بوی حُسنِ یوسف‌ها فضاها راعَلم بر دوش می‌آید به عالم گام می‌کوبد
کنارِ مرقد زینب عَلَم در شام می‌کوبد
اگر این بال بگذارد هوای سوختن دارم
قمار عشق یعنی که خیال باختن دارم
“مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویَش را چو جانِ خویشتن دارم”
دعایِ عهد می‌خوانم ببینم جانِ زهرا را
ببینم تیغِ جوهردارِ خون‌خواهانِ زهرا را
دوباره می‌دهد رزمش به میدان اعتبارش را
همان وقتی که می‌گیرد به دستش ذوالفقارش را
علی حَظ می‌کند وقتی ببیند تار و مارش را
نیابد کافرش سر را نبیند الفرارش راچه میدانی که این سویش عَلم دست علمدار است
چه رزمی می‌شود وقتی علی اکبر جلودار است
نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را
صدامان می‌کند حتما برای رجعتش ما را
هوایی می‌کند روزی هوای صحبتش ما را
خطیب کعبه می‌خواند برای بیعتش ما رازمانش می‌رسد نورش به این مُرداب می‌ریزد
زمانش می‌رسد زهرا به پشتش آب می‌ریزد
“مرا چشمیست خون افشان زِ دست آن کمان ابرو”
جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو
چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو
زمین بی عشق می‌خُشکد ببار ای آسمان ابروهوایِ ابری ما را بیا خورشید باران کن
بیا ما را کنارِ خود شبی شش گوشه مهمان کن
دل مجنون بجز با دیدنِ لیلا نمی‌سازد
بجز تو هیچ کس با ما رعیتها نمی‌سازد
مزار مادرت را غیر تو آقا نمی‌سازد
و جز آب و هوای کربلا با ما نمی‌سازدشود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه…
بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه
نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها
“که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها”

نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایلها
“متی ما تلقَ من تهوی دعِ الدُّنیا و اهمِلها”الهی هب لنا عیداً که ما باشیم منظورش
“سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش”
حسن لطفی

عبد آلوده

عبد آلوده


غفلت از راه تو بی یار شدن هم دارد
غرق در درهم و دینار شدن هم دارد
خواب شهوانی ما عار شدن هم دارد
“غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن زار شدن هم دارد”
هر که از غیر خبر داد محلش ندهند
هر که از عشق شد آزاد محلش ندهند
نزند بنده چو فریاد محلش ندهند
“هر که از چشم بیافتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد”
درد اینجاست که هر صبح نمی بینیمت
غم عظماست که هر صبح نمی بینیمت
سینه غوغاست که هر صبح نمی بینیمت
“عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد”
ما ز هجران تو در اوج غریبی هستیم
ما گرفتار بلایای عجیبی هستیم
در به در, بی سر و سامان نهیبی هستیم
“همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد”
دینمان گم شده ای یار دلت با ما نیست؟
نشده موعد دیدار؟ دلت با ما نیست؟
نوه ی حیدر کرار دلت با ما نیست؟
“ای طبیب همه انگار دلت باما نیست
بدشدن حس دل آزار شدن هم دارد”
اشک ها در اثر هجر شما جمع شده
خون دل در دل مردان خدا جمع شده
سوز و تاثیر ز الحان دعا جمع شده
“آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلمبار شدن هم دارد”
همه ی ندبه کنان سائل این درگاهند
از عطش سوخته افتاده میان راهند
منتظر در صف دیدار رخت ای شاهند
“از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد”
خسته ایم از غم هجران و جدایی آقا
ذکر ما صبح وشب این است کجایی آقا
کی رسد بر سر ما دست شفایی آقا
“نکند منتظر مردن مایی آقا
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد”
ما فقیریم فقیر غم دنیا هستیم
در جوانی همه گیر غم دنیا هستیم
بی سبب نیست شهیر غم دنیا هستیم
“ما اسیریم, اسیر غم دنیا هستیم
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد”
*تضمینی بر غزل استاد لطیفیان
مجتبی قاسمی

سرود ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

مرآت ولایت 5 – غلامرضا سازگار
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
تو شمع جمـع عالمی ماه زهرایی
تو طور و محکماتی و نور و طاهایی
تو منجــی جهانـی و یـاور مایی
تو نـور حـی سرمـدی یا اباصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
تو جان جان عالمی جان به قربانت
پدر شکفته چون گل از صوت قرآنت
بوسه زده بـر دهـن و لب خندانت
آینـــۀ محمّـــدی یــا ابـاصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
ای صلوات کبریـا بـر گـل رویت
ای همـۀ بهشتیـان سائـل کویت
دست خدا، دست خدا دست و بازویت
یا سیـدی یا سیـدی یا ابـاصـالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
تویـی معـز الاولیـا یا ولی‌الله
تویـی امیـد انبیـا یـا ولی‌الله
به جـان فاطمـه بیـا یـا ولله
چرا نهان ز ما شدی یا اباصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
سلام ما سلام ما به قیام تو
دورد ما درود ما به صیام تو
حقیقت وحی خدا در پیام تو
امید آل احمـدی یا اباصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح
****
جای تو خالی و جهان غرق نور تو
تو غایبی و عـالمی در حضـور تو
عبادت خالص ما شوق و شور تو
مؤیـد و مؤیــدی یــا ابـاصالح
قدم بـه چشـم مـا زدی یا اباصالح
خوش آمدی! خوش آمدی! یا اباصالح

سرود ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
مرآت ولایت 5 – غلامرضا سازگار
عید نجـات بشر آمد
حجّت ثانی عشر آمد
مهدی موعود!
حجت معبود!
عید میلادت مبارک
****
کرده جهان بوی خدا حس
از نفست ای گـل نـرگس
مسیح عالـم!
قبلــۀ آدم!
عید میلادت مبارک
****
بر لب تـو ذکر خداوند
بر لب زهرا گل لبخند
یوسف زهرا!
امید دل‌ها!
عید میلادت مبارک
تو آرزوی شهـدایی
منقتم خون خدایی
امید احمـد!
روح محمّد!
عید میلادت مبارک
****
ای مــه دلربــای بابا
قرآن بخوان برای بابا
امـام قـرآن!
تمـام قـرآن
عید میلادت مبارک
****
حیدر و احمد به تو نازند
آل محمّـد بـه تـو نازند
تو جان جانی
جــان جهانی
عید میلادت مبارک
****
کعبـه بـود در انتظارت
حسین گشته بی‌قرارت
چشم سپاهت
بود به راهت
عید میلادت مبارک

پیش از شروع خلقت

پیش از شروع خلقت


پیش از شروع خلقت, قبل از وجود آدم
وقتی نبود حوا, وقتی نبود آدم
تاریک بود و خاموش, حق مانده بود با حق
در هیچ محض, تنها, در آن سکوت مطلق
ناگاه از آن سیاهی, زد شعله ای شراره
روشن شد عرش اعلی, با چارده ستاره
از بین انجمن سبز, می شد یکی پیمبر
یک نور فاطمه شد, یک نور نیز حیدر
یک نور شد حسین و , یک نور مجتبی شد
از مابقی انوار , خلق امامها شد
جمع ائمه بودند, خندید حق و آنگاه
اینگونه شد مقدر, باشی بقیه الله
یک گل که عطر و بویش, از عرش می شود حس
یک شاخۀ گل یاس, اما به رنگ نرگس
چشمت کشیده می شد, با رنگ دلربایی
دست تو را خدا ساخت, بهره گره گشایی
مثل هزار و یک شب, هر تار گیسویت شد
تو آمدی و قبله, محراب ابرویت شد
پیشانی بلندت, خورشید فاطمی بود
پایان طرح رویت, یک خال هاشمی بود
دل برد از خدا هم, خال سیاهت آقا
مبهوت کرد ما را, برق نگاهت آقا
در پیش روی ماهت, ابری کشیده می شد
تو پشت ابر و تنها, نور تو دیده میشد
آن روز نامتان را, نعم الامیر کردند
در پیچ و تاب زلفت, ما را اسیر کردند
بعد از تولد تو هنگام خلقت ماست
دَم دادی و تن ما, از خاک تیره برخاست
مازاد خاک پایت, این قد و قامتم شد
دستان ماهر تو, معمار خلقتم شد
تو پادشاه آغاز, من تا ابد گدایت
تو حضرت سلیمان من مور زیر پایت
دیر آمدیم و گقتند, رفتی میان صحرا
بیچاره من … کجایی آقای آسمان ها؟
عمری در انتظارم, با دست های خالی
یکبار هم نگاهی مولا به این حوالی
من بی لیاقت اما, تو با لیاقتم کن
من غرق استغاثه, آقا اجابتم کن
تو از تبار باران, من اوج تشنه کامی
تو آخر رفاقت, من اوج بی مرامی
تا کی به تن کنیم این, پیراهن ریا را؟
در فکر تو نبودیم, آقا ببخش ما را
وقتی که تو نباشی, چه نوشی و چه عیشی
برگرد بی قرارم, ای دلبر قریشی
باز این دل هوایی, گم کرد دست و پا را
“دل می رود ز دستم, صاحب دلا خدا را”
محمد رسولی

باز قدسی نفسان زمزمه‌پرداز شدند
به سوی سامره آماده پرواز شدند
چهره‌ها با گل لبخند همه باز شدند
بلبلان چمن حُسن در آواز شدند
نور شادی به زمین و به فلک موج زند
از فلک تا به زمین فوج ملک موج زند
باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است
پیک شادی به سلام و به درود آمده است
چه وجودی است که اکنون به وجود آمده است
این خبر چیست که جبریل فرود آمده است
محشری گشت به پا گر که قیامت کردند
همه در ‌هاله‌ای از نور اقامت کردند
نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب
که از او گشته جهان غرق تجلا امشب
همه عالم شده چون وادی سینا امشب
مات از این نور بود دیده موسی امشب
عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است؟
همه گفتند که مهدی است هویدا شده است
بر همه خلق جهان خیر کثیر آمده است
سوره نور خداوند قدیر آمده است
به محمد به علی باز نظیر آمده است
هاشمیون همه را ماه منیر آمده است
او بود جنت ما، کعبه ما، مقصد ما
خال رخساره او شد حجرالاسود ما
هستی از یمن قدومش ز غم آزاد بود
خرم از جلوه او گلشن ایجاد بود
این همان وعده موعود و خداداد بود
هر که شد منتظر مقدم او شاد بود
آری ای اهل ولا موسم دیدار شده
آیت «نصر من الله» پدیدار شده
غرق آیات مبین است رخ رخشانش
شب‌نشینان سماوات همه حیرانش
عرشیان مات ز قدر و شرف و ایمانش
کرده در عرش خداوند سه شب مهمانش
در سماوات کنون فصل گل و هم‌عهدی‌ست
میزبان خالق و مهمان عزیزش مهدی‌ست
خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم
همچو گل‌ها ز نسیم سحری زنده شویم
پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم
نکند روز وصالش همه شرمنده شویم
دل او را همه با پیروی‌اش گرم کنیم
همه در محضر اوئیم از او شرم کنیم
همه گویند «وفائی» گل توحید کجاست
مروه پرسید کجا کعبه بپرسید کجاست
آن دل انگیزترین مایه امید کجاست
آفتاب دل زهرا گل خورشید کجاست
کاش ما را ز وفا ره به حضورش بدهند
عیدی ما همه را حکم ظهورش بدهند

آماده میشوم

آماده می شوم
آماده می شوم غزلی را بنا کنم
در شور عشق, قافیه ای دست و پا کنم
باز از شرابِ دوست شدم مست و بی قرار
باید که پیر میکده ها را صدا کنم
میخانه ای برای دلم جور کرده ام
تا رازِ سرخوشیِّ خودم بَر مَلا کنم
رازی که گفتنش همه را مست می کند
وقتش شده بگویم و خود را رها کنم
پس اهل میکده! همه سر تا به پای, گوش
تا خوب حقِّ مطلب خود را ادا کنم
از راه آمده قمرِ آخرالزَّمان
یعنی امام عصر, همان حیدرالزَّمان
از راه آمده ست رسانَد پیام عشق
از راه آمده ست که باشد امام عشق
یاایهاالعزیزِ دو دنیای من, سلام
گفتم سلام و اوست علیک السلام عشق
وقتش رسیده سوی کلامم خودت شوی
چون حرف با شما شده حُسن ختام عشق
هرکس که پای بزم شما بود, زنده ماند
ای عشق بادوام, تویی با دوام عشق
تا زنده ام گدای سرِ سفره ی توﺃم
آری, امیرعشق تویی, من غلام عشق
اَلحَق که شاه هستی و ارباب زاده ای
تو یوسفی ترین پسر خانواده ای
صاف و زلال, آینه ی ناب آسمان
تابیده است در شب مهتاب آسمان
تابیده است حضرت ماه چهارده
بر صفحه ی دوازده قاب آسمان
این نور با ﺗﻸﻟﺆِ صاحب زمانی اش
آرامشی است بر دل بی تاب آسمان
جبریل با ترانه ی عشق محمّدی
گوید خوش آمدید به ارباب آسمان
امشب برای عرض ارادت به مَقدَمش
نیکو نوشته اند روی باب آسمان
حق, نقشه ی عدو صفتان را بر آب کرد
تا حضرت امام زمان انقلاب کرد
ای چشم من به راه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
آدینه در پناه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
ای واژه ی جمال خدا جلوه گر شود
در قاب روی ماه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
صبح ظهور تو فرج عاشقان توست
خورشید من پگاه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
این قلب تیره, روشن و شفّاف می شود
با گوشه ی نگاه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
از دوری تو ثانیه هایم تباه شد
من عبد روسیاه تو, ﺃدرِک ﺃسیرُکَ
((دارد زمان آمدنت دیر می شود))
تقصیر ماست این همه ﺗﺄخیر می شود
ای آخرین بهانه ی دنیا ظهور کن
ای آشنای غربت فردا ظ
ه
ور کن
باید که چند روضه بخوانم برای تو
ای چشم تو خلاصه ی دریا ظهور کن
می خوانم از حوادثِ آن کوچه های تنگ
آقا قسم به پهلوی زهرا ظهور کن
آقا به جان دخترکی بی پناه که
افتاده بود زیرِ لگدها ظهور کن
آتش, خیام, سیلی و غارت, چه گویمت؟
آقا به داغِ زینب کبرا ظهور کن
قرآن به روی نیزه و تفسیرها به خاک
آقا بیا به حقِّ بدن های چاک چاک
حمید رمی

امشب خبر

امشب خبر
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است
زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است
امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری
با هیبت و شمایل طاها رسیده است
در او خلاصه گشته خِصال پیمبران
موسی رسیده است, مسیحا رسیده است
جبریل با هزار فرشته از آسمان
کرده نزول, بهر تماشا رسیده است
سر را بُرید یوسف کنعان به جای دست
وقتی شنید یوسف زهرا رسیده است
امشب دلم به مأذنه این گونه داد اَذان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
در پیش سَرو قامت تو, تا شدن خوش است
در فصل غیبت تو شکیبا شدن خوش است
دست کسی به دامن نرجس نمی رسد
وقتی صدف به گوهر یکتا شدن خوش است
روزی امیرزاده و روزی کنیز شد
حالا عروس حضرت زهرا شدن خوش است
ما ذرّه ایم و کار شما ذرّه پروری است
در زیر آفتاب تو پیدا شدن خوش است
وقتی شناسنامه ی ما مُنتسَب به توست
در سایه سار مهر تو معنا شدن خوش است
هر کس شنید نام شما را قیام کرد
در راه بندگیّ تو آقا شدن خوش است
در شرح وصف تو چه برآید از این زبان؟!
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای که کرم سجیّه و لطف است عادتت
بالاتر است از همه عالم سیادتت
حالا هزار و یکصد و هفتاد و هفت سال
بگذشته ای عزیز خدا از ولادتت
پنهان شدی اگر چه تو در پشت ابرها
هر دم رسیده است به دل ها عنایتت
هر صبح وعده ی من و تو در دعای عهد
هر عصر جمعه زمزمه های زیارتت
آقا سلام ما به رکوع و سجود تو
آقا درود بر تو و ذکر و عبادتت
کِی می رسد ندای أنا المَهدی ات به گوش؟
بالاتر از تمام عَلَم هاست رایتت
کانون عدل و داد شود با تو این جهان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
بار فراق یوسف زهرا کشیدنی ست
گر وصل او به جان بخَرم من, خریدنی ست
ای آن که طعنه میزنی ـ آقای تو کجاست؟ـ
روز ظهور منجی عالم رسیدنی ست
آن روز ذوالفقار علی دست او بود
یعنی که رنگ از رُخ کافر پریدنی ست
یا فارس الحجاز!, من از مشهد الرّضا
بیتی بیاورم ز شفق, که شنیدنی ست(۱)
(سوگند می خورم گل باغ تو چیدنی ست
چشم سیاه و خیمه ی سبز تو دیدنی است)
ای آخرین امام من, ألغوث ألاَمان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
وقتی که نیستی تو, خزان است روزگار
وقتی که می رسی, همه جا می شود بهار
تقصیر ماست این که بیابان نشین شدی
محروم مانده ایم ز درک حضور یار
ما از چه نیستیم شب و روز یاد تو؟!
وقتی که هست أفضل أعمال انتظار
وقتی که بیست مرتبه حج رفت, کسب کرد
إذن طواف خیمه ی تو, پور مهزیار
آقا چقدر جمعه گذشت و نیامدی!
دیگر نمانده است برای دلی قرار
این اشک ماست کز غم هجران شده روان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای هر غریبه ای همه جا آشنای تو
این بند را مدینه سرودم برای تو
این شهر بوی غربت خورشید می دهد
این کوچه هاست منتظر ردّ پای تو
رفتم به پشت پنجره های بقیع و بعد
خواندم به اشک چشم زیارت به جای تو
گویا هنوز مادر تو درد می کِشد
در بستر است چشم به راه دوای تو
وقتی کِشی ز قبر تن آن دو را برون
باشیم کاش ما همه زیر لَوای تو
ای شاد از ظهور تو بانوی بی نشان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
ای مظهر صفات خدا أیها العزیز!
بی تو چه عیدی و چه عزا؟!, أیها العزیز!
امسال نیز نیمه ی شعبان رسید و رفت
مجلس تمام گشت, بیا أیها العزیز!
تو خود کریم هستی و از نسل ذوالکِرام
پُر کن دو دست خالی ما أیها العزیز!
یک نَظرَةً رَحیمَة بر این قلب پر گناه
کافی ست با نگاه تو, یا أیها العزیز!
فرموده اند نیمه ی شعبان بگو: حسین
ما را ببر به کرب و بلا أیها العزیز!
یک روضه از اسارت زینب بیا بخوان
عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان
علی اصغر انصاریان


نیمه شعبان تولد ماه ماهان

نیمه شعبان
تولد ماه ماهان
من وحال پریشا نیم
عابرکوچه بارانیم
موجم وبرصخره سری میزنم
من زتولبریزم وطوفانیم
آی: جنون زود نجاتم بده
مانده درحیرت وحیرانیم
دست برقص آمدم، باقلم
تاتو شدی شمع غزل خوانیم
نام ترا گفتم وآتش شدم
شه شده پرزچراغانیم
شهپرجبریل درآورده ام
سِرشما هست سَرآورده ام
وه چه شبی ، عشق سحرکرده است
پشت درمیکده سَرکرده است
عقل اگررفت به غارت چه باک
عشق ازاین کوچه گذرکرده است
آمد ه جبریل و، زمین را،خودش
باگل وآیینه خبرکرده است
پشت درخانه سادات باز
صحبت یک ماه پسر کرده است
بَردراین خانه گدا قیمتی است
هرکه گداهست نظرکرده است
قبله ای ازسمت خدا آمده
، ، ، ، ،
مانده ام این جلوه تویی:یا حسین
ای سروپا وقت تماشا : حسین
این قدم توست که دل میبرد
یاکه حسین آمده دنیا،حسین
برَسَراین کوچه بیا تادمی
شهرببینندشده پیدا،حسین
میوزدازگیسوی توبوی سیب
ای نَفَسَت عِطرحسین یاحسین
تاکه شبیه توشودساخته
دردل من کرببلا را،حسین
ماهمه درسایه دِین تواییم
تابه ابد مست حسین تواییم
مات تو گرهست کسی،یک کلام
حضرت زهراست علی الاسلام
مجمع،مجموع آعّمه بیا
جلوه نما،جلوه زهراتمام
جلوه نما، تاکه ببیندزمین
تکیه به پشتت زده بیت الحرام
منتظرنعره توذولفقار
چشم براه توبُوَددرنیام
برسرمابیرق توسربلند
بانگ بزن حضرت صاحب عَلَم
تابِدَرَدسینه خودراحرم
آقاجان
وقت ظهور،که مُقَدَرشود
وقت رجزخوانی حیدرشود
لرزه بیافتدبرهمه کاعنات
حیدرکرار، مکررشود
هرکه جگرداشت،جگرمیدرد
هرکه سَری داشت،بی سَرشود
وقت تقاص ازدونفرمیرسد
وای: ازآن نعره زمین کَر،شود
میرسدازشش جهت ،ذولفقار
ناله عَینُ المُفَرازکارزار
، ، ، ،
ای دوسه تاکوچه زمادورتر
نغمه توازهمه پرشورتر
کاش که این فاصله راکم کنی
غربت ای غافله راکم کنی
کاش که همسایه ما میشدی
مایه آسایه مامیشدی
هرکه به دیدارتو نایل شود
یک شبه حلال مساعل شود
ای دوسه تا کوچه زمادورتر
نغمه توازهمه پرشورتر
کاش که همسایه مامیشدی
حیف تویی ازهمه محجورتر
حیف ترادیدم ونشناختم
وای؛ منم ازهمگان کورتر
آه، که ماغايب توحاضری
ازهمه پیداترومستورتر
کاش سلامت دهم وبشنوم
آمده ای ازهمه منصورتر
ماهمه محتاج تویابن الحسن
تشنه امواج تویابن الحسن
آقای من
من به تونزدیکترازهرکجا
درحرمم درحرم کربلا
حس حظورت دل مامیبرد
گوشه شش گوشه وپایین پا
حس حظورت همه جابامن است
صحن نجف یاسحرسامرا
یاکه به مشهددم باب الجواد
یاوسط سایه ایوون طلا
درهمه جارفته ام وخوانده ام
باز به یادتو،مولا رضا
آمدم ای شاه پناهم بده
غرق گناهم پناهم بده
عاشق وافروخته ام، ای خدا
مهدی زهرا ، نشانم بده
الهی به ثامن الحجج
الهم عجل لولیک الفرج

همه در حیرتم امشب، که شب هیفده ماه ربیع است و یا یازده غره شعبان معظم، شب میلاد محمد شده یا آینة طلعت نورانی احمد به سر دست حسین است و یا آمده از غار حرا باز محمد، عجبا این گل نورسته علی اکبر لیلاست، بگو یوسف زهرا است، بگو آینة طلعت طاهاست، بگو دسته گل فاطمة ام ابیهاست، بگو روح بتول است، بگو جان رسول است، سلام و صلوات همه بر خُلق و خصالش به جلالش به جمالش، همه مبهوت کمالش همه مشتاق وصالش، که سراپاست همه آینه احمد و آلش، چه به خلقت چه به طینت چه به صورت چه به سیرت چه به قامت چه به هیبت، همه بینید در این خال و خط و چهره گل روی رسول دو سرا را.

