ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهره اش ز عصمت و عفّت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آئینه ی تمام نمایِ رباب بود
نامش که بود آمنه، مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود
پیوند بست عشق حسین و رباب را
یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی هم رکاب بود
در کربلا حماسه ی اشک و پیام داشت
گلواژه ی قیام و گُل انقلاب بود
او را اگر حسین به همراه برده است
نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود
در پاسخ عطش زده ی نوگُلان عشق
آب ار نداشت؛ دامنِ او پُر گُلاب بود
لب های خشک و تشنه ی او را به هر سؤال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود
می کرد ناله اش جگر سنگ را کباب
از بس دلش ز آتش غم ها کباب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه، زمزمه ی آب آب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که اصغرش
از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه می زد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تُراب بود
آن ناز پروریده ی دامان افتخار
کی جای او خرابه ی شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
سیدرضاموید
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم مهر ۱۴۰۰ ساعت 2:27 توسط Masoud
|