شب عید است و پر در آوردم
ز غزل خانه سر در آوردم
تا به عشقش ترانه بنویسم
دو سه تا لوح و دفتر آوردم
شب میلاد پور شمس شموس
غزلی تازه و تر آوردم
مددی یا محمدبن علی
مددی یابن حیدر آوردم
کمترینم ولی به رسم ادب
مدحیههای بهتر آوردم
چه کنم بی بضاعتم دیگر
پای عشقش فقط سر آوردم
تا که روی مرا زمین نزند
به میان نام مادر اوردم
قلمم محو شور وشینی شد
غزلم باز کاظمینی شد
✦✦✦
سر ما و قدوم یار نُهُم
دل ما و تب نگار نهم
بارالها سری به سجده ی شکر
میگذارم برای بار نهم
می رسد حضرت ولی الله
میرسد صاحب اختیار نهم
روی بال فرشته میآید
وارث تیغ ذوالفقار نهم
علویها به گوش ، میاید
یل بی باک تک سوار نهم
جد و اباد من گدای درش..
من شدم نیز خاکسار نهم
✦✦✦
بچه آهویی از قضا شادم
که ز اول به دامش افتادم
نه فقط دلبر امام رضاست
بلکه تاج سر امام رضاست
به لالائی عمه وابسته است
خوشی خواهر امام رضاست
روی بال فرشتهها نه نه
زیر بال و پر امام رضاست
کوری چشم ابتران حسود
سوره ی کوثر امام رضاست
خاطرش را پدر چه میخواهد
روز وشب محضر امام رضاست
ز طفولیتش عزادار
روضه ی مادر امام رضاست
گوشه ی حجره کربلایش بود
او علی اکبر امام رضاست
گل بی برگ میشود آخر
او جوان مرگ میشود آخر
علیرضا خاکساری
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۴۰۲ ساعت 6:26 توسط Masoud
|