«غم بیکران»
زهر آن چنان شرر زده بر جسم و جان من
کز تن ربوده یکسره تاب وتوان من
من در دیار غربت و دل خسته جان نزار
با من چه کرد همسر نامهربان من
من میهمان و داروى دردم دو جرعه آب
بر من نمى‏ دهد ز جفا میزبان من
در بسته است روى من و شادمان بود
یارب تو آگهى ز غم بیکران من
ام الفساد دختر مامون چها نکرد
از ره کینه با من و با خانمان من
یکدم صبا برو به جنان از وفا بگو
با مادرم حکایت درد نهان من
چون لاله داغدارم و افسرده همچو گل
بلبل نواى غم کشد ازگلستان من
زین داغ سینه سوز که دارم به دل ز غم
خشکیده از عطش همه کام و زبان من
مادر ز جور دشمن بد کیش خانگى
خون مى‏ رود ز چشم و دل دوستان من
خون ریخت چشم خامه ازین ماجرا(صفا)
تا زد رقم به شرح غم و داستان من

«نهمین حجت»
اى پسر شیر خدا یا جواد
نور دو چشمان رضا یا جواد
هر که تو را راهبر خویش جست
شک نبود هست به راهى درست
راه تو و جد تو راه خداست
راه سعادت ز طریق شماست
جان به فداى تو امام جواد
دادرس و شافع روز معاد
اى نهمین حجت حى خبیر
دست محبین ز عنایت بگیر
قسمت ما کن حرمت کاظمین
حق شهید ره قرآن حسین
هست به دنیا و به عقبى شقى
هر که نپوئید طریق تقى
نور خدا شمع هدایت وى است
شافع فرداى قیامت وى است
هر که بدین نور بپوند طریق
نیست به دریاى بلا یا غریق
کشتى آنهاست نجات از خطر
لطف خدائیست براى بشر
وا اسفا دشمن بى دین او
داشت به سینه حسد و کین او
جان به فداى وى و مظلومیش
عرش غمین گشته ز مغمومیش
از ستم معتصم بى حیا
کشت ورا همسر وى از جفا
زهر ستم ریخت به کام جواد
چاک شدى قلب امام جواد
روز عزایش همه عالم گریست
ارض و سما همچو محرم گریست
از غم جانسوز عزاى تقى
شال عزا گشت بدوش نقى
مادر او فاطمه اندر جنان
در غم او گشت به سوز و فغان
خون شده زین سوگ دین شیعیان
تسلیت ما به امام زمان
آجرک الله از این واقعه
یوسف زهرا پسر فاطمه
چونکه (قدیر) است غمین جواد
نیست ورا خوف به روز معاد

«حجره‏ ى در بسته»
دل مى‏ تپد به سینه چو مرغ قفس مرا
غم همدم است و ناله بود هم نفس مرا
تنها میان حجره ‏ى در بسته دل غمین
کس نیست جز خداى جهان ملتمس مرا
دور از دیار و یارم و اغیار در کنار
غیر از خدا دگر نبود دادرس مرا
جانم بسوخت همسر نامهربان ز کین
باشد همین حکایت جانسوز بس مرا
مسموم و خسته جان جگرم پاره پاره شد
بهر علاج نیست به کس دسترس مرا
مى ‏سوزد از عطش جگرم وز شرار زهر
در سینه بسته آمده راه نفس مرا
سوى وطن چو قافله ‏ى آه مى ‏رود
آید به گوش ناله‏ ى بانگ جرس مرا

«پسر امام رضا»
دل من که بى قراره، به بیابون سر میذاره
خودشم نمیدونه که، داغ عشق تو رو داره
توى صحرا که میگرده، تا بشه یاور و یارش
آخه هستى تو تموم، روشنى چشم تارش
آرزو داره دل من، تا حریمت پر بگیره
مث یه کفتر زخمى، روى گنبدت بمیره
با تو مردن زندگیه، اسیریت آزاد گیه
ذکر و یاد تو عبادت، طاعته و بندگیه
اسم تو راز و نیازم، زمزمه ‏ى تو نمازم
تو تموم هر دو عالم، من به عشق تو مى ‏نازم
گل نازم گل زهرا، که بودى غریب و تنها
همدمت بوده همیشه، غصه و ماتم و غم‏ها
پسر امام رضا و نور چشم فاطمه‏ اى
معدن جود و سخایى، تو امید ما همه ‏اى
همه‏ ى بود ونبود و هستیمونو به به ما دادى
میون همه اماما، تو جوادى تو جوادى
منشأ جود و کرامت، رمز عالم وجودى
ما هنوز نبودیم اما، توى قلب ما توبودى
ولى قدر تو ندونست، کسى تو دنیاى فانى
سهم تو جور و جفا و، طعنه‏ هاى آن چنانى
شنیدم از غم غربت، توى خونه هم غریبى
فداى بى کسى تو، یا حبیبى یا حبیبى
شنیدم که داغ مادر، یاد کوچه ‏ى مدینه
شده بود بغض گلوتر، شعله‏ اى میون سینه
رفتى از دنیا و لیکن، کسى قدر تو رو نشناخت
نه که زهر، ماتم تو رو آخر از پا انداخت

«خورشید هدایت»
چه پیش آمد که جان را غم گرفته
جهان را سربه سر ماتم گرفته
چو گل مردم گریبان چاک کردند
به داغ لاله بر سر خاک کردند
مگر خورشید عالم تاب دین رفت
که شادى از زمان و از زمین رفت
تقى، پور رضا، با زهر بیداد
ز پا افتاده همچون سرو آزاد
جواد آن پاره ‏ى جان پیمبر
امام راستان، فرزند حیدر
فروغ دودمان پاک زهرا
چراغ نور بخش آل طاها
شبستان جهان را مهر تابان
دل سرگشته را آئینه ‏ى جان
امید عارفان، مهر ولایت
شب تاریک را، شمس هدایت
از او شد زنده آئین محمد
اساس دین یزدانى سرمد