یا امام رضا این بحر طویل و روضه تقدیم به ساحت شما شاید ارام و قراری بگیرم و امیدوارم که.......بگذریم

ببین آمده ام بهر گدایی، ببین آمده ام تا بدهی بال رهاییببین آمده ام فطرس شهر تو شوم داخل ایوان طلایی، پرم سوخته تاکی نشوم کرببلایی...به خوبان مقیم حرمت فلسفی وشیخ بهایی... شما را به خدا حال مرا این رقمی کن،مرانیز کبوتر حرمی کن، وَ اشعار مرا محتشمی کنزمان می گذرد وای محَرم... بیا وکرمی کن کرم کن که مگر زنده بمانم،دوباره وسط دایره سینه زنان گریه کنان سینه زنان باز بخوانم... «که حق شور تو از روز ازل در سرم انداخت وَبر گردن من شال عزا مادرم انداخت» بیا اشک تفقد کنم آقای خراسان!بیا ضامن آهوی بیابان،بیا منتظرم منتظر لحظه بارانبیاچشمه بده چشمه ای از اشک خروشان. همان اشک که در جوهره اش نفحۀ سیب استهمان اشک که باگفته یتان همقدم ابن شبیب استهمان اشک که پلک خودتان زخمی آن اشک عجیب استهمان اشک که در روضه هفتاد ودو خورشید غریب است... همان اشک صباحا ً وَمَسا اشک زلالی که مبدل به دموع می شود آریهمان اشک که در« ناحیه» خواندند شماری، همان اشک که از کسرت آن مهدیتان رانبوَد لیل و نهاریهمان اشک که باشد اثر چوب تَر ولعل تََرَک خورده قاریهمان اشک که سر منشأ آن هست همین بیت، همین زمزمه محکم وکاری « بیا محرم زینب که شده وقت سواری َوبرَناقه من نیست جهازی وعِماری » مرابال بده تا که در اثنای خیالات، ازاین معرکۀ عصر مکافات،روم پای دل عمه سادات... روم درملأعام،وَسنگی برسد از لبۀ بام،همان لحظه که نیلوفر زخمی به نفس آمدو می گفتخدایاسربابام...همان بادیۀ شام،همانجاکه دوباره به زبان آمد وفرمود خودعمه سادات سرانجام «برادر بدنت کو لباس وکفنت کو به نی خانه گرفتی سرت هست تنت کو» خدایاچه قَدَر بغض نشسته وسط راه صدایم...سحر شد! پراز اشک بوَد باز ورق های دعایم...کجایم؟ نکند کرببلایم؟که چنین همسفر روضه ومقتل وَ در این حال و هوایمولی نه وسط صحن قدیمی حرم روبروی پنجره فولاد رضایم... خدایا چه قَدَر زود زمان می گذردمن که نفهمیدم وشب هم سپری شد،شفق رفت وَحالم سحری شدسرانجام میان دل ما هم خبری شد...ببین با پر زخمی خیالم به کجاها که نرفتم! سفرنامه ما هم سفری شد... دگر وقت تمام است وَباید بروم زود به خانهببخشید که از عشق نداریم نشانه...دو بیت از دو غزل حسن ختام شب رؤیایی این شاعر مهجور زمانه یکی اینکه ببخشید که من ساده نوشتم پر ایراد و بهانه «که هرکس به زبانی صفت وصف توگوید و بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه...