گل کرد ستاره بر روی روشن ماه
بر روی ستاره ماه میکرد نگاه
میگفت به زیر لب که ماشاالله
لا حول ولا قوه الا بالله
×××
از محضر دوست، وحی دیگر آورد
بر خصم نشان «هو الابتر» آورد
شاباش قدوم فاطمه، جبرائیل
«انا اعطیناک الکوثر» آورد
************
نوری از خود در شبی شور آفرین
آفرید از نور خود نور آفرین
در وجود ذرّه ها شوری فکنــد
بر زمین و آسمان نوری فکند
نور را بر تیره گی ها چیره کرد
آسمان را مات کرد و خیره کرد
قدسیان دیدند نوری منجلی ست
آسمان ها غرق در نوری جلی ست
سجده آوردند بر نور مبین
روی آوردند بر عرش برین
یک صدا گفتند، با نور آفرین
آفرین بر خلقت نوری چنین
سیّد و آقای ما، این نور چیست؟
آفرینش روشن از انوار کیست؟
وحی آمد سوی آنان از خدا
کای همه مبهوت این نور هُدا
آفریدم نوری از قدر و شرف
تا که در دل ها فتد شور و هدف
در زمین و آسمان شور من است
این تجلی جلوۀ نور من است
ای ملائک نور نوری اعظم است
در حریم حُرمت من محرم است
در دل هر ذره ای گر همهمه است
آفرینش غرق نور فاطمه است
فاطمه یعنی تجلی بخش عرش
نور او یعنی عمود عرش و فرش
فاطمه یعنی صراط مستقیم
فاطمه بانوی جنات نعیم
فاطمه آئینۀ تقوا بود
فاطمه انسیه الحورا بود
فاطمه نور است و مهر عصمت است
مادر خورشیدهای خلقت است
از همین آئینۀ غیب و شهود
یازده خورشد می آید وجود
هر یکی خورشید او، نوری جلی ست
کز تجلایش جهانی منجلی ست
هر یکی شمس ولایت می شود
مشعل راه هدایت می شود
در شب میلاد او با های و هو
ای «وفائی» بر بنی الزهرا بگو
گر که در شعرم فروغی ظاهر است
این روایت از امام باقر است
شاعر : سید هاشم وفایی
************************
باز درهای عنایت همه باز است امشب
شب قدر است و شب راز و نیاز است امشب
هر چه نور است در آفاق حجاز است امشب
افق مکه تماشا گه راز است امشب
ساقی کوثر و پیمانه و مستی آن جاست
راز نشناخته ی عالم هستی آن جاست
مکه لبریز تمنای حضور است امشب
مکه سر چشمه ی شیدایی و شور است امشب
مکه سینای پر از نخله ی طور است امشب
مکه سرشار شکوفایی و نور است امشب
این همان مبدأ فیض است که امید آن جاست
این همان مهبط وحی است که توحید آن جاست
کعبه را پیش نظر تا که تجسم نکنی
مثل گلبرگ لب غنچه تبسم نکنی
«کعبه آن سنگ نشانی است که ره گم نکنی»
غفلت از کعبه ی جان و دل مردم نکنی
کعبه خود قبله نمایی ست که در آن صحراست
به همان کعبه قسم قبله ی دل ها زهراست
دل به این قبله بده کز همه افزون باشی
سعی کن آینه در آینه مفتون باشی
در طواف حرم عشق دگرگون باشی
نکند یک نفس از دایره بیرون باشی
جای در سایه توحید گرفتن، هنر است
نور از دختر خورشید گرفتن هنر است
دختر وحی و نبوت که نبی مانند است
مادر پاکی و عصمت که علی پیوند است
گوهر صبر و صداقت که سعادتمند است
گلبن عشق و محبت که پر از لبخند است
گرمی و روشنی چشمه ی خورشید از اوست
شادی عالم از او خرمی عید از اوست
ماه از شرم نگاهش رخ خود پوشیده است
مهر در بندگی حضرت او کوشیده است
زهره هم از کف او جام ولا نوشیده است
یازده چشمه ی نور از دل او جوشیده است
بس که این آینه ی نور نبوت پاک است
به خدا ناب ترین ترجمه ی لولاک است
این گل است آن که به او ناز پیمبر می کرد
در صدف چون گهری پاک سخن سر می کرد
همه شب زمزمه ی عشق مکرر می کرد
خویش را همدم تنهایی مادر می کرد:
کای به دریای وفا گوهر تنهای قریش
مکن اندیشه ز بی مهری زن های قریش
گر کشیدند ز دیدار تو دامن مادر
همدم راز تو هستم به خدا من مادر
غرق گل کردن دامان تو با من مادر
یا تو از عشق بکن زمزمه یا من مادر
باغبان! نخل امید تو ثمر خواهد داد
آسمان مژده ی میلاد سحر خواهد داد
آن سحر سر زده آن صبح امید آمده است
یک چمن نسترن سرخ و سپید آمده است
گل مریم به طربناکی عید آمده است
چشمه ی فیض خداوند مجید آمده است
چه نشینید که جبریل امید در راه است
ذکر خیر همه یا بنتِ رسولَ الله است
به خدا گلبن توحید، بَرَش فاطمه است
شجر طیبه آری، ثمرش فاطمه است
شب یلدای جدایی سحرش فاطمه است
صدف پاک نبوت گهرش فاطمه است
ذوب شد فاطمه در طور تجلای علی
نرسد هیچ کمالی به تولای علی
به ولای علی از فاطمه عاشق تر کیست؟
به علی دوستی او بشری نیست که نیست
او حبیبی ست که در سایه ی محبوبش زیست
آن قدر داشت صبوری که بر او صبر گریست
آری ای فاطمه صبر تو تماشایی بود
عافبت سوزترین نوع شکیبایی بود
ما که شادیم ز شادی تو غمگین ز غمت
ای جگر گوشه ی عصمت! سر ما و قدمت
ای دل آرام نبوت! کم ما و کرمت
میهمان کن دل ما را به طواف حرمت
شب شادی و سرور است «شفق» را دریاب
آرزومند حضور است «شفق» را دریاب
شاعر : محمد جواد غفورزاده (شفق)
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۸ ساعت 19:19 توسط Masoud
|