خیری که ز آشنا ندیده این مرد
ای کاش غریبه ای به دادش برسد
آهسته خبر کنید بابایش را
تا لحظه ی آخرِ جوادش برسد
**
گویید به آقای خراسان از پا
انگار عصای دستتان افتاده
نه مادر و خواهری، کسی اینجا نیست
مظلوم تر از خود شما جان داده
**
ای کاش که خواهری بیاید از قم
زیر بغل تو را بگیرد آقا
آبی به لب خشک جوادت ریزد
تا که پسرت تشنه نمیرد آقا
**
این زهر چه با دل جوانش کرده
دارد ز لبش جرعه ی غم می ریزد
فرموده ای اشک ماهی دریا هم
در این عزای عمر کم می ریزد
**
یک مشت لبی که هلهله می پاشند
با زخم زبان و طعنه هم دست شدند
اصلا تو بگو غریب ، اما اینان
هر چند که مَحرم … چقدر پست شدند
**
این زهر چه بوده که ضعیفش کرده
بر خاک چگونه یک امام افتاده
انگار نفس نمی کشد اما نه …
زنده است چرا بر سر بام افتاده
**
یک مشت کبوتر که عزادار تو اند
با چشم کبود آسمان می گریند
همسایه کفن گرفته دستش انگار
پشت سر تو پیر و جوان می گریند
روح اله عیوضی