خواب دیدم خواب اینکه مرده ام

خواب دیدم خسته افسرده ام

روی من خروارهاازخاک بود

وای قبرمن چه وحشتناک بود

تامیان گوررفتم دل گرفت

قبرکن،سنگ لحدراگل گرفت

بالش زیرسرم ازسنگ بود

غرق وحشت ،سوت کوروتنگ بود

ناله میکردم ولیکن بی جواب

تشنه بودم ،تشنه یک جرعه آب

خسته بودم ولی هیچکس یارم نشد

زان میان یک تن خریدارم نشد

هرکه آمدپیش،حرفی راندورفت

سوره حمدی برایم خواندرفت

نه شفیقی،نه رفیقی،نه کسی

ترس بودووحشت ودلواپسی

آمدندازراه،نزدم دوملک

تیره شددرپیش چشمانم فلک

یک،ملک گفتابگونام توچیست

آن ملک