بگردای چرخ پیدا کن!
فلک، با عترت آل علی لَختی مدارا کن
مدارا کن به آل الله و شرم از روی زهرا کن
ره شام است در پیش و هزاران مِحنت اندر پی
به اهلُ البیت رحمی ای فلَک درکوه وصحراکن
شب تاریک و مرکب ناقه عریان، به آرامی
بران اُشتر، نگویم مَهد زرّینشان مهیّا کن
شب، ار طفلی ز پشت ناقه بر روی زمین افتد
به آرامی بگیرش دست وبیرون خارش از پا کن
فلک، آن شب که خرگاه ولایت را زدی آتش
دوکودک زانمیان گم شد،بگردای چرخ پیداکن
شودمِهرو مَهت گم، ای فلَک از مشرق و مغرب
بجوی این ماه رویان و دل زینب تسلّی کن
به صحرا امّ کلثوم است وزینب،هردو در گَردش
تو هم با این دو بانو، جستجو در خار و خارا کن
اگر پیدا نگشتند، این دو طفل بی‌پدر امشب
مهیّای عقوبت خویش را، از بهر فردا کن
گمانم زیر خاری، هر دو جان دادند با خواری
به زیر خار، گلهای نبوّت را تماشا کن
*
اگر چه هر نفس؛ دور تو، ظلم تازه‌ای دارد
بس است ای آسمان، ظلم و ستم اندازه‌ای دارد
«ملک‌الشّعراء صبوری»

https://t.me/joinchat/FM3LaT4hDwRApYI52VOIYQ