وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم
کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا
 
ششم مولا ششم هادی ششم رهبر ششم سرور
که هم دریای شش گوهر بود هم در شش دریا
 
صداقت از لبش خیزد فصاحت از دمش خیزد
فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا
 
بسی زهاد و عبادند بی مهرش همه کافر
بسی عالم بسی عارف همه بی نور او اعمی
 
دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او
دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی
 
مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر
سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عقبی
 
در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز
ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا
 
بهشت من بود مهر علی و مهر اولادش
نه از محشر بود بیمم نه از نارم بود پروا
 
سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر
اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه ی زهرا
 
از آن بر خویش کردم انتخاب نام میثم را
که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا