آوازه دلاورمردی های حضرت عباس (ع) در آن روزگار طنین افکنده بود و دشمن در پی آن بود تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام حسین (ع) در کربلا جدا سازد. شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن) فردی به نام عبداللّه بن ابی محل را که برادرزاده حضرت امّ البنین (س) مادر قمر بنی هاشم (ع) بود، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس (ع) و برادرانش، امانی دریافت کند. شمر امان نامه را گرفت و به عمر بن سعد نشان داد. عمر سعد که می دانست این تلاشها بی نتیجه است، شمر را توبیخ کرد، چرا که امان دادن به برخی، نشان از جنگ با بقیه است. شمر که می انگاشت او از جنگ طفره میرود، گفت: اکنون بگو چه میکنی؟ آیا فرمان امیر را انجام میدهی و با دشمن میجنگی؟ و یا به کناری میروی و لشکر را به من وامیگذاری؟ عمر سعد تسلیم شد و گفت: نه! چنین نخواهم کرد و سرداری سپاه را به تو نخواهم داد. تو امیر پیادهها باش. شمر امان نامه را ستاند و به سوی اردوگاه امام (ع) به راه افتاد. وقتی رسید، فریاد برآورد: أَیْنَ بَنُوا أُخْتِنَا؛ خواهرزادگان ما کجایند؟، حضرت عباس (ع) و برادرانش سکوت کردند. امام حسین (ع) به آنها فرمود: پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است. ابوالفضل العباس (ع) به همراه برادرانش به سوی او رفتند و گفتند: خدا تو و امان تو را لعنت کند! آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر رسول خدا (ص) امان ندارد؟، شمر با دیدن قاطعیت حضرت عباس (ع) و برادرانش خشمگین و سرافکنده به سوی لشکر خود بازگشت.

عباس بن علی (ع) در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا، با دیدن ناله از فَرط عطش، لبهای خشکیده و چشمان اشکبار فرزندان امام حسین (ع)، مشک آب را بر دوش گرفت و برای بزرگترین امتحان زندگی خود، عازم شریعه فرات و نهر علقمه شد. ساقی تشنگان حریم خدا، با شجاعت رجزی خواند و صف لشکریان دشمن را شکست، خود را به آب زلال فرات رساند، با لبهایی تشنه مشک را پر کرد، اما جرعهای ننوشید. زیرا اباعبدالله الحسین (ع) و فرزندان عزیز و معصومش تشنه بودند.
در راه برگشت، زمانی که مشک بر دوش، از شریعه فرات بیرون آمد، از هر طرف هدف حمله و تیرباران دشمن قرار گرفت و در همین حال کسی بر او حمله کرد و دست راستش را قطع کرد و حضرت (ع) مشک را با دست چپ گرفت، در حالی که تمام تلاش قمر بنی هاشم (ع) رساندن آب به تشنگان حرم و خیام اباعبدالله (ع) بود، ملعون دیگری حمله کرد و دست چپ حضرت (ع) را برید، اما علمدار کربلا (ع) مقاومت کرد و مشک آب را بر دهان گرفت و حفظ نمود. در این حال عمر بن سعد ندا داد که مشک را تیرباران کنند، تیری هم به چشم مبارک باب الحوائج (ع) اصابت کرد و لشکریان کفر و نفاق، عمودی آهنین بر فرق مبارک سر حضرت (ع) فرود آوردند و ساقی دشت کربلا بر زمین افتاد. امام حسین (ع) خود را به بالین علمدار سپاه و برادرش عباس (ع) رساند و او در آغوش برادر و مولای خویش، مظلومانه به شهادت رسید و سیدالشهدا (ع) را با کوله باری از غم و اندوه در صحرای کربلا تنها گذاشت.
وقتی امام حسین (ع) بر بالین خون آلود حضرت عباس (ع) حاضر شد، فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَ قَلَّتْ حِیلَتی ...»؛ «اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد ...»
باب الحوائج قمر بنی هاشم (ع) در زمان شهادت، ۳۵ سال سن داشت.
حضرت امام سجاد (ع) هنگامی که برای دفن پیکرهای مطهر شهدا بعد از واقعه عاشورا به کربلا آمده بود، با این که به بنی اسد اجازه داد در دفن شهیدان او را یاری کنند، ولی برای دفن پدرش امام حسین (ع) و عمویش حضرت عباس (ع) به آنان اجازه مشارکت نداد و فرمود: «با من کسی هست که یاریام میکند.»
مرقد مطهر حضرت ابوالفضل العباس (ع) هم اکنون در کربلای معلا و در نزدیکی مرقد شریف و نورانی سومین امام شیعیان و سرور و سالار شهیدان، برادر عزیزش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و یاران باوفای ایشان، زیارتگاه و ملجاء و پناه عاشقان و عارفان و دلسوختگان، و مطاف فرشتگان و آسمانیان است.
حرم حضرت عباس (ع) در فاصله حدود ۳۰۰ متری شمال شرقی حرم امام حسین (ع) قرار دارد و حد فاصل این دو بارگاه نورانی را بین الحرمین میگویند.

امام سجّاد (ع) درباره عمویش حضرت عبّاس (ع) میفرماید: «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ یَدَاهُ، فَأَبْدَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِمَا جَنَاحَیْنِ یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّةِ کَمَا جَعَلَ لِجَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»
«خدا (عمویم) حضرت عباس (ع) را رحمت کند، حقا که برادرش [امام حسین (ع)] را بر خویشتن مقدم داشت و جان خود را فداى آن حضرت نمود تا این که