باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت
منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو
کی شود این فاصله پایان رسد
عِطر وجودت به دل و جان رسد
باز پُر از شور و هوای توأم
دست به دامانِ خدای توأم
آه! خدایا گٌل ما غایب است
عالَمِ ما عالَمِ بی صاحب است
در دلِ ما هست روان این دعا
وقت ظهوراست توآقابیا
هر که ولای علوی طالب است
امرِ اطاعت ز ولی واجب است
باز دلم محوِ تماشا شده
غنچه ی لبخند شکوفا شده
رایحه ی عِطرِ ولایت دمید
مهر علی در دلِ یاران وزید
گشت عیان وعده ی روزِ الست
نورِ ولایت به دلِ ما نشست
کاش تجلی بکنی ماهِ عشق
تا ز تو روشن بشود راهِ عشق!
هستی محرابی
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم دی ۱۳۹۹ ساعت 22:24 توسط Masoud
|