خانة یوسف زهراست زیارتگه پیغمبر اکرم نگه آل محمد به جمالی است که خود شاهد رخسار دل آرای محمد شده اینک، همگی چشم گشودند به سویش، به گمانم که گره خورده دل نور دل فاطمه بر طرّة مویش، شده جا در بغل عمه و آغوش عمویش، نگه ماه بنی هاشمیان بر گل رویش، نفسش نفخة صور و نگهش آینة نور و قدش نخلة طور و به دمش معجز عیسا، به لبش منطق موسی، همه ماتش همه مستش همه دادند به هم دست به دستش، همه گل بوسه گرفتند ز پیشانی و لعل لب و خورشید جمالش همه دادند سلامش همه دیدند به مهر رخ او وجه خدا را.

نگه از دامن مادر به گل روی پدر دوخته گویی، که ز شیری به تجلای الهی شده چون شعلة افروخته، سر تا به قدم سوخته، از روز ولادت بسی آموخته این درس که باید به جراحات تنش آیة ایثار و شهادت همه تفسیر شود، سینة پاکش هدف تیر شود، طعمة شمشیر شود، با نگه خود به پدر کرده ز گهواره اشاره که منم کشتة راهت، تو رسول اللهی و من چو علی شیر سپاهت، بنواز ای پدر عالم هستی، علی اکبر پسرت را به نگاهت، منم آن کودک شیری که ز شیری دل خود را به تو بستم، به فدایت همه هستم، تن و جان و سر و دستم، من و آن عهد که درعالم زر بستم و هرگز نشکستم، پسر فاطمه از جام تولای تو مستم، تو دعا کن تو دعا کن که سرافراز کنم تا صف محشر شهدا را.

چه برازنده بود نام علی بهر من آن هم ز لب تو، که وجودم همه گردیده پر از تاب و تب تو، به خدایی خدا پیشتر از آمدنم بوده دلم در طلب تو، به جز این نیست که باشد حَسَب من حَسَب تو نَسَب من نَسَب تو، به خدا مثل علی در صف پیکار برآرم ز جگر نعره و یکباره زنم چون شرر نار به قلب صف اشرار، که گوید به من احسن به صف کرب و بلا حیدر کرار و زند خنده به شمشیر و به آن صولت و آن نیرو و آن غیرت و آن شوکت و عزّ و شرفم احمد مختار، سزد از دل گهواره به عالم کنم اعلام که ای خلق جهان من به نبی نور دو عینم، به همه خلق ندا می دهم امروز که فردا به صف کرب و بلا یار حسینم، عجبا می نگرم در بغل مادر خود معرکة کرب و بلا را.

ای نبی روی و علی صولت و زهرا صفت و فاطمه رفتار و حسن خو، تو که هستی که ربودی دل لیلا و حسین و حسن و زینب و عباس و علی را، تو نبی یا که علی یا که حسن یا که حسینی، تو همان خون خدا یا پسر خون خدایی، تو همه صدق و صفایی، تو همه مهر و وفایی، تو به هر زخم شفایی، تو به هر درد دوایی، تو عزیز دل آقای تمام شهدایی، تو همان یوسف خونین بدن آل عبایی، گل پر پر شدة گلبن ایثار و ولایی، نه تو قرآن ز هم ریخته از نیزه و شمشیر جفایی، تو همه صبر و ثباتی، تو همان باب نجاتی، تو به لعل لب خشکیدة خود خضر حیاتی، تو در امواج عطش آبروی آب فراتی که ز داغ لبت آتش زده دریا دل ما را.

نظری تا که چو جان تربت پاک تو در آغوش بگیرم، به ضریحت بزنم بوسه و از شوق، همان لحظه بمیرم، عجبا قبر تو با قبر حسین از چه یکی شد، تو مگر جان حسینی نه، تو قرآن حسینی، پدر و مادر و جان و همه هستم به فدایت، منم و مهر و ولایت، منم و مدح و ثنایت، منم و لطف و عطایت، منم و حال و هوایت، سگ این کویم و جایی نروم از سر کویت، چه بخوانی چه برانی، کرم و لطف تو بود عادت تو، عجز و گدایی است همه عادت من، گفتم و گویم به دو عالم نفروشم کفی از خاک درت را، به خدا سلطنت این است که خاک قدم خیل گدایان تو باشم، ندهم این سمت از دست، به دستم بگذارند اگر مهر و مه و ارض و سما را

ساقی بیا که مشکلم آسان نمی شود
جامی بریز باده که پنهان نمی شود
طوفانیم، رسیده ام از خم سبو کشم
با این یکی دو جام که طوفان نمی شود
ما را خدا برای حسین آفریده است
این بندگی حواله ی سلطان نمی شود
ما از ازل خراب سبوییم و غیر ما
مستی حریف این مِیِ جوشان نمی شود
ما عاشقیم، عاشق ارباب زاده ایم
این عاشقی نصیب سلیمان نمی شود
ساقی بیا و این دل دلداده را ببین
جامی بریز و حضرت شه زاده را ببین
بالا بلند! سایۀ طوبی کجا و تو!
ای آبشار! پهنۀ دریا کجا و تو
با یک نگاه زنده کنی کائنات را
تا سر دهند شور مسیحا کجا و تو‍!
وقتی قدم به خاک نهادی بهشت گفت:
ای قبلۀ عیان شده! دنیا کجا و تو!
سیلاب می کند نظرت رشته کوه را
ثابت کند که معجز موسی کجا و تو
چون تو به اوج، جاذبه پیدا نمی شود
هر یوسفی که یوسف لیلا نمی شود
از راه آمدی که ز دل دلبری کنی
ما سر فدا کنیم و تو هم سروری کنی
نامت بلند باد! که این جا دلی نماند
زلفت دراز باد! که غارت گری کنی
ای از همه شبیه ترین بر رسول عشق
باید به آل فاطمه پیغمبری کنی
ای اولین علی، علی دوم حسین!
باید از این به بعد علی پروری کنی
ای جلوه ات شبیه ابالفضل بی بدیل
باید میان معرکه ها حیدری کنی
پیغمبر دوباره ایل و تبار عشق
ای صاحب همیشگی ذوالفقار عشق
وقتی میان معرکه تکبیر می کِشی
یک دشت را به پنجه ی تسخیر می کشی
چشم تو کافی است برای تمام خلق
وای از دمی که قبضه ی شمشیر می کشی
زَهره که هیچ، هر رجزت سینه می درد
وقتی که نعره های نفس گیر می کشی
عقاب های آسمان همه مبهوت مرکبت
می تازی و زبانه به زنجیر می کشی
ای سبط مرتضی تو علی را به کارزار
با ضربه های خویش به تصویر می کشی
زیبا ترین تجسم خون خدا تویی
سر تا به پا تمامی کرب و بلا تویی
راه خدا به سمت تو و آسمان توست
حتی حسین چشم به راه اذان توست
همسایه ی همیشه ی معراج اهل بیت
جای پیامبران همه در آستان توست
شیواترین مکبّر محراب مرتضی
نهج البلاغه تا به ابد خطبه خوان توست
ابرو کمان حضرت ارباب تا ابد
خورشید کوچه گرد به طاق کمان توست
باب الحوائجیِ تو مثل عموی توست
عباس مست جاذبه ی بی امان توست
بند دل حسینی و آرام زینبی
تو روضه ی نگفته ی هر شام زینبی
مداح:مهدی میرداماد