سلاطین عشق
قلم برصفحه سرگردان عشق است
ودفترسفره دارخان عشق است
یتیم شهرکوفه شد پیمبر
همانکه صاحب قرآن عشق است
اگرگفتند ابتر کوربودند
که زهراگوهر تابان عشق است
پیمبرزادۀ دامان عشق است
رسول سرور وسامان عشق است
پسرعمش ابل ایتام آنکه
خودش بابای فرزندان عشق است
علی پروردۀ دست نبی بود
نجف زیباترین ایوان عشق است
حسن دربیت خود بی هم سخن بود
ک او تنهاترین ریحان عشق است
کریم ومهربان ودست ودلباز
که اوبانی هراحسان عشق است
حسین آزادگی را کرده آغاز
سری بر نیزه سرگردان عشق است
وآن نامی که سرخط جنون است
حسینم وای سرگردان عشق است
غم است وکوه غم بردوش زینب
که این سنگین ترین تاوان عشق است
یل اُم البنین لب تشنه جان داد؟
ازکنار القمه دامن کشان
شد به سوی کعبۀ دلها روان
آن علمدارسپاه شیرها
قامتش شد مأمن شمشیرها
هردو دست ساقی ازتن جدا
بوی عطریاس پُرشد درفضا
بانگاهی سوی خیمه جان گرفت
باردیگرمشک بر دندان گرفت
گفت تا جانی باشد درپیکرم
تا حرم این آب را من میبرم
تیری آمد بر دل چشمش نشست
با عمودی آهنین فرقش شکست
یل اُم البنین لب تشنه جان داد؟
که مشکش تشنۀ جوشان عشق است
درون خیمه ها میسوزد ازتب
که ذین العابدین درمان عشق است
امام باقر آن علامه دَهر
دبیر دانش آموزان عشق است
علوم عالمان ازاو عیان شد
که علمش مصدرعرفان عشق است
کسی کز دست صادق آب خوده است
مُرید مرد با ایمان عشق است
تمام شیعیان در خط اویند
که صادق مرجع میدان عشق است
کلید باب حاجات است کاظم
خودش محبوس در زندان عشق است
اگرکاظم به ظاهر حبس گشته
ولی زندانی زندان عشق است
{به ابی انت واُمی}
شبی یادجنون آباد کردم
علی موسی الرضا را یاد کردم
میان بی کسی های شبانه
هوای صحن گوهرشاد کردم
غریبی کرده ایران را گلستان
رضا حتمی ترین سلطان عشق است
جوادابن رضا گرچه جوان است
ولیکن سفره دارخان عشق است
جوانی ام فدای رفعت او
جواد است وبلا گردان عشق است
دهم اختر امام جن وانس است
که هادی صاحب دیوان عشق است
دل ایرانیان شدهادی آباد
بمیرم خانه اش ویران عشق است
زحلمش شیعه جانی تازه دارد
امام عسگری هم جان عشق است
میایدآخرین پورپیامبر
میاید آخرین فرزند حیدر
{آقامون میادانشاّالله}
میاید آخرین عشق سراسر
طلوع طلعتش دوران عشق است
که مهدی صاحب دیوان عشق است 3
درمیکده مست یاعلی میگوید
پیمانه بدست یاعلی میگوید
ای خلق توهم علی علی گو
که خدای
ازروز الست یاعلی میگوید
الهی به ولایت علی
عجل لولیک الفرج
سلطان آخریسلاطین عشق
قلم برصفحه سرگردان عشق است
ودفترسفره دارخان عشق است
یتیم شهرکوفه شد پیمبر
همانکه صاحب قرآن عشق است
اگرگفتند ابتر کوربودند
که زهراگوهر تابان عشق است
پیمبرزادۀ دامان عشق است
رسول سرور وسامان عشق است
پسرعمش ابل ایتام آنکه
خودش بابای فرزندان عشق است
علی پروردۀ دست نبی بود
نجف زیباترین ایوان عشق است
حسن دربیت خود بی هم سخن بود
ک او تنهاترین ریحان عشق است
کریم ومهربان ودست ودلباز
که اوبانی هراحسان عشق است
حسین آزادگی را کرده آغاز
سری بر نیزه سرگردان عشق است
وآن نامی که سرخط جنون است
حسینم وای سرگردان عشق است
غم است وکوه غم بردوش زینب
که این سنگین ترین تاوان عشق است
یل اُم البنین لب تشنه جان داد؟
ازکنار القمه دامن کشان
شد به سوی کعبۀ دلها روان
آن علمدارسپاه شیرها
قامتش شد مأمن شمشیرها
هردو دست ساقی ازتن جدا
بوی عطریاس پُرشد درفضا
بانگاهی سوی خیمه جان گرفت
باردیگرمشک بر دندان گرفت
گفت تا جانی باشد درپیکرم
تا حرم این آب را من میبرم
تیری آمد بر دل چشمش نشست
با عمودی آهنین فرقش شکست
یل اُم البنین لب تشنه جان داد؟
که مشکش تشنۀ جوشان عشق است
درون خیمه ها میسوزد ازتب
که ذین العابدین درمان عشق است
امام باقر آن علامه دَهر
دبیر دانش آموزان عشق است
علوم عالمان ازاو عیان شد
که علمش مصدرعرفان عشق است
کسی کز دست صادق آب خوده است
مُرید مرد با ایمان عشق است
تمام شیعیان در خط اویند
که صادق مرجع میدان عشق است
کلید باب حاجات است کاظم
خودش محبوس در زندان عشق است
اگرکاظم به ظاهر حبس گشته
ولی زندانی زندان عشق است
{به ابی انت واُمی}
شبی یادجنون آباد کردم
علی موسی الرضا را یاد کردم
میان بی کسی های شبانه
هوای صحن گوهرشاد کردم
غریبی کرده ایران را گلستان
رضا حتمی ترین سلطان عشق است
جوادابن رضا گرچه جوان است
ولیکن سفره دارخان عشق است
جوانی ام فدای رفعت او
جواد است وبلا گردان عشق است
دهم اختر امام جن وانس است
که هادی صاحب دیوان عشق است
دل ایرانیان شدهادی آباد
بمیرم خانه اش ویران عشق است
زحلمش شیعه جانی تازه دارد
امام عسگری هم جان عشق است
میایدآخرین پورپیامبر
میاید آخرین فرزند حیدر
{آقامون میادانشاّالله}
میاید آخرین عشق سراسر
طلوع طلعتش دوران عشق است
که مهدی صاحب دیوان عشق است 3
درمیکده مست یاعلی میگوید
پیمانه بدست یاعلی میگوید
ای خلق توهم علی علی گو
که خدای
ازروز الست یاعلی میگوید
الهی به ولایت علی
عجل لولیک الفرج
سلطان آخری   @DaltangFarjyar