اشعار شهادت امام جعفر صادق علیه السلام  – رحمان نوازنی
 
ای بهار همیشه های خدا
ای که از آسمان شدی جاری
از چه این روزها شکسته شدی
بغض داری ولی نمی باری
**
لااقل صبر کن مسافر شب
گریه کن گریه در معابر شب
صبح صادق بجز تو کیست بگو
کیست جز تو امام بیداری
**
گاه گاهی که حرف هم داری
شهر در خواب می رود انگار
آه آقا چه می کشی با این
استخوانی که در گلو داری
**
تو بگو از کدام طایفه ای
که همیشه خدای عاطفه ای 
لطف ها می کنی برای کسی
که برایت نمی کند کاری
**
پس کجایند نافله خوان ها
 که دل نافله شبانه شکست 
کی به درد  تو می خورد آقا
 نافله های سرد و تکراری 
**
پس کجایند عالمان سحر
 یک نفر از چهار هزار نفر
که شبانه امام را بردند
پا برهنه به خفت و خواری
**
کوچه ای در مدینه منتظر است
تا که روضه بخوانی از دیوار
تا تو هم مثل مادرت آنجا
حس کنی بین درب و دیواری
**
تا که کوچه به کوچه پخش شود
هم صدایی غربتت با او 
تا بفهمند فاطمی هستی
مثل مادر به غم گرفتاری
**
تا که دست تو را نبندند و
 هی به یاد علی نخندند و
نکشندت پیاده اینگونه
 هی به قصد امام آزاری
**
تا به تو زهری از جفا ندهند
تا به پیش تو ناسزا ندهند 
تا مگرشرمی از رسول کنند
 نبرندت به بزم میخواری
**
شب شد و یک عبا و عمامه
باز هم بین کوچه افتاده 
باز هم اهل خانه می ریزند
پشت پای تو گریه و زاری
**
می برند به قصر سرخ بلا
کوفه یا شام یا که کرببلا 
بهتر است یک کمی با خود
تربت از قتلگاه برداری