درسامرا ازداغ يارم گشته غوغا
كايد صداي ناله ي سوزان زهرا

رنگ شفق دارد رخ شمس هدايت
هادي دلها جان دهد درشهرغربت

ديده فروبسته اميدش يك نگاه است
تاكه بيايد مادر ش چشمش براه است

تاديده بررخسار نيلي اش گشايد
يا يك نظر برچادر خاكي نمايد

بيند اگر سيماي اوجان ميسپارد
جز اين به قلبش آرزو ديگر ندارد

ازسامرايش ميرسد بوي مدينه
خود گرچه ميسوز د ززهر جوروكينه

زهر جفا كي عمر اورا خاتمه داد
جان رازداغ غصه هاي فاطمه داد