عاشورا را با چشم خویش دید. صداى «هَلْ مِنْ مُعِین» پدر را مى شنید که به آسمان بلند بود. بانوان حرم رسالت و پرده نشینان خاندان امامت را شاهد بود که چون خصم بداندیش آتش به خیمه هاشان افکنده بود. اما با این همه مصیبت و بلا، او ناشکیبایى نورزید و از جاده تسلیم خارج نشد. در طول دوران اسارت، براى رساندن پیام شهیدان و برملاء ساختن ماهیتِ حکومت ستم پیشه امویان تلاش کرد. گوشه هایى از این تلاشهاى وى، در تاریخ منعکس شد که در زیر به آن اشاره مى کنیم: او در کوفه درباره آشکار ساختن ماهیت پلید امویان و ستمى که بر پدرش سید مظلومان رفته بود ، از بالاى مرکب ابیاتى اینگونه سرود:
اِنّ الحسین غداة الطفّ یرشقه
ریب المنون فما أن یخطىء الحدقة
بکفّ شرّ عبادالله کلّهم
نسل البغایا و جیش المرق الفسقة
همچنین او در وضعیت دشوار اسارت ، که از جهات گوناگون در عجز و ناتوانى از انجام تکالیف بوده اند ، در صیانت از حجاب و حفظ حریم آل عصمت مى کوشید.
روایت شده است که حضرت سکینه از سهل بن سعد ساعدى ، صحابى پیامبر ، مى خواهد که با پرداخت درهم و دینارى از حاملان سر شهیدان درخواست کند که اندکى سرها را از کاروان اسیران آل محمد (صلى الله علیه وآله) فاصله دهند تا نگاه هاى آلوده شامیان به حریم حرم حسینى خیره نگردد.
سکینه پس از واقعه
بانوى خاندان عصمت ،حضرت سکینه(سلام الله علیها) ، پس از واقعه عاشورا به همراه زینب (علیها السلام) به مصر مهاجرت کرد. اندکى پس از اقامت در مصر و به دلیل رحلت عقیله بنى هاشم ، حضرت سکینه در سال ۶۲ هـ . ق. به مدینه بازگشت و در سراى برادرش امام ساجدان(علیه السلام) سکنى گزید و با کسب معارف الهى و درس پاکدامنى، به زندگى خویش ادامه داد. افسانه پردازان و قلم به دستان کینه توز و مغرض اموى و زبیرى به جهت رویارویى با خاندان و آل على(علیه السلام) و به جهت همگون ساختن آنان با خاندان ناپاک اموى و زبیرى، با دروغ پردازى و افسانه سازى این برهه از زندگى عفیفه آل بنى هاشم، حضرت سکینه(علیها السلام)را مغشوش و مضطرب جلوه داده اند. همانگونه که ابن ابى الحدید معتزلى، دانشمند و عالم اهل تسنن گفته است: این افسانه سازى ها بدان جهت بود تا نگاه مردم را از اهل بیت و نزدیکان و بستگان خاندان وحى، باز دارند. ابو الفرج اصفهانى، نسب شناش زیدى مذهب و اموى تبار، به نقل از یک گروه دروغ پرداز از خاندان زبیرى ها حکایاتى از مجالس موسیقى و نشست و برخاست حضرت سکینه با برخى آوازه خوانان و شاعران حجاز و عراق را برمى شمارد،
که این افسانه ها، پندارى بیش نیست و محقّقان شیعى به هیچ روى این انتساب را نمى پذیرند.
آیا سکینه دختر امام حسین (علیه‌السّلام) با پسر زبیر که دشمن امام بود ازدواج کرده است؟
زبیر بن عوام بن خویلد بن اسد بن عبدالغری یکی از شخصیت‌های برجسته تاریخ اسلام است، که بعدها دچار انحرافاتی شد. وی محرم اسرار اهل‌بیت ـ علیهم‌السّلام ـ بود و تحت تعلیمات و برکات این خاندان بود، تا آنکه فرزندش عبدالله به دنیا آمد. امیرالمؤمنین ـ علیه‌السّلام ـ می‌فرمایند: «ما زال الزبیر یعدّ منا اهل‌البیت حتی نشأ ابنه عبدالله.»
برادر کوچکتر عبدالله، مصعب است که به ابا عیسی یا ابا عبدالله ملقب بود. وی به شخصیت امام حسین ـ علیه‌السّلام ـ ارادت ویژه‌ای داشت و همواره او را اسوة خود قرار داده بود اما متأسفانه جاه‌طلبی او مانع از آن می‌شد که به یاری امام ـ علیه‌السّلام ـ بشتابد. وی پیوسته به دنبال کسب خلافت عراق بود. مصعب پس از قتل مختار، مدتی از سوی برادرش عبدالله امیر کوفه گردید بارها با سپاهیان عبدالملک بن مروان جنگید تا آن‌که سرانجام در ذی‌قعدة ۷۲ ه‍ ق ( تاریخ یعقوبی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج ۲، ص ۲۶۵) به دست محمد بن مروان برادر و فرماندة لشکر عبدالملک در نبردی ناجوانمردانه به قتل رسید. (ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج ۳، ص ۲۹۷ ).
مصعب پیش از نبرد با عبدالملک به مزار اباعبدالله ـ علیه‌السّلام ـ آمد و این بیت را زمزمه می‌کرد:
و إن الألی باللطف من آل هاشم
تأسوا فسنوا للکرام التأسیا (ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۳، ص۲۹۸)
شعبی ماجرایی را نقل می‌کند که بیان آن خالی از لطف نیست. می‌گوید من و عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبیر در برابر کعبه نشسته بودیم و سخن می‌گفتیم. پس از پایان سخن قرار شد هریک از ما برخیزد، رکن یمانی را بگیرد و حاجتش را بخواهد. وی سپس مفصل می‌گوید که هر کدام چه دعایی کردند و چه حاجتی خواستند و جالب آن که همه به خواسته‌هایشان رسیدند. امّا آنچه مصعب خواسته بود این بود که خداوندا مرا نمیران تا آن‌که امیر عراق گردم و نیز با سکینه بنت‌الحسین ـ علیه‌السّلام ـ پیوند زناشویی ببندم. (ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج۲۰، ص۱۳۵)
اکنون با آنچه بیان کردیم پاسخ سؤال روشن می‌گردد که مصعب دشمن اهل‌بیت ـ علیهم‌السّلام ـ نبود بلکه شخصیتی جاه‌ط