غصه هجران
غصه هجران یارم کاردستم میدهد
روزگاری انتظارم کاردستم میدهد
گریه خواهم کردهرآیینه براحوال خویش
چشمهای بیقرارکاردستم میدهد
باخودم میگویم آقایم رهایم میکند
آخرش این حال زارم کاردستم میدهد
باگناهان روزوشب احساس سنگینی کنم
عاقبت این کوله بارم کاردستم میدهد
هم دروغ مصلحتی،هم خیانت،هم دغل
وای من این کسب وکارم ،کاردستم میدهد
سفره پُرزرق برقی دارم اندرخانه ام
لقمه های شبهه دارم ،کاردستم میدهد
گرچه آزادم ولی گویم اسیری بهتر است
انتخاب واختیارم کاردستم میدهد
بیت شعری برلب اما بی تفاوت گشته ام
های وهوی هرشعارم کاردستم میدهد
فکروذکرم شدردیف شعرهای تازه ام
این غزلهایی که دارم کاردستم میدهد
بدحسابم،حضرت زهرا{س}ضمانت میکند
اتباری که ندارم کاردستم میدهد
دست من خواهدگرفت آن خانمی که ناله زد
دست افتاده زکارم،کاردستم میدهد
الهی به ثامن الحجج
الهم عجل لولیک الفرج